سلام نوید جان،
اکنون این پایین در این نقطه از کره ی زمین که پایه های تخت من به روی آن سخت چسبیده است ساعت 7 و 34 دقیقه ی عصر 18 مرداد 95 را نشان می دهد. حدود 14 ساعت دیگر هفتمین سالگرد روزی فرا می رسد که خبر رهایی ات همه مان را اسیر اندوه ساخت، اما... در تمام این سال ها این نخستین باری است که تا به این حد به سالگردت نزدیکم و هنوز حتی لغتی به یادت به روی کاغذ ننوشته ام...
اما تو می دانی،
تو می دانی که من جای نوشتن بارها امسال، درد دل ها کرده ام با تو...
مثل همین امروز صبح یا عصر، نمی دانم زمانش را
ولی در چشم غمبارم هوای گرگ و میش و سایه های شوم
نشانی از زمان بی قراری ها و دلتنگی
- مثال آن زمانی که تو گفتی خسته ام دیگر -
نشان از آن زمان می داد
آری...
به آن بالا نظر کردم، به چشمانت
به یک لحظه خطر کردم،
دهان بگشودم از شِکوه
که در دنیا، در این عالم
من این پایین بداحوالم
مرا برگیر، مرا برکن
از این خاک و از این میهن
که دنیا میهن من نیست
بیایم شاید آن بالا
بیابم سرزمین امن و آسایش...
همین دیگر، از این حرفا!
خلاصه مثنوی ها درد دل کردم
ولی دیدم که می خندی
نگاه شوخ و معنی دار چشمانت به من می گفت
برو خواهر!
بساط شِکوه ات جای دگر گستر
در این وادی، در این خطه
دکانی از برای بُنجلات یأس و حِرمان نیست
اگر داری دو مَن باور، دو جین ایمان، طلای ناب امید و
اگر باشد یه چند تا خِرمنْ انگیزه
خریدارم
اگر داری که بسم الله
درِ این کلبه ی باور به رویت باز
ولی این را بدان و این نصیحت را بیاویزان به آن گوشَت
من این دیواره ها را
به روی پایه ی ایمان
به آجرهای باور تا خدا چیدم
اگر خواهی شوی محشور در این عالم
بدون گوهر باور جوازی نیست
حال خود دانی...
آری نوید... به یک نگاه یادم آوردی که از کدام طایفه و سرزمینم و در کدام خاک ریشه دارم...
و حال نیک می دانم دلیل این تعلل در نوشتن را...
تو نمی خواستی که یک نا امید و خسته، از تویی بنویسد که پرچم دار امیدی. حقیقتاً که چه نابجا می شد؛ مثال آن که یک بزدل گریخته از کربلا، از پرچم دار آن، عباس بنویسد!
به هر روی، بگذار اذعان کنم،
از همان آغاز تا اکنون، در این هشت سالی که شهروند سرزمینت هستم، همواره مرا از نا امیدی رهانده ای...
و بگذار عهدی کنم، در این هفتمین سالگردت،
تا هر زمانی که در زمین باشم، حتی اگر شده به تک واژه ای یا به تک خطی، هر ساله در سالگردت یادت را گرامی بدارم و شعار امید و باورت را فریاد کنم...
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام...
لینک متن در وبلاگم