کاش میشد در میان لحظه ها
لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
قامت می بندم
نمازعشقت رابه شکوفه های
سرخ سیب
وایمان می آورم به چشمانت
زمان دیدارحالا اذان یک شهر
حی الا خیرالعمل
وفقط "من" اینجا بی تاب تر
حا لا که قلم تند تر می دود
وضو می گیردآب وآئینه اش
تمام سپیدی آسمان
چادرم می شود
وآبی اش جانمازم
آن وقت تنها ماه می تواند شود
مُهر پیشانی ام
چه منظره ای!
تسبیح دستانم تمام ستاره هاست
راضیه احمد زاده
4 کاربر مقابل از هیوا عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, soheilaa, Mojtaba, باران بهاری
وقتی وجود خدا باورت بشه خدا یه نقطه میذاره زیر باورت و یاورت میشه ...
لحظه ی دیدارنزدیک است یاران مژده باد
روز وصلش میرسد ایام هجران می رود
و عشق را کنار تیرک راه بند, تازیانه می زنند.
وقتی که صبح ها با صدای ِ جیک جیک ِ گنجشکان از خواب می پرم
وقتی که شب ها تا ستاره ام را کنج ِ آسمان پیدا نکنم خوابم نمی برد ...
وقتی هنوز چشم به راه ِ نیامده ها (!) هستم !...
وقتی امیدی (!) می سازی از همه چیز !...
وقتی هنوز چیزهایی برای ِ دوست داشتن هستُ و دل هایی برای ِ دوست داشتنت ...
وقتی که هنوز روی ِ هر دیواری پنجره ای !...
وقتی هنوز کتاب هایی برای ِ خواندن و شعرهایی برای ِ از بر شدن !...
هنوز هم میشود به امید ِ دیدارت تمام ِ این لحظات را در پس ِ انتظاری غریب سپری کرد./
4 کاربر مقابل از Hoda عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 1228, soheilaa, Mojtaba, باران بهاری
با زبان ِ كوفيان آشنايی ؟
همان ها كه برای حُ س ی ن نامه می نويسند كه :
بهار است ُ هوا خوش گوار ..
جوشش ِ چشمه سار است ُ سر سبزی اشجار ..
بی تو ، بهار زمستان است ُ بی تو ، زندگی ، مرگ ..
بيا ..
تا با تو نماز بگذاريم !
همه منتظرند كه به تو اقتدا كنند !
عجيب است !
چه قدر مضمون ِ اين سخنان به دعای ندبه ی ما شباهت دارد ؟!
« متی ترانا و نراک .. اترانا نحف بک »
كی شود كه تو ما را ببينی ُ ما تو را ببينيم ؟
آيا خواهی ديد كه ما به گرد ِ تو حلقه زده ايم ؟
تو را به اندازه کم محلی هایت دوست می دارم
تو را به اندازه زیبایی خاطره ات دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را به اندازه هر ثانیه دوریت دوست می دارم
به اندازه هر ثانیه اش که هر ثانیه برایم سالها گذشت دوست می دارم
به خدا بی توهرلحظه چشمانم می بارید... بازهم دوستت دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
تورا به خاطر تمومی فاصله ها دوست می دارم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
تورا به خاطر بارش باران بهاری دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد وهیچ گاه نشکفت دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر غم شقایق دوست می دارم
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر بارانی که بارید و اشکی که جاری شد
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم
تو را بیشتر از هر وقت که بگویی دوستت دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...
دوست می دارم
از تمومه دنياو دارو ندارش شونه هاتو کم دارم براي بارش
زخمي خنجرزهرآگين يارم تو که تازه اومدي تنها نذارم
به چشام خوب خيره شو ببين چه پيرم منو درياب خوبه من دارم ميميرم
ديگه حتي نايي نيست براي گفتن خيلي وقته تو سکوت غم اسيرم
يک لحظه خوبي به من بده از من بگير روح و تنم
براي يک لحظه خوشي به هر دري در ميزنم
برگردون عمر رفتمو حتي واسه يه ثانيه
دلخوش کنم حتي دروغ از من مگه چي باقيه
غربتم رو آشنايي کن بهارم روزامو درياب عزيز دور شد قطارم
تنها يک ثانيه عاشقي به جز اين هيچ توقعي از اين روزا ندارم !
تو گناهی ساده هستی
وَ من
معصومانه به تو مُرتکبم ....
کاربر مقابل از d@rvish عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: 1228
تو گناهی ساده هستی
وَ من
معصومانه به تو مُرتکبم ....
چــــــــــــــــــرا ؟؟؟
عـــــــــقربــــــــــــ ــــــــه های ساعــــــــــت هر چـــــــــــــــــــــــه می دونــــــــد !!!
بــــــــــــــــه لحظـــــــــه ی دیـــــدارت نمی رســـــــــــــــند ؟!!!
dönya güzel olsaydı ,doğarken ağlamazdık
yaşarken temiz kalsaydık ölünce yıkanmazdık
نمیدانی که چقدر دلتنگم ، بیقرارم برای یک لحظه در کنار تو بودن !
تا قلبم به عشقت تند تند بتپد و آغوشم به استقبال آغوش گرم تو رود!
نمیدانی که چقدر بی تابم ، دلتنگ لحظه دیدارم ، برای نفسی تازه ،
برای حضوری عاشقانه !
تا به عشق تو لحظه هایم بهاری شود ، تا امیدوار شود دلی که به عشق تو
لحظه شماری میکرد تا ببیندچهره مهربان تو را و ببوسد گونه مهربان تو را!
هر چه زمان میگذرد ، دلتنگی هایم بیشتر میشود ، آنگاه که شب و روز بیقرارم ،
بیشتر از گذشته عاشقتر میشوم!
نمیدانی که در حسرت عشق تو نشسته ام ، با اینکه در غم عشق ننشته ام
و به عشق تو زنده ام اما در حسرت یک لحظه نگاه به چشمان زیبای توام!
نمیدانی ، تو نمیدانی که چقدر دوستت دارم، تو نمیدانی که اگر یک لحظه تو را ببینم ،
انگار که دنیا را به من داده اند!
چقدر دلتنگم ، بیقرارم ، دیگر آرزویی جز در کنار تو بودن ندارم ، منتظر می مانم...
dönya güzel olsaydı ,doğarken ağlamazdık
yaşarken temiz kalsaydık ölünce yıkanmazdık
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)