آی قصه قصه قصه نونو پنیر و پسته
توی کتاب قصه ببین چیا نوشته
از غصه و از شادی از تنهایی و بازی
از دوستی و دشمنی از گریه و از شادی
از کودکی نوشته که خیلی مهربونه
نوشته که مامان جون مثل خدا میمونه
نوشته که یه جا هست یه جای خوب و عالی
که مونده یادگاری از دوست آسمونی
نوشته که تو اونجا همه باهم یه رنگن
همدیگرو با اسم کوچیک صدا میزنن
اینجا همه خوبن مهربونو شوخن
میخوام بگم اونا کین یکی یکی و با هم
یکی اسمش سمیراست آخ که چقدر بی ریاست
اون یکی طنازه مهربونو نازه
اون یکی شبگرده تو دوستی بی رنگه
سعید نگو جون بگو رستم دستان بگو
بگم از این مسیحا دوسش دارن بچه ها
صنم نگو بلا بگو یه دوست با مرام بگو
بگم از این مونا جون دوسش داره خدا جون
پپر میگه من بدم باور نکن راست میگم
حسین کیه؟ عزیزه حرفهاش بدل میشینه
فرشته بگو نه ساغر دوستو همدمو یاور
مینا یه بازیگوشه خوب خیلی باهوشه
سپندر که میگن اینه خوش تیپو خوش بینه
سان بای یه دوست خوبه آخ که چقدر صبوره
بگم از این ترانه یه تیکه الماسه
وای که چقدر تو خوبی روژه ی مهربونی
ممد تو شیرازه از غصه بیزاره
دوسش دارن بچه ها بهش میگن کیانا
یکی دو نکته مونده بگم آخر قصه
اگه کسی جا مونده تقصیر بنده بوده
این قصه ی بی غصه بی عیبو نقص نبوده
ولی اینو بدونید مبین با عشق نوشته.
خداییش آبروی هر چی شعر بود بردمنه قافیه داره نه ردیف نه وزن
هر چی به ذهنم رسید نوشتم فقط دعوام نکنید گناه دارم
ادامه دارد کی معلوم نیست