1 روز دیگر مانده است به عشق ونور و زیباییی
آقاجون یعنی كی میشه كه بتونیم نیمه شعبان رو در حضور خودتون جشن بگیریم
http://i36.tinypic.com/2q1zc5j.jpg%5b/IMG%5d
1 روز دیگر مانده است به عشق ونور و زیباییی
آقاجون یعنی كی میشه كه بتونیم نیمه شعبان رو در حضور خودتون جشن بگیریم
http://i36.tinypic.com/2q1zc5j.jpg%5b/IMG%5d
کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: مبین
عاشق خدا باش ،
تا معشوق خلق شوی
الا زنور خدایی خدا كند كه بیایی
تو نور غیب نمایی خداكند كه بیایی
نیمه شعبان ولادت حضرت مهدی (عج) را به همه عزیزان تبریك می گم
یا ابا صالح المهدی ادرکنی و لاتهلکنی
کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: (علی)
عاشق خدا باش ،
تا معشوق خلق شوی
سلام بچه ها!خیلی دوست داشتم یه عکس از مراسم نیمه شعبان بذارم ولی هر کاری کردم نشد!وای!امروز که داشتم بر می گشتم کلی همه جا شربت می دادن!شلوغ پلوغ بودا!
یادمه چند روز پیش از یکی از دوستام پرسیدم این چراغونی ها و تزیین ها چه توفیری دارن؟
امروز که اسم یا اباصالح و دیدم یه حالی شدم که تازه فهمیدم توفیرش چیه!بعد از همه ی وراجیا نیمه شعبان و به همه تبریک می گم.ایشالله که منتظر واقعی باشیم!
نیمه شعبان مبارک!
راستی بچه ها خیلی برام دعا کنین!این روزا واقعا محتاجم!منم بهترین ها رو برای همه دوستان آرزو می کنم!بابای!
فعلا خداحافظ. خداحافظ همهي اونايي كه دوستشون دارم. شايد يه روز، يه روز بهاري، يه جايي، يه وقتي، باز...
مولا جان !!!
تو را به حرمت مسافران جاده ی انتظار
تو را به حرمت عاشقان منتظر و منتظران عاشق
تو را به حرمت بال و پر خاکی کبوتران آن مزار بی نشان
و به حرمت ناله های فاغث یا غیاث المستغیثین
از پشت پرده ی غیبت در آی
و به کنعان دیده ها قدم بگذار
و خلعت سبز طلعتی جاوید را
به افق قلب های منتظران شیعه بپوشان
مولا جان !!!
مگر نمی دانی ؟!؟
مگر نمی بینی ؟!؟
می دانم که می بینی
می دانم که می دانی
روزگار نامرادیهاست و زمانه، تکرار قصه ی سرنوشت فرزندان آدم
هر روز هابیلی در آتش کینه ی قابیلی می سوزد
و هنوز صدای محمد صلی الله علیه و آله
از ورای قرن ها گذر زمان من کنت مولاه فهذا علی مولاه را فریاد می زند
وانی تارک فیکم الثقلین را قرائت می کند
و کبودی یاسها در خم کوچه های غربت تکرار می شود
و هر گوشه از جهان سقیفه ای
وسقیفه نشینان بسیار
علیِّ از دست بالا رفته در غدیرِ ولایت
خانه نشینی را به ارث می برد
و کبوتران چاهی از لابه لای صفحات ورق خورده ی تاریخ
هنوز آماده ی شنیدن ناله های غریبانه اند
کل یوم عاشوراست
و در پی شکستن دیوارهای صوتی تکرار
دریده شدن حلقوم های شش ماهه
و آسمان هر روز پذیرای مشتی خون
پابرهنگان تاریخ
در جستجوی رد پایی از قافله ی ناقه های عریان زینب اند
و جام ها مست از شراب خون انسان ها
آیا هنگام آن نرسیده است
که بر واژه ظلم و ظالم خط بطلان بکشی
آیا نرسیده، زمانی که، حجاب غیبت از چهره برکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و ذوالفقار عدالت را از قفس نیام رها کنی
بیا
بیا ای موعود همه ی اعصار و قرون
بیا و فهذا علی مولاه را تفسیر کن
برای آنان که غدیر را در بخ بخ یا علی خلاصه کرده اند
برای آنانکه جغد وار
ناله ی رهایی از قیومیت ولایت را سر می دهند
بیا تا کربلا در مظلومیت خود به دور غریبی حسین چرخ نزند
و قافله ی زینب بی قافله سالار سفر نکند
بیا و با و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا ستمدیدگان جهان را بر اریکه ی قدرت بنشان
بیا که سریر عدالت در انتظار قدومت بی تاب و بی قرار است ..........
کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: گلابتون
عاشق خدا باش ،
تا معشوق خلق شوی
شيخ طوسى در كتاب (الغيبة) از جماعتى ، ايشان از بوزفرى ، او از على بن سنان موصلى ، او از على بن حسين ، او از احمد بن محمد بن خليل ، او از جعفر بن محمد مصرى ، او از عمّ خود حسن بن على ، او از پدرش ، او از جناب امام جعفر صادق (ع) ، او از پدرانش ، ايشان از اميرالمؤمنين روايت كرده ، آن حضرت فرمود كه : رسول خدا در شبى كه وفات نمود ، به من فرمود : يا ابا الحسن ! صحيفه اى و دواتى حاضر كن . پس دوات و صحيفه حاضر كردم . آن حضرت وصيّت خود را فرمود تا اينكه بدين موضوع رسيد كه : يا على ! بعد از من دوازده امام مى باشند و بعد از ايشان دوازده مهدى . پس تو يا على اوّلين دوازده امامى .
و حديث را ذكر نمود تا اينكه گفته كه : امامت را امام حسن عسكرى (ع) به پسرش م ح م د كه مستحفظ شريعت و از جمله آل محمّد (ص) است ، تسليم مى كند ، و ايشان دوازده امامند . بعد از آن دوازده مهدى مى باشند . پس وقتى كه قائم (ع) را اجل دريافت ، آنگاه امر را به پسرش كه اوّلين مهديان است مى سپارد ، و براى او سه نام است . يك نامش مانند نام من ، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمداند ، و نام سوّمين مهدى است و او اوّلين مؤمنان است .
توجـــــــه توجـــــــه توجـــــــه :
1 - بنابراين وصيت بعد از 12 امام ، 12 مهدى خواهند آمد .
2 – حضرت مهدى (ع) داراى اولاد مى باشند كه نام اولين آنها احمد است و ايشان وصى و رسول امام مهدى (ع) هستند و بعد از حضرت مهدى (ع) خلافت مى كنند مى باشند .
3 – بنا به وصيت كه ذكر شده ايشان اولين مؤمنان به حضرت مهدى مى باشند و لازم است كه اين اولين مؤمنان قبل از ظهور حضرت (ع) باشند زيرا بعد از ظهور كلمه اولين مؤمنان بى معنا مى باشد .
4 – اين وصيت را شيخ طوسى در كتاب الغيبة ذكر كرده اند و همين وصيت با دست خط اصلى شيخ طوسى در موزه حوزه علميه قم موجود مى باشد .
ای سرا پا همه خوبی!
تو را غایب نامیدند،چون ظاهر نيستي،نه اينكه حاضر نباشي،
غيبت به معني حاضر نبودن تهمت ناروائي است كه به تو زده اند و آنان كه بر اين پندارند فرق ظهور و حضور را نمي دانند،
آمدنت كه به انتظار آنيم به معني ظهور است نه حضور و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مي خوانند ظهورت را از خدا مي طلبند نه حضورت را.
و تو... يك روز روشن اتفاق خواهي افتاد اين را تمام آفرينش مي داند.باران منتظر حضور آسماني توست.درخت آمدنت را به تماشا نشسته است و ستارگان لحظه شماري مي كنند.
اي نامت گل.ما تو را عاشقيم.
... و ما آنقدر مي دانيم كه همه چيز اگر تو بيايي و اگر تو باشي زيباتر و روشنتر است،پس اي همه زيبايي،بسم الله.
روا بود كه گريبان ز هجر پاره كنم دلم هواي تو كرده بگو چه چاره كنم
(( ظـــهـــــور نـــــزدیــــــک اســـــت ))
کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: گلابتون
عاشق خدا باش ،
تا معشوق خلق شوی
نامهای به دوست
سلام مهدی جان، حال همهٔ ما خوب است. ملالی نیست جز دوری تو که طاقت ما را طاق کرده. میدانم، دوباره شروع کردم. میدانم که هنوز مهیا برای پذیرایی و استقبال از تو نیستم. نه طاق نصرتی، نه چراغانی، نه فرشی، حتی دریغ از یک میوه و شیرینی، هیچ کار برایت نکردیم. باور کن که اینقدر از اصل خود دور شده ایم، که اگر هم بیایی گمان نکنم که دیگر بشناسیمت. دیشب کودکان نا بالغ میگفتند:ای کاش که مهدی یا خود بیاید یا اگر هم نمی آید چمدانهایش را بفرستد که دیگر صبر نداریم که به سهم سوغاتیهایمان برسیم. شک ندارم که اگر بیایی دوان دوان به جای تو به
سراغ زنبیلت رفته و آن را بر دوششان حلوا حلوا میکنند. تو خود بزرگی و تقصیر ما را میبخشی ولی نمیدانم که ما چگونه میخواهیم نگاههای عاقل اندر سفیه تو را تحمل کنیم. چه کنیم که با اینکه حال پختگان را نمیدانیم ولی باز دیوانه دیدارت هستیم. دیگر سایه طوبی و دل جویی حور و لب حوض هم به ما افاغه نمیکند و الف قامتت بد جور بر این لوح سیاه حک شده است. پس بگذار از اول دوباره برایت بنویسم.
سلام مهدی جان، حال همهٔ ما خوب است ولی تو بشنو و باور مکن.
یادم هست که همیشه پا برهنه و بدون نعلین راه میرفتی. میگفتی تو این وادی بدون خارو خس که کسی نعلین نمیخواهد. تازه این راه را با پای دل میروند نه با پای جسم؛ ولی باز برات بگویم که من هنوز کفشهایم را دو دستی چسبیده ام، حتی تازگیها یک جفت اضافه هم خریدم که مبادا کفشهای قدیمی سوراخ شده و خاری پای راه نرفته مرا بگزد. تو که بیهوش از این دنیا بودی و یقین دارم که اگر زخمی هم بر میداشتی برایت بی درد و بی معنا بود.
چرا اینقدر تعجیل برای رفتن داشتی؟ چرا دفعه ی قبل که آمدی زود از پیش ما رفتی؟ نمیدانم چرا همیشه کوله بارت آمده رفتن بود؟ مهدی جان، ما که قدم رفتن نداریم لااقل تو کمی بیشتر پیش ما میماندی. میدانم، خواستهام بی جاست. من باید پا به راه شوم، نه تو را از صیرورت خود باز دارم. ولی چه کنم که هنوز دست و دلم یکی نیست، پی کار نمیرود. راستی شنیدم که ماه تا قمر روی تو را نبیند افطار نمیکند. میگفتن هر شب از دیدن تو هلهله راه میاندازد. با دیدن تو افطار را سحر کرده و جایش را به تو میدهد. آه، مهدی جان، میدانم که اون از من به تو عاشق
تر است.
سحر است و سحری را خوردیم، نان و پنیر و خرما و یک کاسه تگری عاشقی. فرصتی نیست، دمی مانده به صبح، به طلوع معراج، به عروج خورشید. وقت کم داریم و اعمال بسیار، ملتمس دعا ایم. از شوق دیدن تو بشقابی به سر سفر گذاشتیم که اگر به ناگاه از در در آمدی فی البداهه بگوییم بسم الله. مهدی جان، یادم هست که در رمضان همه چیز مهدی روزه دار بود: قالبش، قلبش، روحش، عقلش، نفسش. کاش میتوانستم برایت بگویم که این دل نا شکیب چقدر برایت بی قراری میکند. از براق برایم بگو، هنوز شیهه کشان در چمنزار وجودت میتازد؟ آه، که حتی فکر کردن به آن نیز قلبم را
میلرزاند. آره، درست حدس زدی، هنوز قلبم لرزان است. من که مثل تو نیستم که قلبم از قالبم بزرگتر باشد. من که مثل تو نیستم که تمام وجودم قلب باشد.
هیچ وقت درست نشناختمت. هروقت میخواستی خود را معرفی کنی میگفتی اسم من اسم اوست، صفت من صفت اوست، فعل من فعل اوست، ذات من ذات اوست. تعجب نکن که هنوز نه مهدی را شناختهام و نه خدای مهدی را. ای کاش میدانستم که چه سان با او سخن میگویی. هر گاه خواستم با او حرف بزنم در مییافتم که دارم با خودم حرف میزنم. چقدر دلتنگ آن دیدگانت هستم که تا ته دنیا آبی است. راستی، یکی از دوستدارانت میخواهد ازدواج کند. با چشمانی گریان به من می گفت مجلس عروسیم بدون مهدی عزاست. میخواهم اولین پاکت دعوت را برای او بفرستم ولی چه کنم که
نمیدانم خانه دوست کجاست. به هر پست خانه ای رفتم و تقاضی تمبر اخلاص و ایمان کردم همه گفتند که این تمبر نایاب است و به سختی پیدا میشود. میبینی چقدر مستاصلیم. مهدی جان تو خود بیع که پاکت و آدرس و تمبر را فقط از دست خودت میتوانیم بگیریم.
از مرگ هنوز هم میترسم، خوشا به حال تو که حنای مرگ برایت بی رنگ است. از همهٔ رنگ ها گذشته ای، دیگه نه سفیدی میشناسی، نه سبزی، نه سرخی، نه سیاهی. خودت عین بودنی و خودت عین زایشی. پنجهٔ علمت در پنجرهٔ ایمانت قفل شده است. کاش من هم میتوانستم قبل از اینکه بمیرم، بمیرم. بسیار تولد برای جسمم گرفتم، ولی هیچگاه نشد تولدی هر چند کوچک و مختصر برای روحم بگیرم. مهدی جان، نافله ی نایت عجب نوایی دارد. هنوز هم خمیر وجودم بی شکل است و محتاج یک دم مسیهایی آن نی وجودت است تا آتش به جان تشنهٔ من زده و رگانم را سرشار از آب حیات کند.
به یاد دارم که چقدر شوق رفتن داشتی، حتی در بسترت هم آرام نمیخوابیدی. من که هنوز از فرط بی عاری در خیابان و بیابان که باشم راحت تا قیام قیامت میخوابم. تو ماهی بودی و تا به دریا نمیرسیدی آرام نمیگرفتی. میگفتی من با پای خودم نیست که به این سفر میروم، من را به سوی نور میبرند تا خود نور شوم. همیشه به تو غبطه میخورم، همیشه و همه جا پیش کسانی که میشناختنت محبوب بودی، بر عکس من تا دوست نمیداشتم دوست داشته نمیشدم. همیشه ولایتت را به ولادتت ترجیح میدادی. تو مرید بی رنگ و ریشه نمیخواستی، گروه
خونی ات که به خیلیها (بگذار نگویم چه کسانی که غیبت نشود و تنها به خود بسنده کنم)، به خیلیها نمیخورد. یادم هست که چطور با ذکر "یا قدووس" دست پلید زلیخاهای دنیا را از دامنت بریدی.
مهدی جان، اینجا همه سلام میرسانند. همگی کاسهٔ صبرشان لبریز و چشمانشان به راه خشکیده است. درست است که سینههایمان تنگ و گوشهایمان زنگ زده است، ولی همچنان عاشقانه دوستت داریم. منت بر ما بنه و زنگ این خانه را برای یک بار هم که شده بزن تا زنگار از این دل سودازدهٔ ما گرفته شود. مهدی جان، شب قدر ما طلوع نمیکند تا تو بیایی. قرآن بر سر گرفته منتظر قدوم مبارکت هستیم. به امید آن روزی که به تو رسیم و دورت بگردیم.
سلام و درود و رحمت خداوند به تو یا قائم آل محمد.
نامه یک روست
کاربر مقابل از گلابتون عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: (علی)
من هميشه به آينده اميدوارم و مطمن هستم معجزه هنوز هم جريان دارد . و در همه حال بايد شاد بود زيرا هميشه چشمهايي در بالا نگران ما هستند .
مهدیین ، دروغ یا واقعیت ؟!
--------------------------------------------------------------------------------
شيخ طوسى در كتاب غيبت از حسن بن على از پدرش از حضرت صادق از پدرش حضرت باقر از پدرش زين العابدين از پدرش سيد الشهداى از پدرش امير المؤمنين عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه آن حضرت در همان شبى كه رحلتش در آن شب واقع شد به على عليه السّلام فرمود: اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور و حضرت وصيت خود را املا مىفرمود (و على مىنوشت) تا رسيد به اينجا كه فرمود: اى على پس از من دوازده نفر امام و بعد از ايشان دوازده نفر مهدى است (معناى اين جمله از حديث مجمل است و مرحوم شيخ حرّ عاملى رضوان اللَّه عليه در كتاب ايقاظ الهجعة فرمايد شايد مراد از مهدى در اينجا علماء رضوان اللَّه عليهم باشند)؛ و تو يا على اولين نفر از دوازده امام هستى، خداى تعالى تو را در آسمان على مرتضى، و امير المؤمنين، صديق اكبر، و فاروق اعظم، و مأمون مهدى ناميده و اين نامها براى غير تو شايسته نيست، اى على تو وصىّ من بر خاندانم زنده و مرده ايشان هستى، و نيز وصى بر زنانم هستى، هر يك را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار كند و هر يك را تو طلاق دادى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستى، هر گاه مرگت رسيد (خلافت را) به فرزندم حسن واگذار كن، كه او برّ وصول است (برّ به معنى نيكوكار، و وصول، به معنى بسيار پيوندكننده بين خويشان است) چون او وفاتش رسيد بايد آن را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد، چون هنگام شهادت حسين رسيد بايد به فرزندش سيد العابدين ذى الثّفنات علىّ (ثفنه به معناى پينهاى است كه سر زانو مىبندد و آن حضرت را به واسطه پينه زيادى كه از كثرت سجده در اعضاى سجدهاش مىبست ذى الثّفنات مىگفتند) بسپارد، چون هنگام وفات او رسد بايد به فرزندش محمد باقر العلم بسپارد، و چون مرگ او رسد بايد به فرزندش جعفر صادق واگذار كند و چون مرگ او فرا رسد، به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بايد بسپارد، و چون وفات او فرا رسد به فرزندش على، بايد بسپارد؛ و چون مرگ او فرا رسد به فرزندش محمد تقى بايد واگذارد، و چون هنگام وفات او شود به فرزندش على ناصح بايد بسپارد؛ و چون مرگ او در رسد به فرزندش حسن فاضل بايد واگذارد، و چون وفات او برسد بايد به فرزندش محمد نگهبان (آئين) آل محمد عليهم السّلام بسپارد، پس اين دوازده امام است و پس از آن دوازده مهدى، چون مرگش در رسد به فرزندش كه اول مقرّبين است و براى او سه نام است بسپارد، نامى چون نام من احمد، و نامى چون نام پدرم عبد اللَّه، و نام سوم مهدى است و او اول ايمان آورندگان است.
مترجم : سيد هاشم رسولى محلاتى
أخبرنا جماعة عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري عن علي بن سنان الموصلي العدل عن علي بن الحسين عن أحمد بن محمد بن الخليل عن جعفر بن أحمد المصري عن عمه الحسن بن علي عن أبيه عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين عن أبيه الحسين الزكي الشهيد عن أبيه أمير المؤمنين ع قال قال رسول الله ص في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي ع يا أبا الحسن أحضر صحيفة و دواة فأملأ رسول الله ص وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال يا علي إنه سيكون بعدي اثنا عشر إماما و من بعدهم اثنا عشر مهديا فأنت يا علي أول الاثني عشر إماما سماك الله تعالى في سمائه عليا المرتضى و أمير المؤمنين و الصديق الأكبر و الفاروق الأعظم و المأمون و المهدي فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيهم و ميتهم و على نسائي فمن ثبتها لقيتني غدا و من طلقتها فأنا بريء منها لم ترني و لم أرها في عرصة القيامة و أنت خليفتي على أمتي من بعدي فإذا حضرتك الوفاة فسلمها إلى ابني الحسن البر الوصول فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الرضا فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الناصح فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد ع فذلك اثنا عشر إماما ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي اسم كاسمي و اسم أبي و هو عبد الله و أحمد و الاسم الثالث المهدي هو أول المؤمنين.
شیخ طوسی ؛ الغيبة ، ص 150 و 151- به نقل از او :
علامه مجلسی ؛ بحارالأنوار ، ج 36 ص 260 و 261
سيد هاشم بحرانى ؛ الإنصاف فى النص على الأئمة ع ، ص 196 - 198
ما سند این حدیث را نفر به نفر مورد مدّاقه قرار می دهیم :
نفر یکم - علی بن بیان : مجهول
نفر دوم - حسن بن علی بن بیان : مجهول
نامی از این دو نفر در هیچ کتاب شیعه و سنّی نیافتیم ! شاید علت را بتوان در وضعیت نفر بعدی جستجو کرد .
نفر سوم - جعفر بن احمد بن علی بن بیان ، مصری : مجهول
در کتب شیعه شرحی از او نیافتیم ، ناگزیر به کتب اهل خلاف مراجعه نموده و نام وی را در چند منبع پیدا کردیم . ذهبی بنابه سخنان علمای رجال پیش از خود ، او را « رافضي كذاب » می نامد. توجه کنید :
جعفر بن أحمد بن علي بن بيان. أبو الفضل الغافقي المصري. رافضي كذاب، زعم أنه سمع من: عبد الله بن يوسف التنيسي، ويحيى بن بكير. روى عنه: أبو أحمد عبد الله بن عدي، والحسن بن رشيق. حدث في هذه السنة، وعاش بعدها قليلاً، أو مات فيها. قال عبد الله بن عدي: كتبت عنه في الرحلة الأولى بمصر سنة تسع وتسعين، وفي الرحلة الثانية سنة أربع وثلاثمائة، وأظن فيها مات. ثنا عن أبي صالح كاتب الليث، وعثمان بن صالح كاتب ابن وهب، وسعيد بن عفير، وعبد الله بن يوسف بأحاديث موضوعة، كنا نتهمه بوضعها، بل نتيقن ذلك. وكان رافضياً.
الذهبي ؛ تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، وفيات سنة أربع وثلاثمائة ، ج 23 ص 139
البته از این سخنان وثاقت و حتی امامی بودن وی هم نتیجه نمی شود ؛ چه در مکتب اهل خلاف ، دادن این القاب به کسی که ناقل احادیث فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) یا فضایح دشمنان آن ها باشد ، امری است مصطلح . مثلا ً حاکم نیشابوری صاحب " المستدرک علی الصحیحین " را هم رافضی نامیده اند !
نفر چهارم - احمد بن محمد خلیلی : کذاب، وضاع للحدیث، فاسد، ضعيف جدا، لا يلتفت إليه
مرحوم خوئی در شرح حال وی چنین می نگارد :
أحمد بن محمد أبو عبد الله:
قال النجاشي: أحمد بن محمد أبو عبد الله الآملي الطبري: ضعيف جدا، لا يلتفت إليه، له كتاب الوصول إلى معرفة الأصول، كتاب الكشف. أخبرنا إجازة: أبو عبد الله بن عبدون، عن محمد بن محمد بن هارون الطحان الكندي عنه.
و قال ابن الغضائري: أحمد بن محمد بن أبي عبد الله الطبري الخليلي، الذي يقال له: غلام خليل الآملي، كذاب، وضاع للحديث، فاسد، لا يلتفت إليه.
خوئی ؛ معجمرجالالحديث ، ج 2 ص 224 ، رقم 782
به نظر می رسد گره اصلی این حدیث به دست این فرد باز شود !
نفر پنجم - علی بن حسین : مجهول
چنین کسی شناخته شده نیست . حتی در روایت دیگری که علی بن سنان در همین زمینه یعنی وجود 12 امام پس از رسول خدا ( صلّی الله علیه و آله ) نقل می کند ، واسطه ای بین او و راوی بعدی - یعنی ابن خلیل یا خلیلی - نیست . توجه کنید :
حدثنا أحمد بن محمد بن عبيد الله الحافظ رحمه الله قال حدثني علي بن سنان الموصلي قال حدثنا أحمد بن محمد الخليلي الآملي قال حدثنا محمد بن صالح قال حدثني سليمان بن أحمد قال حدثني زياد بن مسلم قال حدثني عبد الرحمن بن يزيد بن جابر قال حدثني سلام عن أبي سلمى راعي رسول الله ص قال سمعت رسول الله ص يقول ... الحدیث.
ابن شاذان ؛ مئةمنقبة ، المنقبة السابعة عشر ، ص 37 و 38
و أخبرنا جماعة عن التلعكبري عن أبي علي أحمد بن علي الرازي الأيادي قال أخبرني الحسين بن علي عن علي بن سنان الموصلي العدل عن أحمد بن محمد الخليلي عن محمد بن صالح الهمداني عن سليمان بن أحمد عن زياد بن مسلم و عبد الرحمن بن يزيد بن جابر عن سلام قال سمعت أبا سلمى راعي النبي ص يقول سمعت رسول الله ص يقول ... الحدیث.
شیخ طوسی ؛ الغيبة ، ص 147
کتاب مقتضب الأثر لأحمد بن محمد بن عیاش عن علي بن سنان الموصلي عن أحمد بن محمد الخليلي عن محمد بن صالح الهمداني عن سليمان بن أحمد عن الریان بن مسلم عن عبد الرحمن بن يزيد عن سلام بن أبی عمرة عن أبي سلمى راعي رسول الله ص قال سمعت النبی ص يقول ... الحدیث.
علامه مجلسی ؛ بحارالأنوار ، ج 36 ص 216
نفر ششم - علی بن سنان : مجهول
مرحوم خوئی در شرح حال وی چنین می نگارد :
علي بن سنان: الموصلي العدل
روى عن أحمد بن محمد الخليل و روى عنه الحسين بن علي ذكره الشيخ في كتاب الغيبة في الكلام على الواقفة.
أقول: الحسين بن علي، هو البزوفري كما صرح به في ص 96.
ثم إن كلمة العدل على ما يظهر من ذكرها في مشايخ الصدوق - قدس سره - كان يوصف بها بعض علماء العامة، فلا يبعد أن يكون الرجل من العامة.
خوئی ؛ معجمرجالالحديث ، ج 12 ص 46 ، رقم 8180
طبق نظر ایشان « علی بن سنان » عامّی مذهب است ، اما به نظر نمی آید چنین باشد ؛ زیرا وی راوی روایت بسیار مشهوری است که در آن به وجود و امامت حضرت ولیعصر ( عجّل الله تعالی فرجه ) تصریح شده است . ر.ک. به پست بعدی .
اگر از سند روایت مزبور صرفنظر کنیم ( چون به دلیل وجود مجاهیل ضعیف است ) ، امامی بودن علی بن سنان نتیجه می شود . به هر حال شرح حالی برای وی موجود نیست و لذا وثاقتش تائید نمی شود . در کتب اهل خلاف نیز وی را نیافتیم .
نفر هفتم - بزوفری : امامی، ثقة جلیل
مرحوم خوئی در شرح حال وی چنین می نگارد :
الحسين بن علي بن سفيان: = الحسين بن علي أبو عبد الله البزوفري أبو عبد الله.
روى عن جعفر بن محمد بن مالك، و روى عنه محمد بن أحمد بن داود. التهذيب: الجزء 5 باب الزيادات في فقه الحج، الحديث 1499.
أقول: هذا متحد مع ما بعده.
الحسين بن علي بن سفيان بن خالد: = الحسين بن علي أبو عبد الله البزوفري.
قال النجاشي: الحسين بن علي بن سفيان بن خالد بن سفيان أبو عبد الله البزوفري شيخ ثقة، جليل من أصحابنا له كتب، منها: كتاب الحج و كتاب ثواب الأعمال و كتاب أحكام العبيد، قرأت هذا الكتاب على شيخنا أبي عبد الله - رحمه الله - كتاب الرد على الواقفة، كتاب سيرة النبي و الأئمة ع في المشركين أخبرنا بجميع كتبه أحمد بن عبد الواحد أبو عبد الله البزاز عنه.
و قال الشيخ: في رجاله في من لم يرو عنهم ع (27): الحسين بن علي بن سفيان البزوفري خاصي يكنى أبا عبد الله، له كتب، ذكرناها في الفهرست، و روى عنه التلعكبري و أخبرنا عنه جماعة، منهم: محمد بن محمد بن النعمان و الحسين بن عبيد الله و أحمد بن عبدون.
أقول: لم يترجم الرجل فيما وصل إلينا من نسخ الفهرست.
مرحوم خوئی ؛ معجمرجالالحديث ، ج 6 ص 47 ، رقم 3528 و 3529
نفر هشتم - جماعة (منهم: المفید، الغضائری، البزاز) : إمامی، ثقة جلیل
از مطالب فوق معنای « جماعة » هم روشن می شود .
***************
این بود وضعیت سند این حدیث . 5 فرد مجهول و یک حدیث ساز ! آیا این روایت می تواند مبنای یک اعتقاد قرار بگیرد ؟!
http://www.iranclubs.net/forums/show...t=15973&page=2
بسم الله الرحمان الرحيم
اللهم صلى على محمد و آل محمد الائمة و المهديين و سلم تسليما
با سلام
مهديين واقعيت دارد و انشاء الله ثابت مى شود :
يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ( التوبة – 32 )
در مسائل دينى اصل احتمالات وجود ندارد و اينكه فرمودند شايد ، خود حرف خود را باطل كرده اند . متأسفانه شما فقط دنبال عكس اين ماجرا بوديد و براى همين است كه دنبال شخصى رفتيد كه اين وصيت را انكار كرده ولى بنده به اين امر اكتفا نمى كنم و جواب شما را بحول الله خواهم داد . بجز شيخ حر عاملى ( رحمة الله عليه ) خود شيخ طوسي كه شيخ طائفة است اين حديث را نقل كرده و نقل ايشان از كتاب شيخ البزوفري بوده كه ايشون نيز شيخ ثقه هستند ، بنابراين وقتى دو شيخ ثقة روايتى را نقل ميكنند ، مطمئن باشيد كه روايتى ضعيف نقل نمى كنند . تنها به اين اكتفا نمى كنم و باز ادامه خواهم داد : اينجا كه ايشون فرمودند :
دلايل زيادى براى رد اين نظريه وجود دارد :
1 - در اين وصيت هیچ نامى از فقيه يا علما ذكر نشده و كلمه شايد كل حرف را باطل كرده .
2 - بنا به وصيت ، نام فرزند ايشون را احمد ذكر كرده اند . بنابراين فرزند ايشان جاينشين حضرت خواهند بود و نه فقيه .
3 - روايات اهل بيت (ع) بطور صراحت بر اين امر است كه فقها ، بظاهر با حضرت مهدى (ع)
هستند .
4 - جانشين امام ، فقط و فقط امام خواهد بود ( يعنى معصوم و نه غير معصوم )
5 - اهل بيت فقط به پيروى از معصوم امر كرده اند و نه غير معصوم و فقها معصوم نيستند
به اين روايات توجه فرمائيد :
1 - عن رسول الله (ص) : إن أشد ما أتخوف على أمتي من بعدي ثلاث خلال أن تتأولوا القرآن غير تأويله و تتبعوا زلة العالم … معدن الجواهر ص31
2 - عن رسول الله (ص) ما معناه : تكون في أمتي فزعة فيهرعون إلى علماءهم فإذا هم قردة وخنازير لما حرفوا من الحق . يوم الخلاص
3 - عن مالك ابن ظمرة قال أمير المؤمنين (ع) ( يا مالك ابن ظمرة كيف أنت إذا اختلفت الشيعة هكذا ؟ وشبك أصابعه ودخل بعضها في بعض ، فقلت يا أمير المؤمنين ما عند ذلك من خير ، قال الخير كله عند ذلك ، يا مالك عند ذلك يقوم قائمنا فيقدم سبعين رجلاً يكذبون على الله ورسوله فيقتلهم ، ثم يجمعهم الله على أمر واحد ) غيبة النعماني ص214
4 - عن الإمام الباقر (ع) ( إذا قام القائم سار إلى الكوفة فيخرج منها بضعة عشر ألف انفس يدعون البترية عليهم السلاح ، فيقولون له : ارجع من حيث جئت فلاحاجة لنا في بني فاطمة ، فيضع فيهم السيف حتى يأتي على آخرهم . ثم يدخل الكوفة فيقتل كل منافق مرتاب ، ويقتل مقاتليها حتى يرضى الله عز وجل ) بحار الأنوار ج52
و بسيارى از اين نوع احاديث كه در ذم فقهاى آخر الزمان است و به حد تواتر رسيده
حديثى در مورد اينكه جانشين امام ، فقط و فقط امام خواهد بود ( يعنى معصوم و نه غير معصوم ) :
والذي يوضح ما ورد في خبر المسيب حديث علي بن أبي حمزة حين سأل الرضا ( عليه السلام ) ، قال : إنا روينا عن آبائك ، أن الإمام لا يلي أمره إلا إمام مثله ؟ فقال له أبو الحسن الرضا ( عليه السلام ) : فأخبرني عن الحسين بن علي ، كان إماما أو كان غير إمام ؟ قال : كان إماما . قال : فمن ولي أمره ؟ قال : علي بن الحسين . قال : وأين كان علي بن الحسين ؟ كان محبوسا في يد عبيد الله بن زياد . قال : خرج وهم لا يعلمون حتى ولي أمر أبيه ثم انصرف ). الإمام موسى الكاظم عليه السلام - للحاج حسين الشاكري ص 421 .
حديث در مورد اينكه اهل بيت فقط به پيروى از معصوم امر كرده اند و نه غير معصوم و فقها معصوم نيستند :
عن أمير المؤمنين (ع) : ( إنما الطاعة لله ولرسوله (ص) ولولاة الأمر وإنما أمر الله بطاعة الرسول (ص) لأنه معصوم مطهر لا يأمر بمعصية ، وإنما أمر بطاعة أولي الأمر لأنهم معصومون مطهرون لا يأمرون بمعصية ) وسائل الشيعة ج72 ص130 .
بنا براين ، جانشين حضرت مهدى (ع) ، اولين فرزند او كه نامش احمد (ع) است خواهد بود .
با هم بررسى ميكنيم
نام اين شخص در اين روايت ذكر نشده و شما اين نام را از كجا آورديد ؟!
باز هم مانند نفر اول ، نام اين شخص نيز در روايت ذكر نشده و ايشان رو از كجا آورديد؟
نام ذكر شده در وصيت : جعفر بن أحمد المصري است و نه اينكه شما آورديد ، باز هم نوشته شما مجهول است .
سبحان الله : نام ذكر شده در وصيت : أحمد بن محمد بن الخليل و نه محمد الخليلى ، ايشون رو از كجا پيدا كرديد ؟
جالبه كه درنرم افزارى كه استفاده ميكنيد نام ايشون رو نديديد !!!!
مجهول نيست بلكه در مورد آن هر دو فرقه اختلاف نظر دارند
احسنت ، باز هم احتمال ، ايشان ميفرمايند كه بعيد نيست كه مردى از اهل تسنن باشد !!!
باز هم اين نظريه شما ساقط است جناب !!!
خدا خيرت بده . وقتى خودتون عارضيد كه : اما به نظر نمی آید چنین باشد !، پس چرا آنرا مجهول ميخوانيد ؟!؟!؟!
سنيها ميگويند شيعه نيست و شيعه ها میگويند بعيد نيست كه سنى باشد !
خدا را شكر كه حداقل اين شيخ ثقه رو در نرم افزارتان يافتيد
حالا توجه كن دوست عزيز :
وقتى شيخى كه همه به آن لقب ثقة رو ميدهند ، داراى اين همه كتاب باشد ، چگونه ميتواند رواياتى را داراى راويان مجهولى هستند را در كتب خود ذكر كنند ؟!؟!؟!
در اين مورد سؤالاتى هست :
1 - از كجا فهميديد كه منظور اين جماعة : المفید، الغضائری، البزاز هستند ؟
2 - نوشته هاى شما با هم در تظاد است و شما باز گرفتار توهمات شديد .
وقتى اين 3 شخص ذكر شده ثقات هستند و الحسين بن علي أبو عبد الله البزوفري أبو عبد الله نيز شيخ ثقة و داراى كتبيست مى باشد ، چگونه ميتوانند روايتى را ذكر كنند كه افراد مجهول در آن 5 شخص باشند ؟!
يكمى به حرفهاى بنده فكر كنيد
اگر منظور شما اين است كه رواياتى را كه با جماعة شروع ميشوند غلط است كه اين توهم شماست . زيرا شما عملا با اين استدلالتون بسيارى از روايات را نابود كرده ايد . براى نونمه اين روايت كه همه فقها به دنبال اين روايت هستند :
الغيبة للطوسي 395 ذكر أمر أبي الحسن علي بن محمد السمرى
و أخبرنا جماعة عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قال حدثني أبو محمد الحسن بن أحمد المكتب قال كنت بمدينة السلام في السنة التي توفي فيها الشيخ أبو الحسن علي بن محمد السمري قدس سره فحضرته قبل وفاته بأيام فأخرج إلى الناس توقيعا نسخته :
بسم الله الرحمن الرحيم يا علي بن محمد السمري أعظم الله أجر إخوانك فيك فإنك ميت ما بينك و بين ستة أيام فاجمع أمرك و لا توص إلى أحد فيقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبة التامة فلا ظهور إلا بعد إذن الله تعالى ذكره و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جورا و سيأتي شيعتي من يدعي المشاهدة ألا فمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذاب مفتر و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم قال فنسخنا هذا التوقيع و خرجنا من عنده فلما كان اليوم السادس عدنا إليه و هو يجود بنفسه فقيل له من وصيك من بعدك فقال لله أمر هو بالغه و قضى فهذا آخر كلام سمع منه رضي الله عنه و أرضاه
ادامه دارد .....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)