alt
نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: کوچه پس کوچه شعر

  1. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    کوچه پس کوچه شعر

    #1 1392/10/24, 19:16
    زماني دور
    در ايرانشهر
    همه در بيم
    نفس در تنگناي سينه ها محبوس
    همه خاموش
     
    و هر فرياد در زنجير
    و پاي آرزو در بند
    هزاران آهنگ و آواي خروشان بود و شب خاموش
    فضاي سينه از فرياد ها پر بود و لب خاموش
     
    و باد سرد
    - چونان كولي ولگرد
    به هر خانه، به هر كاشانه سر مي كرد
    و با خشمي خروشان
    شعله روشنگر انديشه را
    - مي كشت
    شب تاريك را تاريكتر مي كرد .
    ...

    ---------- Post added at ۱۶:۳۹ ---------- Previous post was at ۱۶:۳۷ ----------

    حمید مصدق شاعر معاصر ، در دهم بهمن ماه سال ‌۱۳۱۸ در شهرضا ، از شهرستان‌های پیرامون اصفهان ، به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند و در سال ‌۱۳۳۹ به تهران آمد و پس از فارغ‌التحصیل شدن در رشته‌ی بازرگانی از مؤسسه‌ی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران ، در مؤسسه‌ی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد . وی از سال ‌۱۳۴۲ مجددا به ادامه‌ی تحصیل پرداخت و موفق به دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد شد . مصدق در سال ‌۱۳۴۸ به عنوان استادیار در مدرسه‌های عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران به کار مشغول شد . او از سال ‌۱۳۵۱، پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی ، به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال ‌۱۳۵۷ به کار وکالت روی آورد . حمید مصدق ، عضو هیات علمی دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبایی ، وکیل درجه یک دادگستری عضو کانون وکلا و سردبیر نشریه‌ی کانون بود . این شاعر معاصر ، در هفتم آذرماه ‌۱۳۷۷ در اثر سکته‌ی قلبی در تهران درگذشت

    ---------- Post added at ۱۸:۱۵ ---------- Previous post was at ۱۶:۳۹ ----------

    ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
    دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

    نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
    پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن

    سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
    تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن

    اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
    دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

    هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
    هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

    آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
    زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

    از برای سود، در دریای بی پایان علم
    عقل را مانند غواصان، شناور داشتن

    گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
    چشم دل را با چراغ جان منور داشتن


    در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
    عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن

    از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
    علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن

    همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
    چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

    ---------- Post added at ۱۸:۱۶ ---------- Previous post was at ۱۸:۱۵ ----------

    رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک) از رجال نامی و نویسندگان و مترجمان مشهور اواخر دوره قاجار بود. در کودکی با خانواده به تهران آمد. پایان‌نامه تحصیلی خود را از مدرسه آمریکایی تهران گرفت و در همانجا شروع به تدریس کرد. پیوند زناشویی وی با پسر عمویش بیش از دو و نیم ماه دوام نداشت. وی پس از جدایی از همسر، مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی بود. دیوان اشعار وی بالغ بر ۲۵۰۰ بیت است. وی در فروردین ۱۳۲۰ شمسی به علت ابتلا به حصبه درگذشت و در قم به خاک سپرده شد
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  2. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1392/10/25, 13:39
    سهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان‌علی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.

      مجموعه زندگی خواب ها (باغی در صدا-گل کاشی)

      مجموعه مرگ رنگ (با مرغ پنهان-وهم)

      مجموعه ما هیچ ، ما نگاه (اکنون هبوط رنگ-از آبها به بعد)

      مجموعه حجم سبز (آب-پیغام ماهی ها)

      مجموعه مسافر (مسافر)

      مجموعه صدای پای آب (صدای پای آب،نثار شبهای خاموش مادرم)

      مجموعه آواز آفتاب (...-گل آئینه)

      مجموعه شرق اندوه (به زمین-گزار)
    ------------
    در باغی رها شده بودم.
    نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.
    آیا من خود بدین باغ آمده بودم
    و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
    هوای باغ از من می گذشت
    و شاخ و برگش در وجودم می لغزید.
    آیا این باغ
    سایه روحی نبود
    که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟
    ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد،
    صدایی که به هیچ شباهت داشت.
    گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می کرد.
    همیشه از روزنه ای ناپیدا
    این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود.
    سرچشمه صدا گم بود:
    من ناگاه آمده بودم.
    خستگی در من نبود:
    راهی پیموده نشد.
    آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت؟
    ناگهان رنگی دمید:
    پیکری روی علف ها افتاده بود.
    انسانی که شباهت دوری با خود داشت.
    باغ در ته چشمانش بود
    و جا پای صدا همراه تپش هایش.
    زندگی اش آهسته بود.
    وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود.
    وزشی برخاست
    دریچه ای بر خیرگی ام گشود:
    روشنی تندی به باغ آمد.
    باغ می پژمرد
    و من به درون دریچه رها می شدم
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  3. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1392/10/25, 21:46
    گیلکی

    روباراَ آب بآمو دریا نانسته
    ببرده عالماَ دونیا نانسته
    اَجل وختی بآیه پیر شنو باز
    دیمیره آب من گوزگا نانسته
    ---------------------------------------------------------------------------------------------------
    برگردان فارسی
    اجل وقتی رسیده باشد ...

    آب رودخانه بالا آمده بی آنکه دریا بداند
    و عالم را آب با خود برده بی آنکه دنیا بداند
    اجل وقتی رسیده باشد شناگرپیر هم
    در آب غرق خواهد شد بی آنکه بچه قورباغه بداند

    میر احمد سید فخری نژاد، مشهور به شیون فومنی، از شاعران محبوب و مشهور شمال ایران است . او در سال ۱۳۲۵ هجری خورشیدی در شهرستان فومن دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی و سه ساله خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ کرد و سه ساله دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی (۱۳۴۵) در آنجا گذراند. شیون در سال ۱۳۴۶ وارد سپاه دانش در طارم زنجان شد و یک سال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران درآمد. او در سال ۱۳۴۸ ازدواج کرد. سپس عهده‌دار مدیریت و تدریس در یکی از مدارس فولادمحله ساری گشت و تا سال ۱۳۵۱ به کار تدریس مشغول بود. پس از آن نیز در دیگر نقاط گیلان به این شغل ادامه داد . او در سال ۱۳۷۲ مبتلا به بیماری نارسایی کلیه شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به وسیله دیالیز (تراکافت) به تهران کوچ کرد و در همین سال علی‌رغم رنج بیماری موفق به اخذ مدرک تحصیلی لیسانس در ادبیات از دانشگاه تربیت معلم شد. شیون در سال ۱۳۷۶ ه.ش پس از سالها تدریس، بازنشسته شد . او در شهریورماه ۱۳۷۷ پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. آرامگاهش در بقعه سلیمان داراب رشت بنا به وصیتش در کنار مقبره میرزا کوچک جنگلی قرار دارد.










      غزلیات (می رانمت چو مهتاب-مرا به من بسپار)

      دوبیتی ها (سبکباری-تنها شدن دریچه)

      رباعیات (از دو شاخه انگشت-عوعوی سگان)

      اشعار آزاد نیمایی (رودبار 69-نشانه)

      اشعار گیلکی (اچه مچی خواب-زن)
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  4. 27,884 امتیاز ، سطح 51
    31% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 766
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    ایجاد کننده بهترین تاپیک به انتخاب دور اول شورا
    تاریخ عضویت
    1391/12/19
    محل سکونت
    همين جا
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    27,884
    سطح
    51
    تشکر
    6,221
    تشکر شده 5,743 بار در 1,389 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1392/10/26, 00:02
    توی کوچه های احساس
    خودمو تو کوچه دیدم
    کوچه ای که تنگو تاریک
    کوچه ای که غم فراون
    کوچه ای که مردمانش
    همه غم گرفته بودن
    یکی نیست بگه به اونا
    چرا غم گرفته هستین
    آخ غم ماله شما نیست
    شما از دیار عشقین
    شعر از شاعره خوب وخانم و به نام فرزانه بوده
    کاربر مقابل از f7970 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: قــدرت خــان
    goبا خودت بمان . هر چه كه هستي آن را بپذير .


    ***************
    f7970 آنلاین نیست.

  5. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #5 1392/10/26, 02:31
    ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیده‌ای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه کرد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد. محمود غزنوی او را به ملک الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود. فرخی در سال ۴۲۹ هجری قمری در سنین جوانی در غزنه درگذشت.

      قصاید ( 70 قصیده )

      قطعات ( 6 قطعه )

      ترجیعات ( 2 ترجیع بند )

      رباعیات ( 9 رباعی )

    ---------------

    گفتم رخ تو بهار خندان منست
    گفت آن تو نیز باغ و بستان منست
    گفتم لب شکرین تو آن منست
    گفت از تو دریغ نیست گر جان منست
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  6. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #6 1392/10/26, 23:45
    میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.

      غزلیات صائب تبریزی ( 180 غزل )





    -------

    یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
    از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
    تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
    شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
    خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
    موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا
    استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
    خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا
    چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟
    زندهٔ جاوید از دست حمایت کن مرا
    خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی
    آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا
    گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم
    از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا
    از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
    تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
    در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
    مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا
    از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم
    من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟







    -------------
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  7. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #7 1392/10/28, 01:23
    علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در 21 آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود . او در 62 سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله‌ شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد. وی در همان دهکده که متولد شد، خواندن و نوشتن را آموخت . نیما 11ساله بوده که به تهرانکوچ می‌کند و روبه‌روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌ای استیجاری، مجاور مدرسه‌ دارالشفاء مسکن‌می‌گزیند . او ابتدا به دبستان «حیات جاوید» می‌رود و پس از چندی، به یک مدرسه‌ کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه‌ سن‌لویی شهرت داشته، فرستاده می‌شود . او نخستین شعرش «قصه‌ رنگ ‌پریده» را در 23 سالگی می‌نویسد. نیما در سال 1298 به استخدام وزارت مالیه درمی‌آید و دو سال بعد، با گرایش به مبارزه‌ مسلحانه علیه حکومت قاجار، اقدام به تهیه‌ اسلحه می‌کند. نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را می‌سراید و بخش‌هایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ می‌رساند . وی در 1305 با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریه‌ مجله‌ موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و
    «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم به‌دنیا می‌آید . این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در تاریخ 13 دی‌ماه 1338، نیما یوشیج، آغازکننده‌ راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند.





    -------


    ای شب

    هان ای شب شوم وحشت انگیز
    تا چند زنی به جانم آتش ؟
    یا چشم مرا ز جای برکن
     یا پرده ز روی خود فروکش
    یا بازگذار تا بمیرم
     کز دیدن روزگار سیرم
     دیری ست که در زمانه ی دون
     از دیده همیشه اشکبارم
    عمری به کدورت و الم رفت
     تا باقی عمر چون سپارم
     نه بخت بد مراست سامان
     و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان
     چندین چه کنی مرا ستیزه
     بس نیست مرا غم زمانه ؟
     دل می بری و قرار از من
     هر لحظه به یک ره و فسانه
     بس بس که شدی تو فتنه ای سخت
     سرمایه ی درد و دشمن بخت
     این قصه که می کنی تو با من
     زین خوبتر ایچ قصه ایچ نیست
    خوبست ولیک باید از درد
    نالان شد و زار زار بگریست
     بشکست دلم ز بی قراری
     کوتاه کن این فسانه ،‌باری
    آنجا که ز شاخ گل فروریخت
     آنجا که بکوفت باد بر در
     و آنجا که بریخت آب مواج
     تابید بر او مه منور
     ای تیره شب دراز دانی
     کانجا چه نهفته بد نهانی ؟
    بودست دلی ز درد خونین
     بودست رخی ز غم مکدر
     بودست بسی سر پر امید
     یاری که گرفته یار در بر
     کو آنهمه بانگ و ناله ی زار
     کو ناله ی عاشقان غمخوار ؟
    در سایه ی آن درخت ها چیست
     کز دیده ی عالمی نهان است ؟
     عجز بشر است این فجایع
    یا آنکه حقیقت جهان است ؟
     در سیر تو طاقتم بفرسود
     زین منظره چیست عاقبت سود ؟
     تو چیستی ای شب غم انگیز
     در جست و جوی چه کاری آخر ؟
    بس وقت گذشت و تو همانطور
     استاده به شکل خوف آور
     تاریخچه ی گذشتگانی
     یا رازگشای مردگانی؟
    تو اینه دار روزگاری
    یا در ره عشق پرده داری ؟
     یا شدمن جان من شدستی ؟
     ای شب بنه این شگفتکاری
     بگذار مرا به حالت خویش
     با جان فسرده و دل ریش
    بگذار فرو بگیرد دم خواب
     کز هر طرفی همی وزد باد
     وقتی ست خوش و زمانه خاموش
    مرغ سحری کشید فریاد
     شد محو یکان یکان ستاره
     تا چند کنم به تو نظاره ؟
    بگذار بخواب اندر ایم
     کز شومی گردش زمانه
     یکدم کمتر به یاد آرم
     و آزاد شوم ز هر فسانه
     بگذار که چشم ها ببندد
     کمتر به من این جهان بخندد
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  8. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #8 1392/10/28, 19:44
    بهاء الدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی از دانشمندان بنام عهد شاه عباس صفوی است. وی در سال ۹۵۳ هجری قمری در بعلبک متولد شد. در ۱۳ سالگی همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد. وی تألیفاتی به فارسی و عربی دارد که مجموعه آنها به ۸۸ کتاب و رساله بالغ می‌شود. از آثار او می‌توان به کشکول، دیوان غزلیات، جامع عباسی (در فقه)، خلاصةالحساب، تشریح الافلاک و دو مثنوی معروف ” نان و حلوا” و “شیر و شکر” اشاره کرد. وی در سال ۱۰۳۰ هجری قمری در اصفهان دار فانی را وداع گفت. جنازه او را به مشهد انتقال دادند و در مسجد گوهرشاد دفن کردند.

      غزلیات (25 غزل)

      مثنویات (11 مثنوی)

      مقطعات (11 مقطعه)

      مستزاد و مخمس

      مجموعه نان و حلوا (24 بخش)

      مجموعه شیر و شکر (7 بخش)

      مجموعه نان و پنیر (15 بخش)







    ---------

    هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،
    روزی به امید
    وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،
    یک روز سفید
    قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،
    آهسته بگفت
    در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟
    این حرف شنید
    کاربر مقابل از ehsan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Anousheh
    ehsan69 آنلاین نیست.

  9. 58,277 امتیاز ، سطح 74
    82% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 273
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/08/21
    محل سکونت
    ايران
    نوشته ها
    3,283
    امتیاز
    58,277
    سطح
    74
    تشکر
    14,337
    تشکر شده 13,864 بار در 5,613 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #9 1392/10/29, 16:19
    شیما شاهسواران احمدی 24 آذر سال 1362 در استان تهران به دنیا آمد. رشته تحصیلی او مترجمی زبان انگلیسی و مترجمی اسناد و مدارک حقوقی می باشد. در حال حاضر شغل او تدریس است. احمدی در جشنواره شعر فجر سال 90 در قسمت غزل به عنوان شاعر برتر شناخته شد 

    دلم گرفته از اين مردم پياله‌پرست
    از اين كه هر كسی از حد گذشت، با تو نشست

    هنوز مال منی، حبه حبه ياقوتی!
    هر استكان تو چرخيد اگر چه دست به دست

    نگو كه تاب بياور كه پيش چشمانم
    پريده عطر تنت، در دهان مشتی مست

    تو سنگ بودی و سهم من از تو تكه شدن
    غرور پنجره‌ها را هميشه سنگ شكست

    ترنج، كعبه و چاقو طواف می‌كندش
    تو پوست می‌كنی اما بهانه‌ات حج است

    برای ماهی سرخ آسمان فقط روياست
    نمی‌پرد به هوا هر كه دل به دريا بست
    ehsan69 آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •