روح آدمي، عطيهاي شگفت از سوي خداست.
ابعاد پيچ در پيچ و ناشناخته روح، آن را اسرارآميز ساخته است و ورود به قلمرو روان، کار هر کس نيست.
شناخت انسان و ويژگيهاي روحي و رواني او، مبناي هر کار فکري، اخلاقي، تربيتي و اجتماعي است و هر که بخواهد براي انسان برنامه بريزد، بايد بعد روحي او را بشناسد و ويژگيهاي روح فردي و روح جمعي را بداند.
نوسانات روحي، آرامشها و اضطرابها، انگيزهها و محرکها، تغييرات رفتاري و واکنشهاي اجتماعي، هنجارها و ناهنجاريهاي رواني انسان و خصلتها و عملهاي او، همه، گوياي رمز و راز نهفته در اين معماي هستي است.
مراجعه به گنجينة حکمتهاي ديني و آيات و روايات، ما را با گوشه اي از ويژگيهاي روحي انسان آشنا ميسازد و همينها کمک کار انسان در خودسازي و رسيدن به کمال نفساني و اعتلاي اخلاقي است.
1. انسان يک دله يا صد دله
قلب، کانون محبتها، گرايشها و کششهاست. علاقهمندي به هر چه باشد، انسان را در خط همان قرار ميدهد.
قرآن کريم ميفرمايد: «ما جعل الله لرجلٍ من قلبين في جوفه؛1 خداوند، براي هيچ کس، دو دل در درونش قرار نداده است».
اين ميرساند که محبتها و علاقهها نمي تواند نسبت به دو چيز مخالف و دو جريان ناهمساز باشد.
يا بيا پروانة اين نور باش
يا برو خفاش باش و کور باش
در زيارتها خطاب به معصومين ميگوييم: «با شمايم؛ با شمايم؛ نه با غير شما يا دشمن شما».2
آن چه به نام تولي و تبري در فروع دين به عنوان واجبات عملي يک مسلمان آمده، همين است که هم در مرحلة دروني و قلب و هم در عرصة بيروني و عمل، انسان، صف خود را نسبت به حق و باطل، عدل و ظلم، خودي و غيرخودي، خادم و خائن و دوست و دشمن، روشن کند.
در دل، يک محبت ميگنجد و شاعران بر اساس همين نکته، چنين سرودهاند: «اي يک دلة صد دله، دل يک دله کن...».
2. قلبهاي آماده يا بي رغبت
انگيزة مهم بر هر عمل مثبت، علاقة قلبي است.
دل انسان نسبت به کسي، چيزي، کاري، موضوعي، تفکري، جناحي و... يا حالت «اقبال» دارد يا حالت ادبار؛ وقتي اقبال باشد، شوق عمل هم وجود دارد و وقتي که ادبار باشد، نه تنها ذوق و شوق عمل نيست، بلکه نفرت و زدگي و بي رغبتي هست.
در انجام عبادتها و ذکر و تلاوت و روزه و زيارت نيز، بايد به اين آمادگي روحي توجه داشت و آن را پديد آورد و اگر نبود، عبادت را بر خويشتن نبايد تحميل کرد که اثر منفي دارد.
امام علي عليه السلام ميفرمايد: «دلها، حالتِ خواستن دارد و حالت نخواستن؛ اقبال دارد و ادبار. هر گاه قلب، حالت اقبال و تمايل و شوق داشت، به سراغش برويد و زمينة کارهاي عملي و عبادي از او بخواهيد؛ چرا که وقتي قلب، مورد اجبار و اکراه قرار گيرد، کور ميشود».3
در سخن ديگر ميفرمايد: «اگر دلها آماده بودند، آنها را بر نوافل و مستحبات وا داريد؛ اما اگر حالت ادبار و رويگرداني داشتند، به همين واجبات بسنده کنيد».4
در پند و موعظه نيز، واعظ بايد به آمادگي قلبي مخاطب نگاه کند و اگر زمينة پذيرش نبود، پند را هدر ندهد.
پي نوشتها:
1. احزاب، آيه 4.
2. «فمعکم، معکم، لا مع عدوکم».
3. غررالحکم، ج 6، ص 206؛ نهج البلاغه، حکمت 193 (انّ للقلوب الشوهً و کراههً...).
4. نهج البلاغه، حکمت 312 (ان للقلوب اقبالاً و ادباراً).
جواد محدثي نشریه پرسمان