alt
صفحه 1 از 10 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 96

موضوع: از زمین خوردن هاتون بگید !!

  1. 69,814 امتیاز ، سطح 82
    4% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,636
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1385/09/02
    محل سکونت
    مرکز خلیج فارس
    نوشته ها
    2,663
    امتیاز
    69,814
    سطح
    82
    تشکر
    4,860
    تشکر شده 10,690 بار در 2,489 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    از زمین خوردن هاتون بگید !!

    #1 1389/02/13, 09:50
    سلام دوستان ...

    یکی از اتفاق هایی که زیاد واسه ما مخصوصاً اونهایی که از ناحیه پا معلول هستن و با کمک بریس یا عصا و یا ویلچر تردد میکنن ، زمین خوردن هست !! ....

    از زمین خوردن هاتون بگید دوستان ! ...

    بعضی وقتا مثلا توی خونه و یا توی یک کوچه خلوت میخوریم زمین و دوباره بلند میشیم و به راهمون ادامه و ممکنه تا 2 دقیقه بعد اصلا فراموش کنیم که خوردیم زمین ...
    اما یه وقتایی توی یک جمع ! و یا توی یک خیابون شلوغ ! و یا توی یک اداره ، مدرسه و ..... میخورید زمین !! ... و اغلب همه میریزن که زیر بغلمون رو بگیرن و بلند کنن خدا خیرشون بده ! و ما هم میگیم نه ! نه ! چیزی نشد ! ... خودم بلند میشم و ....
    چه حالی بهتون دست میده ؟
    چه عکس العملی از خودتون نشون میدین ؟
    آیا مدت زیادی و حتی تا به الان ! با یادآوری اون لحظه ناراحت میشید و یا اعصابتون خورد میشه ؟؟

    هستند کسانی مثل خودم که از زمین خوردن میترسن ، نه اینکه بترسن ، دوست ندارن بخورن زمین ! یه جورایی احساس شرم میکنن و وقتی اون لحظه زمین خوردن براشون یادآوری میشه ناراحت میشن و ....
    و هستند کسانی که اصلا عین خیالشون نیست هیچ ! زمین هم بخوردن شروع میکنن به خنده ! ... افراد دورو برهم بیان واسه کمک خودشون میگن آقا یا خانم ... قربونت دستمو بگیر پاشم !!
    خیلی خوبه همچین روحیه ای آدم داشته باشه که وقتی میخوره زمین بخنده !! پاشه خودشو بتکونه و به راهش ادامه بده ! انگار نه انگار !! ....


    شما چه روحیه ای دارید ؟؟

    شاید اگر اینجا بنویسیم و نوشته بقیه رو بخونیم بتونیم همچین روحیه ای پیدا کنیم ! ...
    24 کاربر مقابل از حسين عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. (علی), ***رضـا***, 3aeed, arta, BAAGHE BI BARGI, disabilities, hamideh, ليــانـا, manoto, maryam.soheyli, آپامه, MEHR, mohammad hassanjani, papar, pari, Reihane, Shokoofeh, single1971man, sol_zeus, QueeN, ترانه, حمیدرضا, ماهتاب, مسعود
    از سادگی برخی دختر خانومای سایت خیلی دلخورم .... بیشتر دقت كنید .
    حسين آنلاین نیست.

  2. 25,915 امتیاز ، سطح 49
    37% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 635
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/02/13
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,431
    امتیاز
    25,915
    سطح
    49
    تشکر
    2,969
    تشکر شده 4,073 بار در 1,743 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1389/02/13, 09:57
    حسین جان من که چند باری شصت پام رفته تو چشم خیلی ناراحت می شدم مخصوصا زمانی که مردم نگاه می کردن اما چند باری که دیدم مردم سالم می خورن زمانی ناراحتی و ترسم ریخت
    15 کاربر مقابل از مسعود عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. (علی), ***رضـا***, arta, hamideh, manoto, maryam.soheyli, mohammad hassanjani, Reihane, single1971man, sol_zeus, QueeN, ترانه, حسين, حمیدرضا, ماهتاب
    donyaetarfad@
    صفحه اینستاگرام مارا دنبال بفرمایید
    مسعود آنلاین نیست.

  3. 47,025 امتیاز ، سطح 67
    6% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,325
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/10/19
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    1,889
    امتیاز
    47,025
    سطح
    67
    تشکر
    8,089
    تشکر شده 13,207 بار در 5,009 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1389/02/13, 10:32
    راستش هیچ کس از زمین خوردن خوشش نمیاد ولی خوب وضعیت ما معلولین طوریه که گاهی زمین میافتیم
    من خودم چندبار بخاطر افتادن درفتگی تو پاهام حتی شکستگی پیدا کردم و اوایل ناراحت میشدم بخصوص وقتی میدیدم مردم دارن نگام میکنن حالا هم ناراحت میشم ولی دوست ندارم کسی کمکم کنه تا بلند بشم خودم بلند میشم و برای جواب کسانی که نگام میکنند میخندم
    20 کاربر مقابل از مهناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. (علی), ***رضـا***, arta, dana, hamideh, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Zaman, sanasana, single1971man, sol_zeus, tanha56, QueeN, ترانه, حسين, حمیدرضا, ماهتاب, مسعود

    یادمان باشد در املای زندگی، همیشه برای محبّت تشدید بگذاریم؛

    تا از دوستی و انسانیت حتی نیم نمره هم کم نشود ...

    مهناز آنلاین نیست.

  4. 9,669 امتیاز ، سطح 29
    54% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 281
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1385/12/15
    محل سکونت
    ساکن نیستم
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    9,669
    سطح
    29
    تشکر
    402
    تشکر شده 232 بار در 86 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1389/02/13, 12:48
    یه بار تو دانشکده در حال بستنی خوردن بودم که یهو پام از زیرم در رفت و من هم واسه اینکه بستنی حروم نشه به جای اینکه دستمو اهرم کنم آرنجمو اهرم کردن .با دیدن این حرکت کل کسایی که انجا بودند زدن زیر خنده .از جمله خودم 
    20 کاربر مقابل از سروش عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. (علی), ***رضـا***, arta, dana, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Zaman, samira, sanasana, single1971man, sol_zeus, tanha56, QueeN, ترانه, حسين, حمیدرضا, ماهتاب, مسعود
    سروش آنلاین نیست.

  5. 18,695 امتیاز ، سطح 41
    72% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 255
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/02/23
    محل سکونت
    شهر سلماس
    نوشته ها
    703
    امتیاز
    18,695
    سطح
    41
    تشکر
    5,063
    تشکر شده 2,031 بار در 880 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #5 1389/02/13, 13:25
    من خیلی به زمین خوردم و همیشه هم مدتها با یاداوریش ناراحت میشم اخرین بار هم دو سال پیش که تازه استخدم شده بودم وقتی وقت اداره تموم شد و حاضر میشدیم بریم من یه کم عجله کردم که دوتاعصاهام همزمان لیز خوردن و خوردم زمین پای راستم موند زیر که فکر کردم شکست همکارمون اومد بلندم کرد گفت چیزیت نشد گفتم نه درحالیکه از درد میمردم رفتم خونه پام ورم کرده بود اصلا هم نمیشد دس بهش زد گفتم حتما شکسته بردیم دکتر عکس انداختن خداروشکر نشکسته بود فقط فشار اومده بود روش بعد سه روز بهتر شد
    16 کاربر مقابل از (علی) عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, dana, hamideh, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, single1971man, sol_zeus, tanha56, QueeN, ترانه, حسين, حمیدرضا, مسعود


    زندگي سر گذشت درگذشت آرزوهاست شايد نشود به گذشته برگشت و يک آغاز زيبا ساخت ولي ميشود هم اکنون آغاز کرد و يک پايان زيبا ساخت
    (علی) آنلاین نیست.

  6. 69,814 امتیاز ، سطح 82
    4% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,636
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1385/09/02
    محل سکونت
    مرکز خلیج فارس
    نوشته ها
    2,663
    امتیاز
    69,814
    سطح
    82
    تشکر
    4,860
    تشکر شده 10,690 بار در 2,489 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #6 1389/02/13, 13:46
    راستش من امروز صبح یک اتفاق خطرناک افتاد که چون خیلی باحال بود همش خندم میگیره
    بعد از اون اتفاق بود که تصمیم گرفتم همچین تاپیکی بزنم تا بچه ها از مین خوردن هاشون بگن ..

    دیشب رفته بودم خونه خواهرم ، خونشون طبقه 3 هست .... شب موندم که بخوابم صبح از همونجا برم سر کار
    بععععد ... صبح یهو با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم !! ... دیدم ساعت 5:30 دقیقست ، چون خونه خواهرم بودم باید زودتر میرفتم سر خیابون تا از سرویس جا نمونم ....
    خلاصه کفشمو پوشیدم و عصامو برداشتم ( مدتیه به خاطر کوتاهی پا و کمر درد عصا دستم میگیرم ) ...
    شروع کردم از پله پایین اومدن .... طبقه 3 رو اومدم --- 2 هم آخراش بود که یهو !! عین این فیلمای اکشن از پله ها پرت شدم پایین ، فکر کردم همش یه پله افتادم و میتونم خودمو بگیرم اما در عرض چند ثانیه همه پله هارو قل خوردم اومدم پایین !! عصا و موبایل هرچی داشتم پرت شد ! تندی پا شدم و عصا و موبایلمو برداشتم و مثلا به راهم ادامه دادم !! ... دامادم از همون بالا با پای برهنه اومد پایین حسین چی شددددد ؟؟؟؟؟ افتادی ؟؟؟ گفتم نه بابا !! عصام پرت شد پایین ! ... توی راه کلی خندیدم که چه باحال پرت شدم پایین و هیچیم هم نشد !! ... نه دردی نه چیزی ... شاید بدنم گرمه حالیم نیست ... خیلی حال داد
    19 کاربر مقابل از حسين عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, BAAGHE BI BARGI, dana, hamideh, ليــانـا, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Reihane, single1971man, sol_zeus, tanha56, QueeN, ترانه, حمیدرضا, سروش, مسعود
    از سادگی برخی دختر خانومای سایت خیلی دلخورم .... بیشتر دقت كنید .
    حسين آنلاین نیست.

  7. 12,027 امتیاز ، سطح 33
    11% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 623
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/03/27
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    763
    امتیاز
    12,027
    سطح
    33
    تشکر
    729
    تشکر شده 1,625 بار در 576 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #7 1389/02/13, 14:02
    چه قدر که باویلچر زمین نخوردم . هرکسی که تازه وارد باشه و ویلچر منو هل بده تو رد کردن از چاله هاو پستی و بلندی های خیابون چرخهای جلوش گیر میکنه وباید چرخای کوچیک جلو رو بلند کرد تا رد بشه و گرنه گیر می کنه من با کله میام پایین و بعد ویلچرو بعدشم راننده ی محترم . و بیچاره کسی که راننده باشه با ترس وهول زود پا میشه تا به کمک من بیاد که نکنه من چیزیم شده باشه که اکثر اوقات چیز خاصی نمیشه ومن میخندیدم که راننده عزیز خیلی تو ذوقش نخوره و ناراحت نشه
    16 کاربر مقابل از الناز عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, dana, hamideh, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Zaman, single1971man, sol_zeus, tanha56, حسين, حمیدرضا, سروش, مسعود
    عاشق خدا باش ،
    تا معشوق خلق شوی
    الناز آنلاین نیست.

  8. 11,007 امتیاز ، سطح 31
    66% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 243
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/09/18
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    493
    امتیاز
    11,007
    سطح
    31
    تشکر
    753
    تشکر شده 1,748 بار در 639 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #8 1389/02/13, 16:55
    ------یه باار حوالی 12 سال پیش ایام فاطمیه داشتیم از هییت برمیگشتیم
    من و دوستم جلوتر از مامان هامون می اومدیم
    صدای سگ هم می اومد
    نمیدونم دوستم ترسید؟ هول شد؟ چی شد؟ نمیدونم
    یه شکاف تقریبا باریک روی زمین بود دوستم هول شد بجای اینکه جلوی ویلچر را بده بالا
    عقبش را داد بالا من نمیدونم کی و چه جوری با صورت اومدم رو زمین

    همسایه ها جمع شده بودن و 1 نفر که اصلا دلم نمیخواست منو تو اون شرایط ببینه، دید
    منو نشوندن رو ویللچر و از پله ها اوردن بالا
    صورتم خراشیده شده بود و پام پیچ خورده بود اما برای اینکه اطرافیان بخصوص مامان و دوستم ناراحت نشن لبخند میزدم

    فقط می تونم بگم معجزه بود که چیزیم نشد با این پوکی استخوان و اون ضربه و ...

    یکی دیگه هم از این معجزه ها بود بعدا میگم
    16 کاربر مقابل از mahdiehh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, dana, hamideh, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Zaman, single1971man, sol_zeus, tanha56, taraneh, QueeN, حسين, حمیدرضا
    رابطه ها زمانی زیبا می شوند که برای یاد کردن هیچ دلیلی به جز دلتنگی نباشد.

    mahdiehh آنلاین نیست.

  9. 17,932 امتیاز ، سطح 40
    86% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 118
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1388/08/02
    محل سکونت
    ایران-اهواز
    نوشته ها
    622
    امتیاز
    17,932
    سطح
    40
    تشکر
    3,602
    تشکر شده 3,350 بار در 961 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #9 1389/02/13, 17:12
    وای عجب تاپیکه خوبیه
    بابا من تا حالا هر چند باری که خوردم زمین حسابی ضایع شدم...
    از اونجایی که خیلی پوس کلفتم فقط بهش میخندم
    یه با تو دانشگاه...توی غذاخوری داشتم از پله ها میومدم پایین طبقه پایین پسرا بودن نمیدونم چرا همشون نگام میکردنآقا منم قیافه گرفتم یهو دیدم تو هوا دارم پرواز میکنم چنان سروصدایی به پا شد که نگو
    خوردم زمین
    18 کاربر مقابل از Reihane عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, BAAGHE BI BARGI, dana, hamideh, ليــانـا, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, Zaman, single1971man, sol_zeus, tanha56, taraneh, QueeN, حسين, حمیدرضا
    کاش می شد بتونیم به همه ی آدما با هر عقیده ی سیاسی، دینی، فرهنگی و... احترام بذاریم! نه مسخره کنیم، نه توهین....
    Reihane آنلاین نیست.

  10. 33,158 امتیاز ، سطح 56
    9% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,092
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/07/11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,269
    امتیاز
    33,158
    سطح
    56
    تشکر
    5,699
    تشکر شده 5,564 بار در 2,080 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #10 1389/02/13, 17:47
    خب من اگه بخوام اززمین خوردنام براتون بگم یه 300 صفحه ای میشه
    ولی یکیشو میگم که برام واقعا خاطره هست و هروقت بهش فکر میکنم خندم میگیره
    اوایل که عصا دستم گرفته بودم و تازه وارد بودم حدود 6 سال پیش توی مراسم عروسی پسرخالم داشتیم ازسالن میومدیم بیرون به اتفاق مامانی و دخترخاله ها و بقیه اقوام
    اون موقع مامانی همیشه کنارم بود که من یه وقت زمین نخورم و یااگه خواستم زمین بخورم سریع اززمین خوردنم جلوگیری کنه
    اونشب هم مامان خیلی مراقبم بود و همش توصیه میکرد که خودم هم مواظب بیاشم و اصلا به شلوغی محیط توجه نکنم همون موقع داییم اومد جلو و گفت که زمین لیزه عصاهات رومحکم بزار که لیز نخوری ولی چشمتون روز بد نبینه جلوی پله ها که رسیدم عصاهام یکی از راست یکی ازچپ رفت و جلوی 400 -500 نفر از مرد و زن گرفته خوردم زمین بیشتر ازاونی که بخوام ببینم دست یاپاهام طوری شده یانه فقط خجالت کشیدم ولی داییم خیلی سریع تر ازاونی که بخواین توفکرخودمم بیاد اومد و من رو بلندم کرد و اصلا نزاشت توجه کسی به جز چند نفر بهم جلب بشه اون لحظه خیلی خجالت کشیدم ولی الان که بهش فکرمیکنم فقط میخندم
    15 کاربر مقابل از taraneh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ***رضـا***, arta, dana, hamideh, ليــانـا, manoto, maryam.soheyli, آپامه, mohammad hassanjani, single1971man, sol_zeus, tanha56, حسين, حمیدرضا, نیکو
    در فروبسته ترین دشواری ،
    در گرانبارترین نومیدی ،
    بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
    - هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
    دست که هست !
    بیستون را یاد آر ،
    دست هایت را بسپار به کار ،
    کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!http://telegrm.me/@afra_wooden
    taraneh آنلاین نیست.

صفحه 1 از 10 123 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •