ـ علماي غيرسياسي
در رأس اين گروه آيتالله العظمي خويي مرجع بزرگ در نجف اشرف قرار داشت. آنان ضمن گوشهگيري از سياست، به تحصيل و تدريس در حوزههاي علميه، مسائل معنوي و تربيت طلاب ميپرداختند. بخشي از اين جريان در هنگام شتاب انقلاب به جريان انقلابي پيوستند.
روحانيون مخالف ميانهرو
نمايندگان اين گروه را آيات، گلپايگاني، مرعشي، ميلاني، شريعتمداري، زنجاني ـ كه ارتباط نزديكي با جبههي ملي و نهضت آزادي داشت ـ تشكيل ميدادند. اين گروه ضمن مخالف بودن با اقدامات استبدادي دولت، از آن رو كه دنبال براندازي سلطنت نبودند، ميانهرو محسوب ميشدند. آنان خواستار اجراي كامل قانون اساسي و به ويژه اصل نظارت پنج مجتهد بر مصوبات مجلس شوراي ملي بودند. در بين اين گروه در جريان شتاب انقلاب، مواضع متغير شد. آيات گلپايگاني و مرعشي نجفي به جريان انقلابي پيوستند، اما آيتالله شريعتمداري ارتباطات خود را با شاه و دربار بيشتر كرد و همانند گروه اول، طرفداران اين گروه نيز در حوزهها، عمدتاً به انقلاب پيوستند.
روحانيون انقلابي
اين گروه را كه متشكل از روحانيون مبارز و انقلابي بود، آيتالله العظمي روحالله خميني رهبري ميكرد. آنان ضد سلطنت و شاه و خواستار ايجاد حكومت اسلامي بودند. آيتالله طالقاني، آيتالله منتظري، آيتالله شهيد سيد محمد حسيني بهشتي، آيتالله شهيد مرتضي مطهري، شهيد باهنر، آيتالله خامنهاي و حجتالاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني و بسياري از علماي مبارز ديگر در اين گروه قرار داشتند. اعضاي اين گروه كه عمدتاً در زندان و تبعيد به سر ميبرند، اكثراً با علوم جديد و دانشگاهي آشنايي داشتند و اين جريان به گونهاي ظريف در درون خود دو جناح روحانيت مشروطه را جمع كرده بود. هر چند در آن زمان خيلي واضح نبود اما تأكيد برخي از اعضاي آن بر انديشههاي دموكراتيك و مردمگرا و نوگرايي و تأثيرپذيري از مكاتب ديگر روشن بود و در مقابل گروه ديگر بيشتر از انديشههاي خالص اسلامي برخوردار بودند. در مجموع ويژگي مشترك اعضاي اين گروه، آزاديخواهي، انقلابي بودن، استقلالطلبي و تلاش براي ايجاد حكومت اسلامي بود.(105)
به هر روي آنچه در اين ميان حائز اهميت است، توجه به اين نكته است كه ويژگيهاي شخصيتي رهبران گروههاي مذكور تأثيري اساسي در نوع تعامل آنان با قدرت سياسي گذاشته است. به تناسب ابعاد شخصيتي و فكري در مقابل دولت، از روحانيون و طيف وسيعي از علماي درباري و وابسته گرفته تا بيتفاوت، غيرسياسي، معتدل و در نهايت متضاد با حكومت را شامل ميشدند و رابطهي آنان از همكاري نزديك شروع ميشد تا به تقابل و تضاد ميرسيد. به جرأت بايد گفت كه اگر شخصيت شجاع و كاريزماتيكي همچون امام خميني (ره) در اين دوره نبود، نظام شاهنشاهي سقوط نميكرد.
ديگر متغير تأثيرگذار در روابط دولت محمدرضا پهلوي با علما، ساختار حكومت بود. شكل رسمي و قانوني حكومت در اين دوره سلطنت مشروطه است، اما ساختار و چهرهي حقيقي و كاركردهاي آن، مخصوصاً پس از كودتاي 28 مرداد 1332 بيشتر متناسب با يك نظام استبداد مطلقه بود تا مشروطه.