درود
زیاد تو حاشیه نمی رم.یه سری اتفاقات افتاد و درب و داغون شدیم
حالا یا خدا ترقه بازی کرد ترکشش خورد به ما یا جزو عجایب خلقت از آب دراومدیم
تا اینجا فهمیدین که یه کمی با دیگران فرق داریم.زیاد مهم هم نیست.
ادامه دارد...
درود
زیاد تو حاشیه نمی رم.یه سری اتفاقات افتاد و درب و داغون شدیم
حالا یا خدا ترقه بازی کرد ترکشش خورد به ما یا جزو عجایب خلقت از آب دراومدیم
تا اینجا فهمیدین که یه کمی با دیگران فرق داریم.زیاد مهم هم نیست.
ادامه دارد...
10 کاربر مقابل از HoPe عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. Anousheh, eBRAHIMV, laleh6, Mojtaba, nazdel, zina_68, الهه61, سیده فاطمه, محمد حشمتی فر, هرو
یواش یواش یاد گرفتیم بلند شیم حالا با چی بازم زیاد مهم نیست.
به کمک عصا، صندلی، بازوی پدر و مادر، همسر یا ... بازم زیاد مهم نیست.
حالا که به هر زحمتی بود یه تکونی به خودمون دادیم، آروم آروم شروع کردیم به نگاه کردن.
اول به دست و پاهای خودمون.بعد به اطرافمون.
وای خدای من چقدر نگاه غریبه...
چقدر عجیب نگاه می کردند.
کمی خیس عرق شدیم.با اینکه مهم نبود ولی ترجیح دادیم دوباره بشینیم.
ادامه دارد...
یه عده مون کمی مکث کردند ولی دوباره بلند شدند.
یه عده دیگه مکثشون خیلی طولانی شد و دیگه بلند نشدن.
غریبه ها براشون مهم نبود که بلند میشیم یا نه ولی نگاهشون از نظر ما خیلی مهم بود.
ادامه دارد...
سلام
وقتی این شور و شوق انرژی رو در کلام شما می بینم، لذت می برم. مخصوصا این که میگید در زمان معلول شدید.
من از تولد معلول بودم. دیستروفی دارم. بدترین بخش زندگیم هم دیدن معلولیت فکری اطرافیانم و جامعه ام هست.
نمی خواهم آمدنم چون برگی باشد که اول سبز می شود، بعد خشک و دیگر هیچ؛ آن هم برای همیشه.
به سختی بلند شدیم.
دیگه نگاه دیگران برامون مهم نبود حتی اگر لحظه ای هم یادشون می افتادیم خیلی گذرا و به سرعت از جلوی چشمهامون می گذشت.
یاد گرفتیم استوار قدم ورداریم.حتی با قدرت بیشتر.سرعتمون رو بیشتر کردیم.
بیشتر و بیشتر.
ولی یک لحظه ایستادیم.
چرا؟
به عقب برگشتیم و نگاه کردیم.
به خاطر نگاه دیگران؟
خیر اینبار نگاهمان با نگاههایی دیگر گره خورد.دقایقی به سکوت گذشت.
مسیر را تغییر دادیم و به عقب بازگشتیم.یعنی باز هم مثل گذشته ؟
چند قدمی راه رفتیم.
ایستادیم.
دستمان را دراز کردیم.
در ابتدا با تردید نگاهمان کردید.
بعد دستمان را به محکمی فشردید و بلند شدید.
آری دوست من شاید فکر می کردی وقتی زمین خوردی فراموش شدی.
قطرات اشکت بر خاک تشنه می افتاد و فرو می رفت.قلب کوچکت به وسعت دریا پر از اشک بود و حسرت.
ولی ما بازگشتیم.اینبار استوارتر از گذشته.محکم همچون پولاد آبدیده.
دستمان را رها نکن.
ما از جنس تو ایم.تو از جنس ما.
با ما باش تا کوه ها از عظمت تو به زانو بیفتند.
پایان.
سلام
ما فرق داریم
چون خلاقیت و استعداد عجیب داریم
کسی خودش رو معلول میگه که توان هیچ عملی رو نداشته باشه
من معلول نیستم
چون ده رقم مدرک دارم
مدرک کامپیوتر
مدرک اینترنت
مدرم برق ساختمان
مدرم فیلمنامه نویسی
مدرک فیلمسازی
پس من معلول نیستم
شعار نمیدم و خودم رو تعریف نمیکنم
فقط حرفم اینه اگر من معلول بودم این همه مدرک نداشتم و در حال حاضر شاگرد باطری سازی نبودم
اگر خودم رو معلول میدونستم الان این همه مدرک و مهارت نداشتم و بلد نبود
4 کاربر مقابل از رضاقلیخانی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. HoPe, laleh6, الهه61, سیده فاطمه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)