alt
صفحه 3 از 6 نخستنخست 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 57

موضوع: تاریخ اسلام ازاغازتاهجرت

  1. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #21 1389/05/05, 18:00
    ازدواج با خديجه
    در دورانى كه پيغمبر سنين بين بيست تا بيست و پنج‏سالگى را مى‏گذرانيد، ابوطالب از خديجه دختر خويلد بانوى نامدار قريش كه از نجابت و اصالت و عقل و فهم و درايت فراوان برخوردار و در نياى چهارم (قصى بن كلاب) با پيغمبر شريك بود، تقاضا نمود سرمايه‏اى در اختيار بردارزاده‏اش «محمد» بگذارد، تا او نيز خود به كار تجارت اشتغال ورزد. خديجه از ارث پدر، و دو همسر متوفاى خود ثروتى اندوخته بود، و مانند بسيارى ديگر از زنان مكه با آن تجارت مى‏كرد. به اين معنا كه نمايندگانى مى‏گرفت تا با سرمايه او داد ستد كنند.

    خديجه كه وصف «محمد بن عبدالله‏» جوان محبوب مكه را به عنوان «محمد امين‏» شنيده بود، شخصا از «محمد» خواست به ديدن او برود، وقتى «محمد» آمد خديجه گفت: آنچه موجب شده است من شيفته تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گيرم، صداقت و امانت و اخلاق شتوده تو است. به همين جهت‏حاضرم سرمايه‏اى دو برابر آنچه به ديگران مى‏دهم در اختيارت بگذارم تا شخصا اقدام به تجارت كنى. علاوه دو غلام خود را نيز به تو مى‏سپارم تا در اين سفر تجارى همراه تو باشند و در كارها تو را يارى نمايند.

    خديجه به غلامان خود دستور داد كاملا تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هرچه از وى در سفر ديده‏اند، گزارش دهند.

    «محمد» با مال التجاره خديجه همراه سايربازرگانان مكه راهى سفرشام شد در اين سفر همه تجار سود بردند، به خصوص، «محمد» كه بيش از ديگران سود برد. در بازگشت «ميسره‏» غلام خديجه به وى كه از كارهاى محمد در سفر جويا شده بود، گفت: تمام كارهاى او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درايت است. ميسره توضيح داد كه وقتى يكى از تجار از محمد خواست به دو بت «لات‏» و «عزى‏» سوگند ياد كند، محمد گفت: «چيزى در نزد من پست‏تر از لات و عزى نيست‏» و چون در شهر «بصرى‏» راهبى محمد را ديد كه در سايه درختى نشسته است، گفت: «اين همان پيغمبرى است كه در تورات و انجيل راجع به او بشارت‏هاى زيادى خوانده‏ام‏»!

    نجابت محمد بن عبدالله كه از اصيل‏ترين قبايل عرب «بنى هاشم‏» بود، و استعداد و لياقت و شخصيت ممتاز و شهرتى كه در امانت‏دارى داشت، او را زبانزد خاص و عام كرده بود.به طورى كه «محمد امين‏» خوانده مى‏شد. اين اخبار و گزارش‏ها توام با قامت موزون و قيافه خوش تركيب و رخسار زيبا و دوست‏داشتنى وى كه چون با كسى سخن مى‏گفت، يا با ديدگان سياه و براق و نافذ خود، به كسى مى‏نگريست، در دل طرف، توليد محبت مى‏كرد، همگى باعث‏شد كه خديجه شيفته حسب و نسب و لياقت و سخصيت و خصال پسنديده او شود. همين جهات نيز موجب گرديد كه خديجه زنى به نام «نفيسه‏» دختر «عليه‏» واسطه قرار دهد تا آمادگى او را براى ازدواج با محمد به اطلاع وى برساند.

    بعضى از مورخان معتقدند كه خديجه خود موضوع را با «محمد امين‏» در ميان گذاشت، و به گفته «ابن هشام‏» مورخ مشهور به وى گفت: «عموزاده من! به واسطه خويشاوندى كه ميان من و تو وجود دارد، و عظمت و احترامى كه در نزد قوم خود دارى، و امانت و خوينيكو و راستگوئى كه در تو هست، مى‏خواهم صريحا به تو بگويم كه مايلم به همسرى تو درآيم‏».

    پيغمبر موضوع را با ابوطالب عمويش در ميان گذاشت، و ابوطالب نظر موافق خو را اعلام داشت «نفيسه‏» بانوى واسطه نيز آمادگى «محمد امين‏» را به خديجه خبر داد، و به دنبال آن مجلس عقد باشكوهى در خانه خديجه تشكيل شد.

    تمام بزرگان قريش و اشراف مكه در مجلس عقد شركت داشتند.

    خديجه در اطاق مجاور در ميان بانوان مكه نشسته بود، و جريان مجلس را زير نظر داشت. ابوطالب به نمايندگى از طرف پيامبر ورقة بن نوفل پسر عمو و نماينده خديجه را مخاطب ساخت، و خطبه عقد را به طرزى معقول و حكيمانه خواند و از جمله گفت: «برادرزاده من محمد بن عبدالله با هر مردى از قريش كه مقايسه شود، بر او برترى دارد. هرچند فاقد مال و ثروت است، ولى مال و ثروت مانند سايه، زائل مى‏شود، اما اصل و نسب چيزى است كه مى‏ماند...»

    وربة بن نوفل به نمايندگى از سرف خديجه در پاسخ ابوطالب گفت: «كسى از قريش منكر فضل شما بنى هاشم نيست. ما از صميم دل ميل داريم كه دست به ريسمان فضليت و رافت‏شما بزنيم‏».

    پس از آن خديجه به كابين چهار صد دينار، برايمحمد بن عبدالله جواب محبوب بنى هاشم و چهره درخشان مكه عقد شد.

    سپس «محمد» از خانه ابوطالب به خانه خديجه همسر خود آمد، و زندگى جديدى را آغاز كرد.

    «محمد» در اين وقت بيست و چهار يا بيست و پنج‏سال داشت. خديجه نيز بنابر مشهور 39 يا 40 سال داشته است و كمتر از اينها هم گفته‏اند.

    دانشمند مشهور ابن شهر اشوب مازندرانى، مى‏گويد: احمد بلاذرى و ابوالقاسم كوفى (از علماى عامه) در كتابهاى خود، و سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه در كتاب «الشافى‏» و شيخ طوسى در «تلخيص الشافى‏» روايت كرده‏اند كه وقتى پيغمبر (صلى الله عليه و آله) با خديجه ازدواج كرد، خديجه دختر بود(مناقب آل ابيطالب ج 1 ص 159)به همين جهت‏سن خديجه را 25 سال و 28 و 30 سال هم گفته‏اند.(تاريخ خميس، ج 1 ص 264 سيره حلبيه ج 1 ص 140)
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  2. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #22 1389/05/05, 18:03
    ولادت على (عليه السلام)
    هنگامى كه پيغمبر آينده اسلام به سن سى سالگى رسيد، حادثه‏اى بس بزرگ در شهرمكه روى داد كه از هرجهت بى‏نظير بود، و بيش از هر كس به خاندان آن حضرت مربوط مى‏شد. اين حادثه بزرگ ولادت على (عليه السلام) در خانه كعبه بود كه گدشته از عموم دانشمندان شيعه، جمعى از علماى منصف عامه نيز آن را اعتراف دارند.

    علامه فقيد معاصر شيخ آقا بزرگ تهرانى مى‏نويسد: «آقا مهدى بن محمد تقى بن ابراهيم نقوى معاصر و متولد در سال 1316 ه ازاحفاد سيد دلدار على هندى دانشمند و فقيه مشهور شيعه در ديار هند، در كتاب «على و الكعبه‏» كه در 44 صفحه چاپ شده است، از 22 كتاب از كتب علماى عامه نقل مى‏كند كه تصريح كرده‏اند على (عليه السلام) در كعبه متولد شده است.

    و هم مى‏گويد: علامه ميرزا محمد على اردوباردى متولد 1312 ه (از علماى بزرگ معاصر درنجف اشرف) كتاب «اميرالمؤمنين و الكعبه‏» در اثبات ولادت حضرت امير در بيت الحرام را تاليف نموده كه در باب خود كتابى ابتكارى است.(الذريعه الى تصانيف الشيعه ج 2 ص 352)

    علامه امينى به تفصيل پيرامون ولادت على (عليه السلام) دركعبه بحث نموده و ازجمله از دانشمند عاليقدر عامه حاكم نيشابورى در كتاب «مستدرك صحيحين‏» ج 3 ص 483 نقل مى‏كند كه گفته است: «اخبار به تواتر رسيده كه فاطمه دختر اسد، اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كرم الله وجهه را در درون كعبه زائيد.(وقد تواتر الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كرم الله وجهه فى جوف الكعبه.)

    و از كنجى شافعى دركتاب «كفايه‏» نقل كرده كه از طريق ابن نجار از حاكم نيشابورى روايت نموده كه گفته است: «امير المؤمنين على بن ابيطالب درمكه در خانه خدا، شب جمعه سيزدهم ماه رجب سى سال گذشته از عام الفيل متولد گرديد. نه قبل و نه بعد از وى مولودى در بيت الله الحرام جز او متولد نگرديد، و اين كرامتى براى آن حضرت بو به خاطر مقام با عظمت او بود.»

    به پيروى از وى، احمد بن عبدالرحيم دهلوى مشهوربه «شاه ولى الله‏» پدر عبدالعزيز دهلوى مصنف كتاب «تحقه اثنى عشريه‏» (تحفه اثنى عشريه كتابى بزرگ در در شيعه است، و هموطن او سيد عاليقدر مير حامد حسين نيشابورى هندى كتاب باعظمت «عقبات الانوار» را در رد آن نوشت.) در كتاب «ازالة الخفاء» نوشته‏» نوشته است: «اخبار متواتر است كه فاطمه دختر اسد اميرالمؤمنين على را در درون كعبه زائيد. آن حضرت درروز جمعه سيردهم ماه رجب سى سال بعد ار عام الفيل در كعبه متولد گرديد، و هيچ كس جز او نه قبل و نه بعد از وى در كعبه متولد نگرديد».

    شهاب الدين سيد محمود الوسى صاحب تفسير كبير در كتاب شرح قصيده عينية عبدالباقى افندى عمرى ص 15 در ذيل اين بيت قصيده او در مدح مولاى متقيان: انت العلى الذى فوق العلى رفعا ببطن مكة عندالبيت اذ وضعا

    مى‏نويسد: «اينكه امير كرم الله وجهه در خانه خدا متولد شده، در دنيا امرى مشهور، و در كتب فرقين سنى و شيعه ذكر شده است‏».

    تا آنجا كه مى‏گويد: «جز او كرم الله وجهه كسى در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است كه امام ائمه در محلى كه قبله مسلمين است متولد گردد. سبحان من يضع الاشياء فى مواضعها و هو احكم الحاكمين (الغدير ج 6 ص 22)

    در تكميل سخن نغز شهاب الدين دانشمند و مفسر بزرگ سنى مى‏گوئيم جالبتر اينكه امام ائمه مسلمين حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام)، تنها كسى كه در خانه خدا «كعبه‏» قبله‏همه مسلمانان جهان متولد شد، سرانجام نيزدرمحراب مسجد كوفه خانه خدا ربت‏خورد كه بر آثرآنبا فرق شكافته به افتخار شهادت نائل گرديد. شيعيان جهان نيز اين افتخار را يافته‏اند كه چنين مولود مبارك و وجود مقدس را امام اول مسلمين و خليفه بلافصل پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) بدانند.

    در كعبه شد پديدار و به محراب شد شهيد نازم به حسن مطلع و حسن ختام وى جلال الدين محمد دوانى فيلسوف مشهور درگذشته سال 908 ه كه از مفاخر علماى عامه بوده و فقط در اواخر عمر شيعه شده است، در كتاب فارسى «نور الهدايه فى اثبات الولايه‏» مى‏نويسد: «اين كه جمهور اهل سنت از ميان تمام صحابه پيغمبر فقط به على (عليه السلام) «كرم الله وجهه‏» مى‏گويند (يعنى گرامى باد رخسار او) به دو علت است:

    يكى اين كه در ميان صحابه تنها على (عليه السلام) بوده است كه قبل ازبلوغ اسلام آورد، و هرگز در مقابل بت نايستاد و كرنش نكرد، و ديگر اين كه نشته‏اند; زمانى كه فاطمه دختر اسد مادر على (عليه السلام) آبستن به حضرت بود، هرگاه محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله) درا مى‏ديد، ناگهان به احترام آن حضرت برمى‏خواست و اداى احترام مى‏كرد.

    پيغمبر آينده اسلام روزى گفت: اى مادر! تو آبستنى، من راضى نيستم براى من اين طور از جا برخيزى، فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را مى‏بينم،جنينى كه در شكم دارم طورى جابجا مى‏شود كه مرا ناگزير مى‏سازد از جا بلند شوم!(كتاب نور الهدايه جلال الدين به ضميمه شرح زندگانياو تاليف نويسنده‏اين سطور به طبع رسيده است. به آنجا مراجعه شود.)

    فاطمه مادر على (عليه السلام) و دختراسد بن هاشم، يعنى دختر عموى شوهر خود ابوطالب بود، و آنها نخستين همسرانى بودند كه به هاشم نسبت مى‏رساندند. اين بانوى بزرگزاده كه افتخار پرستارى از پيغمبر خدا را داشت، در روز 13 رجب آن سال كه درد زائيدن بروى فشار وارد ساخت، آمد و در مقابل كعبه، خانه خدا ايستاد و گفت: پروردگار! تو را به عظمت اين خانه و به مقام كسى كه آن را بنا كرده است، سوگند مى‏دهم درد زائيدن را بر من آسان گردان!

    كسانى كه ناظر بودند با كمال تعجب ديدند ناگهان ضلع بالاى حجر الاسود شكست، و فاطمه همسرابوطالب به درون كعبه رفت و شكاف ديوار بهم آمد.(اين نقطه تا اين اواخر در ديوار كعبه مشخص بود. بيشتر زائران شيعه هنگام طواف خانه كعبه چون به آن نقطه مى‏رسند كه هنوز هم علامتى دارد آن را مى‏بوسند.)موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مكه رسيد، و همه منتظر بودند ببينند سرانجام آن ماجراى شگفت انگيز چه خواهد بود.

    همسر ابوطالب سه روز در خانه كعبه به سر برد. روز چهارم كسانى كه پيرامون كعبه گرد آمده بودند ديدند ديوار كعبه از همان جا بار ديگر شكاف برداشت و آن بانوى سرفراز در حالى كه نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بيرون آمد.

    همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: اى مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاك سرشتم بر زنان ديگر برترى داد. زيرا هيچ زنى تا كنون اجازه نداشته است كه در خانه خدا وضع حمل كند.

    ولى خداوند خانه‏اش را در اختيار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جايگاه مقدس بزايم (راجع به ولادت على عليه السلام دركعبه و خانه خدا گذشته از «الغدير» به كتب ياد شده متن هم مراجعه شود، و چه خوبست كه يكى از دانشمندان، آنها را در كتابى به فارسى و عربى منتشر سازد.)سپس به خانه آمد. پيغمبر آينده اسلام كه از ماجرا اطلاع يافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نكرده بود. نخستين بارى كه چشم گشود، لحظه‏اى بود كه پيغمبر ضمن تبريك به زن عمويش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولين نگاه نوزاد هم به روى محمد (صلى الله عليه و آله) بود.

    پيغمبر صورت نوزاد را بوسيد و نام او را «على‏» گذارد، و به عمو و زن عمويش مژده داد كه نوزاد، آينده‏اى بس درخشان دارد.

    به گفته شاعر: صدف آسا جهان آفرينش درخشان گوهرى والا گهر زاد ز بعد قرنها گيتى هنر كرد كه اينسان قهرمانى باهنر زادپدرها بعد از اين هرگز نبينند كه ديگر مادرى اينسان پسر زاد فرى بر مادر نيكو سرشتش غزال ماده گوئى شير نر زاد
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  3. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #23 1389/05/05, 18:04
    نصب حجر الاسود توسط پيغمبر(ص)
    در زمانى كه پيغمبر آينده اسلام سى و پنج‏ساله بود، خانه كعبه به وسيله سيل مهيبى كه از كوه‏هاى مجاور مكه سرازير شده بود، ويران شد. رؤساى قريش اجتماع كردند و ديوار كعبه را بار ديگر بالا آوردند. چون در آن روزها يك كشتى مصرى در نزديكى مكه به ساحل برخورد كرده و درهم شكسته بود، بزرگان قريش چوبهاى آن را خريدند و كار ساختمان سقف كعبه را به وسيله يك نجار مصرى كه ساكن شهر مكه بود با آن چوبها به انجام رساندند.

    نوبت به آن رسيد كه «حجرالاسود» را در جاى خود كار گذارند. افراد سرشناس قبيله «عبدالدار» و «عدى‏» در صدد برآمدند كه نگذارند اين افتخارنصيب ديگران شود.

    بدين گونه ميان بؤساى قريش بر سر كار گذاشتن «حجرالاسود» اختلاف افتاد، و موجب تعصيل كار شد. بيم آن مى‏رفت كه بر سر آن موضوع نزاع سختى درگيرد. در آن ميان «ابوامية بن مغيره مخزومى‏» كه پيرى سالخورده و محترم بود، پيشنهاد كرد به منظور رفع غائله همگى توافق كنند نخستين كسى كه از در مسجدالحرام از سمت كوه صفا وارد شود، او را به حكميت بپذيرند. همه حاضران اين راى را پذيرفتند، و چشم به درى كه از سمت صفا باز مى‏شد دوختند. لحظه‏اى نگذشت كه «محمد امين‏» نمودار گرديد، و قريش شاد شدند، و گفتند: محمد امين است، به حكميت او رضا مى‏دهيم!

    وقتى موضوع را به حضرت اطلاع دادند، دستور داد، گليمى آوردند و با دست‏خود «حجر الاسود» را برداشت و به نمايندگى از طرف قبائل عرب و مردم قريش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبائل اطراف پارچه را بگيرند و ببرند به محل نصب آن نزديك ركن يمانى. همين كه نزديك آوردند، «محمد» آنرا گرفت و در جاى خود كار گذاشت و بدين گونه غائله در ميان هلهله و شادى عموم خاتمه يافت. در حقيقت محمد امين رؤساى بقيه قبائل را نيز در كار گذاشتن حجرالاسود شركت داد.!

    در آن ايام اين كار را يكى از دلائل عقل و تدبير و هوش و فراست محمد امين جوانمرد محبوب قريش به شمار مى‏آورند.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  4. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #24 1389/05/05, 18:05
    فرزندان پيغمبر(ص)
    مشهور اين است كه پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) از حضرت خديجه كبرى داراى دو پسر و چهار دختربوده است. پسران نخست قاسم بود كه به نام او پيغمبر را «ابوالقاسم‏» مى‏گفتند. پسر دوم موسوم به عبدالله بوده كه چون بعد از بعثت متولد شد او را طيب و طاهر ناميدند. برخى از مورخان خاصه و عامه، طيب و طاهر را به تربيب لقب قاسم و عبدالله دانسته‏اند، و بعضى هم گفته‏اند هر دو نام پسر سوم پيغمبر بوده، و عده ديگر اسامى پسر سوم و چهارم رسول خدا دانسته‏اند. مى‏دانيم كه پيغمبر در مدينه از «ماريه‏» همسر مصرى خود صاحب پسرى ديگر به نام ابراهيم شد كه در 18 ماهگى درگذشت.

    دختران هم زينب، رقيه، ام‏كلثوم، و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) بودند. در بعضى از روايات شيعه و سنى زينب ام‏كلثوم و رقيه را از همسران قبلى خديجه دانسته‏اند، و بنا بر نقلى كه خواهرزادگان خديجه بوده‏اند.

    ابن شهر اشوب ازكتابهاى «الانوار» و «البدع‏» نقل مى‏كند كه رقيه و زينب دختران «هاله‏» خواهر خديجه بودند.(مناقب آل ابيطالب ج 1 ص 159)

    در هر صورت قاسم و ساير دختران منسوب به پيغمبر پيش از بعثت متولد شدند، و فقط فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بنابر مشهور مولود اسلام و يادگار دوران بعد از نبوت پيغمبر است.

    پيغمبر با ثروت خديجه چه كرد؟
    درست روشن نيست ثروت خديجه چقدر بوده است. تصور نمى‏رود كه مال فراوانى داشته است. چنانكه پيشتر گفتيم در آن روزگار مرد و زن قريش در تجارت شركت داشتند و درسرمايه و سود و زيان تجارت مكه در سوريه و فلسطين و مصر و يمن و حبشه و احيانا حيره سهيم بودند.

    اگر هم خديجه مال فراوانى داشته كه از پدر و دو شوى سابق خود به ارث برده، و سود تجارت هم بر آن افزوده بود، باز چندان نبوده كه شهرت يافته، بلكه او هم مانند بسيارى از زنان مكه ثروت نسبى داشته است.

    آنچه مسلم است‏خديجه هر چه داشت به پيغمبر بخشيد، و حضرت نيز به اعتراف دوست ودشمن كسى نبود كه مال و ثروت بيندوزد، و چيزى براى روز مبادا نگهدارد.

    هر كس به او روى مى‏آورد، دست‏خالى بر نمى‏گشت. از حال مستمندان و افراد تهيدست بى‏خبر نبود. خديجه خود نيز چنين بود. اينك كه مرد نمونه مكه همسر او شده است، باز خانه وى ملجا نيازمندان و مايه اميد دردمندان است. در مواقع قحط و غلا كه به واسطه نيامدن باران، اهل باديه در سختى به سر مى‏بردند، حليمه مادر رضاعى پيغمبر به مكه مى‏آمد و به فرزند شيرداده خود سر مى‏زد، و محمد امين او را سخت عزيز مى‏داشت. عبايش را زير پاى او پهن مى‏كرد و با وى به گفتگو مى‏نشست، و چون آهنگ بازگشت مى‏كرد، به نحو شايسته‏اى به وى مساعدت مى‏نمود.

    اگر هم چيزى ازمال خديجه باقى مانده بود، به طور حتم و چنانكه در پاره‏اى از احاديث آمده، درمدت اقامت اجبارى سه ساله در «شعب ابيطالب‏» به مصرف محاطه شدگان رسيد. و اينكه شهرت دارد (و بيشتر از شايعات بيگانگان است) و مى‏گويند: اسلام با مال خديجه و شمشير على(عليه السلام) پيشرفت كرد، شايعه و تهمتى بيش نيست.

    دين پيغمبر قبل از بعثت
    دراعتقاد ما جامعه شيعه و پيروان خاندان نبوت، پيغمبر اسلام از آغاز زندگى و پيش از آن كه رسما پيغمبرى خود را اعلام كند، معصوم و پيغمبر بوده است. خواوند روح القدس را مامور حفاظت او كرده بود، و در مدت چهل سال پيش ازرسالت و بعثت، با شريعت‏خود عمل مى‏كرد. بنابر اين پيرو دين و شريعت پيغمبر ديگرى نبوده است.

    كتاب خدا (قرآن) و سنت‏خود آن حضرت نيز گواه بر آن است.

    دليل ما از قرآن مجيد نخست اين آيه شريفه است: «بدين گونه ما روح را براى اينكه وحى ما را به تو برساند به فرمان خود به سوى تو فرستاديم، در آن وقت تو نمى دانستى كتاب آسمانى چيست و ايمان كدام است‏»(و كذلت اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان (سوره شورى آيه 51)

    آنچه ازكتاب و سنت در تفسير آيه مزبور استفاده مى‏شود اين است كه روح، در اين آيه «روح القدس‏» است، نه جبرئيل.

    خدا روح القدس را مامور حفاظت پيغمبر و ائمه معصومين كرده بود. اين آيه گواه ماست: «خداوند مراتبى دارد، و داراى عرش عظيم است، روح را به امر خود بر هر كسى از بندگانش كه بخواهد مى‏فرستد، تا مردم را از روز برخوردها (قيامت) بترساند»(رفيع الدرجات دوالعرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق. (سوره مؤمن آيه 15)

    از آيات قرآنى استفاده مى‏شود كه القاى «روح القدس‏» مشترك بين انبيا و رسولان بوده است. يعنى خدا او را مامور حفاظت و مراقبت از همه آنها كده بود. روايات شيعه مى‏گويد: پس از آخرين پيامبر «روح القدس‏» مامور نگهدارى و حفاظت از ائمه اطهار بوده است. در رواياتى كه كلينى در «كافى‏» نقل مى‏كند امام على االنقى (عليه السلام) مى‏گويد: پس از پيغمبر خاتم ديگر روح القدس به آسمان برنگشت و او در ميان ماست.

    امير مؤمنان على (عليه السلام) درنهج البلاغه مى‏فرمايد: از لحظه‏اى كه پيغمبر را از شير گرفتند خدا بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او نمود تا اخلاق برجسته و صفات پسنديده را شب و روز به وى بياموزد. من پيوسته در كنار پيغمبر بودم، هر روز ازصفات ممتازش دانشى به من مى‏داد، و امر مى‏كرد در هركارى از وى پيروى كنم پيغمبر (پيش از بعثت) مدتير در هر سال در كوه حرا به سر مى‏برد. در آن حال من او را مى‏ديدم، ولى ديگر جز من او را نمى‏ديد.(و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و نامرنى بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فاراه و لا يراه غيرى (خطبه فاصعه).)

    از اين سخن على (عليه السلام) كاملا پيداست كه پيغمبر پيش از بعثت هم حالت پيغمبرى داشته است ولى مامور نبوده قوم را باخبر گرداند. اين كار به طور رسمى در چهل سالگى حضرت اتفاق افتاد كه شرح آن را خواهيم نگاشت.

    درباره عيسى بن مريم هم قرآن مى‏گويد: او در گهواره پيغمبر بود. يحيى نيز در همان زمان كودكى، پيغمبر بوده است. بنابراين پيغمبر خاتم كه از آنها برتر است به طريق اولى بايد قبل از بعثتو رسالت ظاهرى داراى مقام نبوت باشد. بايد توجه داشت كه «نبى‏» با «رسول‏» فرق دارد.

    نبى كسى است كه از جانب خدا اخبار غيبى به وى مى‏رسد، يا به وسيله جبرئيل و يا روح القدس. ولى رسول كسى است كه بايد اخبار الهى را به مردم برساند، و رسالت‏خود را ايفا كند. عيسى و يحيى در زمان كودكى نبى و پيغمبر بودند، ولى در آن سن و سال براى تبليغ و اداى رسالت، ماموريت نداشتند.

    پيغمبر خاتم نيز چنين بود. او از آغاز كودكى
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  5. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #25 1389/05/05, 18:06
    پيغمبر خاتم نيز چنين بود. او از آغاز كودكى به وسيله روح القدس با الهامات غيبى آشنائى داشت، و از تعاليم دينى و احكام آسمانى با خبر بود، و خود بر وفق آن عمل مى‏كرد، ولى مامورنبود آن را به آگاهى قوم برساند. اين ماموريت در سن چهل سالگى به وى محول شد.

    خداوند درباره عيسى مى‏فرمايد: ما به عيسى پسر مريم علائم نبوت داديم، و او را با روح القدس تاييد كرديم.(و اتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس - سوره بقره آيه 87 و 252) كه كاملا مى‏رساند، پيش از رسميت‏يافتن مقام رسالتش با تاييدات الهى و ارتباط با روح القدس، مورد توجه خاص خداوند بوده است.

    بايد دانست كه روح القدست جبرئيل نيست. زيرا خداوند درباره جبرئيل مى‏فرمايد: «قرآن را روح الامين بر قلب تو نازل كرد» (نزل به روح الامين على قلبك سوره شعرا آيه 192) و مى‏فرمايد: «جبرئيل قرآن را بر قلب تو به امر خدا نازل كرد»(قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله. سوره بقره آيه 96)

    بنابر اين كا جبرئيل اين بود كه قرآن را بر قلب پيغمبر نازل مى‏كرد، نه اين كه خود وى مامور مراقبت از حضرت باشد. اين ماموريت را روح القدس به عهده داشت.

    محدث بزرگوار كلينى در «كافى‏» از ابوبصير ار امام صادق (عليه السلام) روايت مى‏كند كه در تفسير آيه «و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا» فرمود: خداوند فرشته‏اى بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل خلق نمود، و او با رسول خدا بود. به وى خبر مى‏داد و او را حفظ مى‏كرد، و بعد از آن حضرت، با ائمه است.

    براى اطلاع بيشتر از چگونگى وضع پيغمبر قبل از بعثت لازم است. آنچه را شيخ طوسى - سرآمد فقهاى شيعه و دانشمندان عاليقدر اسلامى متوفاى سال 460 هجرى - دركتاب پرارج «عدة الاصول‏» گفته است، در اينجا بياوريم; شيخ طوسى مى‏نويسد: « پيغمبر نه قبل از نبوت و نه بعد از آن پيرو دين پيغمبران پيش از خود نبوده است. هر عملى را كه او انجام مى‏داده، ازجانب خدا به وى الهام مى‏شده است.قبل از بعثت امور خاصى به آن حضرت وحى مى‏شد.» عموم دانشمندان شيعه در اين خصوص اتفاق نظر دارند، و اجماع آنها نيز حجت است.

    بيشتر متكلمان عدليه (يعنى معتزله و شيعه) مانند ابوهاشم و ابوعلى (جبائى) عقيده دارند كه پيغمبر تابع شريعت پيش از خود نبوده است. بلكه آنچه عمل مى‏كرده است به خود وى وحى مى‏شده است.

    دليل ما اين است كه پيغمبر اسلام به اعتقاد عموم مسلمين از همه انبياء افضل بوده است. به همين جهت نيز نمى‏بايد فاضل پيرو مفضول باشد.

    اگر بگويند از كجا بدانيم كه پيغمبر قبل از بعثت هم از ساير انبيا افضل بوده است؟ مى‏گوئيم كه هيچ كس افضليت‏حضرت را مربوط به وقت معينى ندانسته است. بلكه گفته است پيغمبر در تمام دوران زندگى از ولادت تا وفات از همه انبياء افضل و برتر بوده است.

    ادله‏اى كه مخالفين دارند از جمله اين آيه است: «آن گاه به تو وحى كرديم كه از آيين پاك ابراهيم پيروى كن‏»(ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا سوره نحل آيه 123) آيه دوم; «پس با هدايت آن پيغمبران، پيروى كن‏»(فبهدايهم اقتده سوره انعام آيه 89)

    آيه سوم; «ما تورات را نازل نموديم كه در آن هدايت و نور است، و پيغمبران حكم به آن مى‏كنند»(انا انزلنا التورية فيها هدى و نورا يحكم بها النبيون. سوره مائده آيه‏44)به نظر مى‏رسد اين سه نظر آها را تاييد كند و برساند كه پيغمبر وضيفه‏ه داشته است كه از اديان سابق پيروى نمايد.

    ولى بايد توضيح داد كه «ملت ابراهيم‏» توحيد و عدل بوده نه احكام و قوانين دينى. بنابر اين ترجمه آيه آن است: «اى پيغمبر! به تو وحى كرديم كه در يكتا پرستى و عدالت گسترى ازآئين ابراهيم پيروى كن‏». به دليل آيه; «هركس از ائين ابراهيم سرباز زند، خود را به نادانى زده است‏»(و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه. سوره بقره آيه 130) در اين آيه باز لفظ «ملت‏» با كهار رفته است، و مى‏دانيم كه آنچه موجب مى‏شود كسى كه از ملت ابراهيم سرباز زند و متصف به «سفاهت‏» گردد، عقليات است. در آيه دوم نيز منظور از هدايت انبياى سابق، استدلال‏هاى عقلى آنها براى اثبات توحيد و يگانگى خداست كه پيغمبر خاتم نيز بايد از همان راه وارد شود و با همان منظق مردم را به خداى يگانه فراخواند.

    راجع به آيه سوم بايد گفت هدايت و نورى كه در تورات بوده است، چيزى است كه همه انبيا پيش از موسى و بعد از او بر اساس آن حكم مى‏كردند، و نمى‏توان آن را حمل بر شرعيات كرد.

    فتال نيشابورى دانشمند مشهور شيعه در كتاب معروفش «روضة الواعظين‏» مى‏نويسد: «طائفه شيعه اجماع دارند كه پيغمبر پيش از بعثت درخفا پيامبر بود. از اول تكليف روزه مى‏گرفت، نماز مى‏گزارد، عكس آنچه در ميان قوم معمول بود. وقتى به سن چهل سالگى رسيد، خداوند به جبرئيل امر نمود بر پيغمبر فرود آيد و او را به طور آشكار مامور ايفاى مقام رسالت‏خود سازد».

    ميرزاى قمى از فقهاى بزرگ شيعه در كتاب‏«قوانين‏» در اين باره مى‏نويسد: «حق اين است كه پيغمبر قبل از بعثت قمل به احكام شرع مى‏نمود، ولى نه به دين پيغمبران پيش از خود. زيرا ما آن حضرت را از همه انبيا برتر مى‏دانيم. اگر او پيرو دين قبل از خود بود، مى‏بايد مفضول بر فاضل مقدم گردد، و آن هم از نظر عقلى درست نيست.

    ديگر اين كه اگر پيغمبر تابع شرع قبل ازخود بوده است، يا اين وظيفه از راه وحى به وى ابلاغ شده بود، و يا به وسيله علماى اديان. اگر بگوئيم از راه وحى بوده مى‏بايد قبل ازبعثت مرسل باشد و اين درست نيست، و چنانچه علماى يهود و نصارا در آن نقشى داشته‏اند، قطعا شايع مى‏شد، و يهود و نصارا به ان افتخار مى‏كرد، و موضوع مكتوم نمى‏ماند.

    علاوه شيعه و سنى روايت كرده‏اند كه پيغمبر فرمود: «من در زمانى كه آدم در بين آب و گل بود (يعنى وقتى كه او را مى‏سرشتند) پيغمبر بودم‏»(كنت نبيا و آدم الماء و الطين.)

    علاوه بر اين وقتى عيسى در گهواره پيغمبر باشد، و يحيى در كودكى به مقام نبوت برسد، پغمبر نبودن خاتم انبيا قبل از بعثت با افضليت آن حضرت منافات دارد.

    اينكه پيغمبر قبل از بعثت عمل به دين انبياء سابق نمى‏نموده است، نيازى به ذكر ندارد. زيرا اگر چنين نباشد، مى‏بايد پذيرفت كه آن حضرت كمبود داشته است، كه آن هم درست نيست. در اخبار هست كه آن حضرت پيش از بعثت بعضى از اعمال و حج را معمول مى‏داشته است. بعد از بعثت نيز حق اين است كه تابع شريعت پيش از خود نبوده است. موافقت با آنها در بسيارى از اعمال، عين متابعت نيست! آيات «ثم اوحينا اليك ان اتبع‏» و «فبهديهم‏» و «شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا» همه و همه حمل بر اصول عقايد مى‏شود، نه فروع احكام و اعمال عبادى، وگرنه جايز نبود آن احكام نسخ شود. بخصوص با ملاحظه آيه «و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه‏».

    همچنين منظور از«هدايت‏» در آيه «فبهديهم اقتده‏» كليه امورى است كه همگان بر آن اتفاق دارند، و آن هم اصول عقايد است، چون در غير اين صورت اديان مختلف بود. از همين جا پاسخ ساير آياتى كه مخالفين دستاويز قرارداده‏اند، هم آشكار مى‏گردد.

    فخر رازى دانشمند مشهور سنى در كتاب «معالم اصول الدين‏» مى‏نويسد: «حق اين است كه محمد پيش از نزول وحى پيرو هيچيك از انبيا نبود. زيرا اديان پيش ازدين عيسى به وسيله دين وى منسوخ شده بود. دين عيسى هم عنوان اصلى خود را به واسطه ناقلين آن كه به خاطر اعتقاد به تثليث كافر بودند، از دست داده بود. از اين رو آنچه به نام دين عيسى مانده بود، اعتبار نداشت و نمى‏شد به آن اطمينان كرد. روى اين اصل مسلم است كه محمد پيش از بعثت بر دين هيچ كس نبوده است‏»(حاشيه نقد المحصل (تلخيص المحصل) چاپ مصر ص 111)

    به توجه به آنچه مسطور گشت مى‏گوئيم: پيغمبر اسلام قبل از بعثت به آنچه فرشته مامور خود، «روح القدس‏» به وى تلقين مى‏كرد عمل مى‏نموده است، هر چند جزئيات آن اعمال را ندانيم و تاريخ و احاديث اسلامى نقل نكرده باشد.

    او دراصول اعتقادى همچون ابارهيم خليل يكتاپرست بوده است. همه انبياء بعد از ابراهيمنيز چنين بوده‏اند، و به ورش او مى‏رفتند، و در فروع عملى تابع الهاماتى بوده كه به وسيله روح القدس به وى مى‏رسيده و آن را معمول مى‏داشته است.

    پس او قبل از بعثت مانند عيسى و يحيى نبى و پيغمبر بود، اما نه رسول و مامور به تبليغ! رسالت وى در سن چهل سالگى بر فراز كوه حرا آغاز شد.

    بهترين گواه بر اين كه پيغمبر قبل از بعثت مانند عيسى و يحيى پيغمبر بوده است، حالات و روحيات اوست كه در تورايخ آمده است. زيرا اين حالات و روحيات از كودكى و نوجوانى در محيط مكه و ميان مردمى آنچنان،كاملا غير عادى مى‏نمايد، و نظير آن از هيچيك از اقوام و بستگان خود او حتى عبدالمطلب جدش و عبدالله پدرش و ابوطالب عمويش كه همگى يكتاپرست و موحد بودند، هم ديده نشده و نقل نكرده‏اند(نگاه كنيد به گفتار دانشمند محترم آقاى قاضى طباطبائى در كتاب «جنة الماوا».)
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  6. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #26 1389/05/05, 18:07
    وضع عمومى پيغمبر قبل از بعثت
    از آنچه تا كنون گفته شد به اين نتيجه مى‏رسيم كه پيغمبر اسلام يك فرد به تمام معنا خودساخته بود. او زندگى را از صفر شروع كرد. پيش از ولادت پدر جوانش وفات يافت. نج‏ساله بود مادرش را نيز از دست داد. درنه سالگى سرپرست و غمخوار خود عبدالمطلب جد بزرگوارش بدرود زندگانى گفت، و او به خانه عموى بزرگوارش ابوطالب آمد. در سن دوازده سالگى همراه عمويش ابوطالب به سفر تجارى شام رفت. در همان سن و سال چنان ممحبوبيت‏يافت كه مردم مكه به وى لقب «امين‏» دادند.

    محمد امين هرگز با مردم مكه و بزم‏هاى شبانه و عبش و نوشهاى آنها ميانه‏اى نداشت. از آنها كناره مى‏گرفت و روى به خارج شهر مى‏نهاد و در افكار عميقى فرو مى‏رفت. به پاس زحماتى كه عمويش ابوطالب براى او متحمل شده بود، گوسفندان او را به چرا مى‏برد، و در اطراف مكه چوپانى مى‏نمود.

    هميشه مشغول به خود بود، و از وضع موجود رنج مى‏برد. رنج مى‏برد كه چرا مردان و زنان مكه آلوده‏اند، و اوقات گرانبهاى خود را به ميگسارى و بى‏بند و بارى مى‏گذرانند؟ رنج مى‏برد كه تا كى اكثريت مردم مفلوك عرب بايد در منجلاب زندگى مرگ‏آور غوطه‏ور باشند، و تا كى بايد در اين خواب طولانى به سر برند؟ هرچند او فردى از قريش بود، ولى از راه و رسم بت‏پرستى و ماديگرى آنها سخت در عذاب بود. عذابى كه پيوسته او را مى‏آزرد.

    به طور خلاصه آداب و رسوم خرافى كه ميان اعراب جاهلى و به خصوص مردم مكه و قريش معمول بود، چنان او را رنج مى‏داد كه سالى چند بار پناه به دامنه كوه حرا مى‏برد، و در آنجا قله كوه به تنهائى مى‏گذرانيد، و به عبادت خداوند اشتغال داشت.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  7. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #27 1389/05/05, 18:14
    بعثت پيغمبر(ص)
    بعثت پيغمبر اسلام يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتميت، حساس‏ترين فراز تاريخ درخشان اسلام است.بعثت پيغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پيشتر گفتيم كه پيغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پيك وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غيب دريافت مى‏داشت، ولى مامور نبود كه آن را به آگاهى خلق هم برساند.

    ميان مردم قريش و ساكنان مكه رم بود كه سالى يك ماه را به حالت گوشه گيرى و انزوا در نقطه خلوتى مى‏گذرانيدند.(سيره ابن هشام - ج 1 ص 154 سيره ابن هشام كه آنرا قديمترين تاريخ حيات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دانسته‏اند، تلخيص از «سيره النبى ص‏» تاليف محمد بن اسحاق بن يسار مطلبى متوفاى سال 151 ه است كه ابن حجر عسقلانى شافعى در كتاب «تقريب‏» رمى به تشيع او نموده است. ابن هشام، يعنى عبدالملك بن هشام حميرى، خود در سال 218 ه وفات يافته است.) درست روشن نيست كه انگيزه آنها از اين گوشه‏گيرى چه بوده است، اما مسلم است كه اين رسم در بين آنها جريان داشت و معمول بود.

    نخستين فرد قريش كه اين رسم را برگزيد و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پيغمبر اكرم بود كه چون ماه رمضان فرا مى‏رسيد، به پاى كوه حراء مى‏رفت، و مستمندان را كه از آنجا مى‏گذشتند، يا به آنجا مى‏رفتند، طعام مى‏كرد.(سيره حلبه - ح 1 ص 381)

    به طورى كه تواريخ اسلام گواهى مى‏دهد،پيغمبر نير پيش از بعثت به عادت مردان قريش، بارها اين رسم را معمول مى‏داشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى‏گرفت، و به نقطه خلوتى مى‏رفت، و به تفكر و تامل مى‏پرداخت.

    پيغمبر حتى در زمانى كه كودك خردسالى بود، و در قبيله بنياسد تحت مراقبت دايه خود «حليمه‏» قرار داشت نيز باز بازى كردن با بچه‏ها دورى مى‏گزيد و به كوه حراء مى‏آمد و به فكر فرو مى‏رفت.(همان كتاب - ج 1 ص 382) بنابراين انس وى به «كوه حراء» بى‏سابقه نبود.

    در مدتى كه بعدها در «حراء» به سر مى‏برد،غذايش نان «كعك‏» و زيتون بود، و چون به اتمام مى‏رسيد، به خانه بازمى‏گشت ء تجديد قوت مى‏كرد. گاهى هم همسرش خديجه باريش غذا مى‏فرستاد. غذائى كه در آن زمان‏ها مصرف مى‏شد، مختصرو ساده بود.(همان كتاب - ج 1 ص 382)

    پيغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى يك ماه در حرا به سر مى‏برد، و چون روز آخر باز مى‏گشت، نخست‏خانه خدا را هفت دور طواف مى‏كرد، سپس به خانه مى‏رفت.(تاريخ طبرى - ج 3 ص 1149 - سيره ابن هشام، ج 1 ص 155)

    كوه حراء امروز در حجازبه مناسبت اين كه محل بعثت پيغمبر بوده است، «جبل النور» يعنى كوه نور خوانده مى‏شود. حراء در شمال شهر مكه واقع است، و امروز تقريبا درآخر شهر در كنارجاده به خوبى ديده مى‏شود. كوه‏هاى حومه مكه اغلب بهم پيوسته است و از سمت‏شمال تا حدود بندر «جده‏» واقع در 70 كيلومترى مكه و كنار درياى سرخ امتداد دارد.

    اين سلسله جبال كه از يك سو به صحراى «عرفات‏» و سرزمين «منا» وشهر «طائف‏» و از سوى ديگر به طرف «مدينه‏» كشيده شده است، با دره‏هاى و بيابان‏هاى خشك و سوزان و آفتاب طاقت‏فرساى خود شايد بهترين نقطه‏اى است كه آدمى را در انديشه عميق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعينات صورى و مادى فرو مى‏برد.

    كوه حراء بلندترين كوه‏هاى اطراف مكه است، و جدا از كوه‏هاى ديگر به نحو بارزى سر به آسمان كشيده و خودنمائى مى‏كند. هرچه بيننده به آن نزديك‏تر مى‏شود، مهابت و جلوه كوه بيشتر مى‏گردد. از ان بلندى د زمان خود پيغمبر قسمتى از خانه‏هاى مكه پيدا بود، و امروز قسمت زيادترى از شهر مكه پيداست. قله كوه نيز درپشت بام‏ها و از توى اطاق‏هاى بعضى از طبقات ساختمان‏هاى مكه به خوبى پيدا است.

    «غار حراء» كه در قله كوه قرار دارد، بسيار كوچك و ساده است. در حقيقت غار نيست، تخته سنگى عضيم به روى دو صخره بزرگ‏ترى غلت‏خورده و بدين گونه تشكيل غار حراء داده است. دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدير است كه انسان مى‏تواند وارد و خارج شود. كف آن هم بيش از يك متر و نيم براى نمازگزاردن جا دارد.

    غار حراء جائى نبوده كه هركس ميل رفتن به آنجا كند، و محلى نيست كه انسان بخواهد به آسانى در آن بياسايد. فقط يك چيز براى افراد دورانديش در آنجا به خوبى به چشم مى‏خورد، و آن مشاهده كتاب بزرگ آفرينش و قدرت لايزال خداوند بى زوال است كه در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افكنده و آسمان و زمين را به نحو محسوسى آرايش داده است! براساس تحقيقى كه ما نموده‏ايم پيغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى كوه حراء فى‏المثل در خيمه به سر مى‏برده و رهگذران را پذيرائى مى‏كرده و فقط گاهگاهى به قله كوه مى‏رفته و به تماشاى جمال آفرينش مى‏پرداخته است كه از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.

    به طورى كه قبلا يادآور شديم، پيغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح‏القدس گاهى تراوشاتى غيبى مى‏ديده و اسرارى بر آن حضرت مكشوف مى‏شده است. هنگامى كه پانزده سال بيش نداشت، گاهى صدائى مى‏شنيد، ولى كسى را نمى‏ديد.

    هفت‏سال متوالى بود كه نور مخصوصى مى‏ديد و تقريبا شش سال مى‏گذشت كه زمزمه‏اى از پيغمبر مى‏شنيد، ولى درست نمى‏دانست موضوع چيست؟

    چون ازن اخبار را براى همسرش خديجه بازگو مى‏كرد، خديجه مى‏گفت: «تو كه مردى امين و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رؤوف و خوئى پسنديده دارى و در مهمان‏نوازى و تحكيم پيوند خويشاوندى سعى بليغ مبذول مى‏دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نيست.(سيره حلبيه - ج 1 ص 380 - 391)

    هنگامى كه به سن سى و هفت‏سالگى ميل به گوشه گيرى و انزواى از خلق پيدا كرد، چندين بار در عالم خواب، سروش غيبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه‏اى آگاه ساخت، بعدها نيز در پاى كوه حراء و ميان راه‏هاى مكه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى‏شنيد ولى صاحب صدا را نمى ديد!

    در يكى از روزها كه در دامنه كوه حراء گوسفندان عمويش ابوطالب را مى‏چرانيد، شنيد كسى از نزديك او را صدا مى‏زند و مى‏گويد: يا رسول الله! ولى به هرجا نگريست كسى را نديد. چون به خانه آمد و موضوع را به خديجه اطلاع داد، خديجه گفت: اميدوارم چنين باشد.(7) مناقب ابن شهر اشوب - ج 1 ص 44)

    روز بيست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مكه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حراء آرميده بود و مانند اوقات ديگر از آن بلندى به زمين و زمان و ايام و دوران و جهان و جهانيان مى‏انديشيد.مى‏انديشيد كه خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهكار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرينش خلق نمده و همه گونه لياقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چيز را برايش فراهم نموده تا او در سير كماليخودنانى به كف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش‏گذران و مال دوست و مال‏دار قريش در اين انديشه‏ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عيش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چيزى نمى‏انديشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون‏بخت و نيازمند، تنها انديشه‏اى است كه آنها رد سر مى‏پرورانند...

    اينك «او» درست چهل سال پرحادثه را پشت‏سر نهاده است. تجربه زندگى و پختگى فكر و اراده‏اش و استحكام قدرت تعقلش به سرحد كمال رسيده، و از هر نظر براى انجام سؤوليت بزرگ پيغمبرى آماده است. آيا در تمام قلمرو عربستان و دنياى آن روز جز او چه كسى بود كه از جانب خداوند عالم شايستگى رهبرى خلق را داشته باشد.

    رهبرى كه سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان‏هاى شرافتمند بر شخصيت ذاتى و تربيت‏خانوادگى و سوابق درخشان و ملكات فاضله و صفات پسنديده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهيم بت‏شكن خليل خدا و اسماعيل ذبيح و فرزند هاشم سيد و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قريش است. پدر در پدر و مادر در مادر شكوفان و درخشان و فروزان است.

    او از سلامتى كامل جسم و جان برخورداد بود كه نتيجه وراثت صحيح و سالم است. وراثتى كه پدران پاك و مادران پاك سرشت برايش باقى گذارده بودند. به طورى كه دنياى جاهليت هم با همه پليدى و تيرگى و تاريكيش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چيزى از شرافت و حسب و نسب او بكاهد.(در زيارت وارث حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السلام مى‏خوانيم كه: «گواهى مى‏دهم تو نورى بودى در صلب‏هاى شامخ پدرانت و رحم‏هاى پاك مادرانت، به طورى كه ايام جاهليت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پليد خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند».)

    ادامه دارد........
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  8. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #28 1389/05/05, 18:24
    ايراد ما به احاديث بعثت
    كليه اين احاديث كه نخست از طريق اهل تسنن نقل شده و در كتاب‏هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به كتب شيعه هم سرايت كرده است، از درجه اعتبار ساقط مى‏باشد. در اينجا به چند نكته آن اشاره مى‏كنيم، و تفصيل را به كتاب خود «شعاع وحى برفراز كوه حراء» كه براى نخستين بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت برداشته است، حوالت مى‏دهيم.(به يارى خداوند اين كتاب با تفصيل بيشترو تحقيق كامل در آينده منتشر خواهد شد.)

    1- چنانكه گفتيم پيغمبر از زمان كدكى و ايام جوانى تا سى و هفت‏سالگى،بارها علائمى مى‏ديد كه از آينده درخشان او خبر مى‏داد. مانند ابريكه برسر او سايه افكنده بود، و خبرى كه راهب شهر «بصرى‏» در اردن راجع به پيغمبرى او به عمويشابوطالبداد، و آنچه روح القدس به وى مى‏گفت، و صداهائى كه مى‏شنيد. بنابراين هيچ معنا ندارد كه هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئيل اين طور دست و پاى خود را گم كند، و نداند كه چه اتفاقى افتاده است، و بايد ورقة بن نوفل به داد او برسد!

    2- پيغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مكه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به اين حقيقت چگونه او پس از اعلام بنوت دچار وحشت و ترديد شده و به همسرش خديجه متوسل مى‏شود كه او را بگيرد تا به زمين نيفتد يا تقويت كند كه از شك و ترديد بدر آيد؟

    3- آيا پس از ديدن پيك وحى و آوردن پنج آيه قرآن و اعلام اين كه تو پيغمبر خدائى و من جبرئيل هستم، و مشاهده جرئيل با آن عظمت، ديگر جاى اين بود كه پيغمبر درباره وحى آسمانى و تكليف خود دچار ترديد شود، يا احتمال دهد موضوع حقيقت نداشته باشد؟!

    4- تخت و تاج و ساير تشريفات تعينات صورى است و تناسب با سلاطين و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت كه بايد با كمال سادگى و دور از هرگونه تشريفات مادى انجام گيرد. دور نيست كه سازندگان اين حديث به تقليد از تاج‏گذارى پادشاهان ايران، خواسته‏اند براى پيغمبر عربى هم در عالم خيال چنين صحنه‏اى بسازند!
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  9. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #29 1389/05/05, 18:25
    واقعيت بعثت از ديدگاه شيعه
    ماجراى بعثت بدان گونه كه قبلا گذشت موضوعى نبود كه يك فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پى‏برد كه خاتم انبيا چگونه به مقام عالى پيغمبرى رسيده است. ما پس از بررسى‏هاى لازم از مجموع نقل‏ها به اين نتيجه رسيده‏ايم كه آنچه در منابع شيعه و احاديث‏خاندان نبوت رسيده است، واقعيت بعثت را چنان روشن مى‏سازد كه هيچ يك از اشكالات گذشته مورد پيدا نمى‏كند.

    از جمله احاديثى كه بازگو كننده حقيقت بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى‏سازد، روايتى است كه ذيلا از لحاظ خوانندگان مى‏گذرد:

    پيشواى دهم ما حضرت امام هادى (عليه السلام) مى‏فرمايد: «هنگامى كه محمد (صلى الله عليه و آله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشيده بودبه مستمندان بخشيد، هر روز به كوه حراء مى‏رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى‏نگريست، و شگفتى‏هاى رحمت و بدايع حكمت الهى را مورد مطالعه قرار مى‏داد.

    به اطراف آسمان‏ها نظر مى‏دوخت، و كرانه‏هاى زمينو درياها و دره‏ها و دشت‏ها و بيابان‏ها را از نظر مى‏گذرانيد، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى‏آموخت.

    ازآنچه مى‏ديد، به ياد عظمت‏خداى آفريننده مى‏افتاد. آن گاه با روشن بينى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى‏وزيد. چون به سن چهل سالگى رسيد خداوند نظر به قلبوى نمود، دل او را بهترين و روشنترين و نرمترين دلها يافت.

    در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. محمد (صلى الله عليه و آله) از آنجا به آسمان‏ها مى‏نگريست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آيند، و آنها نيز فرود آمدند، و محمد (صلى الله عليه و آله) آنها را مى‏ديد. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد (صلى الله عليه و آله) و چهره او معطوف داشت.

    در آن لحظه محمد (صلى الله عليه و آله) به جبرئيل كه در هاله‏اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئيل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

    جبرئيل گفت: «نام خدايت را بخوان كه جهان و جهانيان را آفريد. خدائى كه انسان را از ماده پست آفريد (نطفه). بخوان كه خدايت بزرگ است. خدائى كه با قلم دانش آموخت و به انسان چيزهائى ياد داد كه نمى‏دانست‏». پيك وحى، رسالت‏خود را به انجام رسانيد، و به آسمان‏ها بالا رفت. محمد (صلى الله عليه و آله) نيز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسيله وحى ديده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكايت مى‏كرد،بى‏هوش شد، و دچار تب گرديد.

    از اين كه مبادا قريش و مردم مكه نبوت او را تكذيب كنند، و به جنون و تماس با شيطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست‏خردمندترين بندگان خدا و بزرگترين آنها بود. هيچ چيز مانند شيطان و كارهاى ديوانگان و گفتار آنان را زشت نمى‏دانست.

    در اين وقت‏خداوند اراده كرد به وى نيروى بيشترى عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدين منظور كوه‏ها و صخره‏ها و سنگلاخها رار براى او به سخن در آورد. به طورى كه به هر كدام مى‏رسيد، اداى احترام مى‏كرد. و مى‏گفت: السلام عليك يا حبيب الله! السلام عليك يا ولى الله! السلام عليك يا رسول الله! اى حبيب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پيش از تو بوده‏اند، و آنها كه بعدها مى‏آيند برتر و زيباتر و پرشكوه‏تر و گرامى‏تر گردانيده است.

    از اين كه مبادا قريش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زيرا بزرگ كسى است كه خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراين از تكذيب قريش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقريب خدايت تو را به عالى‏ترين مقام خواهد رسانيد، و بالاترين درجه را به تو خواهد داد.

    پس از آن نيز پيروانت به وسيله جانشين تو على بن ابيطالب (عليه السلام) ازنعمت وصول به دين حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى‏گردند. دانش‏هاى تو به وسيله دروازه شهرستان حكمت و دانشت على بن ابيطالب در ميان بندگان و شهرها و كشورها منتشر مى‏گردد.

    به زودى ديدگانت به وجود دخترت فاطمه (سلام الله عليها) روشن مى‏شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسين كه سروران بهشتيان خواهند بود، پديد مى‏آيند.

    عنقريب دين تو در نقاط جهان گشترش مى‏يابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند يافت. لواى حمد را به دست تو مى‏دهيم، و تو آن را به برادرت على مى‏سپارى. پرچمى كه در سراى ديگر همه پيغمبران و صديقان و شهيدان در زير آن گرد مى‏آيند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

    من در پيش خود گفتم: «خدايا! اين على بن ابيطالب كه او را به من وعده مى‏دهى كيست؟ آيا او پسر عم من است؟ ندا رسيد اى محمد! آرى، اين على بن ابيطالب برگزيده من است كه به وسيله او اين دين را پايدار مى‏گردانم، و بعد از تو برهمه پيروانت برترى خواهد داشت. («بحار الانوار» علامه مجلسى - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جديد.)

    در اين حديث همه چيز راجع به آغاز كار پيغمبر گفته شده است. جاى تعجب است كه مفسران اسلامى به خصوص مفسران شيعه از اين حديث‏شريف و نقل آن درتفسير سوره اقرا غافل مانده‏اند، با اى نكه نكات جالب و تازه‏اى از تاريخ حيات پيغمبر را بازگو مى‏كند، كه مى بايد مسلمانان از آن آگاه گردند.

    ملاحظه مى‏كنيد كه پيغمبر بدون هيچ گونه تشريفات مادى يا اشكالاتى كه در احاديث اهل تسنن بود، به مقام عالى پيغمبرى رسيد. با قدم‏هائى شمرده و ديدى وسيع و قدرتى خارق العاده به خانه بازگشت.

    همين كه وارد خانه شد پرتوى از نور و بوئى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. خديجه پرسيد اين چه نورى است؟ پيغمبر فرمود: اين نور نبوت است. اى خديجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پيغمبر ماجراى بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود براى خديجه شرح داد و افزود كه جبرئيل به من گفت: «از اين لحظه تو پيغمبر خدائى‏».

    خديجه كه از سالها پيش هاله‏اى از نور نبوت درسيما درخشان همسر محبوب خود ديده و از كردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دير زمانى است كه من در انتظار چنين روزى به سر برده‏ام، و اميدوار بودم كه روزى تو رهبر خلق و پيغمبر اين مردم شوى.(مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36)

    بدين گونه محمد بن عبدالله برازنده‏ترين مردم قريش كه سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملكات فاضله و سجاياى اخلاقى و خصال روحى شهره شهر بود، برفراز كوه حراء از جانب خداوند يكتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزيده شد، و خاتم انبيا گرديد.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

  10. 58,565 امتیاز ، سطح 75
    1% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,485
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1389/03/25
    محل سکونت
    کرمانشاه
    نوشته ها
    4,475
    امتیاز
    58,565
    سطح
    75
    تشکر
    6,382
    تشکر شده 17,504 بار در 5,769 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #30 1389/05/05, 18:26
    نظر ما در پيرامون بعثت پيغمبر (ص)
    نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پيغمبر بازگو مى‏كند، و متاسفانه كسى توجه نكرده است،اين است كه همه مفسران اسلامى نوشته‏اند، و در تمام احاديث نيز هست كه در روز بعثت فقط پنج آيه آغاز سوره «اقرا» بر پيغمبر نازل شد.

    اين پنج آيه از «اقرا باسم ربك الذى خلق‏» آغاز مى‏گردد. و به «مالم يعلم‏» ختم مى‏شود. هيچ كس نگفته است «بسم الله‏» اين سوره كى نازل شده؟ و آيا نخستين سوره قرآن بسم الله داشته است‏يا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته‏اند، و اگر نداشته است آيا بعدها آمده است، يا طور ديگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن نمى‏بينيم.

    ما پس از تحقيقا زياد به اين نتيجه رسيده‏ايم كه جبرئيل از پيغمبر خواست آيه «بسم الله الرحمن الرحيم‏» را كه در آغاز سوره بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربك‏» نيز به همين معنا است. باء «بسم‏» هم به گفته بعضى از مفسرين زائده است‏يعنى معنا ندارد و فقط براى زينت در كلام است. درحقيقت جبرئيل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحيم‏» از آن حضرت خواست كه نام خدا يعنى بسم الله الرحمن الرحيم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولى چون پيغمبر درآغازكارو اولين برخورد با پيك وحى نمى‏دانست نحوه قرائت نام خدا كه جبرئيل از وى مى‏خواست چگونه است، پرسيد: ما اقرا؟ يعنى; چه بخوانم، و نام خدا كه بايد قرائت كنم چيست و تركيب آن چگونه است؟ جبرئيل بار ديگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذير خلق -» يعنى نام خدايت را قرائت كن و بگو بسم الله الرحمن الرحيم.

    در اين مورد چند حديث معتبر و بسيار جالب در چند منبع مهم اسلامى و شيعه هست كه از هر نظر جالب مى‏باشد. ولى جاى كمال تاسف است كه چرا مفسران ما اين دو حديث را در تفسير سوره «اقرا» نياورده‏اند. حديث اول دركتاب «كافى‏» باب (فضل قرآن) است كه امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: «نخستين چيزى كه بر پيغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك بود»!حديث دوم در «عيون اخلارالرضا» شيخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام) روايت مى‏كند كه فرمود: «اولين بار كه جبرئيل بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق ...»

    حديث‏سوم در «محاسن برقى‏» ج 1 ص 41 ازصفوان جمال روايت مى‏كند كه گفت‏حضرت صادق (عله السلام) قرمود: هيچ كتابى ازآسمان نازل نشد مگر اينكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحيم‏» بود.(مفاخر اسلام - تاليف نويسنده - ج 1 ص 36

    با توجه به اين سه حديث ارزنده و گويا، مى‏گوييم كه پيك وحى الهى سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت باشش آيه آورد: آيه اول همان «بسم الله الرحمن الرحيم‏» بود. و از پيغمبر خواسته بود همان آيه اول يعنى; «بسم الله الرحمن الرحيم‏» را قرائت كند، يعنى قبل از هر چيز «بسم الله‏» بگويد و سرآغاز كارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.

    پس «اقرا بسم ربك‏» يعنى; نام خدايت را بخوان. مطابق نقل على بن ابراهيم قمى در تفسيرش، پيغمبر پرسيد چه بخوانم؟ جبرئيل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق‏». يعنى نام خدا را كه مامور هستى بخوانى، همين «بسم الله الرحمن الرحيم‏» است، و پيغمبر بار دوم «بسم الله‏» را براى نخستين بار خواند و با آن آشنا شد. همان كه خود پيغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هيچ كارى را آغاز نكنيد مگر اين كه اول بگوييد: «بسم الله الرحمن الرحيم‏».

    آرى، هنگامى كه حقايق اسلامى را برگزيدگان الهى بيان كنند، چنين خواهد بود، كه مردم بى‏خبر را با آنچه واقعيت دارد آشنا مى‏سازند.

    به عبارت روشن‏تر آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحى و اولين لحظه پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) ازآنحضرت خواسته بود بهزبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم‏» بود! بقيه آيات همان طور كه پيكوحى مخواند مانند مواردبعديدردم در سيهه مقدس آن حضرت نقش مى‏بست و ديگر نيازى به تكرار پيغمبر نداشت تا از حفظ كند. اين بود واقعيت بعثت از زبان ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، و توضيح ما به طور اجمال.
    کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: asmin
    فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
    امیرمهدی آنلاین نیست.

صفحه 3 از 6 نخستنخست 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •