مرا با حقیقت بیازار اما هرگز با دروغ آرامم نکن.......
کاربر مقابل از ghasedak عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: نشاط
golعاشق خالق باش تا معشوق خلق شویgol
برداشت از مطالب اینجانب با ذکر آدرس سایت اسپشیال به عنوان منبع بلامانع است.
ازدواج افراد، چه سالم با سالم، چه سالم با معلول و چه معلول با معلول صد در صد یه سری اتفاقای تازه رو دربر داره که قبلا ابدا هیچ کدومشون تجربه نکردن...
افراد معلول به دلیل این که معلولیت دارند ترس بیشتری هم دارند.
اما برخی که نه خیلی از دختر و پسرای معلول، به ویژه اونا که دوتاشون هم معلولیت دارند خیلی می ترسن!!
در حالی که ازدواج یه امر تازه است واسه همه که طبیعتا برای مواجهه با این امور نباید ترس به دل راه داد. همیشه هر جا که سَری هست عقلی هم هست که راه حل رو پیدا می کنه.
حتما دیدین که خیلی از نوعروسا و نودامادا که سالمن تو خیلی از امور به دلیل تازگی و عدم شناخت در گذشته، دچار ترس میشن. در حالی که همیشه راهی برای حل مشکل وجود داره...
ماها هم که معلولیت داریم جدا از دیگران نیستیم...
فکر می کنم گذاشتن مصاحبه یک زوج معلول درباره برداشتشون از تجربه زندگی مشترک تو این تاپیک خالی از لطف نباشه. این زوج همون فرنگیس غروری و تیرداد ساجدی هستند که آبتین عکس عروسیشونو تو تاپیک مراسم جشن عروسی معلولین کهریزک گذاشت و من دوست داشتم یکی بره باهاشون مصاحبه کنه؛ هیچ کس که نرفت این کارو بکنه بازم به همت خودم که یه مصاحبه ازشون پیدا کردم.
بخونید:
نشانی نداشتند... از پدر و مادر... انگار دیگر قید سراغ گرفتن در خیابانهای شلوغ و گشتن در کوچه های پیچ در پیچ چند متری را زده بودند.. دیگر نمی خواستند به هیچ آدرس و تاریخی مراجعه کنند.
آنها مسیر '' شیر خوارگاه آمنه'' تا ''آسایشگاه کهریزک'' را تنها با چرخهای ویلچر طی کرده بودند و حالا دیگر داشتند طعم با هم بودن را در خانه های متاهلی کهریزک تجربه می کردند.
'' تیرداد و فرنگیس'' اواخر آذر ماه 87 طی مراسمی که در آسایشگاه کهریزک برگزار شد همراه چند زوج دیگر زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
معمولا رسم بر این است که زوجهای جوان روزهای آغازین پیوندشان را با صلح و آرامش سپری می کنند. اما از آنجایی که همیشه حکمتی در رابطه ها وجود داشته و دارد روزهای نخست زندگی آنها با مشاجره و تلخی شکل می گیرد که خواندنش خالی از لطف نیست.
'' تیرداد ساجدی'' 36 سال دارد و در تهران متولد شده ، تا 7 سالگی در شیرخوارگاه آمنه بوده و پس از آن به آسایشگاه ورد آورد انتقال پیدا می کند. و تحصیلاتش را در دوره ی راهنمایی در ورد آورد ادامه میدهد. او که توسط 2 نفر از افراد نیکوکار به آسایشگاه کهریزک معرفی میشود در این مرکز شروع به فعالیت می کند.
یکی از استعداد هایی که در وجود تیرداد به ثمر نشست علاقه اش به نقاشی و کاریکاتور است. او می گوید: '' از کودکی روی در و دیوار نقاشی می کشیدم، از این کار لذت می بردم اما کتک هم زیاد می خوردم ولی از رو نمی رفتم..''
'' فرنگیس غروری ''همسر تیرداد قهرمان رشته ی دو میدانی و پرتاب وزنه است و در این رشته مدالهای گوناگونی را نیز کسب کرده و اکنون در کارگاه خیاطی آسایشگاه در قسمت '' اتوکشی '' مشغول به کار است.
فرنگیس که از بازگو کردن خاطرات تلخ روز های اول زندگیش بسیار متاثر است میگوید: ''هنوز مهر پای سند ازدواجمان نمناک بود ، تنها 48 ساعت گذشته بود که جر و بحث بین ما شروع شد و بعد از چند روز این مشاجرات بالا گرفت تا جایی که مسئولین آسایشگاه به ناچار ما را به شهر های دیگری منتقل کردند.''
او ادامه می دهد: ''من را به آسایشگاه گیلان'' رشت '' و تیرداد را به آسایشگاه '' فیاض بخش'' مشهد منتقل کردند. شاید به این دلیل که دوری از همدیگر بتواند ما را به نتیجه برساند. ''
تیرداد در ادامه صحبت همسرش می گوید : '' ازدواج یک معلول شاید همان ''شانسی'' باشد که در خانه اش را می زند و ما آن زمان از روی نا آگاهی به راحتی این شانس را کنار زدیم.''
چشمهای فرنگیس که حالا به اشک نشسته است با کمی بغض می گوید : ''مدت زمان آشنایی ما فقط یک هفته بود و ما با اینکه هر دو در این مرکز بودیم هیچ گونه شناختی به خصوصیات اخلاقی هم نداشتیم و شاید همین باعث شدت اختلافات ما شد ما بعد از 3 ماه دوری ، تحمل و پشیمانی به کهریزک برگشتیم و هر دو به یک نتیجه رسیده بودیم و آن اینکه : ''بدون هم نمی توانیم''..
تیرداد نیز در پایان این گفت و گو به نکته ی بسیار خوبی اشاره کرد و گفت :
'' برای هر چیزی باید '' هزینه '' صرف شود. برای شناخت ازهم باید وقت هزینه کرد !! ''
منبع: http://irantavana.com
golعاشق خالق باش تا معشوق خلق شویgol
برداشت از مطالب اینجانب با ذکر آدرس سایت اسپشیال به عنوان منبع بلامانع است.
قاصدک جان باید ازت تشکر کنم به خاطر تاپیک خوبی که ایجاد کردی و همچنان پیگیر هستی ، کتاب شپسیالی نیاز به چنین مطالبی داره از دوستان خواهش میکنم در این بحث شرکت کنند
اونایی که قشنگ حرف میزنن ... قشنگم پشت پا میزنن !!
اين تاپيك گاهي به بيراهه كشيده ميشه از دوستان عزيز خواهش ميكنم موضوع اصلي رو فراموش نكنند و با اظهار نظرات مفيدشون اين بحث رو به نتيجه برسونند.
خب........... بحث اصلي ازدواج معلولين بود و حرفهايي هم زده شد......كه اگر دقيق مطالعه كرده باشيد الان ارتباط نظرات بعدي منو بهتر متوجه ميشيد..
من با يه دختر معلول كه يه پسر معلول ازش خواستگاري كرده بود صحبت كردم. و دليل جواب منفيشو پرسيدم. اونم به نكته جالب اشاره كرد. اون گفت من در خواستگاري مثل هر دختر سالمي گفتم كه بايد كمي فكر كنم و طرف كه انتظار شنيدن اين حرف رو نداشت گفت ما كه هر دو معلوليم برا چي بايد فكر كني........... يعني اون انتظار داشت كه من زود بهش جواب مثبت بدم..... اما بدش كه رفت خواستگاري يه دختر سالم چندين بار رفت و كلي هم منت كشي كرد تا اون بهش جواب مثبت داد.
از اين حرف ميخوام نتيجه بگيرم كه : چرا در جريان خواستگاري با يه دختر معلول مثل يه دختر غير معلول برخورد نميكنيد. چرا فكر ميكنيد چون معلوله زود بايد راضي بشه و شما نبايد منت كشي كنيد؟؟يه دختر معلول هم مثل يه دختر غير معلول بايددر حد معمول ناز كنه و شما هم بايد نازشو بخريد........
تفاوت در جسم نبايد باعث تفاوت در نوع برخورد و چيزاي ديگه بشه.
راستي خيلي جالبه كه اقايوني كه ازدواج كردند توي اين تاپيك شركت نميكنند و اظهار نظر نميكنند........ راستي چرا؟؟؟؟
دلگیر نباش...
دلت که گیر باشد، رها نمی شوی...
جالبه که شما تنها با گفتگو با یه نفر به این نتیجه ی جهان شمول رسیدیاز اين حرف ميخوام نتيجه بگيرم كه :
از اینجا به بعد نظر شخصیه منه در این رابطه و هیچ ارتباطی به پست خانوم فاطیما نداره (جهت جلوگیری از مشاجره عرض کردم)
من نمیدونم چرا ما کلا دوست داریم خودمونو سوا فرض کنیم؟!!! مگه ما از مریخ اومدیم؟ آدم نیستیم؟ خواسته هامون مثل بقیه آدما نیست؟
دختر پسر معلولم عین هر آدم دیگه ای یه جا همو میبینن. حس میکنن که به هم علاقه دارند.برای شناخت بیشتر ارتباطشونو بیشتر میکنند نه اینکه
صرف اینکه ما هردو یه شرایط خاص داریم پس همو درک میکنیم نمیشه زندگی تشکیل داد اتفاقا بر عکس اینجا تنها اختلاف دو جوان با شرایط عادی در شرف ازدواج و دو جوان معلول هویدا میشهمدت زمان آشنایی ما فقط یک هفته بود و ما با اینکه هر دو در این مرکز بودیم هیچ گونه شناختی به خصوصیات اخلاقی هم نداشتیم و شاید همین باعث شدت اختلافات ما شد
تو حالت عادی شما کسی رو که بعد از چندین ساعت صحبت رو در رو باهاش آشنا شدی میتونی بگی که این همسر آینده ی من هست یا نه ولی در حالت خاص مثل ما بعد از شناخت کامل شما 20-30 درصد کم کن حالا ببین همسر آینده ت هست یا نه؟!
گفتم 20-30 درصد به خاطر اینکه شما بسته به میزان معلولیتتون مشکل خواهید داشت. خواهشن نفرمایید با همه مشکلات کنار میایم با همدیگه. قربونتون کی رو میخواید گول بزنید؟ نمیاید. یعنی نمیتونید بیاید
من یه نمونه عرض میکنم که به نظر من مهمترین دلیل هست
س ک س. بله یه زوج معلول با درصد معلولیت بالا محرومند ازین نعمت. الان نصفیتون شایدم بیشتر میگید این چی میگه؟ همه زندگی مگه س ک س ه؟ عرض میکنم بله. بخش عمده ای از زندگی زناشویی سک سه. تنابی که زن و شوهر و به هم متصل میکنه. حالا شما با همه توافق ها و اشتراکات اخلاقی این تناب رو نداری؟ عاقبت چی میشه؟ طلاق؟ نه طلاق عیبه مردم چی میگن؟ پس موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه (یادی از شادمهرم کردم )
بحث الکیه شماها وقتی خودتون بخودتون بها نمیدید وفقط بلدیدبرای بقیه کف بزنیدوهلهله کنید
چرا بتعریف وتمجیداز معلولای دیگه میپردازید؟نکنید اقانکنید
این براقاصدک وطرفداراش
.........................................
کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: نشاط
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
ببخشیدم اگر، صبر من کم بود و خطای تو زیاد , اگر تحمل من اندک بود و اشتباهاتِ تو بی شمار!
ببخشیدم اگر,صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت ,اگر دیدن اشکهای من دلت را آزرد !
ببخشیدم اگر , من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت,اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو نبخشیدن!
ببخشیدم، به خاطر این همه دوستت داشتن...به خاطر تا آخرین نفس پایِ تو ایستادن!
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
ببخشیدم اگر، صبر من کم بود و خطای تو زیاد , اگر تحمل من اندک بود و اشتباهاتِ تو بی شمار!
ببخشیدم اگر,صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت ,اگر دیدن اشکهای من دلت را آزرد !
ببخشیدم اگر , من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت,اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو نبخشیدن!
ببخشیدم، به خاطر این همه دوستت داشتن...به خاطر تا آخرین نفس پایِ تو ایستادن!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)