alt
صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 65

موضوع: ازدواج با شخص معلول

  1. سپیده.م

    ازدواج با شخص معلول

    #1 1395/01/14, 08:49
    سلام. سپیده هستم.تازه وارد 24سالگی شدم. دانشجوی انصرافی رشته هنر هستم. بعد از انصرافم از دانشگاه تمام فکر و ذکرم این بودکه برم آموزش کودکان استثنایی بخونم تا معلم ناشنواها یا نابیناها باشم اما خانوادم به خاطر روحیه حساسم این اجازه رو بهم ندادن در حالی که با این تصمیمشون در اصل امید به زندگیو در وجود من کشتن. الان دارم بالاجبار در رشته ای تحصیل میکنم که ذره ای روح و روان منو ارضا نمیکنه و فقط از جهت شغلی و تامیت آینده به نفعمه و لاغیر. در اصل روحم ذره ذرع داره میمیره از تشنگی. تشنگی به خدمت برای معلولین عزیز.
    اصلا انرژی میگیرم از بودن کنار این عزیزان. نه اینکه بخوام احساس قدرت بکنم یا با دیدنشون خدا رو شکر بکنم و به زندگی امیدوار شم. نه ابدا. فقط اینکه روحم واقعا احتیاج به بودن کنار معلولین داره و حتی نمیدونم چرا! شاید چون از جهاتی خودمو هم یه معلول میدونم و با معلولین احساس نزدیکی دارم. البته معلول نیستم. فقط عینکی هستم اونم با شماره کم جوری که عینک نمیزنم.
    راستش رویای من از نوجوانی این بوده که با یه مرد معلول ازدواج کنم. نمیدونم خانوادم اجازه همچین کاریو میدن یا نه...
    با همه اینها آیا میشه با یه آقای معلول، نابینا، ناشنوا، قطع عضو، قطع نخاع... به قصد آشنایی دوست باشم؟
    حوصله عضویت نداشتم. میام سر میزنم تند تند.
    در حال حاضر تو همدان ساکنم.

  2. 40,391 امتیاز ، سطح 62
    4% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,259
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/06/16
    محل سکونت
    آذربايجان شرقي - وايقان
    نوشته ها
    1,562
    امتیاز
    40,391
    سطح
    62
    تشکر
    6,392
    تشکر شده 6,795 بار در 1,464 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1395/01/14, 12:07
    سلام
    به جمع دوستان اسپیشیالی خوش اومدید
    بنظر من کمی عجله دارید برای این تصمیمتون
    بهتر اول یک مدتی با معلولین در ارتباط باشید
    مثلا تو انجمن های معلولین شهرتون و همچین جاهایی اول شناختتون کامل کنید
    9 کاربر مقابل از eBRAHIMV عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. habibi, MiSsEli, montazer65, Niloof@r, omidr, سپیده.م, سیده فاطمه, محمد حشمتی فر, یزدان

    روزگارا
    تو اگر سخت به من میگیری،
    باخبر باش که پژمردن من آسان نیست؛
    گرچه دلگیرتر از دیروزم،
    گرچه فردای غم انگیز، مرا می خواند؛
    لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست.
    eBRAHIMV آنلاین نیست.

  3. 26,740 امتیاز ، سطح 50
    19% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 810
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    نفر اول مسابقه شعر و گرافینفر دوم مسابقه عکس و قلم (بهار94)
    تاریخ عضویت
    1392/12/18
    محل سکونت
    شمال
    نوشته ها
    1,538
    امتیاز
    26,740
    سطح
    50
    تشکر
    5,855
    تشکر شده 4,935 بار در 1,544 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1395/01/14, 13:34
    سلام بر سپیده خانم و تبریک بابت این احساس پاک و توجه شما به مسائل و انسانهای دور و برت، پیرو صحبت اقا ابراهیم بهتره یمقداری بیشتر با معلولیت و شرایط ان اشنا بشید چون شتابزدگی و احساسی بودن شاید تو را از واقعیات زندگی دور کند ، لازم نیست حتما معلم استثنائی شوی یا همسر یک معلول بلکه میتونی در هرجای جامعه که جای داری باعث تغیر نگرش افراد به معلول و معلولیت بشوی چون مهمترین معضل فعلی عدم همکاری سازمانها و همچنین نگاه ترحم امیز اجتماع نسبت به معلولین است
    7 کاربر مقابل از habibi عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. meaning, MiSsEli, Niloof@r, سپیده.م, سیده فاطمه, محمد حشمتی فر, یزدان
    خدایا چنان کن سرانجام کار
    توخشنود باشی ومارستگار
    habibi آنلاین نیست.

  4. 13,308 امتیاز ، سطح 34
    94% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 42
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1391/03/02
    محل سکونت
    غرب تهران
    نوشته ها
    310
    امتیاز
    13,308
    سطح
    34
    تشکر
    1,181
    تشکر شده 1,067 بار در 294 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1395/01/14, 23:16
    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده.م نمایش پست ها
    سلام. سپیده هستم.تازه وارد 24سالگی شدم. دانشجوی انصرافی رشته هنر هستم. بعد از انصرافم از دانشگاه تمام فکر و ذکرم این بودکه برم آموزش کودکان استثنایی بخونم تا معلم ناشنواها یا نابیناها باشم اما خانوادم به خاطر روحیه حساسم این اجازه رو بهم ندادن در حالی که با این تصمیمشون در اصل امید به زندگیو در وجود من کشتن. الان دارم بالاجبار در رشته ای تحصیل میکنم که ذره ای روح و روان منو ارضا نمیکنه و فقط از جهت شغلی و تامیت آینده به نفعمه و لاغیر. در اصل روحم ذره ذرع داره میمیره از تشنگی. تشنگی به خدمت برای معلولین عزیز.
    اصلا انرژی میگیرم از بودن کنار این عزیزان. نه اینکه بخوام احساس قدرت بکنم یا با دیدنشون خدا رو شکر بکنم و به زندگی امیدوار شم. نه ابدا. فقط اینکه روحم واقعا احتیاج به بودن کنار معلولین داره و حتی نمیدونم چرا! شاید چون از جهاتی خودمو هم یه معلول میدونم و با معلولین احساس نزدیکی دارم. البته معلول نیستم. فقط عینکی هستم اونم با شماره کم جوری که عینک نمیزنم.
    راستش رویای من از نوجوانی این بوده که با یه مرد معلول ازدواج کنم. نمیدونم خانوادم اجازه همچین کاریو میدن یا نه...
    با همه اینها آیا میشه با یه آقای معلول، نابینا، ناشنوا، قطع عضو، قطع نخاع... به قصد آشنایی دوست باشم؟
    حوصله عضویت نداشتم. میام سر میزنم تند تند.
    در حال حاضر تو همدان ساکنم.
    سلام دوست گرامی

    من تجربه اشنایی و دوستی نزدیک با اقایون معلول رو دارم.... بقول دوستانی که قبل از من پست گذاشتن سعی کنید بیشتر بشناسیدشون بعد پیشنهاد به این مهمی رو بدید!!!
    آقایونی که از نظر جسمی معلول هستن، متاسفانه از نظر روحی بسیار حساس هستن و اعتماد بنفس پایینی دارن و گاها بسیار هم ترسو.... (شاید فقط کساییکه من میشناختم اینجور بودن) به نظر من سخته که بعنوان جنس مخالف باهاشون ارتباط برقرار کرد...

    اینا نظراته منه در خصوص تجربه ای که داشتم. شاید درست نباشه
    4 کاربر مقابل از MiSsEli عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eBRAHIMV, habibi, سیده فاطمه, محمد حشمتی فر
    اگر غم لشکر انگیزد؛
    که خون عاشقان ریزد...
    من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم...
    MiSsEli آنلاین نیست.

  5. ثبت نشده

    #5 1395/01/15, 00:06
    آقا ابراهیم و آقا حبیب عزیز بابت توجهتون ممنونم.
    من اصلا علت اینکه همیشه دوس داشتم همسر یه فرد معلول باشم رو نمیدونم! علتش هر چی که هست مطلقا دلسوزی نیست چون من اصولا آدما رو بر اساس فکر و روحشون میسنجم و کسی که در نظر من قابل ترحمه، شخصی هستش که روح و افکار شرورانه ای داره
    . ای برادر تو همه اندیشه ای*مابقی تو استخوان و ریشه ای
    من دین و ایمان درست حسابی ای هم ندارم راستش. یعنی نماز نمیخونم، روزه نمیگیرم، حجابم معمولیه، آرایش هم میکنم البته نه زیاد. راستش اعتقادم اینه که برای این به این جهان اومدیم که نیکی کنیم. که یاد بگیریم آدم خوبی باشیم. که فقط برای خودمون تلاش نکنیم و اگه میتونیم دیگرانو از وجودمون بهره مند کنیم و از وجود دیگران هم بهره مند بشیم.

    راستش من از سیزده سالگی به این نتیجه رسیدم که وجود من تو این دنیا، فقط به دم و بازدمم وابسته س. این دم و بازدم هم میتونه حتی در اثر پریدن یه تیکه غذا تو گلو کلا محو و نابود بشه! زندگی برای من باارزش و در عین حال چیز عجیبیه. به زندگیم وابستگی آنچنانی ندارم. حتی وقتی از خونه میرم بیرون با خودم میگم ممکنه دیگه نتونم برگردم به خونه.ممکنه تو راه تصادف کنم...ممکنه اتفاقی از یه جایی بیفتم...ممکنه سنگی چیزی بخوره تو سرم...
    با وجود این افکار، دارم افسرده میشم. احساس به درد نخور بودن میکنم...

  6. سپیده.م

    #6 1395/01/15, 01:55
    نمیدونم پست قبلی رو اسمم رو نوشتم یا نه. فک کنم یادم رفت بنویسم.

    متاسفانه به دلیل اینکه از خانواده اسم و رسم داری هستم و شهر محل زندگیمم کوچیکه، خانوادم حتی اجازه ندادن که برم بهزیستی یا خانه سالمندان و خدمتی بکنم بهشون. هر وقت این پیشنهادو مطرح کردم جواب دادن که دختر حاج... چرا باید بره مثلا خانه سالمندان یا بهزیستی کاراشونو انجام بده! خوشبختانه الان تو همدان در حال تحصیلم و دور از خانواده. گفتم شاید خودم بتونم برای خودم یه کاری بکنم چون در کنار خانواده واقعا محدودیتای فوق العاده زیادی دارم. در اصل درکم نمیکنن

  7. 485 امتیاز ، سطح 5
    35% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 65
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1395/01/15
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    485
    سطح
    5
    تشکر
    31
    تشکر شده 77 بار در 17 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #7 1395/01/15, 02:38
    بالاخره عضو شدم
    آقا یا خانم حبیبی عزیز، من دختر آخر خانواده م و بالطبع کمی لوس و نازپرورده بار آوردنم اما دارم روی این جنبه شخصیتم کار میکنم. راستش بیشتر به هیجده نوزده ساله ها میخورم. صلابت و قاطعیت ندارم تو رفتار و ظاهرم. لقبی که تو دانشگاه بهم دادن ملوسکه! با این شرایط من چطور میتونم از حق و حقوق معلولین عزیز دفاع کنم؟ رهبری و مدیریت نیاز به ویژگی های خاصی داره که من فاقد اونم.
    روحیه من حساس و لطیف و شاعرانه س و کسانی که چند جلسه ای باهام برخورد دارن میگن خواسته هات و افکارت عجیب غریبن! حتی صمیمی ترها میگن که آنرمالم! بیشترشم به خاطر این هستش که به خاطر اذیت نشدن حیوونا، با وجود علاقه م به گوشت، گیاهخوار شدم. جایی خوندم که انسان در طول زندکیش 6000گوسفند میخوره. مرغ و ماکیان و ماهی و گاو که بماند. خب حداقل چند هزار حیوون به خاطر من عذاب نکشن بهتره. از نظر زیست محیطی و سلامتی هم به نفع بشر و محیط زیسته. این چیزا رو بهیچ وجه غیرعادی نمیدونم اما دور و بریام متاسفانه قدرت درک و پذیرششون تو این زمینه ها پایینه.

    باید پذیرفت که هر کسی تمایلات و اخلاقیات خاصی داره. نمیدونم چرا احساس میکنم معلولین عزیز افرادی هستن با درک و پذیرش بیشتر و روحیه لطیف تر
    7 کاربر مقابل از سپیده.م عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eBRAHIMV, habibi, pp11, zizialkhamis, محمد حشمتی فر, کام, یزدان
    سپیده.م آنلاین نیست.

  8. 485 امتیاز ، سطح 5
    35% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 65
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1395/01/15
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    485
    سطح
    5
    تشکر
    31
    تشکر شده 77 بار در 17 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #8 1395/01/15, 02:56
    من معلولا کم حرفم اما نمیدونم چرا اینجا انقدر پر حرف شدم... و تمام چیزایی هم که مینویسم، انگار پراگنده و بدون انسجام لازم هستن. گفتم مذهبی نیستم و دین و مذهب نقش پررنگی تو زندگیم ندارن. اما از طرفی وقتی یکیو میبینم که به خدا نزدیکه و مسلمان واقعیه، دچار حس حسادت میشم... خودم انگار یه چیزی تو زندگیم کمه. احساس میکنم اشخاص با دین و ایمان دارای امیدواری بیشتری به آینده هستن و زندگی حال شون هم به خاطر ایمان قوی ای که دارن سرشار از پاکی و زیباییه... من این معنویته رو گم کردم...
    همه چی در اطرافم حول محور ظاهربینی میچرخه. پیشنهاد دوستی و خواستگار دارم اما دلم بودن کنار کسی رو میخواد که قلب آدمو ببینه. که بدونه زندگی فقط همین جسم و همین خونه و ماشین و ... نیست. که به فانی بودن دنیا از صمیم قلب اعتقاد داشته باشه و چارچنگولی نچسبیده باشه به این دنیا.
    قبلا وقتی این حرفا رو به زبون میاوردم میگفتن بچه ای و اینا اقتضای سنته اما الان که 24سالم شده هنوزم دلم همون چیزایی رو میخواد که ده سال قبل میخواسته
    6 کاربر مقابل از سپیده.م عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. eBRAHIMV, habibi, pp11, zizialkhamis, محمد حشمتی فر, کام
    سپیده.م آنلاین نیست.

  9. 20,914 امتیاز ، سطح 44
    19% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 736
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/03/06
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    940
    امتیاز
    20,914
    سطح
    44
    تشکر
    3,847
    تشکر شده 2,732 بار در 880 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #9 1395/01/15, 03:59
    سلام
    حستون که قابل درک نیس برام. ضمن اینکه باید خودتونو بررسی کنین برای داشتن یه همچین حس بی موردی! ... ضمنا نظرتونو به جمله زیر جلب می کنم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط سپیده.م نمایش پست ها
    حوصله عضویت نداشتم.
    خو شما که حوصله عضویت در سایت معلولین رو ندارین چطور حوصله زندگی باهاشونو دارین؟!!


    تشکر بابت وقتی که در اختیار بنده قرار دادید ... :دی
    6 کاربر مقابل از hadi123 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. habibi, zizialkhamis, سپیده.م, سیده فاطمه, محمد حشمتی فر, یزدان



    hadi123 آنلاین نیست.

  10. 23,793 امتیاز ، سطح 47
    25% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 757
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1395/01/15
    محل سکونت
    بهشت جهنمی
    نوشته ها
    780
    امتیاز
    23,793
    سطح
    47
    تشکر
    1,506
    تشکر شده 2,351 بار در 647 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #10 1395/01/15, 14:13
    آره خوبه.

    ولی بعد از یه مدت پشیمون میشی.
    جوری هم اون فرد معلول رو اذیت می کنی که از خلقتش پشیمون بشه.


    این خلاصش بود.
    5 کاربر مقابل از HoPe عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. habibi, sepehr263, zizialkhamis, سپیده.م, محمد حشمتی فر
    HoPe آنلاین نیست.

صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •