الهی شکر از اول هم توجهی به این نگاه ها نداشتم و برام مهم نبودن.
بعد از این همه سال به جز دو سه دفعه که عصبانی شدم و داد زدم و باعث تعجب مامان شدم دیگه این کار را نکردم. اون نگاه همراه با حرفی بود که خیلی بهم بر خورد
الهی شکر از اول هم توجهی به این نگاه ها نداشتم و برام مهم نبودن.
بعد از این همه سال به جز دو سه دفعه که عصبانی شدم و داد زدم و باعث تعجب مامان شدم دیگه این کار را نکردم. اون نگاه همراه با حرفی بود که خیلی بهم بر خورد
سال 79 بود كه براي اولين بار با مركز توانبخشي علي اكبر ارتباط برقرار كردم . مركز نگهداري معلولين .
حقيقتش با اينكه از ناحيه چشم راست و گوش راست مشكل دارم هيچ وقت خودم رو معلول ندونستم و نذاشتم كسي هم به ديد معلول نگاهم كنه .خلاصه ...
دليل ارتباطم هم ساخت فيلم كوتاهي بود در مورد معلولين كه من از عوامل بودم . اولين برخوردم با معلولين شايد نگاهي همراه با ترحم بود اما اين نگاه فقط براي چند ساعت بود . در طول يكي دو ماهي كه ما اونجا مستقر بوديم آنچنان با معلولين و روحياتشون آشنا شدم كه نه تنها ترحم نكردم بلكه در خيلي موارد از اونها براي كارهايي كه بايد انجام ميشد كمك ميگرفتم . حتي يكي دو مورد رو به خودشون سپردم .
توجه نمی کنم گوش هم نمیدم هر چی میخوان بگن بگن ... بی خیال
غم راه آمدنش را خوب بلد است! باید راه آمدن با او را یاد بگیرم!!
یا اینکه راه دیگری را در پیش بگیرم ... راهی بسوی امید و تلاش ...
به قول یکی از دوستان اسپیشالیم خودمونو بزنیم به بیخیالی که بیخیالیو عشقه
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
بي خي فاطي
آیدا جون تو درست میگی اما... همۀ ما در شرایط خودمون خاص هستیم... فقط یک معلول خاص نیست... انسان عادی از نظر تو عادیه در صورتی که به چشم خودش شاید بار ها از تو خاص تر باشه... تو خودت رو خاص تر میدونی و اون خودش رو خاص تر....
چرا ما نباید وسیلۀ شادیه هم بشیم... من خودم بار ها وسیلۀ شادیه دیگران شدم ... از مونا بپرس اون هم تایید میکنه... اگر ما خودمون برای شادیه هم مایه نذاریم پس به امید کی یا بهتره بگم چی بشینیم... اون شخصی که یک نمایش خنده دار اجرا میکنه و شکلک های سبک و مزحک از خودش در میاره جز اینه که میخواد تو بخندی؟؟؟؟؟ اون خودش رو آلت خندۀ تو کرده!!!! باید دلت دریایی شه تا به حرفام ایمان پیدا کنی....
متاسفم ریحانه جان اصلا حرفهاتو قبول ندارم...تو از یک زاویه می بینی من از زاویه ای دیگه...بله تو کسی رو خندوندی با مثلا شکلک هایی که خودت با خواست خودت دراوردی مثلا زبان درازی کردی و چشماتو کج کردی و یکی خندیده ولی کسی که معلولیت ظاهرشو بهم ریخته مثلا اعضای صورت یا بدنش کج و گاهی مضحک شده او چون به خواست خودش نیست نمی تونه از خندیدن دیگران لذت ببره...شاید دلش بقول تو دریایی باشه و از شادی و خنده ی دیگران شاد بشه ولی مطمئن باش و شک نکن که اگر دلش [ ]اقیانوس [/ ]هم باشه بازهم غرورش جریحه دار میشه.
و قاطعانه می گم
کسیکه از له شدن غرورش و ترور شخصیتش احساس رضایت کنه نه تنها دلش دریا نیست بلکه دلش باتلاق هست
راستش نمی دونم چی بگم؟
کلی حرف و درد دل اومد به ذهنم.
راستش من الان کلا یه جور دیگه به همه چی نگاه میکنم.اما نمی دونم چرا کسی حرفمو متوجه نمیشه.
زیر باران باید رفت، جور دیگر باید دید.
همیشه قبل از هر قضاوتی باید خودمون رو جای طرف مقابل بزاریم.
خود من قبل از معلولیتم همیشه فکر میکردم آدم معلول محتاجه و خودش نمی تونه به تنهایی ادامه بده.
اما بعدا و حالا (گاهی خدارو بابت موهبتی که داده شکرگزارم و گاهی نه...!) فهمیدم نــــــــــــــــــه این طور نیس و واقعا معلول هم میتونه.
حالا مردمو بزاریم جای خودمون.یه سری افراد که اکثرا فرهنگاشون تو یه قالب کوچیک و شسته رفته و عرف سنتی پیچیده شده.میدونی گاهی فکر می کنم دید مردم ما مثل یه قالب صابونه که حجم و مقدارش هم معلومه.این خود ماییم که باید بسازیم و خوب برخورد کنیم.همیشه معتقد بودم و هستم و اصلا باورم اینه که وقتی بتونیم کارمونو حتی در یه حد کم خوب انجام بدیم دیگه اون نگاه آخی... چرا تو؟... آخی خدارو شکر... خدا شفات بده....و ... میان میگن میشه راهنماییم کنی چطوری این کارو کنم ؟ یا میشه برای بچه ی منم کار درست کنی؟ و ... .
البته شاید خیلی از موقعیت ها به دلیل بی مسئولیتی و خواب زمستانی بعضی از مسئولین واسه بعضی از معلولا مهیا نباشه، تا بتونن لااقل بیان تا سر خیابون و هوا بخورن متاسفانه.اما باید خودمون حرکت کنیم. سخن آخرم اینکه ما میتونیم یا سیاهی پنجره رو ببینیم یا منظره ی زیبای پشت اونو.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)