alt
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: سروده ای زیبا - سید حمید برقعی - سرهای مقدس کربلاییان

  1. 6,372 امتیاز ، سطح 23
    65% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 178
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/07/26
    محل سکونت
    ایران - خرم آباد
    نوشته ها
    210
    امتیاز
    6,372
    سطح
    23
    تشکر
    529
    تشکر شده 875 بار در 212 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    سروده ای زیبا - سید حمید برقعی - سرهای مقدس کربلاییان

    #1 1393/08/07, 01:17
    نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر
    بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
    فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
    که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
    قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"
    که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
    نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
    به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
    سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
    به سرسرای خداوند می‌روم با سر
    هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
    مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
    همان سری که یحب الجمال محوش بود
    جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
    سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
    که یک به یک همه بودند سروران را سر
    زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
    حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
    سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان
    درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
    بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:
    برو به معرکه با سر ولی میا با سر
    خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
    گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
    در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
    همان سری است که برده برای لیلا سر
    سری که احمد و محمود بود سر تا پا
    همان سری که خداوند بود پا تا سر
    پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
    پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
    امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:
    به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
    میان خاک کلام خدا مقطعه شد
    میان خاک الف لام میم طا ها سر
    حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب
    چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
    تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
    به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
    نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
    ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
    جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
    جدا شده است و نیافتاده است از پا سر
    صدای آیهء کهف الرقیم می‌آید
    بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
    بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
    که آفتاب درآورد از کلیسا سر
    چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد
    نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
    عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
    به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
    دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
    دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر.
    "سید حمیدرضا برقعی"
    2 کاربر مقابل از adam55 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. laleh6, ROSE
    adam55 آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •