alt
صفحه 3 از 78 نخستنخست 123451353 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 773

موضوع: نوشته هاي زيبا

  1. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #21 1386/11/19, 18:30
    میدونید چیه؟ منم نمیدونم چیه! این حس عجیب میاد همچین گلوت رو فشار می ده جای انگشتاشم نمی مونه اینقدر که می خای داد بزنی :کمک ولی صداتم بالا نمی آد، کمک......... کمک ..... اونوقت می خوای بهش التماس کنی نه نمی آد

    اینقدر ترس داریم از گریه حرف بزنیم چون اشک غرور یه مرد، تمام هستی یه زن ،این ترس هم به خاطر اینه که مبدا انگشت اشاره دیگران دکمه اسم ما رو فشار بده و هیچ وقت ول نکنه که آره فلانی اشک و آستین و مشک از این صحبتا . به مزه اشک دقت کردید شور شور دیدید اگه تا حالا گریه کرده باشید که حداقل یک بار این کار رو کردید اون موقع که خیلی کوچیک بودین تازه درد میفهمیدید میگفتید کلاس دهمید اون دفعه که می خواستید از باباتون جلو بزنید که من بزرگ شدم



    آخ!

    خوردی زمین........

    الهی مادر به قربونش بره

    بعد خودت رو لوس کردیو زدی زیر گریه

    بعد تازه فهمیدی چه شوره به جای اینکه بدت بیاد خوشتم اومد چون هیچ نمکی مزش و نمیده چون مزه دل همینه



    نمی دونستی این دوای خیلی از در داست یه جای خوندم که اگه انسان زیستن را دوست میداشت موقع تولد گریه نمی کرد بعضی وقتا اینقده سختته گریه کنی هرچی زور داری میزنی نمیشه بعد چشات رو باز نگه می داری تا اشک از چشمات بیاد اشک میاد ولی دلت آروم نمیشه می دونی چیه؟منم نمیدونم چیه! ولی فکر کنم وقتی گریه می کنی که دیگه می خوای با زبون دل حرف بزنی بگی بابا هنوز نمرده این دل زندست ...زنده بعضی وقتا که فکر میکنم گریه کردنم اومده تو خط بازار مشترک دلالی یعنی هرکی کارش راه نیفتاد میزنه زیرش همزیر کاری که کرده هم زیر گریه اصلا همه چی قلابیش اومده همه چی رو خرید فروش می کنن بعضی وقتا یه خنده میکنی که صد نفر به حالت گریه میکنن یه وقتا یه کسی یه جای اینقده بد باهات تا میکنه که قید همه وقتا و کسا و جاهارو میزنی ولی نمیتونی گریه کنی بعد یه موقعی میخوای نفرینش کنی اونوقت گریه نمیذاره اینم عجیبه بعضی موقع ها خیلی خیلی خوشحالی ( به زبون بچه کوچولو ها وقتی دستاشون از هم وا میکنن یعنی اینقده که انگار تموم هستی تو آغوششون جا شده همون قدر) که می خندی ولی گریه هم میکنی می دونی چرا چون گریه خیلی با معرفته میاد خودش رو تو شادی لب هات شریک میکنه ولی وقتی ناراحتی گریه می کنی هیچ لبی نمی خنده این مزه شور خیلی با مرامه یه چیزی یادتون باشه گریه هاتون روکسی ببینه عیب نیست اگه اشک کسی رو در بیارین وایسید نگاه کنید گناهه اگه بذارید به نا حق گریتون رو در بیارن و شما فقط بخندید و از تو خیس اشک بشید گناهه.
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  2. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #22 1386/11/25, 14:46
    يه روز بهم گفت: «مي‌خوام باهات دوست باشم؛

    آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». بهش لبخند زدم

    و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

    تنهام». يه روز ديگه بهم گفت: «مي‌خوام تا ابد

    باهات بمونم؛ آخه مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام».

    بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من

    هم خيلي تنهام». يه روز ديگه گفت: «مي‌خوام برم يه

    جاي دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه. بعد كه همه

    چيز روبراه شد تو هم بيا. آخه مي‌دوني؟ من اينجا

    خيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره مي‌دونم.

    فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام». يه روز تو نامه‌ش

    نوشت: «من اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه مي‌دوني؟

    من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند كشيدم و

    زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.من هم خيلی

    تنهام». يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: «من

    قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم. آخه

    مي‌دوني؟ من اينجا خيلي تنهام». براش يه لبخند

    كشيدم و زيرش نوشتم: «آره مي‌دونم. فكر خوبيه.

    من هم خيلي تنهام».

    حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلی

    خوشحالم و چيزی که بيشتر خوشحالم می کنه اينه که

    نمی دونه من هنوز هم خيلي تنهام ...
    کاربر مقابل از سميرا عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: سنگ صبور
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  3. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #23 1386/11/28, 11:12
    بيشتر از آنچه فكر ميكني دوستت دارم
    تويي كه هيچ وقت به هيچ چيز...
    فكر نميكني!!!
    کاربر مقابل از سميرا عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: سنگ صبور
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  4. 12,027 امتیاز ، سطح 33
    11% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 623
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/03/27
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    763
    امتیاز
    12,027
    سطح
    33
    تشکر
    729
    تشکر شده 1,625 بار در 576 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #24 1386/11/28, 17:40
    تحمل تنهايي از گدايي دوست داشتن آسان تر است. تحمل اندوه از گدايي همه ي شادي ها آسان تر است
    الناز آنلاین نیست.

  5. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #25 1386/11/29, 14:26
    هميشه در عجب بو دم
    كه چرا درجاده عشق
    پا به پايم نمي آمدي
    حتي وقتي كه آهسته و پيوسته ميرفتم
    امروز فهميدم...
    ريگي كه در كفشت بوده تو را مي آزرد!!!
    کاربر مقابل از سميرا عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: سنگ صبور
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  6. 12,027 امتیاز ، سطح 33
    11% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 623
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/03/27
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    763
    امتیاز
    12,027
    سطح
    33
    تشکر
    729
    تشکر شده 1,625 بار در 576 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #26 1386/11/30, 17:17
    ز


    بال‌هایت را به حرکت در بیاور !!
    پرواز را شروع کن !!
    حالا موقع رفتن است !!
    نقاب تیرگیها را از چهره‌ات دور کن !!
    شادی را مهمان چهره‌ات کن !!
    چشمهایت را به روی زیباییها باز کن !!
    خوب که نگاه کردی !!
    درب قفس را باز کن !!
    پرواز کن !!
    پرواز کن تا آنجا که می‌توانی !!
    تو می‌توانی برسی !!
    پرواز کن !!
    تا آسمانی شدن !!
    تا اوج پاکیها !!
    تا اوج زیبایها !!
    تا اوج روشناییها !!
    به روشنایی که رسیدی !!
    لحظه‌ای تامل کن !!
    کسی تو را می‌خواند !!
    صدایش را بشنو !!
    حرکت را شروع کن !!
    دل را خدایی کن !!
    به دنبال صدا برو !!
    سایه‌ پرواز را کنار بزن !!
    به فکر پرواز باش !!
    بالهایت را قوی‌تر کن !!
    لحظه برخورد سنگین است !!
    من خوب می‌دانم که تو می‌توانی !!
    باید برسی !!
    آنجا که رسیدی !!
    باز لحظه‌ای تامل کن !!
    حرفهای زمینی !!
    چشمهای تیره !!
    دلهای تاریک !!
    همه را دور بریز !!
    ذهن را با آبی آسمان زلال کن !!
    آسمانی شدن را دریاب !!
    و آرام آرام پرهایت را در آسمان زیبایی به پرواز در بیاور!!
    وقتی که بر گشتی !!
    کوچه هستی را پیدا کن!!
    لانه‌‌ای برگزین !!
    یاس را مهمان آن لانه کن !!
    آرام آرام در آنجا قدم بزن!!
    لحظه‌ای تامل کن!!
    یاس به سراغت می‌آید!!
    روشنایی را مهمان آن کن!!
    الناز آنلاین نیست.

  7. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #27 1386/11/30, 18:01
    وقتي نگاهت دم از جدايي ميزند
    به خاطر بياور كه
    عشق با دو هجاي صامت پاياني اش
    تنها يك بخش است!!!
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  8. 7,709 امتیاز ، سطح 26
    27% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 441
    23.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    7,709
    سطح
    26
    تشکر
    0
    تشکر شده 129 بار در 75 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #28 1386/12/01, 11:30
    حريم هاي هوايي رااز ميان بر خواهم داشت
    وبر حصار مرزها بي وقفه خواهم تاخت
    به من اعتماد كن
    از عشق امپراطوري خواهم ساخت!!!
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت...
    سميرا آنلاین نیست.

  9. 17,803 امتیاز ، سطح 40
    70% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 247
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/09/07
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    17,803
    سطح
    40
    تشکر
    2,280
    تشکر شده 2,045 بار در 544 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    سلام

    #29 1386/12/01, 20:32
    سلام سميرا خانوم
    واقعا از نوشته هات لذت بردم اون مطلبي رو كه در مورد گريه نوشتي يه حس جالبي درم ايجاد كرد نميدونم شايد از خود بيخودم كرد
    ازت ممنونم
    سپیدار999 آنلاین نیست.

  10. 12,027 امتیاز ، سطح 33
    11% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 623
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/03/27
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    763
    امتیاز
    12,027
    سطح
    33
    تشکر
    729
    تشکر شده 1,625 بار در 576 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #30 1386/12/02, 11:18
    روز قسمت بود.

    خدا هستي را قسمت ميکرد.

    خدا گفت: چيزي از من بخواهيد هر چه باشدشما را خواهم داد .

    سهمتان را از هستي طلب کنيد زيرا خدا بخشنده است.

    و هر که آمد چيزي خواست.

    يکي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن.

    يکي جثه اي بزرگ خواست و آن يکي چشماني تيز.

    يکي دريا را انتخاب کرد و يکي آسمان را.

    در اين ميان کرمي کوچک جلو آمد وبه خدا گفت:

    خدايا من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم.

    نه چشماني تيز ونه جثه اي بزرگ نه بال و نه پايي ونه آسمان ونه دريا .....

    تنها کمي از خودت.

    تنها کمي از خودت به من بده و خدا کمي نور به او داد.

    نام او کرم شب تاب شد.

    خدا گفت: آن که نوري با خود دارد بزرگ است.

    حتي اگر به قدر ذره اي باشد.

    تو حالا همان خورشيدي که گاهي زير برگ کوچکي پنهان مي شوي

    و رو به ديگران گفت:

    کاش مي دانستيد که اين کرم کوچک بهترين را خواست.

    زيرا که از خدا جز خدا نبايد خواست.
    الناز آنلاین نیست.

صفحه 3 از 78 نخستنخست 123451353 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •