ای روح عاشق من...
سفر آغاز شده است...
پشت هر جاده خدا منتظر است...
میگیرد خستگی پاهایت...
هر که عشقش بیش، قدمهایش پیش تر
هر که قدم هایش پیش، لحظه ی وصالش نزدیکتر...
ای روح عاشق من...
سفر آغاز شده است...
پشت هر جاده خدا منتظر است...
میگیرد خستگی پاهایت...
هر که عشقش بیش، قدمهایش پیش تر
هر که قدم هایش پیش، لحظه ی وصالش نزدیکتر...
21 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 8ight, asmin, bahar27, Behz@d, EMPERATUR, faeze hajizade, kavirdell59, maryam.soheyli, mohammadgholami, Mojtaba, montazer65, omidr, sarab, soheilaa, zina_68, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فاطمه58, کام, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
خودت نوشتی رضوانه جان؟
5 کاربر مقابل از فاطمه58 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. bahar27, kavirdell59, mohammadgholami, رضوانه, کوثر
شايد زندگي آن جشني نباشد که آرزويش را داشتي اما حال که به آن دعوت شدي تا ميتواني زيبا برقص
روحم بیقرار است و چمدان بسته پاهایم را به رفتن وا میدارد.
دلم یک جرعه رسیدن میخواهد.
قلمم هی میرود تا پای سجده تا با اشکهایش سیر و سلوکم را بنویسد.
از این همه آرزوی حریص خسته ام.
دلم بی نیازی حضور بی همتای او را میخواهد.
پای سجاده خلوص آغوشم را باز میکنم: ای معبود من مرا در روح آگاهت غرق کن.
قطره ای اشراق از آسمان نازل شد بر دل و جان عطشانم
ای بنده ام، دست بنده هایم را بگیر تا بزرگترین ثروت را ارزانیت کن
"عشق نخستین خٍِِِِِرَدی است به ما داده میشود."
12 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 8ight, bahar27, Behz@d, EMPERATUR, maryam.soheyli, mohammadgholami, montazer65, soheilaa, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فاطمه58, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
سلام عیال . خیلی قشنگه شعرت .
8 کاربر مقابل از ذکریا مرادی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. bahar27, kavirdell59, mohammadgholami, _MehrabaN_, امیرمهدی, رضوانه, فاطمه58, کوثر
غزلباران چشمت را بیا بر دفترم وا کن
کویر خشک قلبم را بیا با عشق دریا کن
---------- Post added at ۱۲:۱۵ ---------- Previous post was at ۱۲:۱۳ ----------
یک لقمه عشق ناب برایم بیاورید
یک آسمان شراب برایم بیاورید
من تر شدم به گریه ی باران، فرشته ها
چتری ز آفتاب برایم بیاورید
---------- Post added at ۱۲:۲۷ ---------- Previous post was at ۱۲:۱۵ ----------
اگر بتوانم دل غمگینی را به خانه ی عشقو لبخند راهنمایی کنم
اگر بتوانم روی بوم خیال همنوعانم لبخند امید را ترسیم کنم
آنگاه به معنای واقعی زندگی کرده ام
واژه های دفترم دستم را میگیرند و برای رسیدن به این هدف والا کمکم میکنند
هریک از ما روزی با معیارمان نسبت به زندگی مورد قضاوت قرار میگیریم.
نه با مهیار زندگی کردن. با میزان بخشش.....
نه با میزان ثروت. فقط با خوب بودن وخوبی کردنمان
نه با بزرگی ظاهری
---------- Post added at ۱۲:۳۰ ---------- Previous post was at ۱۲:۲۷ ----------
قلمم را راهی سحرگاه نیاز میکنم
و روزه ی سکوتش را با دو خط شعر باز میکنم
15 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 8ight, bahar27, Behz@d, EMPERATUR, kavirdell59, maryam.soheyli, mohammadgholami, montazer65, sarv, soheilaa, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فاطمه58, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
تو اسمون چی دیدی چی گفتی چی شنیدی
که این همه فرشته رو دوروبرت ندیدی
رنگ رهایی از من نورخدایی ازتو
چی شد وفانکردی گفتی جدایی ازتو
بگو که تابدونم این راز اسمونی
قلبم شکسته وتو خودت اینومیدونی
من دیگه نا ندارم مثل چشات خمارم
تو داری میریو من حرفی برات ندارم
بگم نرو نمیری؟ بدست چی اسیری؟
که این راه غریبو تو عاشقونه میری
بمون شاید گرفتی واسه منم دوتا بال
منم بهت رسیدم رسیدم ته اون فال
...امیرمهدی..جمعه..31/3/92
16 کاربر مقابل از امیرمهدی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 8ight, asmin, bahar27, Behz@d, EMPERATUR, kavirdell59, maryam.soheyli, mohammadgholami, montazer65, sarv, soheilaa, _MehrabaN_, ذکریا مرادی, رضوانه, فاطمه58, کوثر
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
ای کاش برای لیلای غزلهایم بید مجنون میشدی
برای سر من و واژه هایم بهترین سایه بون میشدی
14 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. 8ight, bahar27, EMPERATUR, kavirdell59, maryam.soheyli, mohammadgholami, montazer65, sarv, soheilaa, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فریبا59, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
در دلم جاده های خالی خاکی
در تنم هزار اوار تنهایی
من وغم های زنده ی پر درد
من وصدایی مبهم ودلگیر
سکونتگاه من اینجاست..
به دور از نگاه های پر نقش
ساکنم در دشت تنهایی
ملول وساکت وبی رنگ
نگاهم خسته است وافسوس
نمی یابد هیچگاه ارام با خوابی
دستانم سنگی وبایر
راهی ندارند به اسمان ابی
..........
........
ازخودمه ها؟بقیشو بعدا میزارم حسش نیس
16 کاربر مقابل از فاطمه58 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. asmin, bahar27, Behz@d, kavirdell59, marieh, maryam.soheyli, mohammadgholami, pari, sarab, soheilaa, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, رضوانه, فریبا59, کوثر
شايد زندگي آن جشني نباشد که آرزويش را داشتي اما حال که به آن دعوت شدي تا ميتواني زيبا برقص
زیر این چرخ کبود، یه روزی از جس عبور
دستتو میگیرم و میریم به سرزمین نور
من و تو مسافریم تو یه دنیای پرفریب
میریم تا پر کنیم کوله بارمون رو از سرور
یه سفره میندازیم از این شمال تا اون جنوب
به مردم مژده میدیم برای میلاد و ظهور
غریبی پر میکشه از دلای همه مون
همه جا پر میشه از دعا و حس حضور
---------- Post added at ۱۳:۰۳ ---------- Previous post was at ۱۲:۵۱ ----------
مثل هرشب با تو قرار دارم
در نور
مقصدت کجاست ای مسافر؟!
با گرمای حضورت جنوب را به آتش کشیدی
قلب مرا هم
حالا نوبت زمستان کاغذی من است؟؟؟!!!
---------- Post added at ۱۳:۱۰ ---------- Previous post was at ۱۳:۰۳ ----------
هر بار که تو را میبینم،میشنوم
عشقم تکرار میشود
تکثیر میشود
در ملکوت لحظه ها تطهیر میشوم!........
---------- Post added at ۱۳:۲۳ ---------- Previous post was at ۱۳:۱۰ ----------
لب پرتگاه جنون ایستاده ام
دستهایم از اشتیاقی مبهم میسوزد
من غارت کاغذها آمده ام
برای شعرهایم اینها کم اند
مجبورم روی سپیده بنویسم مشق عشقم را
مینویسم که خیس آفتاب میشوم از نگاهت
آسمان سیاه میشود و دوباره روز از نو، روزی از نو
آهای مسافر شعر آشنا
جان واژه های بکر دفترت
ردپای بی زوال عشق را بگیر
بیا پاکی احساسم مینشیند به باورت
14 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. asmin, bahar27, EMPERATUR, kavirdell59, mohammadgholami, montazer65, sarv, soheilaa, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فریبا59, کام, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
امشب حس عجیبی دارم
خیسم از شعر از شور
پروانه شدن را قنوت بسته ام
امواج مهرت از هزاران فرسگ رهسپار کردی
غسلم دادی
سبک تر از همیشه میخواهم بروم
و روز بعد لبریز از شوق به تو سلام کنم
---------- Post added at ۲۳:۰۵ ---------- Previous post was at ۲۲:۴۹ ----------
شاخه نبات من حافظانه میسرایمت ولی
شوری به پا کرده ای که قافیه پر کشیده است
جای شعر و ترانه و پایکوبی قلم
در حصار دیوارها و دوچشم تر کشیده است
هجران تو شده نمونه ترین اموزگار تو و
هزار بار مس وجود مرا زر کشیده است
(باورم نمیشه اینو خودم امشب گفتم. خوب درس پس میدم داداش امیر مهدی؟ gol )
---------- Post added at ۲۳:۱۳ ---------- Previous post was at ۲۳:۰۵ ----------
لبخند تنها مقدمه ای بود برای گفتن دوستت دارم
ایستادن روی پل مهربانی
و ماندن را به رفتن ترجیح دادن
---------- Post added at ۲۳:۲۳ ---------- Previous post was at ۲۳:۱۳ ----------
بیا تا بگویم بغض سالهای انتظار را
و بکشم نقش این دل تنهای بیقرار را
به تسبیح میکشم واژه ها را پشت هم
برای شکرانه ات که آمدی ای بهترین همدم
من نذر کرده ام تمام شعرهایم را
تا بفهمم تو اکسیری یا مسیحا؟؟
12 کاربر مقابل از رضوانه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. bahar27, Behz@d, mohammadgholami, montazer65, sarv, soheilaa, _MehrabaN_, امیرمهدی, ذکریا مرادی, فریبا59, کام, کوثر
زنگی پوچ و بی مفهوم و تو خالی است
و هر مفهمومی که تو به آن میدهی
همان حقانیت زندگی تو میشود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)