افرین هستی بچه ها ازهستی یادبگیرید بینید چقدر خاطره میگه
افرین هستی بچه ها ازهستی یادبگیرید بینید چقدر خاطره میگه
چه زود دیـــــــــــر می شود...
در بـاز شـد. . .بـر پـا. . .!
درس اول:
بابـا آب داد ، مـا سـیرآب شـدیم. بـابـا نـان داد ، مـا سیـر شـدیـم . . .
اکـرم و امـین چـقدر سیـب و انـار داشتنـد در سبـد مهـربـانی شان . . .
...و کـوکب خانـم چقـدر مهـمان نـواز بـود و چـقدر هـمه منـتظر آمـدن حـسنک بـودنـد . . .
کوچه پس کوچه های کـودکی را به سرعـت سپـری کردیـم و
در زنـدگی گـم شدیـم
همه زیبـایی ها رنـگ باخت . . .! و در زمانه سنگ و سیمان قـلب هـایمان یـخ زد . . .
نگـاهمان سـرد شد و دسـتانمـان خسته. . .!!!
دیگر بـاران با ترانه نمیـبارد. . .!!!
و مـا کودکـان دیـروز دلتـنگ شدیـم ، زرد شدیـم ، پـژمردیـم ،
و خشکـزار زندگیمـان تـشنه آب شد . .!
و سـال هـاست وقـتی پـشت سرمـان را نگاه می کـنیم
جـز ردپـای از خـاطراتِ خوـش بـچگی نـمی یـابـیم
و در ذهـنمان جـز همهمه زنـگ تـفریح طـنین صـدایـی نیـست . . .!!
و امـروز چقـدر دلتـنگ آن روزهـاییـم
و هـرگز نـفهمیدیم چـرا بـرای بـزرگ شـدن این هـمه بی تـاب بـودیم . . .؟؟
پَر باز کن، پرواز کن؛
حجمِ دنیا کوچک است...
.................................نوشته اصلی توسط مریم بانو
عالی بود خانومی ... بد جور هواییم کرد ...
مدیریت میکنم بر داشته هایم
نداشته هایم بدجور نمایان هستند
دوســـت ، همــــدم ، ناجــــی
بهترین خاطره
سال اول راهنمایی روز اخر سال تحصیلی از دوستم 20 تومن قرض کردم ویک رسید دستی نوشتم وبهش دادم که سال دیگه رسیدو بیاره وبیست تومنو بگیره هر دوتامونم زیرشو امضا کردیم اثر انگشتم با خودکار زدیم اون دوستم رفت تهران و دیگه ندیدمش تا این که 5سال پیش تلفنم زنگ خورد همون دوستم بود گفت بیا حافظیه میخوام ببینمت منم خوشحال رفتم
با کمال تعجب همون رسید هنوز تو دستش بود خیلی خاطره انگیز بود یادش بخیر
گفت این رسیدو برای همیشه یادگاری نگه میداره
راستی نمیدونم اون دیگه برای چی زیر رسیدو انگشت زده بود
صداي خنده ي خدا را میشنوی؟
دعايت راشنيده وبه آنچه محال ميـپنداري،ميخندد!
راهنمایی که بودم چون فامیایم استاد حسن زاده هست دوستام منو استاد صدا میزدن و کلی می خندیدیه یادش به خیر حتی یادمه منو برای داداششون انتخاب هم نی کردن.............هییییییییییییی یییییییییییییی
---------- Post added at ۱۵:۲۳ ---------- Previous post was at ۱۵:۱۳ ----------
به من می گفت دوستم که داداش داشت آقا زاده و من هم چپ چپ نگاش میکردو هم از خنده ریسه می رفتم اما حالا می ترسم ازدواج کنم از عاقبتش می ترسم اینکه با روحم بازی بشه و یکی حالمو بدتر کنه ...............تو فامیل زیاد بودن کسایی که منو خواستنولیییییییییییییییییییییی
---------- Post added at ۱۵:۲۴ ---------- Previous post was at ۱۵:۲۳ ----------
به من می گفت دوستم که داداش داشت آقا زاده و من هم چپ چپ نگاش میکردو هم از خنده ریسه می رفتم اما حالا می ترسم ازدواج کنم از عاقبتش می ترسم اینکه با روحم بازی بشه و یکی حالمو بدتر کنه ...............تو فامیل زیاد بودن کسایی که منو خواستن ولیییییییییییییییییییییی
به من بفهمون کجای سرنوشتم ؟
دارم میرم جهنم یا راهی بهشتم ؟
از این دو راهی دل خوشی ندارم........
یا می خورم به پاییز یا میرسه بهارم.........؟
پيش‌دانشگاهي که بودم تو کنکور آزمايشي استاني شرکت کردم. يه روز صبح که رسيدم مدرسه، يه تابلو بزرگ سردر مدرسه نصب کرده بودن و محتواش اين بود که دانشآموز «فلاني» موفق به کسب رتبه اول کنکور استان فارس شده. باورم نميشد که اسم من رو اون تابلو نوشته شده. يادش به خير.
3 کاربر مقابل از artina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. bnm, delghir, javad-yemalool29
خدا گويد:
تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم،
تو اي والاترين مهمان دنيايم،
بدان آغوش من باز است،
شروع يک قدم با تو،
تمام گامهاي مانده‌اش با من!
التماس دعا.
سلام..
یادش بخیر...
تو3راهنمایی بودم با دوچرخه20 قدیمی موقع برگشتن به خونه میخواستم از پیاده رو به این طرف خیابون بیام که با سرعتی که داشتم یه هویی زدم به پای دخترخانمی و افتادم بعد که به دخترخانم نگاه کردم دیدم دختر عمومه و اونجابود که خجالت کشیدن یادگرفتم.....شیرین بود و درداور از نظر افتادن و پادرد گرفتن خودم و دختر عموم
باز آ یا حسین فریادرس بفریاد دلم برس
یا حسین یـــــــــــــــــــــا حسین
اخ دوستان اسم مدرسه اومد غمیتمام وجودمو گرفت دلم واسه تک تک لحظات اون دوران ودوستام وشیطنتامون تنگیده هیییییییییییییییییییییییر وزگار............
اقا ما یک شیطونی بودیم همیشه نماینده بودم اما...اما....سردسته همه شلوغیا و خلافای کلاس خودم بودم اخی ...........یادش بخیر چه دورانی بود دبستان و راهنمایی که بدور از غم بودم تنها غمم این بود که معدلم 19به بالا شه اما حالا چی..........
اخی کاش اون پیرزنه که هرروز زنگ خونشونو یسره میکردیم منو دوستم حلالمون کنه واقعا الان دارم فکرشو میکنم اینکار چه لذتی داشت ........
کاربر مقابل از my hasti عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: delghir
خسته ام....
دلم میخواهد بخوابم مثله ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب خوابیده!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
پاسخ با نقل قول
