نوشته اصلی توسط
مبین
به نام خدا
به نام پدر
به عشق پدر
یه روزی به عشق دیدی تو قدمهامو بر میداشتم
یه روزی به عشق دیدن تو به خونه برمیگشتم
روزها و شبها به عشق دیدین تو چشمم به در خیره موند
بارها و بارها در بازو بسته شد اما تونبودی پدر
خیلی منتظر موندم......خیلی مونتظر موندم تا یه بار دیگه در رو باز کنی
افسوس ..........افسوس که دیگه نیستی
خیلی وقتا دلم تنگ میشه به خاطر نبودنت
خیلی وقتا چشام خیس میشه به خاطر ندیدنت
خیلی سخته ........خیلی سخته باور اینکه دیگه نیستی
خیلی سخته که دیگه نمیتونم ببینمت
یاد اون روزها که میفتم آسمونم ابری میشه
دلم میگیره
غصه هام زیاد میشن
تصور اینکه نیستی تا یبار دیگه صدات کنم پدر قلبمو آتیش میزنه
دارم میسوزم پدر ..........دارم میسوزم پدر از غم دوریت
از ندیدن چشای مهربونت
از دیدن جای خالیت توی خونه دارم میسوزم پدر
این وصل چه زود هجران شد
یادش بخیر........ یادش بخیر اون روزهایی که تو بودی یادش بخیر
حالا من موندم با خاطراتت
حالا من موندم و یادت
حالا من موندم و عشقت پدر