گر گدا روزی پادشاه شود
خوشبحالش ، مبارکش باشد
گر گدا روزی پادشاه شود
خوشبحالش ، مبارکش باشد
کاربر مقابل از barzkar_a عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: bahar72
کلبه شعرای من درآوردی
هر جور شعری به ذهنتون اومد ارسال کنید
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
کاربر مقابل از bahar72 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: barzkar_a
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
کو میارد هی برایم دردسر
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
بین ما و این گرگ بزرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
گاو نر می خواد و مرد بزرگ
:
کاربر مقابل از barzkar_a عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: bahar72
کلبه شعرای من درآوردی
هر جور شعری به ذهنتون اومد ارسال کنید
"زاغکی قالب پنیری دید" از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا ازان محل روباه می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت: اینجا شده فشن تی وی! چه ویوئی! چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام کشته تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر! آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفا! پاس کردم کلاس دوم من!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)