alt
نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تاریخچه هندوستان؟

  1. 25,706 امتیاز ، سطح 49
    16% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 844
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    984
    امتیاز
    25,706
    سطح
    49
    تشکر
    6,458
    تشکر شده 1,325 بار در 639 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    تاریخچه هندوستان؟

    #1 1394/11/19, 19:33
    تاریخ هند






    کشور هندوستان دارای پیشینه قابل توجهی است. قدمت انسان در شبه قاره هند به دویست تا چهارصد هزار سال می‌رسد.
    محتویات



    سپیده‌دم تاریخ

    اولین تمدن بزرگ به معنای واقعی آن، تمدن حوزه رود سند با قدمت نزدیک به سه هزار سال است که به تمدن دره سند معروف است که وسیعترین گستره تمدنی زمان خود بوده و با تمدن شهر سوخته در ایران همزمان است و مراودات نزدیک داشته‌است و تقریباً پس از ورود آریائی‌ها بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد، هر دو از بین رفته‌اند.ورود آریائیها به هند در فرهنگ دین و ادبیات و سیستم اجتماعی این سرزمین نقش بسیار مهمی داشته‌است که از آن جمله می‌توان به شکل‌گیری سانسکریت اولیه، تدوین متون مقدس هندوئی و سیستم طبقاتی جامعه هند اشاره نمود.در دوره هخامنشی، قلمرو سلطنت داریوش کبیر تا پنجاب گسترش یافت و صنعت‌گران، پیشه وران و بازرگانان از هند به ایران و بالعکس رفت‌وآمد داشتند. و حتی در برخی از جنگ‌های میان ایران و یونان باستان لشکریان هندی بخشی از سپاه هخامنشی را تشکیل می‌دادند. در دوره اشکانیان نیز، مهرداد اول نواحی پنجاب را ضمیمه قلمرو پادشاهی خود کرد.
    دوران هندویی

    اولین دوران امپراتوری هند با حکومت سلسله موریا بین سالهای ۳۲۶ تا ۲۰۰ قبل از میلاد شکل گرفت. قدرتمندترین حاکم تاریخ هند تا قبل از گورکانیان، آشوکای بزرگ نام دارد که سومین شاه این سلسله‌است. وی در تمام جنبه‌های هنری و اجتماعی و سیستم اداری از هخامنشیان ایران الهام گرفت. آثار بسیار مهم حجاری این دوره مانند پیکره چهار شیر (نماد ملی هند) بسیار تحت تاثیر حجاری تخت جمشید است.دومین سلسله قدرتمند به نام گوپتا از سال ۳۲۰ تا ۵۵۰ میلادی در شمال هند حاکمیت داشته و برخلاف موریاها، حکومت بر مبنای ایجاد حاکمان محلی را برحکومت مرکزی ترجیح می‌داده‌است. در این دوران که به تاریخ کلاسیک هندوئی شناخته می‌شود، این آیین شکل متحدتری گرفت و اولین معابد هندوئی به سبک حاضر در این دوران تاسیس شد.پس از گوپتاها تا قرن سیزده میلادی حکومتهای زیادی در شمال هند با درگیری، شکست و پیروزی یکی پس از دیگری برروی کار آمدند. باتوجه به عدم قدرتمندی این حکومتها، جنوب هند امنیت وآرامش بیشتری نسبت به شمال داشت و سرگرم تعامل و تجارت با اعراب مسلمان و منطقه جنوب آسیا بود و نقش مهمی در روابط خاورمیانه با خاور دور ایفا می‌کرد. از سال ۳۲۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر به هندوستان حمله می‌کند.
    دوران فرمانروایی مسلمانان

    فتوحات اولیه اسلامی

    اولین تماس اسلام با آسیای جنوبی، سال هفتصد و یازده میلادی است که مسلمانان تا کناره رود سند که هم اکنون در پاکستان است پیش آمدند. اما فتح هندوستان و نفوذ گسترهٔ اسلام در آن سرزمین در دوره غزنویان آغاز شد. در اواخر قرن دهم میلادی سبکتکین سردودمان این سلسله نخستین جنگجوی مسلمان بود که کابل و بخشی از قلمرو راجگان در پنجاب را به تصرف خود درآورد. در سال ۱۰۰۵ میلادی سلطان محمود غزنوی به هندوستان تاخت و تا پایان عمرش ۴۲۱ق. (۱۰۲۷م) بالغ بر ۱۵ تا۱۷ بار به شمال هند حمله کرد. او پس از هر حمله به پایتختش غزنه بازمی‌گشت و نخواست یا نتوانست حکومتی پایدار در این منطقه بنا نهد. مهمترین رویداد این دوران سفر ابوریحان بیرونی به هند بود که حاصل آن اثر باارزش «ماللهند» است.تا قرن سیزدهم تاخت و تازهای زیادی به هند صورت می‌گرفت، اما چندان ماندگار نبودند، تا اینکه در این زمان مسلمانان شهر دهلی را تصرف کردند و اولین حکومت مسلمانان، به نام دوران سلطنت یا غلامان مسلمان را بنیان گذاشتند واسلام رسماً بر هند حاکم شد.حمله اولیه تاتار به شمال هندوستان در اواخر قرن چهاردهم یعنی به‌سال ۱۳۹۸میلادی صورت گرفت امیر تیمور گورکانی در این سال به هند حمله و تا دهلی پیش تاخت و آن شهر را غارت و سکنه‌اش را قتل‌عام کرد. سپس به موطنش در آسیای مرکزی بازگشت.جهانگیر(سمت چپ) و اکبر (سمت راست) دو پادشاه امپراتوری گورکانی هند
    گورکانیان هند


    در سال ۱۵۲۶ «بابر» از نوادگان تیمور بر هند تسلط یافت و سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند را بنیان گذاشت. این سلسله از ۱۵۲۶ میلادی تا ۱۸۵۷ میلادی در بخش بزرگی از شبه قاره هند فرمانروایی کرد. حکمرانان این سلسله به تدریج تمامی شبه قاره را تحت فرمان گرفتند اما پس از مدتی بخش‌هایی از جنوب هند از اختیار آنان خارج شد. این سلسله در نیمه سده ۱۷ میلادی و در زمان شاه جهان بزرگ‌ترین و ثروتمندترین امپراتوری جهان بود. این سلسله آخرین دوران طلایی امپراتوری‌های اسلامی به شمار می‌رود. در سال ۱۷۳۹ میلادی با حمله نادرشاه افشار به هندوستان مقدمات انقراض این امپراتوری فراهم شد و در سال ۱۸۵۷ پس از سال‌ها نبرد سرانجام کمپانی هند شرقی توانست این امپراتوری را منقرض کرده و سرزمین‌های آنرا تصرف کند. به این ترتیب هند که در روزگار اکبرشاه و شاه‌جهان و اورنگ‌زیب سیر تمدن را آغاز کرده بود رو به ضعف نهاد.
    دوران نفوذ و تسلط اروپایی

    دوره استعمار انگلستان در هند حدود یک قرن ونیم از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۷ میلادی طول کشید. نفوذ و تسلط انگلستان در دو مرحله جلوه‌گر شد نخست از طریق تلاش کمپانی هند شرقی در به دست آوردن اجازه فعالیت‌های بازرگانی و اخذ امتیازات از حکمرانان محلی یا مرکزی که به تصرف سرزمین هند بجز پنجاب، سند و کشمیر و سقوط گورکانیان انجامید و سپس جایگزین شدن دولت انگلستان و اعلام انضمام رسمی هندوستان به مستعمرات و متصرفات بریتانیا.[۱]
    در سال ۱۵۱۰ میلادی پرتغالیها به عنوان اولین مهاجمان اروپایی بر «جاوه» دست یافتند و در گوا مستقر شدند. هنگامی که طوایف «مراتی» و «سیک» علیه حکومت پادشاهان گورکانی قیام کردند، بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها در قرن ۱۸ مناطقی برای خود از هند جدا کردند، پس از پیروزی «روبرت کلایف» بر «دیلکس» افسر فرانسوی، افراد بریتانیایی در هند بیشتر شدند. و وارن هستینگز فرمانروای بریتانیایی بنیاد حکومت بریتانیای کبیر را در هند استوار گردانید.
    دولت بریتانیا بر اثر شورش‌های سال ۱۸۵۷ میلادی در هند، کمپانی هند شرقی بریتانیا را که گردانندهٔ هند بود منحل کرد و به این سرزمین خودمختاری داده شد. در سال ۱۸۷۷ ملکه ویکتوریا امپراتور بریتانیا به هند دعوت شد. در آن دوران نمایندهٔ مخصوص ملکه که از طرف حکومت بریتانیا تعیین می‌شد، بر هند فرمانروایی می‌کرد، و یک هیأت (اجرائی) مرکب از افراد عالی‌رتبهٔ دولت بریتانیا او را راهنمائی می‌کردند. به تدریج عده‌ای از رهبران هندی در سال ۱۸۸۴ دستجات و سازمانهای ملی را تشکیل دادند که هدف اصلی آنان رسیدن به استقلال تام بود. در سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۵، دولت بریتانیا ناچار شد که ادارهٔ بعضی از امور کشور را به مردم هند واگذار نماید.در این هنگام بود که رهبر بزرگ جنبش استقلال هند، ماهاتما گاندی قیام کرد و علیه استبداد بریتانیا به مبارزه پرداخت، اگرچه «گاندی» با یارانش چند مرتبه زندانی شد ولی باز به مبارزات خود ادامه داد تا در سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ دولت بریتانیا زعمای هند را به کنفرانس میزگرد دعوت نمود، لکن از مذاکرات آن کنفرانس نتیجه به دست نیامد.در آغاز جنگ دوم جهانی فرمانروایان بریتانیا در هند حکومت نظامی اعلام کردند و در حدود دو میلیون هندی را به سربازی دعوت نمودند و آنها را به جبههٔ جنگ فرستادند. پس از تجاوز ارتش ژاپن در سال ۱۹۴۲ به کشورهای سیام و مالایا و برمه، اختلاف شدیدی در بین سران هند و سران مسلمانان هند که رهبر آنها محمدعلی جناح بود بوجود آمد. قصد مسلمانان این بود که کشوری مرکب از مناطق مسلمان هند تشکیل دهند. در آن هنگام که حزب کارگر (بریتانیا) حکومت را به دست گرفت و هیأت وزیران خود را تشکیل داد، حکومت بریتانیا قوانینی وضع نمود که به‌موجب آن به هند و سیلان و پاکستان استقلال داده شد. در ماه اوت ۱۹۴۷ م. آخرین سرباز بریتانیایی خاک هند را ترک گفت، و در تاریخ ژانویهٔ ۱۹۵۰ هند حکومت جمهوری مستقل خود را اعلام نمود و به عضویت اتحادیه کشورهای مشترک‌المنافع بریتانیا درآمد.
    دوران پس از استقلال

    هند در تاریخ ۱۹۵۲ برنامه‌های پنجسالهٔ خود را برای عمران و آبادانی شروع کرد، ولی روابط آن کشور با همسایهٔ خود پاکستان بر سر مسئلهٔ کشمیر رو به وخامت نهاد و همچنین با کشور چین در مسائل مرزی اختلاف نظر پیدا کرد. البته پس از آنکه چین در تاریخ ۱۹۵۹ بر تبت مستولی شد و تجاوزات مرزی خود را به خاک هند آغاز کرد، ناحیهٔ ماکماهون خط مرزی بین چین و هند شد. در تاریخ ۳۱ اکتبر ۱۹۶۱ م. هند همسایهٔ خود را به تجاوزهای پیاپی به پادگانهای نظامی متهم ساخت و در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۹۶۱ نیروهای هند مستعمرات پرتغال را که شامل «داماو» و «جوا» و «دیو» واقع در ساحل غربی بود، به تصرف درآوردند. سپس در تاریخ اکتبر ۱۹۶۲ نیروهای چین به مرکز «لونجو» حمله کردند و مناطق شمال شرقی هند را اشغال نمودند و با نیروهای هند به زد و خورد پرداختند. نیروهای هند در این جنگ آسیب دیدند، و چون در برابر سربازان چین تاب نیاوردند عقب‌نشینی کردند و منطقهٔ لاداخ واقع در شمال شرقی و قسمت‌های دیگر مرزی تبت در نواحی شمال شرقی به تصرف نیروهای چین درآمد، و سربازان هند به‌طرف «نامکاشو» واقع در جنوب «ماکماهون» عقب نشستند. و همچنین پادگانهای دیگری در نزدیک مرز کشمیر را تخلیه نمودند. ارتش هند بار دیگر به پیشروی خود ادامه داد و سه مرکز مهم دیگر را در نوار مرزی اشغال نمود.در نوامبر ۱۹۶۲ کریشنامنون که وزیر جنگ هند بود از منصب خود استعفا کرد، و جواهر لعل نهرو نخست‌وزیر وقت شخصاً پست وزارت جنگ را به عهده گرفت. در هفتم نوامبر نیروهای چین مجدداً به اراضی هند تجاوز نمودند. در این هنگام بود که حکومت هند از کشورهای بریتانیا و ایالات متحده آمریکا و کانادا تقاضای کمک کرد که مقدار لازمی اسلحه و هواپیمای جدید به آن کشور بدهند[ دولتهای مذکور درخواست هند را پذیرفتند. در ۱۶ نوامبر دولت چین حملات نظامی را دوباره به مرزهای هند آغاز کرد و خط دفاعی هند را در جبههٔ شرقی کوههای «هیمالایا» منهدم ساخت. و در ۱۹ نوامبر سربازان چین در طول ۳۵ کیلومتر به داخل خاک هند در امتداد رودخانهٔ «لوهیت» به‌طرف دشتهای «آسام» پیشروی کردند. در بیستم نوامبر دولت چین قرارداد آتش‌بس را در سرتاسر مرزهای هند و چین اعلام کرد و تعهد کرد که نیروهای خود را تا اول دسامبر به داخل خاک چین در بیست‌کیلومتری خط مرزی که قبلاً آن را اشغال کرده بود، فراخواند و پیشنهاد کرد که منطقه‌ای غیرنظامی به فاصلهٔ بیست کیلومتر در بین دو کشور بوجود بیاید تا زمینه برای مذاکرات دو کشور در مورد اختلافات موجود فراهم شود. هند در این مذاکرات اصرار داشت که نیروهای چین به مواضعی که در ۸ سپتامبر در آن متمرکز بودند، عقب‌نشینی کنند. در ۲۶ نوامبر هند پیشنهادهای چین را در مورد آتش‌بس رد کرد، و روز بعد قرارداد کمکهای نظامی را با دولت بریتانیا امضاء کرد. روز دهم دسامبر ۱۹۶۲ کنفرانس کلمبو به منظور رفع اختلافات مرزی دو کشور چین و هند تشکیل شد.اختلافات مرزی دولت هند با پاکستان در منطقهٔ کشمیر هنوز برطرف نشده و یکی از نگرانی‌های قابل‌توجه جهان سیاست است.
    پانویس



    · هند دریک نگاه
    · · وب‌گاه سفارت جمهوری اسلامی ایران در دهلی نو

    1. · «CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1». iranica، ۲۶ آذر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۲۶ آذر ۱۳۹۳.

    منابع



    امپراتوری‌ها


    امپراتوری روم شرقی · امپراتوری هون · خلافت (خلفای راشدین · امویان · خلافت عباسیان · خلفای فاطمی · خلافت کوردوبا · ایوبیان) · تاریخ مراکش (ادریسیان · مرابطان · موحدون · مرینیان) · تاریخ ایران (طاهریان · سامانیان · آل بویه · سالاریان · زیاریان) · غزنویان · en امپراتوری بلغارستان (اولین امپراتوری بلغارستان · دومین امپراتوری بلغارستان) · امپراتوری بنین · سلجوقیان · Oyo · برنو · خوارزمشاهیان · آراگون · تیموریان · تاریخ هند (Chola · Gurjara-Pratihara · امپراتوری پالا · دودمان گانگا شرقی · سلطنت دهلی) · امپراتوری مغول (Yuan · اردوی زرین · خانات جغتای · ایلخانان) · کانِم · امپراتوری صربستان · امپراتوری سنغای · امپراتوری خمر · Carolingian · امپراتوری مقدس روم · Angevin · امپراتوری مالی · Chinese (Sui · دودمان تانگ · دودمان سونگ · یوآن) · غنا · آزتک · امپراتوری اینکا · امپراتوری سریویجایا · Majapahit · امپراتوری اتیوپی (Zagwe · Solomonic) · سومالی (Ajuuraan · Warsangali) · Adalite · تاریخ ژاپن

    Tongan · تاریخ هند (امپراتوری ماراتها · سیک · گورکانیان) · Chinese (دودمان مینگ · دودمان چینگ) · امپراتوری عثمانی · تاریخ ایران (صفویان · افشاریان · زندیان · قاجاریان · دودمان پهلوی) · تاریخ مراکش (سعدیان · Alaouite) · Ethiopian · Somali (Dervish · Gobroon · Hobyo) · تاریخ فرانسه (امپراتوری اول فرانسه · امپراتوری دوم فرانسه) · امپراتوری اتریش (اتریش-مجارستان) · امپراتوری آلمان · امپراتوری روسیه · امپراتوری سوئد · امپراتوری مکزیک (اولین · دومین امپراتوری مکزیک ) · Brazil · کره · امپراتوری ژاپن · Haitian (First · Second) · امپراتوری آفریقای مرکزی



    منوی ناوبری









    همکاری



    نسخه‌برداری



    ابزارها



    به زبان‌های دیگر








    ---------- Post added at ۱۸:۳۳ ---------- Previous post was at ۱۸:۱۳ ----------

    اکبر کبیر















    اکبر کبیر
    سومین پادشاه گورکانیان مغول اعظم یا اکبر کبیر
    اکبرشاه
    دوران ۱۵۵۶-۱۶۰۵
    تاجگذاری ۱۴ فوریه ۱۵۵۶
    پس از نصیرالدین همایون
    پیش از جهانگیرشاه
    صدراعظم محمد بیرام خان‌خانان
    همسر
    رقیه سلطان بیگم، سلیمه سلطان بیگم و جودا بای
    دودمان جهانگیر ، مراد و دانیال
    نام کامل
    جلال الدین محمد اکبر
    پدر همایون شاه
    مادر حمیده بانو بیگم
    زادروز ۱۵ اکتبر ۱۵۴۲
    ۱۴ رجب ۹۴۹
    قلعه راجپوت، عمرکوت، سند، پاکستان
    مرگ ۱۷ اکتبر یا ۲۷ اکتبر ۱۶۰۵
    آگرا، هند
    اکبر در نوجوانی‌اش، حدود ۱۵۵۷ میلادی

    قلمرو امپراتوری اکبر

    اکبر یا جلال الدین محمد اکبر (زاده ۱۵ اکتبر ۱۵۴۲ در سند؛ درگذشته ۱۷ یا ۲۷ اکتبر ۱۶۰۵ در آگرا. سومین پادشاه از سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند است که در هندوستان با نام مغول اعظم یا اکبر کبیر نامیده می‌شود، فرزند همایون و پدر جهانگیر بود که بین سال‌های ۱۵۵۶ و ۱۶۰۵ فرمانروایی کرد. او پادشاهی خیرخواه، شجاع و خردمند بود و از وی در کنار آشوکا یکی از تأثیرگذارترین پادشاهان در تاریخ هند و بزرگترین پادشاه آن سرزمین یاد کرده‌اند.او را به نام اکبر کبیر یا اکبر اعظم می‌شناسند و لقب کامل او عبارت بود از: السلطان العظم خاقان المکرم امام عادل سلطان الاسلام کافت الانام امیرالمؤمنین خلیفه المتعالی ابوالفتح جلال الدین محمداکبر صاحب الزمان پادشاه غازی ظل الله

    محتویات

    • ۱ زندگی
    • ۲ ادبیات و هنر
    • ۳ دین الهی
    • ۴ درگذشت
    • ۵ جستارهای وابسته
    • ۶ پانویس
    • ۷ منابع
    • ۸ پیوند به بیرون

    زندگینامه

    مادر جلال‌الدین که بعدها به اکبر شهرت یافت زنی ایرانی بنام حمیده بانو بیگم بود او زمانی با همایون دومین پادشاه گورکانی ازدواج کرد که وی در دربار صفوی پناه آورده بود. هر چند اکبر سال‌های کودکی را در پناه ایرانیان بود اما او در ۱۵ اکتبر ۱۵۴۲ م/ ۱۴ رجب ۹۴۹ ق)، در قلعه راجپوت از «عمرکوت» در سند (در پاکستان امروزی) متولد شد.جلال‌الدین در سیزده سالگی پس از فوت ناگهانی همایون در روز ۲۷ ژانویه سال ۱۵۵۶ میلادی بر تخت سلطنت پنجاب نشست و نزدیک به نیم قرن بر بخش بزرگی از شبه قاره هند فرمانروایی کرد. ارتباط او با فرهنگ ایرانی همواره پابرجا بود.او در سال‌های اول حکومتش با مشورت استادش بایرام خان ترکمن امور کشور را اداره می‌کرد، اما از سن ۱۹ سالگی به تنهایی زمام امور را در دست گرفت.اکبر در طول سلطنتش قلمروی کوچک پادشاهی سلسله مغولان یا گورکانیان پنجاب که توسط پدربزرگش بابر شاه تاسیس شده بود، را از گجرات تا بنگال گسترش داد. در همان سال اول، اکبر شاه به هرج و مرجی که در قلمروی پادشاهی پنجاب حکم‌فرما بود، پایان داد. سپس او به سرزمین پادشاهان راجپوت نماد هندوئیسم حمله کرد که به قلعه‌های غیرقابل نفوذ خود پناه برده بودند.این پادشاه مسلمان در سال ۱۵۶۲ میلادی با یک شاهزاده خانم راجپوت ازدواج کرد تا پیوند میان ادیان اسلام و هندو را تحکیم کند. اکبر و همسرش ملکه جودا بعد از سالها بی‌فرزندی با خواهش به درگاه خداوند و درگاه صوفی پرآوازهٔ آن زمان شیخ سلیم چستی (۱۴۱۸ - ۱۵۷۲ میلادی)، در سال ۱۵۶۹ میلادی صاحب پسری شدند و او را سلیم (نورالدین محمد) نام می‌نهند که بعدها علیه پدر شورید اما فقط پس از درگذشت وی با نام جهانگیرشاه وارث حکومت او شد.در سال ۱۵۶۸ میلادی پس از یک محاصره طولانی مدت مدافعان قلعه راجپوت شیتور خودکشی می‌کنند و اکبرشاه قلعه را تصرف می‌کند. اما علی‌رغم این شکست راجپوت‌ها به مخالفت با اکبرشاه ادامه دادند.در حالی که در این دوره، جنگ‌های مذهبی میان کاتولیک‌ها و پروتستان در اروپای غربی بیداد می‌کرد و در سایر حکومت‌های اسلامی مانند امپراتوری صفوی و یا امپراتوری عثمانی تعصب مذهبی در اوج بود او در قلمروی پهناور خود عدالت را برقرار کرده و با تمام اتباع خود اعم از مسلمان و هندو عادلانه رفتار می‌کرد.اکبر به جای دهلی شهر اگرا را به عنوان پایتخت برگزید و در آبادنی این شهر بسیار موثر بود. او در جریان ۴۹ سال سلطنتش قلمروی سلسله پادشاهان مغول یا گورکانی هند را به اندازه‌ای گسترش داد که در هنگام مرگ قدرتمندترین و وسیعترین پادشاهی که شبه جزیره هند هرگز در طول تاریخش ندیده بود را از خود برجا گذاشت. اکبرشاه که از وی به عنوان بزرگترین پادشاه تاریخ هند نام برده می‌شود، گستره حکومتش در هنگام مرگ از شهر قندهار در مغرب تا شهر داکا در بنگال شرقی در مشرق و از سرینگر (کشمیر) در شمال تا سرحد شهر احمدنگر در جنوب امتداد داشت.

    ادبیات و هنر

    در زمان اکبر ادبیات و هنر به اوج شکوفایی رسیده بود. او مردی دانشمند و هنرمند بود و از او به عنوان معمار، صنعتگر، اسلحه‌ساز، مهندس، مخترع و تربیت کننده حیوانات یاد کرده‌اند. او همچنین به گردآوری و تالیف آثار ادبی همت گمارد که مهم‌ترین آن‌ها اکبر نامه است که زندگی نامه خود اوست و توسط وزیرش ابوالفضل علامی به زبان فارسی که زبان درباری گورکانیان هند بود نوشته شده است. ابوالفضل که یکی از ناواراتان یا «نه جواهر» دربار خوانده می‌شد کتاب دیگری نیز به دستور اکبر تالیف کرد که به آیین اکبری مشهور است.

    دین الهی

    اکبر شاه اهل تساهل بود و طی فرمانروایی طولانی و با اقتدار خود، سهم عمده‌ای در ایجاد آرامش در شبه قاره هند و شکوفایی امپراتوری گورکانیان به عهده داشت. اکبر سعی در به توافق رساندن ادیان و مذاهب مختلف رایج در هند کرد. او همچنین دین جدیدی به نام دین الهی ابداع کرد که آمیزه‌ای از ادیان هندویسم، اسلام، سیک، مسیحیت، کارواکا و حتی زرتشتی به شمار می‌رفت. دوران فرمانروایی او و فرزندانش، تنها حکومت اسلامی ثبت شده در تاریخ است که بدون فشار خارجی اتباع غیر مسلمان حقوقی برابر با مسلمانان داشتند.
    اکبر شاه تحت تأثیر شیخ مبارک و فرزندش ابوالفضل علامی قرار گرفت و بنیان این دین یا فرقه جدید را بنیان گذاشت. دین الهی نفس پرستی، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب و غرور را نهی می‌کرد. کشتن حیوانات را عملی قبیح می‌شمرد و آزادگی، بردباری، پرهیز واجتناب از دلبستگی شدید به مادیات، تقوا، ایثار، دوراندیشی، نجابت و ملاطفت را از اصول کار خود قرار داده بود. این فرقه نوزده عضو داشت که یکی از آنها هندو بود. دین الهی روشی تلفیقی از آیین‌های موجود زمان بود. در حقیقت این روش به نص آسمانی اعتقاد نداشت و بیشتر یک سرگرمی روحی- فکری به شمار می‌رفت. در طی گذشت زمان نیز از یادها رفت و حتی خود اکبر نیز آن را فراموش کرد.[۷] این دین در واقع بیشتر همانند یک عقیده شخصی عمل کرد و کمی پس از درگذشت اکبر و همسرش به کلی محو شد.

    درگذشت

    اکبر شاه در یکی از روزهای ۱۷ یا ۲۷ اکتبر سال ۱۶۰۵ میلادی در پایتختش آگرا درگذشت.[۳] مقبره او در نزدیکی پایتختش اگرا در محلی بنام سیکاندرا (Sikandra) واقع است این بنا با ماسه سنگ قرمز ساخته شده و با مرمر جواهر نشان شده است.

    جستارهای وابسته

    • جودها اکبر
    • جودا بای

    پانویس

    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Akbar the Great»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۹ می۲۰۰۸).
    • • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Akbar the Great»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۹ مه ۲۰۰۸).
    • • اکبر پادشاه سلسله مغول بر تخت سلطنت هند
    • • هند دریک نگاه
    • • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Akbar the Great»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۹ مه ۲۰۰۸).
    • • از چیزهای دیگر، عبدالحسین زرین‌کوب، صفحه ۱۲۰
    7. • تاریخ مذاهب اسلامی در هند

    منابع

    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Akbar the Great»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۹ می۲۰۰۸).
    • Wikipedia-Autoren, «Akbar,» Wikipedia, Die freie Enzyklopädie, http://de.wikipedia.org/wiki/Akbar (بازبینی ۲۴ مارس ۲۰۰۷).
    • جلالی نائینی، سیدمحمدرضا. هند دریک نگاه. انتشارات شیرازه؛ تهران ۱۳۷۵، شابک: ۷-۲-۹۱۴۸۰-۹۶۴
    • تاریخ مذاهب اسلامی در هند
    • «اکبر پادشاه سلسله مغول بر تخت سلطنت هند». وب‌گاه آفتاب، ۷ بهمن ۱۳۸۶. بازبینی‌شده در ۱۹ آذر ۱۳۸۹.
    • عبدالحسین زرین کوب. از چیزهای دیگر (مجموعه نقد، یادداشت، بررسی، و نمایشواره). انتشارات سخن. ۱۳۸۳ ش
    ISBN 964-6961-53-3

    پیوند به بیرون

    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ اکبر کبیر موجود است.
    • اکبرشاه و امپراتوری مغول
    گورکانیان هند (۱۸۵۷–۱۵۲۶)


    پادشاهان

    بابر • همایون • اکبرشاه • جهانگیرشاه • شاه جهان • اورنگ‌زیب • بهادرشاه اول • جهاندارشاه • فرخ‌سیر • رفیع‌الدرجات • رفیع‌الدولت • نیکوسیر • محمد ابراهیم • محمد شاه • احمدشاه بهادر • عالمگیر دوم • شاه‌جهان سوم • شاه عالم دوم • اکبرشاه دوم • بهادرشاه دوم
    رویدادها نبرد اول پانی‌پت • نبرد دوم پانی‌پت • نبرد سوم پانی‌پت • نبرد هالدیگاتی
    معماری
    آرامگاه همایون • مسجد پادشاهی • قلعه شاهی • قلعه آگره • تاج‌محل • باغ‌های شالیمار • آرامگاه جهانگیر • مقبره بی‌بی • بقیه
    مخالفان ابراهیم لودی • شیرشاه سوری • همو • مهارانا پراتاپ • گوکولا • شیواجی • خوشحال‌خان ختک • گورو گوبیند سینگ


    رده‌ها:

    • اکبر کبیر
    • اهالی آگره
    • ایرانی‌تبارها
    • پادشاهان مسلمان
    • حکم‌رانان آسیا در سده ۱۶ (میلادی)
    • حکم‌رانان آسیا در سده ۱۷ (میلادی)
    • حکم‌رانان هند
    • درگذشتگان ۱۰۱۴ (قمری)
    • درگذشتگان ۱۶۰۵ (میلادی)
    • زادگان ۱۵۴۲ (میلادی)
    • زادگان ۹۴۹ (قمری)
    • سلحشورهای هند
    • گورکانیان هند
    • مسلمانان سنی اهل هند
    2 کاربر مقابل از F598 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. saeed99, مجید110


    F598 آنلاین نیست.

  2. 25,706 امتیاز ، سطح 49
    16% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 844
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    984
    امتیاز
    25,706
    سطح
    49
    تشکر
    6,458
    تشکر شده 1,325 بار در 639 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #2 1394/11/20, 20:44
    پادشاهان گورکانی هند













    اورنگ‌زیب عالمگیر. (زادهٔ ۳ نوامبر ۱۶۱۸، درگذشتهٔ ۳ مارس ۱۷۰۷)، عنوان و لقب شاهزاده محی‌الدین محمد٬ ششمین امپراتور گورکانی هند بین سالهای ۱۶۵۸ (میلادی) تا ۱۷۰۷ (میلادی) و سومین پسر شاه‌جهان امپراتور دهلی بود. مادر ایرانی‌اش ارجمندبانو نام داشت که ملقب به ممتازمحل بود.اورنگ زیب در اوایل عمر سیرت اهل زهد می‌ورزید اما در رمضان ۱۰۶۸ هنگامی که پدرش بیمار بود بکمک برادر خویش مرادبخش شهر آگره را گرفته پدر را بزندان افکند؛ پس از آن مرادبخش را فروگرفت و خود به دهلی رانده به سلطنت نشست. چندی پس از تخت نشینی، مرادبخش و برادر دیگرش را کشت.اورنگ‌زیب در توسعهٔ ****و خویش اهتمام کرد. در مذهب سنت تعصب تمام داشت. از هندوان جزیه می‌گرفت. درباری باشکوه ترتیب داد و بعد از قریب ۵۰ سال سلطنت عاقبت در شهر احمدنگر از توابع دکن درگذشت. بعد از او دومین پسرش محمد معظم با لقب شاه عالم بهادرشاه به‌سلطنت نشست.از او به عنوان آخرین پادشاه بزرگ سلسله گورکانیان هند یا امپراتوری مغول کبیر هند یاد می‌شود.شهاب‌الدین محمد شاه جهان (زادهٔ: ۵ ژانویه ۱۵۹۲، درگذشت: ۲۲ ژانویه۱۶۶۶)، امپراتور گورکانی هند بین سالهای ۱۶۲۸ (میلادی) تا ۱۶۵۸ (میلادی) بود. او فرزند جهانگیر و پنجمین فرمانروا از این سلسله حکومتی می‌باشد. وی نیز مانند اکبر علاقه زیادی برای گسترش امپراتوری خود داشت.این پادشاه گورکانی را در تذکره‌ها در زمره خوشنویسان ذکر کرده‌اند. شاه جهان، بیشتر به خاطر ساختن آرامگاه نامی تاج محل "بنای مرمرین عشق"، که به یاد همسر ایرانی‌اش، ممتاز محل ساخته بود مشهور شده است. در دوره حکومت او همچنین تخت سلطنتی مشهور طاووس ساخته شد.نکته ی جالب شاه جهان تعدد زوجین ایشون بودن!

    همسران:

    اکبرآبادی‌محل، قندهاری‌محل، ممتازمحل، حصینه‌بیگم‌صاحبه، موتی‌بیگم‌صاحبه، قدسیه‌بیگم‌صاحبه، فاتح‌پوری‌محل‌صاحبه، سِرهندی‌بیگم‌صاحبه، شریماتی مانباواتی بَیجی لال صاحبه، لیلاواتی بیجی لال صاحبه.نورالدین سلیم جهانگیر (فرمانروایی:۱۶۰۵-۱۶۲۷) با لقب کامل: «السلطان الاعظم والخاقان المکرم، خسرو گیتی پناه، ابوالفتح نورالدین محمد جهانگیر پادشاه غازی» چهارمین پادشاه سلسله گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند است. جهانگیر وارث امپراتوری پدرش اکبرشاه(فرمانروایی:۱۵۵۶-۱۶۰۵) شد که از وی به عنوان بزرگترین پادشاه تاریخ هند نام برده می‌شود و گستره حکومتش از شهر قندهار در مغرب تا شهر داکا در بنگال شرقی در مشرق و از سرینگر (کشمیر) در شمال تا سرحد شهر احمدنگر در جنوب امتداد داشت. جهانگیر شاه به علم و هنر و ادب بیش از سیاست علاقه داشت و امور کشور عملا در دست همسرش نورجهان بود.

    تولد

    اکبر پادشاه بزرگ سلسله گورکانی و همسرش ملکه جودا پس از سالها انتظار برای داشتن پسری که وارث تاج و تحت باشد به درگاه شیخ سلیم چستی (۱۴۱۸ - ۱۵۷۲ میلادی) از صوفیان بزرگ آن دوره، دعا می‌کنند و پس از مدتی صاحب پسری می‌شوند که او را «سلیم» نام می‌نهند. [۴] سلیم در ۲۰ سپتامبر ۱۵۶۹ میلادی در درگاه شیخ سلیم در روستای سیکری در نزدیکی اگرا متولد شد که بعدها توسط اکبر به شهر فاتح‌پور سیکری تبدیل شد.

    تعلیم و تربیت

    اکبر انتظار داشت پسرش به بهترین نحو تربیت شود از این رو از چهار سالگی سلیم را نزد بزرگترین معلمان زمانه همچون «عبدالرحیم‌خان خانان» فرستاد تا به آموختن فارسی، ترکی، عربی، اردو، تاریخ، ریاضیات، جغرافیا و سایر علوم بپردازد.عشق به انارکلی

    جهانگیرشاه و پدرش اکبرشاه

    پس از سالها آموزش سلیم به دربار پدر باز می‌گردد و برخلاف انتظار همه ازجمله پدر، به عشق دخترکی به نام «انارکلی» رقاصه دربار مبتلا می‌گردد. قدرت عشق فراتر می‌رود و راز آنها آشکار شده و سبب پیدایش شکافی عظیم بین پدر و پسر می‌شود. اکبرشاه از هیچ کاری برای دور کردن این دو از یکدیگر فروگذار نمی‌کند ابتدا با زندانی کردن انارکلی سعی در دور کردن او از شاهزاده دارد. ولی سلیم، با آگاهی از محل اختفای انارکلی او را آزاد می‌کند. سپس اکبر تصمیم به قتل انارکلی می‌گیرد. لذا به فرمان شاه او را ربوده و در چاهی زنده به گور می‌کنند و بدین ترتیب انارکلی می‌میرد و این عشق ناکام می‌ماند شاهزاده سلیم به خاطر علاقه زیادش به انارکلی شعر زیر را در حسرت دیدار او می‌سراید و بر روی قبر وی حک می‌کند و در زیر نام شاعر را “سلیم مجنون” می‌گذارد:تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را آه گر من باز بینم روی یار خویش را سلیم که اکبر روزگاری آن همه آرزوی تولدش را می‌کرد، علیه پدرش شورید. در سال ۱۶۰۰ وقتی که اکبر در یک لشکرکشی پایتحت را ترک کرده بود، سلیم خود را پادشاه خواند. اکبر به سرعا بازگشا و قدرت را در دست گرفت و فکر کرد بجای تاج و تخت عنوان خسرو را به او بدهد.سرانجام پس از ۵ سال اکبر می‌میرد و شاهزاده سلیم پس از ۸ روز از مرگ پدر در ۳ نوامبر سال ۱۶۰۵ میلادی، به پادشاهی می‌رسد و به نام جهانگیر فرمانروا و پادشاه سلسله گورکانی در هند می‌شود

    نورجهان

    جهانگیر در ماه می‌۱۶۱۱ با زنی ایرانی به نام مهرالنسا ملقب به نور جهان ازدواج کرد که بیوه شیر افغان حاکم یاغی بنگال بود. نورجهان همچنین نوه یکی از درباریان شاه طهماسب صفوی بود و پدرش به نام اعتمادادوله در دربار اکبر و جهانگیر مناصبی داشت.او زنی بذله‌گو، باهوش و زیبا بود و جهانگیر را سخت شیفته خود کرد. طوری که نقشی تعیین کننده در دربار پیدا کرده و باعث نفوذ بسیاری از ایرانیان به دربار امپراتوری گورکانی شد.با وجود دو شکست نظامی در دهه ۱۶۲۰ و جدایی قندهار که مسئولیتش متوجه نورجهان بود از محبوبیت او نزد شاه کاسته نشد. او در هشتم فوریه سال ۱۶۲۷میلادی، کودتای محبت خان فرمانده پادگان دهلی را برضد شوهرش، سرکوب، و توطئه گران را به بند کشید. هنگام کودتا، جهانگیر در بستر بیماری بود و محبت خان در نظر داشت که پس از پیروزی کودتا، «خرّم» پسر نابینای شاه را بر تخت بنشاند و خود، صاحب اختیار هند شود؛ حال آن که «اورنگ زیب» پسر دیگر جهانگیر به قدرت دست یافت.برادر نورجهان به نام آصف خان، در دربار جهانگیر، وزیر اعظم بود. در دوران سلطنت جهانگیر، قدرت واقعی میان آصف‎خان و خواهرش نور جهان تقسیم شده بود و دختر وی به نام ارجمند بانو بیگم (که بعد‌ها ممتاز محل نام می‌گیرد)، همسر پسر جهانگیر به نام شاهزاده خرم (که بعدها شاه جهان نام می‌گیرد) می‌شود. (جهت راهنمایی می‌شود: ازدواج دختردایی با پسر عمه)

    نحوه حکمرانی

    جهانگیر به عنوان کسی که زنجیر عدالت داشت مشهور است او زنجیری متصل به زنگ را از درون قصر به بیرون آویخته بود تا هر که عدالت‌خواهی دارد آن را به صدا درآورد. افزون بر آن او از مادر نصب هندو راجپوت را داشت و از پدر نصب مسلمان، پس مورد احترام هر دو گروه بود. جهانگیر در احیای شریعت اسلام می‌کوشید و رهبر مذهبی آئین جین را کشت و معبد هندوها را تخریب کرد.

    کتاب‌سازی

    جهانگیر در امر تصویرسازی و کتابت آثار جاویدان پارسی کوشا بود و مرقع گلشن که نمونه کاملی از نفاست و تابناکی هنر هندی-ایرانی است و آلبوم معروف جهانگیر که از شاهکارهای هنری ممتاز این دوره است و اکنون در موزه برلن نگهداری می شود، حاصل حمایت‌های او از هنر ایرانی است.جهانگیر نویسنده خوبی بود و به طبیعت عشق می‌ورزید. او به رسم گذشتگانش کتابی فراهم کرد به نام توزک جهانگیری که زندگی‌نامه خود اوست. او به جمع‌آوری نقاشی‌ها و آثار خطی نفیس علاقه‌مند بود که اکنون زینت بخش موزه‌های جهان هستند.همچنین نسخه تجدید نظر یافته لغت‌نامه‌ای فارسی که به فرهنگ جهانگیری شهرت دارد. توسط جمال‌الدین حسین بن فخرالدین حسن اینجوی شیرازی، ملقب به عضدالدوله، به جهانگیر عرضه شد. این کتاب صرفاً محتوی لغاتی است که آنها را فارسی می‌شناسیم، برای هر لغت شواهد شعری آورده‌است و از بهترین و دقیق‌ترین فرهنگ‌های زبان فارسی به‌شمار می‌زود.

    درگذشت

    جهانگیر در سال ۱۶۲۷ به دلیل زیاده روی در شراب‌خواری درگذشت. او را در شاه‌درا باغ در حومه لاهور پاکستان به خاک سپردند.جهانگیرشاه چهار پسر به نام‌های خرّم، خسرو، دارا شکوه، و اورنگ زیب داشت. که از این میان اورنگ زیب بجای پدر بر تخت نشست که شایستگی بیشتری داشت و با فساد و خودسری دولتمردان مخالف بود.گُل‌بَدَن بانو یا گل‌بدن بیگم (پیرامون ۱۵۲۳-۱۶۰۳) تاریخ‌نگار فارسی‌نویس و دختر بابُر، پادشاه گورکانی هند بود. گل‌بدن بانو نویسنده کتاب تاریخی مهمی به زبان فارسی به نام همایون‌نامه است و نخستین دانشمند و تاریخ‌نویس خاندان تیموری قرن دهم هجری به‌شمار می‌آید.همایون‌نامه نخستین تاریخ مدون خاندان بابری هند و سرگذشت زندگی همایون، برادر گل‌بدن بانو است. سبک نگارش گلبدن، ساده و صریح و خالی از پیرایه است و از این دیدگاه با نثرهای همزمان خودش قابل مقایسه نیست.

    پیشینه

    گل‌بدن که نام اصلی‌اش صالحه سلطان بود در سال ۹۳۰ هجری که پدرش بابر چهل سال داشت نوزدهمین سال حکمرانی خود را سپری می‌ساخت در کابل به دنیا آمد، کودکی وی در عصر بابر، جوانی‌اش در روزگار همایون و دوران رسیدگی و پیری وی در زمان امپراتوری اکبر طی شد.به همان اندازه که گلبدن همایون را دوست داشت از برادر دیگر خود کامران روگردان بود، کامران همیشه داعیه مخالف بابر را داشت و چون در آئین اسلام طرفدار شدید تسنن بود، از رویه همایون نسبت به شیعیان و سادات همیشه انتقاد و عیب‌جوئی می‌کرد.پیشهٔ گل‌بدن تا ۶۶ سالگی خانه‌داری بود. ازاین که او خواهر همایون‌شاه و در سفر و حضر همراه همایون بود و آگاهی‌های دست اولی از احوال واقعی برادرش داشت، ابوالفضل نویسندهٔ اکبرنامه از او درخواست کرد تا کتابی دربارهٔ وی بنگارد.گلبدن بانو در سال ۱۰۱۰ هجری در سن هشتاد سالگی درگذشت. بر بالین وی حمیده بانو بیگم و رقیه بانو دختر برادرش هندال حضور داشتند. حمیده بانو پس از درگذشت گل‌بدن فقط یک سال زنده بود.بی‌بی مبارکه یوسف‌زی همسر ظهیرالدین محمد بابُر بنیادگذار دودمان گورکانیان هند بود.بی‌بی مبارکه دختر شاه‌منصور از بزرگان قبیله یوسف‌زَی دره سوات در شمال پیشاور بود و گفته می‌شود بابر با او ازدواج کرد تا بتواند از این راه پشتون‌های یوسف‌زی را با خود هم‌پیمان کند.بابر به این هم‌پیمانی نیاز داشت زیرا گذرگاه حملات مکرر لشکر او به هندوستان از سوی شمال از منطقه یوسف‌زی‌ها می‌گذشت.بی‌بی مبارکه از بابر یک دختر داشت و پسری از بابر به دنیا نیاورد.پس از مرگ بابر، بی‌بی مبارکه پیکر شوهرش را از آگره تا کابل با فیل آورده و با تشریفات خاصی دفن کرد. وی مدت سه ماه دیگر را با پسران خود در بالاحصار کابل که پایتخت گورکانیان بود، سپری کرد. سپس نزد برادر خود در دهلی رفته با برادر و دختر بابر تا مدت حیات خود با آن‌ها زندگی کرد.ظهیرالدین محمد بابُر (۱۴۸۳ - ۱۵۳۰ میلادی/ ۸۸۸ ه‍.ق. - ۹۳۷ ه‍.ق.)، موسس سلسله گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند بود که آخرین امپراتوری از دوران طلایی اسلامی به‌حساب می‌آید. بابر فرزند میرزا عمر شیخ‌ فرزند سلطان ابوسعید فرزند میرزا محمد فرزند میرانشاه فرزند تیمور لنگ، بود.

    تولد

    محمد بابر در چهاردهم فوریه ۱۴۸۳ میلادی مطابق با ششم محرم ۸۸۸ ه‍.ق. در ناحیه فرغانه (حوالی مرزهای شمالی افغانستان امروزی) متولد شد. نسبش از جانب پدر به واسطه پنج امیر به تیمور و از سوی مادر، قتلغ نگار خانم، به پانزده واسطه به چنگیز خان می‏رسد.

    فرمانفرمائی

    وى در سال ۸۹۹ ه‍.ق. در یازده سالگی پس از فوت پدرش عمرشیخ وارث حكومت فرغانه گرديد. او در اندجان حکومت می‌کرد و بر سر حکومت سمرقند با سلطانعلی میرزا پسرعمش که در آنجا جلوس کرده بود اختلاف داشت. قسمت اول عمر بابر در ناحيه کوچک فرغانه بسر آمد. تا پس از آن به‌واسطه هجوم شيبانی خان اوزبک درسال 1504 م. از آنجا بيرون رانده شد. محمد بابر مدت ۱۱ سال با فرمانروایان ازبک و تاتار جنگید و چون ضعف خود را احساس نمود رو به کابل و قندهار آورد و پس از تسخیر خراسان ۲۲ سال در آنجا فرمانفرمائی كرد. به این ترتیب دوره دوم عمرش را از 1504 م. تا 1525 م. در افغانستان و بدخشان حکومت کرد و به فکر تسخير هندوستان افتاد.ظهیرالدین محمد بابُر با لشکری جرار متشکل از ترک و تاتار و افغان به هندوستان حمله برد . در سال ۱۵۲۶ میلادی مطابق با ۹۳۲ ه‍.ق. ابراهیم لودی آخرین پادشاه طایفه لودیه (افغان) را که در دهلی سلطنت می‌کرد مغلوب ساخت و بدين طريق امپراتوری بزرگ گورکانیان هند معروف به «امپراتوری مغولی هند» را تأسيس كرد و اعقاب او حدود ۳۵۰ سال بر سراسر یا بخش‌هایی از شبه قاره هند فرمانروائى داشتند.او پس از فتح پانی پات که در آن سلطان ابراهیم لودی پادشاه دهلی را شکست فاحش داد در 20 آوريل 1526 م. اگرا و دهلی و شمال هندوستان را از رود سند تا بنگال به‌تصرف درآورد. اين قسمت سوم که کوتاهترين بخش زندگی اوست. او پنج سال در دهلى حكمرانی نمود تا مرگش فرا رسید.واژهٔ بابر در زبان ترکی همان ببر حیوان مشهور است که بعضی از پادشاهان ترک این لقب به عنوان ببر یا پلنگ برای خود برگزیده‌اند.ظهيرالدين محمد بابر خدمات برجسته‌ای به‌علم و ادب نمود. مجموعه کاملی از يادداشتهای بابر بدست ما رسيده که به بابرنامه معروف است و در آن به‌زبان ترکی جغتائی شرح‌حال زندگی خود، فتوحات و رسم جهانداری را آورده‌است. این کتاب بعدها توسط عبدالرحیم خان جانان و به فرمان اکبر شاه بزرگترین امپراتور هند و از نوادگان بابر به فارسی برگردانده شد که به توزوک بابری معروف است.بابر به فارسی و ترکی شعر می‌گفته‌است. این ابیات زیبا از اوست: نوروز و بهار و مي و دلبري خوشستبابر به عيش کوش که عالم دوباره نيست همچنین بازآی ای همای که بی طوطی خطتنزدیک شد که زاغ برد استخوان ما بابر در هندوستان و خراسان راه‌ها و كاروانسراهاى بيشمار به‌وجود آورده و به‌عمران و آبادى بسيار خدمت كرد.

    درگذشت

    مجموع سالهای سلطنت محمد بابُر به ۳۸ سال بالغ گرديد. وی در ۲۶ دسامبر ۱۵۳۰ / ۹۳۷ ه‍.ق. در سن ۴۹ سالگى در اگرا‌ی هندوستان درگذشت. او را در ابتدا در شهر جمنه در باغچه‌ای موسوم به «نورافشان» بخاك سپرده بودند، در زمان شاه جهان استخوانهاى او را به‌کابل منتقل ساخته براى او در خارج شهر آرامگاه مجللى ساختند. پس از او پسر بزرگش همایون جانشينش گرديد.نصیرالدین همایون (۶ مارس ۱۵۰۸ - ۲۲ فوریه ۱۵۵۶) دومین پادشاه امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان بود که به سال ۱۵۰۸ میلادی در کابل متولد شد. وی فرزند موسس این سلسله ظهیرالدین محمد بابر (۱۴۸۳ – ۱۵۳۰) و پدر بزرگترین امپراتور گورکانی جلال الدین محمد اکبر(۱۵۴۲–۱۶۰۵) بود.آرامگاه همایون اولین باغ ساخته شده به سبک ایرانی در شبه قاره در این آرامگاه ساخته شد

    فرمانروایی

    همایون از سال ۱۴۳۰ تا ۱۴۴۰ بر بخش وسیعی شامل افغانستان و پاکستان امروزی و شمال هند سلطنت کرد اما پس از آن به مدت پانزده سال این حکمرانی توسط سلطان افغان شیرشاه سوری (۱۴۸۶ – ۱۵۴۵)دچار وقفه شد. او این مدت را در ایران سپری کرد و به دربار شاه طهماسب اول (۳ مارس ۱۵۱۴-۱۵۷۶) پناهنده شد و پس از پانزده سال به کمک شاه طهماسب تاج و تخت خود را باز پس گرفت و دوباره از سال ۱۵۵۵ تا ۱۵۵۶ حکومت کرد.مقبره همایون ایون و در سال ۱۵۵۶ پس از چند ماه بازگشت از تبعید و پناهندگی طولانی به دربار صفوی به طورناگهانی و بر اثر سقوط از پلکان کتابخانه خود در دهلی درگذشت.مقبره ی همایون

    اقامت در ایران


    همایون طی اقامت طولانی خود در ایران با آداب، سنن و فرهنگ ایرانی بیش از پیش آشنا شد و هنگام باز گشت همراه خود تعداد زیادی از هنرمندان و سیاست‌مداران ایرانی را به دربار هند آورد. به این ترتیب سلسه گورکانیان هند که از پیش ریشه‌های ایرانی داشت، بیش از پیش تحت نفوذ فرهنگ ایرانی قرار گرفت و تاثیر فرهنگ ایرانی در شبه قاره هند گسترده تر شد.همایون در سال ۹۵۱ ه‍. ق به ایران آمد و در تبریز به حضور شاه طهماسب صفوری رسید.

    حمایت از هنرمندان


    در آن زمان شهر تبریز مکتب پرآوازه ای بود که به سرپرستی استاد کمال‌الدین بهزاد و جمعی دیگر از هنرمندان کانون طراز اول هنر دوران به شمار می‌رفت. در ملاقات پایانی و در دیدار خداحافظی که در شهر میانه صورت گرفت، همایون از پادشاه ایران درخواست کرد که به بعضی از هنرمندان رخصت داده شود، جهت اشاعه هنر ایرانی و همکاری و آموزش به هنرمندان هندی به آن دیار عزیمت نمایند و در صورت امکان در این کار تسریع کشته و هنرمندان در معیت خود همایون به هندوستان بروند. شاه طهماسب از آنجایی که ماخوذ به حیا شده بود تقاضای همایون را پذیرفت و رخصت سفر هنرمندان صادر گردید اما به بعضی هنرمندان همچون میر سید علی و عبدالصمد مصور شیرازی که بعدها ملقب به شیرین قلم شد صراحتاً این اجازه داده نشد.این هنرمندان که رسماً از طرف پادشاه هندی به آن دیار دعوت شده بودند و از علاقه و محبت زاید الوصف همایون مطلع بودند. بعدها در سال ۹۵۵ ه‍.ق بدون اجازه شاه، خود را با مرارت بسیار به قندهار رساندند تا به دربار همایون نزدیک تر باشند. با توجه به گرفتاری همایون در جنگ با دشمنانش، نخست هنرمندان موفق به دیدار همایون نشدند و در قندهار بلاتکلیف باقی ماندند تا در سال ۹۵۶ همایون فراقتی یافت و آنان را به کابل دعوت کرده و به حضور پذیرفت.همایون در کابل مقدم هنرمندان ایرانی را گرامی داشته دستور داد کارگاه های مجهز و کاملی در اختیار آنان قرار گیرد و ایشان را به سمت و سرپرستی هنرمندان هندی گمارد. به این ترتیب مکتب معروف هندی-ایرانی شکل گرفت و پس از پنج سال به داخل هند وارد گشت.در هندوستان همایون کتابخانه ای در محوطه قلعه کهنه دهلی برپا نمود که استادان ایرانی با همکاری هنرمندان هندی به خلق آثار بدیع بپردازند. در دربار هند برخی هنرمندان همچون عبدالصمد مصور شیرین قلم همچون وزرا و شاهزادگان درباری در مجلس پادشاهی صاحب اعتبار بوده و حق مجالست و مصاحبت با پادشاه را داشته‌اند.همایون اغلب از این کتابخانه بازدید می کرد و موجبات تشویق هنرمندان رافراهم مینمود او به طور ناگهانی از پلکان همین کتابخانه سقوط کرد و در گذشت. پس از او پسرش اکبر شاه راهش را تداوم بخشید و به تعالی هنر به و نقاشی ایرانی همت گمارد.از این رو تعداد زیادی از هنرمندان نقاش، خوشنویس، تذهیب کار، صحاف و ... همراه همایون به هندوستان مهاجرت کردند و بخشی از هنر و فرهنگ ایرانی در آن دیار شکل گرفت.

    آرامگاه همایون


    آرامگاه با شکوه او در همین شهر است که به دستور همسر وی حمیده بانو بیگم که در ایران با معماری ایرانی آشنا شده بود، طی هشت سال ساخته شد. ساخت این بنا یک سال پس از مرگ همایون آغاز و در سال ۱۵۶۵ پایان یافت. این مقبره با الهام از مقابر ایرانی و فضای چهار باغ یا باغ جنت ساخته شده که اولین باغ به این سبک در هندوستان به شمار می‌رود. معماران این باغ سید محمد بن میرک غیاث الدین و پدر وی میرک غیاث الدین بودند که از هرات که در آن زمان از شهرهای ایران محسوب می‌شد به دهلی آورده شده بودند.گورکانیان هند (که امپراتوری مغولی هند یا امپراتوری بابری هم نامیده شده و خود خویش را تیموری می نامیدند)، امپراتوری است که بدست نوادگان امير تیمور در هندوستان ایجاد شد. این سلسله از ۱۵۲۶ میلادی تا ۱۸۵۷ میلادی در بخش بزرگی از شبه قاره هند شامل کشورهای هند، پاکستان، بنگلادش و بخش هایی از افغانستان امروزی فرمانروایی ‌کرد. حکمرانان این سلسله به تدریج تمامی شبه قاره را تحت فرمان گرفتند اما پس از مدتی بخش هایی از جنوب هند از اختیار آنان خارج شد. این سلسله در نیمه سده ۱۷ میلادی و در زمان شاه جهان بزرگ‌ترین و ثروتمندترین امپراتوری جهان بود. این سلسله آخرین دوران طلایی امپراتوری‌های اسلامی به‌شمار می رود. در سال ۱۷۳۹ میلادی با حمله نادرشاه افشار به هندوستان مقدمات انقراض این امپراتوری فراهم شد و در سال ۱۸۵۷ پس از سال‌ها نبرد سرانجام کمپانی هند شرقی توانست این امپراتوری را منقرض کرده و سرزمین‌های آنرا تصرف کند.

    تاریخچه

    و امپراتوری گورکانیان هندوستان پس از مرگ تیمور ترکان عثمانى و آل جلایر و ترکمانان، برخی سرزمین‌هایی را که تیمور گرفته بود تصرف کردند. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را در مدت یک سده برای خود نگاهدارند. ولى آنان بیشتر با یکدیگر در کشمکش بودند. سرانجام شاهرخ موفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدى رفع و قدرت و اعتبار کشور را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او ممالکش به قسمت‌هاى کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان آنها را به دولت خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیمورى از میان نرفت و نوادگان تیمور به سرکردگی بابر چندی پستر فرمانروایی خود را به هندوستان بردند و دولت سلسلهٔ بابرى را بنیاد گذاردند که اروپائیان آن را مغول کبیر می‌نامند.زبان رسمی در دربار بابری، فارسی بود و فرهنگ ایرانی نفوذ قابل توجهی در این دربار داشت و همین باعث گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در شبه قاره هند شد.

    پادشاهان بابری

    دوران شکوه امپراتوری گورکانی تا اواسط پادشاهی اورنگ‌زیب بود. پس از وی از قدرت این پادشاهی به شدت کاسته شد.پادشاهان دیگر شامل بهادرشاه، جهاندار شاه، فرخ‌سیار شاه و آخرین آنها بهادرشاه بود که در ۱۸۵۷ تاج و تخت را به انگلیسی‌ها واگذار کرد. به‌این ترتیب کشور هند که در روزگار اکبرشاه و شاه‌جهان و اورنگ‌زیب سیر تمدن را آغاز کرده بود رو به ضعف نهاد.اکبر شاه یا جلال الدین محمد اکبر (متولد ۱۵ اکتبر ۱۵۴۲؛ درگذشت: ۱۷ یا ۲۷ اکتبر ۱۶۰۵ در سند.فرمانروایی:۱۵۵۶-۱۶۰۵)، سومین پادشاه از سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند است که در هندوستان با نام مغول اعظم یا اکبر کبیر نامیده می‌شود، فرزند همایون و پدر جهانگیر بود که بین سالهای ۱۵۵۶ و ۱۶۰۵ فرمانروایی کرد. او پادشاهی خیرخواه، شجاع و خردمند بود و از وی در کنار آشوکا یکی از تأثیرگذارترین پادشاهان در تاریخ هند و بزرگترین پادشاه آن سرزمین یاد کرده‌اند.اورا به نام اکبر کبیر یا اکبر اعظم می‌شناسند و لقب کامل او عبارت بود از: السلطان العظم خاقان المکرم امام عادل سلطان الاسلام کافت الانعام امیرالمومنین خلیفه المتعالی ابوالفتح جلال الدین محمداکبر صاحب الزمان پادشاه غازی ضل الالله.

    و امپراتوری اکبر

    اکبر در نوجوانی‌اش، حدود ۱۵۵۷ میلادی


    زندگینامه


    مادر اکبر زنی ایرانی بنام حمیده بانو بیگم بود او زمانی با همایون ازدواج کرد که وی به ایران و دربار صفوی پناه آورده بود. هر چند اکبر سالهای کودکی را در پناه ایرانیان بود اما او در محلی بنام روا که اکنون در ایالت مادیا پرادش هند است متولد شد. اکبر در سیزده سالگی پس از فوت ناگهانی همایون به حکومت رسید و نزدیک به نیم قرن فرمانروایی کرد. ارتباط او با فرهنگ ایرانی همواره پابرجا بود.اکبر و همسرش ملکه جودا بعد از سالها بی فرزندی با خواهش به درگاه خداوند و درگاه صوفی پرآوازه آن زمان شیخ سلیم چستی (۱۴۱۸ - ۱۵۷۲ میلادی)، در سال ۱۵۶۹ میلادی صاحب پسری می‌شوند و او را سلیم (نورالدین محمد) نام می‌نهند که بعدها بر علیه پدر شورید اما فقط پس از درگذشت وی با نام جهانگیرشاه وارث حکومت او شد.اکبر به جای دهلی شهر اگرا را به عنوان پایتخت برگزید و در آبادنی این شهر یسیار موثر بود.

    ادبیات و هنر

    در زمان اکبر ادبیات و هنر به اوج شکوفایی رسیده بود. او مردی دانشمند و هنرمند بود و از او به عنوان معمار، صنعتگر، اسلحه ساز، مهندس، مخترع و تربیت کننده حیوانات یاد کرده‌اند. او همچنین به گردآوری و تالیف آثار ادبی همت گمارد که مهم‌ترین آن‌ها اکبر نامه است که زندگی نامه خود اوست و به زبان فارسی که زبان درباری گورکانیان هند بود و توسط ابوالفضل ابن مبارک وزیر او نوشته شده‌است. ابوالفضل که یکی از نه جواهر در بار خوانده می‌شد کتاب دیگری به دستور اکبر تالیف کرد که به عین اکبری مشهور است.

    دین الهی


    اکبر شاه اهل تساهل بود و طی فرمانروایی طولانی و با اقتدار خود، سهم عمده‌ای در ایجاد آرامش در شبه قاره هند و شکوفایی امپراتوری گورکانیان به عهده داشت. اکبر سعی به توافق رساندن بین ادیان مختلف رایج در هند کرد. او همچنین دین جدیدی به نام دین الهی ابداع کرد که آمیزه‌ای از ادیان هندویسم، اسلام، سیک، مسیحیت، کارواکا و حتی زرتشتی به شمار می‌رفت. دوران فرمانروایی او و فرزندانش، تنها حکومت اسلامی ثبت شده در تاریخ است که بدون فشار خارجی اتباع غیر مسلمان حقوقی برابر با مسلمانان داشتند. اکبر شاه تحت تأثیر شیخ مبارک و فرزندش ابوالفضل قرار گرفت و بنیان این دین یا فرقه جدید را بنیان گذاشت. دین الهی نفس پرستی، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب و غرور را نهی می‌کرد. کشتن حیوانات را عملی قبیح می‌شمرد و آزادگی، بردباری، پرهیز واجتناب از دلبستگی شدید به مادیات، تقوا، ایثار، دوراندیشی، نجابت و ملاطفت را از اصول کار خود قرار داده بود. این فرقه نوزده عضو داشت که یکی از آنها هندو بود. دین الهی روشی تلفیقی از آیین‌های موجود زمان بود در حقیقت این روش به نص آسمانی اعتقاد نداشت و بیشتر یک سرگرمی روحی- فکری بشمار می‌رفت. در طی گذشت زمان نیز از یادها رفت وحتی خود اکبر نیز آن را فراموش کرد این دین در واقع بیشتر همانند یک عقیده شخصی عمل کرد و کمی پس از درگذشت وی و همسرش به کلی محو شد.

    درگذشت

    اکبرشاه که از وی به عنوان بزرگترین پادشاه تاریخ هند نام برده می‌شود، گستره حکومتش در هنگام مرگ از شهر قندهار در مغرب تا شهر داکا در بنگال شرقی در مشرق و از سرینگر (کشمیر) در شمال تا سرحد شهر احمدنگر در جنوب امتداد داشت. مقبره اکبرشاه در نزدیکی پایتخت وی اگرا در محلی بنام سیکاندرا (Sikandra) واقع است این بنا با ماسه سنگ قرمز ساخته شده و با مرمر جواهر نشان شده‌است.
    کاربر مقابل از F598 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: saeed99


    F598 آنلاین نیست.

  3. 25,706 امتیاز ، سطح 49
    16% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 844
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    984
    امتیاز
    25,706
    سطح
    49
    تشکر
    6,458
    تشکر شده 1,325 بار در 639 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #3 1394/11/21, 21:36
    جنبش استقلال‌طلبی هند
















    این مقاله نیازمند ویکی‌سازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه‌نامه، محتوای آن را بهبود بخشید.جنبش استقلال هند، سلسله‌ای از انقلابات بود که توسط مردم هندوستان و در جنگ با امپراتوری بریتانیا بر سر استقلال سیاسی هند صورت گرفت. جنبش از شورش ۱۸۵۷ میلادی شروع شد و در اواسط دههٔ ۴۰ میلادی با «جنبش خروج از هند» به رهبری مهاتما گاندی و تسخیر هند بریتانیا توسط ارتش ملی هند به رهبری سوبهاش چاندرا بوز اوج گرفت. آزادی نهایی بالاخره در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ میلادی ممکن شد.مبارزات این جنبش با بسیاری از وقایع تاریخی و یگانه شناخته می‌شود. برای مثال اولین و بزرگ‌ترین مقاومت غیرخشونت آمیز توده‌ای که در آن ۵۰ میلیون نفر از ۱۹۱۸ میلادی تا ۱۹۴۵ میلادی به رهبری مهاتما گاندی شرکت کردند.این جنبش قلمرو وسیعی همچون سازمان‌های سیاسی، فلسفه‌ها و عقاید متفاوت و جنبش‌ها را در برمی گیرد که همگی یک هدف مشترک داشتند و آن پایان دادن به حکمرانی کمپانی هند شرقی و استیلای امپراطوری بریتانیا در بخش‌های جنوب آسیا بود. جنبش استقلال، کمپین‌های مختلف ملی و منطقه‌ای، تلاش‌ها و تلاطم بسیاری را تجربه کرده است که برخی از آنها بدون خشونت و برخی دیگر خشونت آمیز بوده‌اند.در طول چهل و پنج سال اول قرن نوزدهم، رام موهان روی آموزش و پرورش مدرن را به مردم هند معرفی کرد. سوامی ویوکاناندا توانست فرهنگ غنی هند را در پایان قرن نوزدهم به غرب بشناساند. بسیاری از رهبران سیاسی کشور در قرن ۱۹ و بیست همچون مهاتما گاندی و سوبهاس چاندرا بوس از آموزه‌های سوامی ویوکاناندا متأثر بوده‌اند. بنابر اظهارات سوبهاس چاندار بوس که مهمترین طرفدار مبارزه مسلحانه برای استقلال هند بود، سوامی ویوکاناندا " خالق هند مدرن " بود و مهاتما گاندی در مورد وی می‌گوید که تأثیر آموزه‌های سوامی، عشق او (گاندی) را به کشورش هزار برابر کرده است. نوشته‌های او الهام بخش نسلی بود که برای آزادی می‌جنگیدند. سال‌ها بعد از مرگ سری اوروبیندو، رابیندرانات تاگور به نویسنده بزرگ فرانسوی رومن رولان گفت " اگر می‌خواهید هند را به درستی بشناسید، نوشته‌های ویوکاناندا رو مطالعه کنید در آنها همه چیز مثبت است و هیچ چیزی منفی وجود ندارد".اولین جنبش نظامی سازمان یافته در بنگال بود که بعداً در قالب اصلی‌ترین جریان جنبش –کنگره ملی هند - پا به عرصه سیاست گذاشتند. رهبران برجسته و میانه رو این جنبش به دنبال حق ذاتی خود در قالب خدمات مدنی هند و نیز حقوق بیشتر اقتصادی برای همه مردم هند بودند. در اوایل قرن بیستم، رهبرانی چون لالا لاج پات رای، بال گنگادهار تیلاک و بیپین چاندرا بال (که معروف بودند به لال بال پال)، سری آئورو بیندو و چیدام بارام پیلای رویکرد رادیکال تری نسبت به استقلال سیاسی هند ابراز می‌کردند.آخرین مراحل مبارزه برای آزادی از دهه ۱۹۲۰ به بعد، با قبول سیاست مهاتما کارامچاند گاندی در مورد عدم خشونت و مقاومت مدنی، مبارزه مشروطه محمدعلی جناح برای دفاع ازحقوق اقلیت‌ها در هند و چندین کمپین دیگر همراه بود. انقلابیونی نظیر سوبهاش چاندرا بوز و بی هاگات سینگ برای دستیابی به استقلال، موعظاتی در زمینه یک حرکت انقلابی مسلح ارائه دادند. شاعرانی نظیر رابیندرانات تاگور و کازی نازرول اسلام از ادبیات، شعر، و سخنرانی به عنوان ابزاری برای بیداری سیاسی مردم بهره بردند. برخی از طرفداران حقوق زنان نظیر ساروجینی نایدو و بگوم روکیا از آزادی زنان هندی و شرکت آن‌ها در سیاسیت‌های ملی کشورشان حمایت کردند. در طول جنگ جهانی دوم اوج کمپین‌ها به وسیله ترک جنبش هند (که توسط مهاتما گاندی رهبری می‌شد) و جنبش ارتش ملی هند (INA) (که توسط نتاجی سوبهاش چاندرا بوز رهبری می‌شد) و نیز دیگران اتفاق افتاد که در نهایت منجر به عقب‌نشینی بریتانیایی‌ها شد.کار این جنبش‌های مختلف نهایتاً به تصویب‌نامه استقلال هند در ۱۹۷۴ منتهی شد، که به موجب آن سلطنت‌های مستقل هند و پاکستان شکل گرفت. هندوستان تا ۲۶ ژانویه سال ۱۹۵۰ به صورت یک سلطنت پادشاهی باقی‌ماند، سپس قانون اساسی هند مجبور شد تا جمهوری هند را تأسیس کند؛ پاکستان تا سال ۱۹۵۶ یک سلطنت بود، تا اینکه اولین قانون اساسی جمهوری خواه خود را پذیرفت. در سال ۱۹۷۱، پاکستان شرقی استقلال خود را اعلام کرد، همان کاری که جمهوری خلق بنگلادش نیز انجام دادند. جنبش استقلال هند یک جنبش توده‌ای بود که بخش‌های مختلف جامعه را در بر می‌گرفت، و نیز دستخوش یک پروسه تکامل ایدئو لوژیک ثابت بود.[۱]اگرچه مبنای ایدئولوژی جنبش ضد استعماری بود، ولی به وسیله تفکر توسعه اقتصادی سرمایه داری مستقل که با یک ساختار سیاسی سکولار، دموکرات، جمهوری خواه، آزادی خواه مدنی تلفیق شده بود، حمایت می‌شد. بعد از دهه ۱۹۳۰ میلادی، جنبش به علت تأثیر فزاینده عناصر جناح چپ در INC و نیز به علت رشد حزب کومونیست هند، یک گرایش اجتماعی قدرتمند پیدا کرد. اتحادیه مسلمانان هند در سال ۱۹۰۶ به منظور دفاع از حقوق مسلمانان در برابر INC و رساندن صدای مسلمین به گوش دولت بریتانیا در شبه قاره هند تشکیل شد.

    محتویات

    • ۱ زمینه (۱۷۵۷–۱۸۸۳)
    • ۲ استعمار نخستین بریتانیا در هند
    • ۳ شورش سپاه ولور
    • ۴ شورش ۱۸۵۷ و نتایج آن
    • ۵ افزایش جنبش‌های سازمان یافته
    • ۶ پیدایش ناسیونالیزم هندی (۱۸۸۵–۱۹۰۵)
    • ۷ جنگ جهانی اول
    • ۸ پاسخ ملی به جنگ
    • ۹ اصلاحات بریتانیا
    • ۱۰ ورود گاندی به هند
    • ۱۱ جنبش‌های عدم همکاری
    • ۱۲ پورنا سواراج
    • ۱۳ جلسه کنگره کراچی-۱۹۳۱
    • ۱۴ راهپیمایی نمک و نافرمانی مدنی
    • ۱۵ انتخابات و قطعنامه لاهور
    • ۱۶ فعالیت‌های انقلابی
    • ۱۷ فرایند پایانی جنبش استقلال هندیها
    • ۱۸ جنبش رهایی هند
    • ۱۹ ارتش ملی هند
    • ۲۰ شورش جزیره کریسمس و طغیان نیروی دریائی سلطنتی هند
    • ۲۱ استقلال و بخش بندی هند
    • ۲۲ جستارهای وابسته
    • ۲۳ منابع
    • ۲۴ برای مطالعه
    • ۲۵ پیوند به بیرون
    زمینه (۱۷۵۷–۱۸۸۳)

    استعمار نخستین بریتانیا در هند


    تاجران اروپایی نخستین بار با ورود کاوشگر پرتقالی به نام واسکو دو گاما در سال ۱۴۹۸ (میلادی) در بندر کالیکوت، به منظور بررسی شرایط خرید و فروش ادویه سود آور، به سواحل هندوستان رسیدند. تنها یک قرن بعد از آن، هلندی‌ها و انگلیسی‌ها چندین پایگاه مرکزی تجاری را در شبه قاره هند تأسیس کردند، که نخستین آن‌ها یک پایگاه تجاری انگلیسی بود که در سال ۱۶۱۲ و در سورات شکل گرفت. بعد از قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸، بریتانیا از نظر نظامی پرتقال و هلند را شکست داد، ولی همچنان با فرانسوی‌ها که قصد داشتند در شبه قاره برای خودشان پایگاهی تأسیس کنند مخالفت می‌کرد. سقوط امپراتوری مغول در نیمه اول قرن ۱۸ فرصتی را برای بریتانیا فراهم کرد که پایگاه محکمی را در سیاست هند برای خود ایجاد کنند. بعد از نبرد پلاسی در ۱۷۵۷ که در آن ارتش بنگال کمپانی هند شرقی تحت فرماندهی رابرت کلیو، موفق شد سیراج اود دالا، نواب بنگال، را شکست دهد، توانست خود را به عنوان بازیگر اصلی در امور هند معرفی کرده، و مدت کوتاهی بعد، پیرو جنگ بوکسار در ۱۷۶۴، حقوق اداری مناطق بنگال، بیهار و اودیسا را به دست آورد. بعد از شکست تیپو سلطان بخش اعظم هند جنوبی، یا مستقیماً تحت قانون انجمن قرار گرفتند و یا در یک اتحادیه تابعه، به صورت بخش‌هایی که توسط شاهزاده اداره می‌شد، تحت کنترل سیاسی غیر مستقیم انجمن بودند. انجمن پس از چندین بار شکست دادن مناطقی که توسط امپراتوری ماراتا اداره می‌شد توانست کنترل آن‌ها را نیز به دست آورد. پنجاب در سال ۱۸۴۹، بعد از شکست ارتش‌های سیک در اولین (۱۸۴۵–۱۸۴۶) و دومین (۴۹–۱۸۴۸) جنگ آنگلو-سیک، ملحق شد.در سال ۱۸۵۳، بخشی از دستورالعمل‌ها و قوانین انگلیس، در مدارس هند پیاده شد. نخبگان هندویی که در مغرب زمین تحصیل کرده بودند به دنبال راهی بودند تا آیین هندو را از شیوه‌های اجتماعی بحث انگیز شامل سیستم طبقاتی وارنا، ازدواج کودکان و ساتی پاک کنند. جوامع ادبی و نیز اجتماعاتی برای بحث و مناظره در کلکته و بمبئی شکل گرفتند که به پایگاهی برای مباحثات سیاسی باز تبدیل شدند.حتی با اینکه این جهت گیری به سوی مدرنیزه شدن، بر جامعه هند تأثیر زیادی گذاشت، ولی اکثریت مردم هند از حکمرانی بریتانیا ناراحت بودند. بریتانیا پس از مسلط شدن به بخش اعظم شبه قاره هند شروع به سوء استفاده از آداب و رسوم محلی هندی‌ها کرد، به عنوان مثال برگزاری احزاب در مساجد، رقصیدن با موسیقی مربوط به حکومت هندوستان در تراس تاج محل، استفاده از تازیانه به منظور بازکردن راه خود در بازارهای شلوغ (همانگونه که ژنرال هنری بلیک گفته بود)، و بدرفتاری با هندی‌ها (شامل سپاهیان و سربازان). در سال‌های بعد از انضمام پنجاب که در ۱۸۴۹ به وقوع پیوسته بود، سرکشی‌ها و عصیان‌هایی در میان سپاهیان به وقوع پیوست که با توسل به زور سرکوب شد.

    شورش سپاه ولور


    پادگان دژ ولور در ژوئیه ۱۸۰۶ شامل چهار گروه پیاده‌نظام بریتانیایی از H.M. هنگ پیاده شصت و نهم (جنوب لینکلن‌شر) و سه گردان پیاده‌نظام مدرس بود.دو ساعت بعد از نیمه شب، در دهم ژوئیه، سپاهیان مستقر در دژ نگهبانان اروپایی را تیر باران کرده و چهارده نفر از افسران خود و ۱۱۵ تن از هنگ شصت و نه، که اکثریت آن‌ها در سربازخانه‌ها خواب بودند را کشتند. در میان کشته شدگان سرهنگ جان فنکورت، فرمانده دژ، دیده می‌شد. شورشیان به وسیله کشتار کنترل اوضاع را به دست گرفتند و پرچم سلطان میسور را بر فراز دژ برافراشتند. پسر دوم تیپو به نام فاتح حیدر به عنوان شاه معرفی شد.با اینحال یک افسر بریتانیایی موفق شد که فرار کند و تغییراتی را در پادگان آرکات به وجود آورد. نه ساعت پس از شروع شورش یک نیروی امدادی شامل سواره نظام نور نوزدهم بریتانیا، تفنگ‌های گالوپر و خیل عظیمی از سواره نظامان مدرس، از آکروت به سمت ولور حرکت کرده و شانزده مایل را در حدود دو ساعت بپیمایند. این گروه توسط رولو گیلسپی- یکی از باکفایت‌ترین و پر انرژی‌ترین افسران هند در آن زمان- رهبری می‌شد. گزارش شده است که وی در مدت زمان ۱۵ دقیقه بعد از اینکه زنگ هشدار به صدا در آمده بود آرکات را ترک کرد. گیلسپی پیشاپیش لشکر اصلی، با نیرویی متشکل از حدود بیست تن، به راه افتاد.به محض رسیدن به ولور، گیلسپی متوجه اروپایی‌هایی شد که زنده مانده بودند؛ این دسته از اروپاییان شامل دو کمک جراح و نیز حدود شصت تن از هنگ شصت و نه بودند که فاقد مهمات بوده و از NCO فرمان می‌گرفتند. گیلسپی نتوانست از دروازه شهر وارد شود، در نتیجه به کمک یک طناب و کمربند گروهبانی که در پایین ایستاده بود از دیوار بالا رفت و به هنگ شصت و نهم رسید. زمانی که مابقی هنگ نوزدهم رسیدند، گیلسپی از آن‌ها خواست تا با توپ دروازه‌ها را منفجر کنند، و از هنگ شصت و نهم نیز خواست تا فضایی را فراهم کنند که لشکر سواره نظام بتواند صف آرایی کند. هنگ نوزدهم و لشکر سواره نظام مادراس هر سربازی را که در سر راهشان قرار داشت قتل‌عام کردند. حدود صد سرباز که در کاخ پناه گرفته بودند خارج شده و به دستور گیلسپی کنار دیوار قرار گرفته و به ضرب گلوله کشته شدند. جان بلاکستان، مهندسی که در انفجار دروازه‌ها نقش داشت، ی‌گوید: "حتی با این دیدگاه مخوفی که در مورد این واقعه وجود داشت من می‌توانم تقریباً با آرامش بگویم که این عمل در آن زمان از دید من بازتابی از عدالت، و حتی مناسبترین آن بود؛ ولی، با گذشت زمان اکنون برایم مشکل است که آن عمل را تأیید کنم یا احساسی را داشته باشم که آن زمان داشتم.مجازات سختی که سربازان با آن مواجه شدند به یکباره ناآرامی‌ها را فرو نشاند و یک حماسه واقعی را برای تاریخ بریتانیا در هند رقم زد؛ به گونه‌ای که گیلسپی اعتراف کرد که ظرف پنج دقیقه همه از بین رفتند. در کل ۳۵۰ نفر از شورشیان کشته شدند، و ۳۵۰ نفر دیگر که مجروح بودند قبل از شروع جنگ متوقف شدند.شورش ۱۸۵۷ و نتایج آن

    نوشتار اصلی: شورش‌های سال ۱۸۵۷ میلادی در هند


    شورش هندوستان در سال ۱۸۵۷ دارای ابعاد وسیعی در قسمت‌های مرکز و شمال هند، بر ضد حکمرانی انجمن بریتانیایی هند شرقی بود، که سرکوب شد و دولت بریتانیا کنترل انجمن را به دست گرفت. شرایط خدمت در ارتش انجمن و اردوگاه با تعصبات و عقاید مذهبی سربازان در تضاد بود. برتر داشتن طبقات بالاتر جامعه در ارتش، از دست دادن صنوف به دلیل مسافرت، و شایعه پراکنی در مورد طراحی‌های مخفیانه دولت به منظور وارد کردن سربازان به دین مسیحیت باعث نارضایتی شدید میان آنان شد. سربازان همچنین از حقوق پایین خود و نیز از تبعیض نژادی که افسران بریتانیا در امور ترفیع و ارتقاء درجه قائل می‌شدند ناراضی بودند. سهل‌انگاری افسران بریتانیا در مورد حکمرانان هندی برجسته نظیر مغولان و پشواز سابق و نیز الحاق اود از علل سیاسی ای بودند که باعث بروز مخالفت‌هایی در میان هندی‌ها شدند. سیاست انضمام دالهوسی، اصل استفاده از گذشت زمان (یا مصادره کردن) توسط بریتانیا، و بیرون راندن نوادگان مغول کبیر از کاخ اجدادیشان در قلعه سرخ و تبعید آن‌ها به شهر قطب (نزدیک دهلی) خشم بعضی از مردم را برانگیخت.جرقه آخر شایعه استفاده از چربی گاو و نیز چربی گوشت خوک در کارتریج‌های تفنگ مدل ۱۸۵۳ بود. سربازان مجبور بودند قبل از قرار دادن کارتریج‌ها در تفنگ هایشان آن‌ها را با دندان بجوند، و اینکه در ساخت آن‌ها در چربی خوک و گاو استفاده شده بود به شدت مسلمانان و هندوها را (به دلیل تعصبات مذهبی) ناراحت می‌کرد.در آن زمان باور بر این بود که منگل پاندی، یک سرباز ۲۹ ساله، مسئول تحریک سربازان هندی بر ضد بریتانیایی‌ها است. در هفته اول از ماه می سال ۱۸۵۷، او یک افسر را به دلیل وضع قوانین آزار دهنده در هنگ خود در باراکپور کشت. سپس زمانی که مجدداً بریتانیا کنترل هنگ را به عهده گرفت، وی دستگیر و به اعدام محکوم شد. در دهم می ۱۸۵۷، سربازان در میروت رتبه‌ها را شکستند و بر ضد فرماندهان خود شورش کرده و برخی از آن‌ها را کشتند. سپس در ۱۱ مه به دهلی رسیدند، خانه خراج انجمن را آتش زدند و به سمت دژ قرمز روانه شدند. در آنجا از امپراتور مغول، که در آن زمان بهادر شاه دوم بود، خواستند که رهبری آن‌ها را بر عهده بگیرد تا تخت و تاج وی را پس بگیرند. در ابتدا امپراتور اشتیاقی به همراهی آن‌ها نداشت ولی سرانجام موافقت کرد، و شورشیان او را شاهنشاه هندوستان نامیدند. شورشیان همچنین بسیاری از اروپایی‌ها، آسیایی‌ها-اروپایی‌ها و جمعیت مسیحیان را به قتل رساندند.شورش‌ها به بخش‌های دیگر شهر اود و نیز ایالات واقع در شمال غربی نیز رسید؛ در آن مناطق طغیان گران شورش‌های مدنی را رهبری می‌کردند که این وضع نهایتاً منجر به قیام مردمی شد. بریتانیایی‌ها در ابتدا فقط گارد گرفته و از خود دفاع می‌کردند و عکس العمل‌های خشنی نشان نمی‌دادند ولی در نهایت مجبور شدند که به این شورش‌ها با خشونت پاسخ دهند. نبود سازماندهی مناسب بین شورشیان، به همراه برتری نظامی بریتانیایی‌ها موجب شد که شورش به سرعت سرکوب شود. بریتانیایی‌ها با گروه اصلی شورش در نزدیک دهلی جنگیدند، و بعد از یک مبارزه و محاصره طولانی مدت، آن‌ها را شکست داده و در ۲۰ سپتامبر ۱۸۵۷ شهر را پس گرفتند. در نتیجه، شورش در مناطق دیگر نیز شکست خورد. آخرین جنگ مهم در قلعه گوالیور در ۱۷ ماه ژوئن سال ۱۸۵۸ رخ داد که در آن رانی لاکسمیبای کشته شد. درگیری‌های پراکنده و و جنگ‌های چریکی، که رهبری آن‌ها را تاتیا تپ به عهده داشت، تا بهار ۱۸۵۹ ادامه داشت ولی اکثر آن‌ها در نهایت سرکوب شد.شورش هند در ۱۸۵۷ نقطه عطف مهمی در تاریخ هندوستان به شمار می‌آید. به این دلیل که هم قدرت نظامی و سیاسی بریتانیا را ثابت کرد و همچنین موجب شد که بریتانیا تغییری اساسی در چگونگی کنترل و اداره هندوستان به وجود آورد. مطابق با بیانیه دولت هند در ۱۸۵۸، انجمن از حق مشارکت در اداره هندوستان محروم شد و حیطه فعالتش مستقیماً در اختیار دولت بریتانیا قرار گرفت. در راس سیستم جدید یک وزیر کابینه، که وزیر امور خارجه هندوستان بود، قرار داشت که رسماً از یک شورای قانونی دستور می‌گرفت؛ فرماندار کل هندوستان (نایب السلطنه) هم مسئول نظارت بر اعمال او و هم مسئول مجلس بریتانیا به منظور پیاده کردن قوانین آن کشور بود. طی یک بیانیه سلطنتی که به مردم هند اعلام شد، ملکه ویکتوریا به مردم قول داد که مطابق قوانین بریتانیا آن‌ها می‌توانند از خدمات عمومی برابر بهره‌مند شدوند، همچنین متعهد شد که به حقوق شاهزادگان بومی هندوستان احترام بگذارد. بریتانیا مصادره کردن زمین‌های شاهزادگان را متوقف کرد، و فرمان داد که به عقاید مذهبی مردم احترام گذاشته شود. همچنین به مردم هندوستان اجازه داد که در خدمات اجتماعی مشارکت کنند (البته عمدتاً به عنوان زیر دست). با اینحال، آن‌ها تعداد سربازان بریتانیایی را نسبت به سربازان بومی هند افزایش دادند، و توپخانه فقط در دست سربازان بریتانیایی بود. بهادرشاه به شهر راگون در برمه تبعید شد و در سال ۱۸۶۲ در همان‌جا در گذشت.در ۱۸۷۶ ملکه ویکتوریا لقب شهبانوی هندوستان را نیز گرفت.افزایش جنبش‌های سازمان یافته

    کنگره ملی هند

    (آن‌ها آگاهی مردم را در رابطه با داشتن استقلال از طریق شعر، نمایش و سخنرانی افزایش می‌دادند). دهه‌های بعد از شورش را می‌توان دوره رشد آگاهی سیاسی مردم، ظهور افکار عمومی، و پیدایش رهبران هندی در سطوح ملی و منطقه‌ای دانست. دادابهای نارجی انجمن هند شرقی را در ۱۸۶۷ و سارندرانات بانرجی انجمن ملی هند را در ۱۸۷۶ تأسیس کردند.با الهام گرفتن از پیشنهاد ای. او. هیوم، که یک خدمتکار بازنشسته دولت بریتانیا بود، هفتاد و سه نفر نماینده هندی در ۱۸۸۵ با یکدیگر ملاقات کرده و کنگره ملی هند را تأسیس کردند. آن‌ها عمدتاً از نوخاستگان و نخبگان موفقی بودند که در مغرب زمین تحصیل کرده و به مشاغلی نظیر تدریس، روزنامه نگاری، و قانون مشغول بودند. در آغاز، کنگره هیچ ایدئولوژی تعریف شده‌ای نداشت و تنها به برخی از منابعی که برای یک سازمان سیاسی ضروری است دسترسی داشت. در عوض، به عنوان جامعه‌ای عمل می‌کرد که هر ساله وفاداریش را به حکومت بریتانیا ابراز می‌کرد. کنگره همچنین در مورد برخی از موضوعاتی که کمتر بحث انگیز بودند، نظیر حقوق مدنی، و یا فرصت‌هایی که در دولت پدید می‌آمد (به خصوص در مورد خدمات شهری)، قطعنامه‌هایی را تصویب کرد. این قطعنامه‌ها به دولت نایب السلطنه و گهگاهی نیز به مجلس بریتانیا ارائه می‌شدند. کنگره علی‌رغم ادعایی که در مورد نمایندگی کردن تمامی هندی‌ها داشت، فقط حامی منافع نخبگان شهری بود؛ به شرکت کنندگان با پیشینه‌های اقتصادی و اجتماعی دیگر هیچ توجهی نمی‌شد.تأثیر گروه‌های مذهبی-اجتماعی مانند آریا سماج (که توسط سوامی دایاناند ساراسواتی شکل گرفته بود) و بی راهمو ساماج (که توسط راجارام موهان روی و دیگران شکل گرفته بود) در اصلاحات جامعه هند مشهود بود. کار مردانی نظیر سوامی ویوکاناندا، راماکریشنا پارامهانسا، سری اوروبیندو، V.O. Chidambaram Pillai، سوبرامانیا بی هاراتی، بانکیم چاندرا چاترجی، سید احمد خان، رابیندرانات تاگور، و دادابهای نارجی، به همراه زنانی نظیر خواهر نیودیتای اسکاتلندی-ایرلندی اشتیاق و علاقه‌ای را برای احیای دوباره و آزادی در مردم به وجود آورد. این بازبینی مجدد تاریخ بومی هندوستان توسط محققان هندی و اروپایی باعث پیدایش روحیه ناسیونالیزم (ملت گرایی) در میان هندی‌ها شد.

    پیدایش ناسیونالیزم هندی (۱۸۸۵–۱۹۰۵)


    تا سال ۱۹۰۰، اگرچه کنگره به صورت یک سازمان سیاسی کاملاً هندی ظاهر شده بود، ولی به دلیل شکست در جذب مسلمانان دستاوردها و موفقیت‌هایش تحلیل رفت، زیرا مسلمانان احساس می‌کردند که دارای تعداد نمایندگان مناسب در خدمات دولت نمی‌باشند. مبارزات اصلاح طلبان هندو در برابر تغییر مذهب، ذبح گاو، حفظ و حراست از زبان اردو در متون عربی موجب شد که مسلمانان به این فکر بیافتند که اگر قرار باشد کنگره به تنهایی نماینده مردم هند باشد، حقوق آن‌ها نادیده گرفته خواهد شد. سید احمد خان حرکتی را برای احیای مسلمانان آغاز کرد که با تأسیس کالج شرقی-انگلیسی موهامادان در ۱۸۵۷ در علیگره به اوج خود رسید. نام دانشگاه مسلمان علیگره را در ۱۹۲۰ به اوتار پرادش تغییر دادند. هدف این کالج آموزش دانش آموزان توانگر و دانا بود، با تأکید بر این موضوع که آموزه‌های اسلام با دانش مدرن غربی منافاتی ندارد. با این وجود تفاوت‌هایی که میان مسلمانان هندی وجود داشت مانع می‌شد که بتوان تمامی آن‌ها را به یکصورت از لحاظ فرهنگی احیا کرد.احساسات ناسیونالیستی در میان اعضای کنگره منجر شد تا این جنبش در بدنه دولت نمایان شده و در قانون و حکومت هندوستان نیز حرفی برای گفتن داشته باشد. افراد کنگره خود را وفادار به تاج و تخت می‌دانستند، ولی می‌خواستند که در اداره کشور خود نقش فعال داشته باشند، ولو به عنوان بخشی از فرمانروایی. این تمایل توسط دادابهای نارجی شکل گرفت؛ او کسی بود که در انتخابات مجلس عوام انگلیس به عنوان اولین عضو هندی انتخاب شد.بال گانگادهار تیلاک اولین ناسیونالیست (ملت گرا) هندی بود که سواراج را به عنوان سرنوشت ملت پذیرفت. تیلاک بعدها با سیستم آموزشی بریتانیا که فرهنگ، تاریخ و ارزش‌های هندی‌ها را نادیده می‌گرفت به شدت مخالفت کرد. او نسبت به عدم آزادی بیان برای ناسیونالیست‌ها ونیز عدم حضور و نقش مردم هند در امور ملت ابراز ناراحتی کرد. با توجه به دلایل ذکر شده، او سواراج را به عنوان تنها راه حل تلقی می‌کرد. جمله معروف او" سواراج حق من است و من باید آن را داشته باشم " الهام بخش تمامی مردم هندوستان شد.در ۱۹۰۷، کنگره به دو بخش تقسیم شد. تندروها که رهبری آنان را تیلاک بر عهده داشت طرفدار تحریک اذهان عمومی و به راه‌اندازی انقلابی مستقیم به منظور سرنگون کردن فرمانروایی بریتانیا و از بین بردن تمامی اثرات آنان بودند. از طرف دیگر، میانه روها توسط رهبرانی نظیر دادابهای نارجی و گوپال کریشنا گوخاله هدایت می‌شدند خواستار اصلاحات، در چهارچوب قوانین بریتانیا، بودند. رهبران جنبش همگانی نظیر بیپین چاندرا پای و لالا لاجپات رای، که دارای عقیده مشترک با تیلاک بودند از وی پشتیبانی می‌کردند. توسط آنها، سه ایالت بزرگ هند شامل ماهاراشترا، بنگال، و پنجاب، ناسیونالیزم هند را شکل دادند. گوخاله به خاطر تشویق مردم به اعمال خشونت و بی نظمی، تیلاک را مورد انتقاد قرار داد؛ ولی در کنگره ۱۹۰۶ عضویت همگانی وجود نداشت، بنابراین تیلاک و طرفدارانش مجبور شدند که حزب را ترک کنند.ولی با دستگیری تیلاک تمامی امیدها برای هجوه همگانی در میان مردم هندوستان ار بین رفت، و کنگره نیز اعتبار خود را در میان مردم از دست داد. یک هیئت نمایندگی از مسلمانان با نایب السلطنه، مینتو (۱۰–۱۹۰۵)، ملاقات کرد؛ این هیئت به دنبال گرفتن یک امتیاز انحصاری شامل توجهات ویژه به خدمات دولت و حوزه انتخابیه، از اصلاحات قانونی قریب‌الوقوع به وجود آمده بود. بریتانیایی‌ها از طریق افزایش تعداد دفاتر انتخابی رزرو شده برای مسلمانان در اعلامیه شورای هند در سال ۱۹۰۹ توانستند برخی از دادخواست‌های مجمع مسلمانان را مرتفع سازند. مجمع مسلمانان اصرار بر جدایی از کنگره حاکم هندوها را داشت، با سر دادن شعار " ملتی در حصار یک ملت. "دیواره بنگال، ۱۹۰۵ در ماه ژوئیه سال ۱۹۰۵، فرمانروا کارزون، نایب السلطنه و فرمانده کل (۱۹۰۵–۱۸۹۹)، دستور به تیغه کشی و جداسازی ایالت بنگال را داد؛ احتمالاً به دلیل بهبود در کارهای اجرایی در منطقه بزرگ و پرجمعیت بنگال. این تصمیم به دلیل افزایش درگیری‌های بین مسلمانان و هندوهای حاکم در بنگال توجیه پذیر بود. با این وجود، مردم هند این تیغه کشی را تلاشی از طرف بریتانیا، به منظور مختل کردن رشد جنبش ملی در بنگال و جداسازی هندوها و مسلمانان منطقه می‌دانستند. طبقه روشنفکر بنگالی‌های هندو، تأثیر چشمگیری بر سیاست‌های ملی و محلی داشتند. این تیغه کشی به شدت خشم بنگالی‌ها را برانگیخت، و دولت در همگام کردن افکار عمومی مردم هندوستان با خود شکست خورد. آشفتگی‌های گسترده‌ای در خیابان‌ها و مطبوعات از پس آن پدید آمد و کنگره از تحریم محصولات انگلیسی با علامت سوادشی طرفداری کرد. هندوها اتحاد خود را با بستن راخی به مچ دست یکدیگرو به جا آوردن آراندهان (نپختن غذا) نشان دادند. در این زمان ناسیونالیست‌های بنگالی هندو شروع به نوشتن مقالات تندی در روزنامه‌ها کردند، و در نتیجه به آشوبگری متهم شدند. یک هندو که ویراستار روزنامه بود به نام "Brahmabhandav Upadhyay"، کسی که به تاگور در تأسیس مدرسه اش در شانتینیکتان کمک کرد، دستگیر و زندانی شد؛ وی اولین کسی بود در حبس بریتانیا یی‌ها در قرن بیستم در تلاش برای دستیابی به استقلال کشته شد. مجمع تمامی مسلمانان هند
    مجمع تمامی مسلمانان هند توسط کنفرانس تمامی مسلمانان تحصیلکرده هندوستان در داکا (بنگلادش امروزی)، در ۱۹۰۶، شکل گرفت. این مجمع در متن وقایعی که بر سرتیغه کشی بنگال در ۱۹۰۵ پدید آمد، تشکیل شد. برای تشکیل یک حزب سیاسی که از منافع مسلمانان پراکنده در هندوستان بریتانیایی دفاع کند، مجمع مسلمانان نقش مهمی را در طول دهه ۱۹۴۰در جنبش استقلال هند ایفا کرد و نیز به صورت نیروی محرکه‌ای برای خلق پاکستان در شبه قاره هند شد؛ ولی زمانی که مجمع مسلمانان قطعنامه پاکستان را بر مبنای نظریه دو ملت جناح تصویب کرد، رهبران ناسیونالیست مانند مولانا آزاد و دیگران در برابر آن ایستادند.در سال ۱۹۰۶، محمدعلی جناح به کنگره ملی هند پیوست، که بزرگترین سازمان سیاسی هندوستان به شمار می‌آمد. مانند بیشتر کنگره‌های آن زمان، جناح از استقلال طلبی آشکارا و به یکباره حمایت نمی‌کرد، و دلیل آن تأثیرات سودمند بریتانیا بر روی سطح تحصیلات، قوانین، فرهنگ، و صنعت هند ی‌ها بود. جناح تبدیل به عضوی در میان شصت نفر عضو شورای قانون گذار شاهنشاهی شد. شورا بواقع هیچگونه قدرت و اختیاری نداشت، و شامل شمار زیادی از وفاداران طرفدار راج غیر منتخب و اروپاییان بود. جناح نقش مهمی در تصویب قانون منع ازدواج کودکان و قانونی کردن وقف (نوعی بخشش مذهبی) برای مسلمانان داشت. او همچنین در انجمن سندهارست، جایی که به تأسیس آموزشکده ارتش هند در دهرادان کمک کرد، به کار مشغول بود. در طول جنگ جهانی اول، جناح برای حمایت از تلاش‌های بریتانیا در جنگ، به دیگران اعتدال گرایان هندی پیوست، به امید اینکه هندی‌ها با آزادی سیاسی پاداش خود را خواهند گرفت...

    جنگ جهانی اول

    بر خلاف تصور اولیه دولت بریتانیا در ارتباط با شورش هندیان، جنگ جهانی اول با ابراز عشق و حسن نیت بی‌سابقه هندی‌ها نسبت به ایالت پادشاهی انگلستان آغاز شد. هندوستان به شکل گسترده‌ای، و با فراهم آوردن مردان جنگی و منابع دیگر، به بریتانیا در جنگ بسیار کمک کرد. حدود ۱٫۳ میلیون سرباز و نیروی کار هندی در اروپا، آفریقا و خاور میانه خدمت می‌کردند، این در حالی بود که شاهزاده‌ها و دولت هند ذخایر غذایی گستره، پول و مهمات ارسال می‌کردند. با این وجود، بنگال و پنجاب از فعالیت‌های ضد استعماری حمایت می‌کردند. ناسیونالیزمی که در بنگال وجود داشت به همراه ناآرامی‌ها در پنجاب، برای فلج کردن دولت منطقه‌ای کافی بود.هیچ‌یک از دسیسه‌های کشورهای دیگر نتوانست تأثیر قابل توجهی بر هندی‌های داخل هندوستان بگذارد، بنابراین هیچگونه سرکشی یا عصیان مهمی رخ نداد. با این وجود، ترس عمیقی که در میان مقامات بریتانیا در ارتباط با قیام هندی‌ها وجو داشت، موجب شد که آن‌ها هندی‌ها را با تهدید وادار به اطاعت و تسلیم کنند.

    پاسخ ملی به جنگ


    دیگر عواقب جنگ جهانی اول، نرخ تلفات بالا، افزایش تورم، مالیات‌های سنگین، شیوع بیماری آنفلوآنزا و قطع داد و ستد بود که رنج مردم را در هند تشدید می‌کرد.جنبش ملی اعتدالگرایان که قبل از جنگ وجود داشت احیا شد و گروه‌های تندرو نیز تفاوت‌های خود را مخفی کردند تا همگی در یک صف واحد در جبهه جنگ بایستند. آن‌ها در مورد خدمات گسترده‌ای که در زمان جنگ به بریتانیا ارائه داده بودند گفتگو کرده و خواستار پاداش شدند. همچنین آن‌ها مدعی شدند که هندی‌ها ظرفیت لازم را برای اداره کشور خودشان دارند. در سال ۱۹۱۶، کنگره موفق به جعل پیمان لاکنو شد، که شامل یک همبستگی موقت با انجمن مسلمانان بر سر موضوع واگذاری قدرت سیاسی و آینده اسلام در منطقه بود.

    اصلاحات بریتانیا

    بریتانیا سیاست چماق و هویج را در تشخیص میزان و چگونگی حمایت هندوستان در طول جنگ و نیز در پاسخ به درخواست‌های ملی آن‌ها اتخاذ کرد. در اوت سال ۱۹۱۷، وزیر امور خاجه هند، ادوین مونتاگ، بیانیه تاریخی در مجلس ارائه داد: «سیاست بریتانیا در مورد هند افزایش دخالت هندی‌ها در تمامی شاخه‌های حکومت و رشد تدریجی نهادهای خودگردان با نگاهی به تحقق تدریجی دولت مسئول در هند به عنوان بخش جدایی ناپذیری از حکومت بریتانیا بود.» راه‌های دستیابی به اهداف پیشنهادی بعدها در عملکرد دولت هند در ۱۹۱۹ مورد توجه و تحسین قرار گرفت، به این دلیل که اصول سیستم حکومتی متشکل از دو رکن مستقل، یا یک دولت دوگانه را معرفی می‌کرد که در آن قانونگذاران منتخب هندی و نیز مقامات بریتانیایی در قدرت شریک بودند. عملکرد دولتشوراهای ایالتی و مرکزی و نیز حق رایرا بسیار گسترش داد. سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل که در این جنبش نهادینه شده بود تغییرات وسیعی را در سطوح استانی به وجود آورد: سهام کارهایی که زیاد بحث انگیز و پیچیده نبودند مانند کشاورزی، حکومت محلی، حوزه سلامت، آموزش، و امور عام‌المنفعه، به هندی‌ها واگذار شد؛ در حالیکه موضوعات حساس تر نظیر امور مالی، مالیاتی، و قانونگذاریدر اختیار مدیران استانی بریتانیایی باقی‌ماند.

    ورود گاندی به هند


    مهاتما کارامچاند گاندی (مهاتما گاندی) رهبری برجسته در جنبش ملی هند در آفریقای جنوبی، و صدایی رسا در مخالفت با تبعیض و بدرفتاری با نیروی کار زحمتکش بود. وی همچنین توانست رفتارهای سرکوبگرانه پلیس، مانند عملکرد رولات، را کنترل کند. در طول اعتراضات، گاندهیجی مفهوم ساتیاراگا را که از فلسفه بابا رام سینک (رهبر جنبش کوکا در سال ۱۸۷۲ در پنجاب) الهام گرفته شده بود، کامل کرد. در ژانویه ۱۹۱۴ (قبل از شروع جنگ جهانی اول) گاندهیجی موفق بود. قانونی منفوری که بر ضد هندی‌ها وجود داشت لغو شد و تمامی زندانیان سیاسی هندی توسط ژنرال جان اسموتس آزاد شدند.گاندی در ۹ ژانویه ۱۹۱۵ به هندوستان برگشت، و در همان ابتدا، به منظور حمایت از قلمرو تجارتگرای واحد که حزب کنگره درخواست کرده بود، وارد یک نزاع سیاسی شد. گاندی معتقد بود که توسعه صنعتی و آموزشی که اروپاییان با خود به ارمغان آورده بودند، برای کاستن از مشکلات هندی‌ها، مورد نیاز است. گوپال کریشنا گوخاله، کسی که رهبر هند و یکی از اعضای قدیمی کنگره بود، مربی گاندی شد. در ابتدا، ایده‌ها و استراتژی‌های گاندی در ارتباط با نافرمانی مدنی بدون خشونت از نظر بعضی از مردم هند و نیز اعضای کنگره غیر عملی بود. به گفته گاندی، «نافرمانی مدنی در واقع نقض مدنی مصوبات قانونی غیر اخلاقی است.» این کار باید بدون اعمال خشونت و با قطع همکاری با دولت فاسد انجام می‌شد. زمانی که گاندی در جریان اعتراضات عمل ضد رولات در پنجاب از ساتیاگراها استفاده کرد، تواناییش در آگاه‌سازی میلیون‌ها نفر از عوام الناس بر همگان روشن شد. گاندی احترام زیادی برای لوکمانیا تیلاک قائل بود. برنامه‌های او همگی از برنامه چاتوسوتری تیلاک الهام گرفته شده بود.بصیرت گاندی باعث شد خیلی زود بسیاری از مردم عوام هند به جنبش بپیوندند، و در نتیجه جنبش از یک کشمکش مربوط به نخبگان به یک مبارزه ملی تبدیل شد. علل مبارزه به تمامی صنایع و مصالحی که اقتصاد مردم هند را تشکیل می‌داد گسترش یافت. برای مثال در چامپاران، بیهار گاندی از حقوق زارعین فقیر و کشاورزان بدون زمین که مجبور به پرداخت مالیات‌های ظالمانه بودند حمایت کرد. سود حاصل از محصولات کشاورزان برای امرار معاش و پرداخت هزینه‌های زندگی کافی نبود. اثر مثبت اصلاحات در سال ۱۹۱۹ به وسیله عمل رولات به شدت تحلیل رفت. عمل رولات به دولت نایب السلطنه قدرت می‌داد تا آشوب را، به وسیله ساکت کردن مطبوعات، توقیف فعالان سیاسی بدون محاکمه، و دستگیری بدون حکم هر کسی که مشکوک به ایجاد آشوب و پیمان‌شکنی باشد، فرو نشاند. در اعتراض، همه مردم در سراسر کشور دست از کار کشیدند (هارتال)، که این خود نشانه شروع یک نارضایتی عمومی بود.آشفتگی که در نتیجه این نارضایتی‌ها به وجود آمد باعث شد که بریتانیایی‌ها به تظاهر کنندگان یورش آورند. این در گیری‌ها در منطقه امریتسار پنجاب، تاریخ ۱۳ آوریل ۱۹۱۹، در جریان کشتار در باغ جالیانوالا (که به کشتار امریتسار نیز معروف است) به اوج خود رسید. فرمانده نظامی بریتانیا، سرتیپ رجینالد دایر، تنها راه اصلی ورود و خروج را بست و به سربازان خود دستور داد تا به روی تمامی جمعیت بی سلاح و بی گناه، اعم از ۱۵۰۰۰ مرد، زن، و کودک تیراندازی کنند. مردم به صورت صلح آمیزی در باغ جالیانوالا تجمع کرده بودند، ولی دایر تمامی تجمعات را ممنوع اعلام کرده و تصمیم گرفته بود که به تمامی هندی‌ها درس سختی بدهد. روی یک جمعیت حدود ۱۶۵۱ نفر آتش گشوده شد، و طبق گفته یک کمیسیون رسمی بریتانیایی ۳۷۹ نفر کشته شدند، مقامات هندی گستره جمعیت را ۱۴۹۹ نفر و تعداد زخمی‌ها را ۱۱۳۷ نفر تخمین زدند. دایر مجبور شد تا اعلام بازنشستگی کند ولی به عنوان یک قهرمان در بریتانیا مورد ستایش قرار گرفت تا به هندی‌ها نشان دهند که موفقیت امپراتوری مدیون ایده عمومی مردم بریتانیا، و نه هند، است. بخش پایانی جنگ تمامی امیدهای مردم هند را برای آزادی و استقلال از بین برد.

    جنبش‌های عدم همکاری


    جنبش استقلال طلبی تا اواخر سال ۱۹۱۸ جنبشی مختص به نخبگان بود که تمرکزش روی به وجود آوردن یک قلمرو تجارت گرای متحد بود. گاندی این روند را تغییر داده و آن را به یک جنبش همگانی تبدیل کرد. اولین جنبش عدم همکاری در نشستی که اعضای کنگره در سپتامبر ۱۹۲۰ در کلکته داشتند، گاندی دیگر رهبران را متقاعد کرد تا یک جنبش عدم همکاری را در حمایت از خلافت و سواراج آغاز کنند. اولین گام در جنبش ساتیاراگا، استفاده از خادی و کالاهای هندی به جای نمونه‌های مشابهی بود که از بریتانیا وارد می‌شدند. همچنین بر پایه این جنبش مردم موسسات آموزشی و دادگاه‌های بریتانی را تحریم کردند؛ از مشاغل دولتی استیفا دادند؛ از پرداخت مالیات سر باز زدند؛ و احترامات و القاب بریتانی را رها کردند. اگرچه برای تأثیر گذاری روی چهارچوب عملکرد دولت هند در ۱۹۱۹ خیلی دیر بود، ولی جنبش به دلیل شکوه بی نظیر حاصله از حمایت گسترده مردم به یک چالش و اعتراضی جدی در مقابل قوانین بیگانه تبدیل شد. با این وجود، گاندی جنبش را به دلیل واقعه چااوری چااورا، که طی آن ۲۲ پلیس به دست جمعیتی معترض کشته شدند، متوقف کرد.عضویت در حزب برای همگان آزاد بود. همچنین سلسله‌ای از کمیته‌های مختلف به وجود آمد که مسئول برقراری نظم و کنترل شرایط بی نظم و جنبش‌های پراکنده سابق بر این بودند. حزب از یک سازمان مختص نخبگان و افراد برگزیده به یک همکاری و خواست ملی همگانی تبدیل شد.گاندی در سال ۱۹۲۲ به شش سال زندان محکوم شد، ولی بعد از دو سال تحمل حبس آزاد شد. او پس از آزادی از زندان سابارماتی آشرام را در احمدآباد، در سواحل رودخانه سابارماتی، بر پا کرد. همچنین روزنامه هند جوان را تأسیس کرد، و مجموعه‌ای از اصلاحات را با هدف بهبود اوضاع طبقه محروم جامعه هند (شامل روستاییان فقیر و افراد نجس) پایه‌گذاری کرد.این عصر شاهد حضور نسل جدیدی از مردم هند در حزب کنگره، شامل جواهر لعل نهرو، والابای پاتل، C.Rajgopalachari، سابهاش چاندرا بوس و دیگران بود که بعدها صدای ماندگار جنبش استقلال هند را سر داند. بعضی از آن‌ها پیرو ارزش‌های تعریف شده گاندی بودند و برخی مانند ارتش ملی هند بوس از آن ارزش‌ها دور شده بودند. طیف‌های سیاسی هند در اواسط دهه ۱۹۲۰ با پیدایش هر دو حزب اعتدال گرا و جنگ طلب، نظیر حزب سواراج، ماهاسابها هندو، حزب کومونیست هند، و RashtriyaSwayamsevakSangh، گسترده‌تر شدند.سازمان‌های سیاسی منطقه‌ای نیز به حمایت از منافع غیر برهمنان در شهر مدرس، ماهاراس در شهر ماهاراشترا، و سیک در پنجاب ادامه دادند. با این وجود افرادی نظیر Mahakavi Subramanya Bharathi, Vanchinathan, Neelakanda Brahmachari نقش مهمی را در کشمکش برای آزادی و مبارزه برای برابری در تمامی جوامع ایفا کردند.

    پورنا سواراج

    پیرو رد پیشنهادات کمیسیون سایمون توسط هندی‌ها، کنفرانسی متشکل از تمامی احزاب در می ۱۹۲۸ در بمبئی تشکیل شد. این به معنی تزریق تدریجی حس مقاومت در میان مردم بود. این کنفرانس یک کمیته تهیه پیش نویس را به رهبری موتیلال نهرو برای دستیابی به یک قانون اساسی و نظامنامه برای هند منصوب کرد. جلسه کلکته کنگره ملی هند از دولت بریتانیا خواست تا وضعیت سلطه حاکم بر هند را تا دسامبر ۱۹۲۹ متوقف کند، در غیر اینصورت باید منتظر یک جنبش اعتراض آمیز گسترده مدنی باشد. با این حال، در سال ۱۹۲۹، در میان افزایش نارضایتی‌های سیاسی و جنبش‌های منطقه‌ای، فراخوانی برای استقلال کامل از بریتانیا در بین رهبری کنگره شکل گرفت. کنگره ملی هند، با ریاست جواهر لعل نهرو، در جلسه تاریخی لاهور در دسامبر ۱۹۲۹ قطعنامه تقاضای استقلال کامل از بریتانیا را تصویب کرد. این قطعنامه به کمیته ملی کار برای راه‌اندازی یک جنبش نافرمانی مدنی در سراسر کشور مجوز داد. تصمیم بر این شد که روز ۲۶ ژانویه سال ۱۹۳۰ به عنوان روز پورنا سواراج (روز استقلال) در نظر گرفته شود. بسیاری از احزاب سیاسی هند و انقلابیون هندی از طیف گسترده‌ای با یکدیگر متحد شدند تا جشن آن روز را با غرور و افتخار برگزار کنند.

    جلسه کنگره کراچی-۱۹۳۱

    جلسه ویژه‌ای در کراچی برای تأیید پیمان گاندی-ایروین برگزار شد. هدف پورنا سواراج تصریح شد. دو قطعنامه به تصویب رسید-یکی در مورد حقوق سیاسی، و دیگری در مورد برنامه اقتصاد ملی- این اولین باری بود که کنگره معنی سواراج را برای توده‌ها بیان می‌کرد.

    راهپیمایی نمک و نافرمانی مدنی

    گاندی با انجام معروفترین کمپین خود، که یک راهپیمایی در حدود ۴۰۰ کیلومتر (۲۴۰ مایل) از کمون خود در احمدآباد به دندی، در ساحل گجرات و بین ۱۱ مارس و ۶ آوریل ۱۹۳۰ بود، از انزوای طولانی خود بیرون آمد. این راهپیمایی تحت عنوان راهپیمایی دندی یا ساتیاراگای نمک شناخته می‌شود. در شهر دندی، در اعتراض به مالیاتی که بریتانیا برای نمک مشخص کرده بود، گاندی و هزاران نفر از طرفدارانش، با فراهم آوردن نمک ار آب دریا، قانون را شکستند. این راهپیمایی ۲۴ روز به طول انجامید. هر روز او ۱۰ مابل راه می‌رفت و سخنرانی‌های زیادی نیز ایراد می‌کرد.در آوریل ۱۹۳۰ برخوردهای شدیدی از سوی پلیس در کلکته اتفاق افتاد، و در حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر در طی جنبش نافرمانی مدنی (۱۹۳۰–۳۱) زندانی، و در پیشاور به روی تظاهر کنندگان غیر مسلح، در کشتار بازار کیسا خوانی، آتش گشوده شد.این کشتار باعث تحریک مردم و شروع جنبش دیگری به نام خدای خدمتکار شد (که خان عبدل غفار خان پایه ریز آن، و گاندی فرمانه آن بود). زمانی که گاندی در زندان بود، اولین میز گرد در نوامبر ۱۹۳۰ در لندن برگزار شد که در آن هیچ‌یک از نمایندگان کنگره ملی هند حضور نداشتند. تحریماتی که روی کنگره بود، به دلیل سختی‌های اقتصادی که به واسطه ساتیاراگا ایجاد شده بود، برداشته شد. گاندی به همراه دیگر اعضای کمیسیون کار کنگره، در ژانویه ۱۹۳۱ از زندان آزاد شد. در مارس ۱۹۳۱، پیمان گاندی-ایروین امضاء شد، و دولت متعهد شد تا تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کند (با این وجود برخی از انقلابیون مهم و کلیدی آزاد نشدند و مجازات اعدام بی هاگات سینک و دو تن از همراهانش بعدها خشم علیه کنگره را، نه فقط در بیرون بلکه در میان اعضای خود کنگره، برانگیخت). در عوض، گاندی پذیرفت که دست از جنبش نافرمانی مدنی کشیده و به عنوان تنها نماینده کنگره در میزگرد دوم که در سپتامبر ۱۹۳۱ در لندن برگزار د شرکت کند. این کنفرانس در دسامبر ۱۹۳۱ با شکست مواجه شد. گاندی به هندوستان برگشت و در ژانویه ۱۹۳۲ تصمیم گرفت که جنبش نافرمانی مدنی را دوباره از سر بگیرد.برای چند سال آینده کنگره و دولت دچار درگیری و تضاد شدند. در آن زمان، شکاف بین کنگره و انجمن مسلمین خیلی عمیق شده بود به طوری که هر یک انگشت اتهام را به سوی دیگری می‌گرفت. انجمن مسلمین با ادعای کنگره در رابطه با اینکه نماینده تمامی مردم هند است مخالفت کرد، در حالیکه کنگره با ادعای انجمن مسلمین در رابطه با اینکه صدای آن‌ها بیانگر آرمان‌های همه مسلمین است مخالف بود.

    انتخابات و قطعنامه لاهور

    عملکرد دولت هند در ۱۹۳۵، در رابطه با تلاش برای اداره هند بریتانیایی، سه هدف عمده را دنبال می‌کرد: ایجاد یک ساختار فدرال سست، دستیابی به خود مختاری، و حفظ منافع اقلیت‌ها از طریق حق رای جداگانه. تصمیمات فدرال در مورد متحد کردن کشورهای شاهزاده و هند بریتانیایی در مرکز، به دلیل وجود ابهامات برای حفظ منافع شاهزادگان، اجرا نشد. با این وجود در فوریه ۱۹۳۷ با برگزاری انتخابات، خود مختاری به یک واقعیت تبدیل شد؛ کنگره به عنوان حزب غالب با حضور در ۵ ایالت ظاهر شد، در حالیکه انجمن مسلمین بسیار ضعیف عمل کرد.در سال ۱۹۳۹، نایب السلطنه Linlithgow ورود هند به جنگ جهانی دوم را بدون مشورت با دولت‌های استانی اعلام کرد. در اعتراض، کنگره از نمایندگان منتخب خود خواست تا از دولت استعفاء دهند. محمدعلی جناح، رئیس مجلس مسلمین، از شرکت کنندگان در نشست انجمن سالانه در لاهور (سال ۱۹۴۰) خواست تا قطعنامه لاهور را بپذیرند. در این قطعنامه خواسته شده بود که هند به دو ایالت مستقل جداگانه تقسیم شود، یکی مسلمانان و دیگری هندوها؛ این قطعنامه به نظریه دو ملتی نیز معروف است. اگرچه ایده پاکستان در اوایل ۱۹۳۰ مطرح شده بود، ولی افراد بسیار کمی به آن پاسخ داده بودند. با این وجود، شرایط سیاسی خصمانه بین هندوها و مسلمین، ایده پاکستان را به یک خواست قوی و جدی تغییر داد.

    فعالیت‌های انقلابی


    صرفنظر از برخی انحرافات گمراه کننده، شورش مسلحانه در مقابل حکمرانان بریتانیایی پیش از شروع قرن بیستم سازماندهی نشده بود. انقلاب زیرزمینی هند با گرد آوری جنبشها از اولین دهه قرن بیستم، با گروه‌هایی در بنگال، ماهاراشترا، ادیشا، بیهار، اوتار پرادیش، پنجاب، و بعد ریاست جمهوری مادراس شامل آنچه که امروزه هند جنوبی نامیده می‌شود، برخاستند. بسیاری از گروهها در حوالی هند پراکنده شده بودند. جنبشهای برجسته خاص از بنگال برخاستند، خصوصاً در اطراف بخش بنگال در سال ۱۹۰۵، و در پنجاب در مورد اولی، جوانان تحصیل کرده، باهوش و متخصص طبقه متوسط شهری بودند، کمیته بادراکوک که از انقلاب «کلاسیک» هند می‌آمدند، در حالیکه دومی پایه حمایتی کلانی در جامعه نظامی و روستائی پونجاب داشت. سازمان‌هایی مانند جوگانتار و آنوشیلان سامیتی در دههٔ ۱۹۰۰ پدیدار شدند. جنبش‌ها و فلسفه انقلاب حضور خود را در سال ۱۹۰۵ در طول بخش بندی بنگال یافتند. احتمالاً اولین گام‌ها جهت سازماندهی انقلابیون توسط آروبیندو گاش، برادرش بارین گاش، بوپندرانات داتا و غیره انجام شد. وقتی آنها حذب جوگانتار را در آوریل سال ۱۹۰۶ تشکیل دادند، جوگانتار به عنوان دایره داخلی آشیلان سامیتی که در بنگال حاضر بود، عمدتاً به عنوان یک جامعه انقلابی در ظاهر یک انجمن ورزشی، بوجود آمد.آنوشیلان سامیتی و جاگینتار شعبه‌های متعددی در سرتاسر بنگال و سایر قسمتهای هند باز کردند و زنان و مردان جوان را برای شرکت در فعالیتهای انقلابی استخدام کردند. بسیاری از قتل و غارتها انجام شدند، بسیاری از انقلابیون نیز دستگیر و به زندان افکنده شدند. رهبران حزب جوگانتار مانند بارین گاش و باگا جاتین، شروع به ساخت مواد منفجره کردند. از برجسته‌ترین رویدادهای ترور سیاسی، بمب آلیپوربود، کشتار مظفرپور تلاش در انجام بسیاری از فعالیت‌ها کرد و بسیاری از آنها محکوم به تبعید ابد شدند، در حالیکه خودیرام بس اعدام شد. تأسیس ایندیاهاوس (India House) و جامعه‌شناس هندی تحت شیمجا کریشما وارما در لندن در سال ۱۹۰۵ جنبش رادیکال را به خود بریتانیا برد. در اول ماه ژوئیه ۱۹۰۹، یک دانشجوی هندی به نام مادان لا دینگرا، توسط خانه هند در لندن شناسائی شده و ویلیام هات کورزون وایل، یک M.P بریتانیائی در لندن، به ضرب گلوله کشته شد. در سال ۱۹۱۲ توطئه دهلی-لاهور توسط راش بهاری بوز، عضو سابق جوگانتار، برنامه ریزی شد، تا نایب السلطنه وقت هند، چارلز هاردینگ را ترور کنند. این توطئه در تلاشی برای بمب گذاری اجتماع نایب السلطنه در ۲۳ دسامبر ۱۹۱۲ به دلیل انتقال پایتخت امپراطوری از کلکته به دهلی، به اوج خود رسید. طی عواقب بعدی این اتفاق، پلیس متمرکز و تلاش‌های زیرکانه‌ای توسط پلیس هندی بریتانیایی جهت تخریب انقلاب زیرزمینی پونجابی و بنگال انجام شدند، که برای مدتی فشار زیادی را متحمل شدند. راش بهاری برای مدت زمان سه سال موفق به فرار از دستگیری شد. اما تا زمان شروع جنگ جهانی اول در اروپا، جنبش انقلابی در بنگال (و پونجابی) مجدداً احیاء شده و برای فلج کردن حکومت محلی به حد کافی قوی بود. در سال ۱۹۱۴، انقلابیون هندی، توطئه هائی علیه قانون بریتانیا چیدند، اما این برنامه شکست خورد و بسیاری از انقلابیون زندگی خود را فدا کردند و سایرین دستگیر شده و به زندان سلولی (کالاپانی) در جزایر آندامان و نیکوبار فرستاده شدند. طی جنگ جهانی اول، انقلابیون تصمیم به وارد کردن اسلحه و مهمات از آلمان کرده و یک انقلاب مسلح در مقابل بریتانیا را به اجرا در آورند.در سال ۱۹۰۵ طی مراسم جشن دوسهرا، وینایاک دامودار سوارکار یک آتش بازی از کالاها و لباس‌های خارجی را سازماندهی کرد. او به همراه دانشجویان و دوستانش یک گروه سیاسی به نام آبیناو بارات را تشکیل داد. وینایاک کمی بعد به دلیل فعالیتهایش از دانشگاه اخراج شد اما با اینحال اجازه برگزاری امتحانات دوره لیسانس به او داده شد. او پس از اینکه به کالج حقوق (قانون) در وینایاک لندن ملحق شد، در ایندیا هاوس در بارات باوان سکنی گزید. ایندیاهاوس که توسط پاندیت شیامجی، فعال سیاسی و اجتماعی تبعیدی سازماندهی شده بود، مرکزی پیشرفته برای فعالیت‌های سیاسی دانشجویان بود. سوارکار به زودی جامعه هندی را جهت کمک به سازماندهی هم شاگردیهای هندیش با هدف نبرد برای تکامل قطع وابستگی ازراه انقلاب پیداکرد. سوارکار مشغول مطالعه شیوه‌های انقلابی بود و با فردی کهنه کار از انقلاب روسیه سال ۱۹۰۵ در تماس بود. او دفترچه دستورالعمل ساخت بمب و سایر شیوه‌های جنگ‌های چریکی را بین دوستانش پرینت و منتشر کرد. در سال ۱۹۰۹، مادان لال دینگرا، دنباله رو سرسخت و دوست سوارکار، MP بریتانیائی، سر کورزون وایل را دریک تجمع ترور کرد. عملکرد دیگرا باعث تحریک جدال و ستیز در بریتانیا و هند شد، و این به نوبه خود باعث برانگیختن تحسین و اعتراض شد. سوارکار مقاله‌ای منتشرکرد که طی آن کشتار را تصدیق کرده و تلاش کرد به شکل سیاسی و برای دفاع قانونی از دینگرا حمایت و پشتیبانی فراهم کند. در جلسه‌ای که هندی‌ها برای اعتراض به اعمال دینگرا فراخوانده شده بودند، سوارکار با نیت اعتراض مخالفت کرد و وارد منازعه‌ای داغ و مشاجره‌ای خشمگین با سایر ملازمان شد. محاکمه‌ای سری و محدود و محکومیتی که رای آن مجازات اعدام برای دینگرا بود، فریاد و مخالفت را بین دانشجویان هندی و کمیته سیاسی برانگیخت. سوارکار که در مقابل رای به شدت مخالفت می‌کرد، با مسئولین بریتانیائی در ادعای جنازه دینگرا به دنبال اعدام او مخالفت کرد. سوارکار دینگرا را به عنوان قهرمان و شهید نامید و با شدت بیشتری شروع به تشویق انقلاب کرد. سوارکار در لندن جامعه هندی آزاد(FIS) را پیدا کرد و در دسامبر ۱۹۰۶ شاخه‌ای از جامعهٔ آبیناو بارات را باز کرد. این تشکیلات تعدادی دانشجوی هندی رادیکال شامل باپات P.M، آیر V.V.S. ، مادانلال دینگرا و ویرندرانات کاتوپادایا ایجاد کرد. سوارکار مدتی در پاریس زندگی کرد و پس از رفتن به لندن به دفعات از شهر دیدن می‌کرد. وقتی که تحصیلدار ناسیک، A.M.T.Jackson توسط جوانی تیرخورد، سرانجام وییر سوارکار وارد شبکه مسئولین بریتانیائی شد. او با ذکر ارتباطش با ایندیا هاوس در قتل درگیر شد. سوار کارد در۱۳ ماه مارس ۱۹۱۰در لندن دستگیر و به هند فرستاده شد. وقتی کشتی S.S Morea در هشتم ژوئیه ۱۹۱۰ به بندر مارسلس رسید، سوارکار از سلولش به سمت پنجره کشتی فرار کرد و به داخل آب شیرجه زد، او با امید اینکه دوستش در ساحل بوده و او را سوار ماشینش کند، به سمت ساحل شنا کرد. اما دوستش دیر به آنجا رسید، و آژیرکه صدا کرده بود، باعث شد سوارکار دوباره دستگیر شود. سوارکار طی محاکمه اش به ۵۰ سال زندان محکوم شد و در۴ ژوئیه۱۹۱۱ به زندان سلولی بدنامی در جزایر آندامان و نیکوبار منتقل شد. در دوم ماه مه ۱۹۲۱ برادران سوارکار به زندانی در راتناجیری و پس از آن به زندان مرکزی یراودا منتقل شدند. او سرانجام در ۶ ژانویه ۱۹۲۴ تحت محدودیتهای شدید و سخت آزاد شد- او نباید محدوده تناجیری را ترک می‌کرد و از انجام فعالیتهای سیاسی برای مدت ۵ سال آینده منع شده بود. اما محدودیت‌های سیاسی در فعالیتهای او تازمانی که استقلال استانی (ایالتی) در سال ۱۹۳۷ داده شد، اعمال نشد.حزب گادار از خارج از کشور به فعالیت می‌پرداخت و با انقلابیون در هند همکاری می‌کرد. این حذب در کمک به انقلابیون داخل هند برای دستیابی به جنگ‌افزارهای خارجی بسیار تأثیر گذار بود. پس از جنگ جهانی اول، فعالیت‌های انقلابیون به تدریج کاهش یافت زیرا آنها به دلیل دستگیری رهبران برجسته، فشارهای عمده‌ای را تحمل می‌کردند. در دههٔ ۱۹۲۰، برخی از فعالیت‌های انقلابی شروع به سازماندهی مجدد کردند.انجمن جمهوری خواه سوسیالیست هندوستان(HSRA) به رهبری چاندراسکار آزاد تشکیل شد. سرقت قطار کاکوری توسط اعضاء HSRA در سطح وسیعی انجام شد. باگات سینگ و باتوکشوار دوت بمبی را در ۸ آوریل ۱۹۲۹ داخل مجلس قانونگذاری مرکزی در راستای مخالفت با تصویب لایحه امنیت عمومی و لایحه مشکلات بین کارفرما و کارگر انداختند، در حالیکه شعارهایی از انقلاب زینداباد سرمی دادند، اما کسی در حادثه بمبگذاری کشته یا مجروح نشد. باگات سینگ پس از واقعه بمبگذاری پس از اینکه محاکمه‌ای انجام شد، تسلیم شد. شوکدو و راجگورو نیز طی تجسسهایی بعد از حادثه بمبگذاری دستگیر شدند. به دنبال محاکمه (مورد بمبگذاری مجلس مرکزی)، باگات سینگ، سوکدو و راجگرو در سال ۱۹۳۱ اعدام شدند. آلاما مشرقیخاکسار تحریک را برای راهنمائی بویژه مسلمانان به سوی جنبش استقلال تأسیس کرد.سوریا سن، به همراه سایر فعالیت‌ها، جهت دستیابی به اسحله و مهمات و تخریب سیستم ارتباطی دولت و به منظور تأسیس یک دولت محلی، به اسلحه خانه چیتاگونگ در ۱۸ آوریل ۱۹۳۰ حمله کردند. پریتیلاتا واددار رهبر حمله به یک انجمن اروپائی در چیتاگونگ در سال ۱۹۳۲ بود، در حالیکه بینا داس تلاش کرد تا استنلی جکسون، فرمانده بنگال را داخل سالن جلسه عمومی دانشجویان دانشگاه کلکته ترور کند، به دنبال کیس حمله به اسلحه خانهچیتاگونگ، سوریا سن اعدام و بسیاری دیگر تا ابد به زندان سلولار در آندامن تبعید شدند. در سال ۱۹۲۸ داوطلبان بنگال شروع به فعالیت کردند. در ۸ دسامبر ۱۹۳۰، گروه سه نفره بنی-بادال-دینش از حذب، به دبیرخانه ساختمان نویسندگان در کلکته وارد شدند وکل ان اس سیمپسون(Col.N.S Simpson) بازرس کل زندانها را به قتل رساندند.در روز ۱۳ مارس ۱۹۴۰، اودهام سینگ به مایکل اودیر (آخرین قتل سیاسی خارج از هند) که در کل مسئول قتل‌عام آمریتسار بود، در لندن شلیک کرد، اما با تغییر سناریوی سیاسی در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ - با رهبران اصلی با در نظرگرفتن گزینه‌های متعدد که توسط بریتانیائیها پیشنهاد می‌شد و با پلتیکهای مذهبی که روی کار می‌آمدند- فعالیتهای انقلابی به تدریج کاهش یافتند. بسیاری از انقلابیون گذشته با پیوستن به کنگره و سایر احذاب به پلتیک جریان اصلی ملحق شدند، خصوصاً طرفداران کمونیست، در حالیکه بسیاری از طرفداران عمل در زندان‌های مختلف کشور نگهداشته شدند.

    فرایند پایانی جنبش استقلال هندیها


    در سال ۱۹۳۷، رأی گیری استانی انجام شد و کنگره در ۷ استان از ۱۱ استان به قدرت رسید. این نشانه مقتدری از پشتیبانی مردم هند برای استقلال کامل بود.با شروع جنگ جهانی دوم، نایب السلطنه لینلیتگو، به صورت یکطرفه، بدون مشورت با نمایندگان منتخب هندی، هند را طرف بریتانیا اعلام کرد. در اعتراض به عملکرد لیلیتگو، رهبر کل کنگره از شوراهای دولت محلی استفاء داد. اما بسیاری افراد تمایل به پشتیبانی از جنگ بریتانیا داشتند، و قطعاً ارتش هندی بریتانیایی بزرگترین نیروی داوطلب بود که در آن ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ مرد در طی جنگ وجود داشت.به ویژه در طی جنگ بریتانیا در سال ۱۹۴۰، گاندی دربرابر جنبش‌های نافرمانی مدنی کلان که از داخل و خارج از حذب او می‌آمد، مقاومت کرد، با اظهار اینکه به دنبال آزادی هند در خاکسترهای یک بریتانیای ویران شده نیست. در سال ۱۹۴۲، کنگره جنبش رهایی هند را آغاز کرد. خشونت وجود داشت اما راج اقدامات جدی انجام داد و دهها هزار نفر از رهبران کنگره، از جمله همه اشخاص مهم استانی و ملی را دستگیر کرد. آنها تا نزدیک پایان جنگ در سال ۱۹۴۵ آزاد نشدند. جنبش استقلال شاهد قیام سه جنبش بود: اولین آنها، توطئه کاکوری(۹ اوت ۱۹۲۵) به رهبری جوانان هندی تحت رهبری پاندیت رام پراساد بیسمیل بود؛ جنبش دوم جنبش آزاد هیند، به رهبری نتاجی سوباس چاندرا بوز بود که آغاز آن در حین جنگ بود و با آلمان و ژاپن برای جنگ با بریتانیا ملحق شد. جنبش سوم در اوت ۱۹۴۲ آغاز شد، رهبر آن لال باهادور شاستری بود و مرد عادی بود که نتیجه آن شکست مأموریت کریپس برای دستیابی به توافق عامه با رهبری سیاسی هندی برای انتقال قدرت پس از جنگ بود.

    جنبش رهایی هند

    جنبش رهایی هند (برات کودو آندولان) یا جنبش اوت یک جنبش نافرمانی مدنی در هند بود که در نهم اوت سال ۱۹۴۲ در پاسخ به درخواست گاندی مبنی بر استقلال فوری هند آغاز شد و علیه فرستادن هندی‌ها به جنگ جهانی دوم بود. او از تمام معلمان خواست که مدارس خود و هندیهای دیگر خواست که شغلهای خود را ترک کرده و در جنبش شرکت کنند. به علت نفوذ سیاسی گاندی افراد زیادی درخواست او را اجابت کردند.در هنگام جنگ، حزب کنگره در جلسه (Wardha) واردهای کمیته کاری در سپتامبر سال ۱۹۳۹ موضوع حمایت از جنگ بر ضد فاشیم را تصویب کرد اما در عوض وقتی آنها درخواست استقلال کردند، این موضوعات رد شدند. در ماه مارس سال ۱۹۴۲ دولت بریتانیا که با شبه قاره‌ای مواجه شد که با اکراه و بی میلی در جنگ شرکت کرده بودند، و همچنین با شرایط وخیم تر شدن جنگ در اروپا و آسیای جنوب شرقی و همچنین با نارضایتی سربازان هندی –به خصوص در اروپا- و غیرنظامیان در شبه قاره مواجه شد، نماینده‌ای را تحت نظارت استافورد کریپس به هند فرستاد که به مأموریت کریپس معروف شد. هدف این مأموریت مذاکره با کنگره ملی هند بود تا به جای انحطاط و توزیع قدرت از راس و نایب السلطنه به قوه مققنه منتخب هند، در طول جنگ به یک همکاری کلی دست یابند. با این وجود مذاکرات با شکست مواجه شدند، در اشاره به نیاز اصلی یک چهارچوب زمانی برای حرکت به سوی دولتی مردمی و نیاز به تعریف قدرتهایی که نادیده گرفته شدند، به ویژه توصیف پیشنهاد وضعیت - حکومت محدود که برای جنبش هند غیرقابل قبول بود با شکست مواجه شدند. کنگره برای تقویت حکومت بریتانیا و رفع نیازهای آن و بدست آوردن لغتی قطعی در مورد استقلال، تصمیم گرفت جنبش رهایی هند را آغاز کند.هدف جنبش این بود که با گروگانگیری جنگ متحد، دولت بریتانیا را بر سر میز مذاکره بیاورد. درخواست مقاومت مصمم اما منفعل که دلالت بر اطمینانی داشت که گاندی برای جنبش پیش بینی کرده بود به بهترین شکل توسط ندای او برای انجام دادن یا مردن توصیف شده است و در ۸ اوت در گووالیا تنک مایدان در بمبئی منتشر شد و از آن زمان با عنوان اوت کرانتی مایدان (پایه و اساس انقلاب اوت) دوباره نامگذاری شد. با این حال رهبری کل کنگره، نه فقط در سطح ملی، در کمتر از ۲۴ ساعت بعد از سخنرانی گاندی دستگیر شد، و اکثر افراد کنگره بقیه مدت جنگ را در زندان گذراندند.در ۸ اوت سال ۱۹۴۲ قانون رهایی هند در نشست کمیته کنگره هند (AICC) در بمبئی تصویب شد. در پیش نویس آن آمده بود که اگر بریتانیا به اهدافش دست نمی‌یافت، یک شورش و نافرمانی عظیم آغاز می‌شد. با این حال این یک تصمیم بحث برانگیز بود. در گوالیا تنک، مومبای، گاندی از هندی‌ها خواست نافرمانی و شورش آرام و به دور از خشونت داشته باشند. گاندی به توده‌ها گفت که مثل یک ملت مستقل عمل کنند و از دستورهای انگلیسی‌ها پیروی نکنند. پیشروی ارتش چین تا مرز بورما-هند، انگلیسی‌ها را از خطر آگاه کرد و روز بعد آنها با زندانی کردن گاندی در کاخ آقا خان در پونا به این عمل پاسخ دادند. کمیته کاری حزب کنگره یا رهبر ملی همه با هم دستگیر شدند و در احمدنگار فورت زندانی شدند. آنها حزب را تحریم و توقیف کردند. کارگران همه با هم غایب شدند و اعتصاب‌ها شروع شد. جنبش شاهد خرابکاری‌های زیادی بود، به گروههای متحد در سازمان متروی هند با بمب حمله شد، ساختمان‌های دولتی آتش زده شدند، خطوط برق قطع شدند و خطوط ارتباطی و حمل و نقل جدا و قطع شدند. قطعی‌ها و شکست‌ها برای چند هفته تحت کنترل بودند و کمترین تأثیر را روی جنگ داشتند. به زودی این جنبش به یک مبارزه طلبی بدون رهبر تبدیل شد، تعدادی از این فعالیت‌ها از اصل دوری از خشونت گاندی دور شدند. در بخش‌های بزرگ کشور، سازمان‌های متروی محلی بر جنبش پیروز شدند. با این حال در سال ۱۹۴۳ رهایی هند به پایان رسید. اکثر حزبهای اصلی طرح رهایی هند را رد کردند و بیشتر جاها با انگلیسی‌ها همکاری می‌کردند از جمله ایالتهای شاهانه، خدمات شهری و پلیس. پیمان یا لیگ مسلمان از حکومت حمایت کرد و به سرعت در عضویت و در نفوذ با انگلیس رشد کرد.

    ارتش ملی هند

    مقالات اصلی: ارتش ملی هند، آرزی حکومت آزاد هند، نتاجی سابهاس چانترا بوز و جنگ جهانی دوم.
    همچنین مراجعه شود به: ایندین فریز لژیون، باتاگلیونه آزاد هیندوستان، کپت موهان سینگ، لیگ استقلال هند، و محاکمات INA
    نتاجی سابهاس چاندرا بوز که دو بار در سالهای ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ به عنوان رئیس کنگره انتخاب شده بود، شدیداً با ورود اختیاری هند به جنگ مخالفت کرد. او پس ازتبلیغات برای لایحه علیه شرکت در جنگ، در سال ۱۹۳۹ از کنگره استفاء داد و حذب جدیدی را آغاز کرد، بلوک پیشرو سراسری هند. در سال ۱۹۴۰، یک سال پس از شروع جنگ، بریتانیائی‌ها بوز را در کلکته در حبس خانگی قراردادند. اما او فرار کرد و از افغانستان به سمت آلمان به منظور یافتن کمک محوری برای تشکیل یک ارتش برای جنگ با بریتانیایی‌ها حرکت کرد. او در اینجا با سربازان هندی زندانی ارتش دشمن، آروین رومل (POWs) که به عنوان لژیون (هنگ) هند آزاد شناخته می‌شد، متحد شد. بوز راهی آسیای جنوبی ژاپنی شد که در آنجا دولت آزاد هندی را تشکیل داد، یک دولت هندی آزاد استانی در تبعید، و ارتش ملی هند را با سربازان هندی زندانی دشمن و هندی‌های تبعیدی با کمک ژاپنی‌ها در آسیای جنوب شرقی را سازماندهی کرد. اهداف آن رساندن هند به یک نیروی جنگجو بود که خشم عمومی را برای الهام بخشی شورش در میان سربازان هندی برای دفاع از راج بریتانیایی افزایش می‌داد.INA برای مشاهده عملکرد در مقابل هم پیمانان، ازجمله ارتش هندی بریتانیائی، در جنگلهای آراکان، برمه و در آسام بود، درحالیکه ایمپال و کوهیما با پانزدهمین ارتش ژاپنی محاصره می‌شدند. طی جنگ، جزایر آندامان و نیکوبار توسط ژاپنی‌ها تسخیر شده و توسط آنها تسلیم INA شدند. بوز آنها را مجدداً نامگذاری کرد: ید(Martyr-شهید) و ساراج (استقلال).INAشکست خورد درحالیکه به لوجستیک سواشده بدهکاربود، ارتش و منابع ناچیز از ژاپنی‌ها، و فاقد پشتیبانی و آموزش. مرگ فرضی بوز به عنوان اوج جنبش هند آزاد شمرده می‌شود. به دنبال محاصره ژاپن، سربازان INA به هند آورده شده و تعدادی از آنها متهم به خیانت شدند. اما عملکردهای بوز اذهان عمومی را تحت تأثیر قرارداده و سربازان بومی نیروی هندی بریتانیائی را از وفاداری به سمت تاج و تخت به منظور حمایت از سربازانی که راج آنها را دوست و یاور می‌پنداشت، منحرف کرد.پس از جنگ، داستان جنبش هند آزاد و ارتش آن که طی محاکمات سربازان INA مورد توجه عموم قرار گرفت، در سال ۱۹۴۵ بسیار فتنه انگیز بود، طوری که شورشهای توده‌ای وحشت انگیز و طغیانها- نه فقط در هند، بلکه در کل امپراطوری آن- دولت بریتانیا از BBC برای پخش این داستان ممانعت به عمل آورد. روزنامه‌ها خلاصه اعدام سربازان INA را که در ردفورت انجام شده بود، گزارش دادند. در حین محاکمه و پس از آن، شورشیانی که از نیروهای ارتشی هندی بریتانیائی برخواسته بودند، به ویژه در نیروی دریائی سلطنتی که حمایت عموم را در سرتاسر هند، از کراچی تا بمبئی و از ویزاگ تا کلکته به دست آورده بودند.

    شورش جزیره کریسمس و طغیان نیروی دریائی سلطنتی هند

    شورش نیروی دریائی سلطنتی هند پس از دو حمله ژاپنی به جزیره کریسمس در اواخر فوریه و اوایل مارس ۱۹۴۲، روابط بین افسران بریتانیائی و سربازان هندیشان درهم شکست. در شب دهم مارس سربازان هندی به رهبری یک پلیس اهل سیک، شورش کردند تا پنج سربازبریتانیائی را کشته و مابقی ۲۱ اروپائی را در جزیره زندانی کردند. پس از آن در تاریخ ۳۱ مارس، یک ناوگان ژاپنی به جزیره آمد و هندی‌ها تسلیم شدند.شورش نیروی دریائی هندی سلطنتی (که شورش بمبئی نیز نامیده می‌شود)، اعتصاب جامعی را در برگرفت و شورش متعاقب آن توسط سربازان هندی نیروی دریائی هندی سلطنتی روی عرشه کشتی و استقرار در ساحل در بندرگاه بمبئی در ۱۸ فوریه ۱۹۴۶انجام شد. شورش از نقطه اولیه در بمبئی گسترش یافته و در سرتاسر هند بریتانیائی، از کراچی تا کلکته مورد حمایت واقع شد و سرانجام ۷۸ کشتی، ۲۰ استقرار در ساحل و ۲۰۰۰۰ سرباز را شامل شد.آشفتگی، اعتصابهای انبوه، تظاهرات و سرانجام حمایت و پشتیبانی برای شورشیان، بنابراین چندین روز حتی پس از انحراف شورش ادامه پیدا کرد. به همراه آن، ممکن است ارزیابی طوری باشد که با عبارات کاملاً مثبت وقطعی به دولتی که نیروهای ارتش هند دیگر نمی‌توانند برای پشتیبانی در مواقع بحران به طول کلی به آن اعتماد کنند، وحتی بیشتر اینکه خود آن بیشتر منبع جرقه هائی بود که مشکل را در یک کشور مشعل ساخته و از سناریوی مستعمره سیاسی به سرعت بیرون می‌لغزد.

    استقلال و بخش بندی هند
    تاریخ جمهوری هند، بخش بندی هند
    جنبش پاکستان

    در سوم ژوئن سال ۱۹۴۷، وایکانت لوئیس ماونت باتن، آخرین فرماندار کل هند، بخش بندی هند بریتانیائی به هند و پاکستان را اعلام کرد. با عبور سریع از پارلمان بریتانیائی قانون استقلال هند، در ساعت ۱۱:۵۷ مورخ ۱۴ اوت ۱۹۴۷، پاکستان به عنوان کشوری جداگانه اعلام شد، و در ساعت ۱۲:۰۲، درست پس از نیمه شب، مورخ ۱۵ آگست ۱۹۴۷ هند نیز کشوری مستقل شد. به دنبال آن برخوردهای خشن بین هندوها، شیخ‌ها و مسلمانان بوجود آمد. نخست وزیر نرو و معاون نخست وزیر سردار والاببائی پاتل، ماونت باتن را دعوت کرد تا همچنان فرماندار کل هند بماند. پاتل مسئولیت آوردن ۵۶۵ ایالت باشکوه را به اتحادیه هند به عهده گرفت، تلاش‌های او با سیاست‌های «مشت آهنین در دستکش مخملی» با استفاده از نیروی نظامی تفهیم شد تا جوناگاه و استان حیدرآباد به هند ملحق شوند (عملکرد چوگان) از سوی دیگر، پاندیت جواهر لعل نهرو مسئله کشمیر را در دست خود نگه داشت.مجلس مؤسسان کار پیش نویس قانون اساسی را در ۲۶ نوامبر سال ۱۹۴۹ تکمیل کرد؛ در ۲۶ ژانویه ۱۹۵۰، جمهوری هند رسماً اعلان شد. مجلس مؤسسان دکتر راجندرا پراساد را که از سوی فرمانده کل راجگوپالاچاری فرمان داده شده بود، به عنوان اولین رئیس جمهور هند برگزید. متعاقب آن هند به گوا و سایر قسمتهای هندی تحت محاصره پرتقال در سال ۱۹۶۱ حمله کرده و آنجا به هند پیوست)، فرانسویها چاندرناگور، پوندیچری و سایر مستعمره‌های هندی باقی‌مانده را درسال ۱۹۵۶ واگذار کردند، و اسکیم در سال ۱۹۷۵ رأی داد تا به اتحادیه هند ملحق شود.به دنبال استقلال در سال ۱۹۴۷، هند در کشورهای مشترک‌المنافع باقی‌ماند و روابط بین هند و بریتانیا دوستانه شد. مناطق بسیاری وجود دارد که هردو کشور وابستگی‌های محکمتری برای استفاده دو طرفه طلب می‌کنند و همین‌طور وابستگی‌های فرهنگی و اجتماعی بین دو ملت وجود دارد. جمعیت هندی تبار در بریتانیا بیش از ۱٫۶ میلیون نفر است. در سال ۲۰۱۰، نخست وزیر دیوید کامرون روابط بریتانیائی-هندی را به عنوان «روابط خاص جدید» توصیف کرد.

    جستارهای وابسته

    • هند
    • سبهاش چندر بوس
    • ماهاتما گاندی
    • Hindu nationalism
    • Muslim nationalism in South Asia
    • چندپارگی هند
    • Partition of Bengal

    Macaulayism

    منابع

    1. Chandra 198926
    برای مطالعه
    • Brown, Judith M. Gandhi's Rise to Power: Indian Politics ۱۹۱۵–۱۹۲۲ (Cambridge South Asian Studies) (۱۹۷۴)
    • MK Gandhi. My Experiments with Truth Editor's note by Mahadev Desai (Beacon Press) (۱۹۹۳)
    • Brown, Judith M. , 'Gandhi and Civil Resistance in India, ۱۹۱۷–۴۷', in Adam Roberts and Timothy Garton Ash (eds.), Civil Resistance and Power Politics: The Experience of Non-violent Action from Gandhi to the Present. Oxford & New York: Oxford University Press, 2009. ISBN 978-0-19-955201-6.
    • Jalal, Ayesha. The Sole Spokesman: Jinnah, the Muslim League and the Demand for Pakistan (Cambridge South Asian Studies) (۱۹۹۴)
    • . شابک ‎۰-۸۳۶۴-۲۳۷۶-۳.
    • . شابک ‎۰-۸۰۷۰-۵۹۰۹-۹.
    • . شابک ‎۱-۹۰۰۶۲۴-۱۲-۵.
    • Gonsalves, Peter. Khadi: Gandhi's Mega Symbol of Subversion, (Sage Publications), (۲۰۱۲)
    • Gopal, Sarvepalli. Jawaharlal Nehru – Volume One: 1889 – 1947 – A Biography (۱۹۷۵), standard scholarly biography
    • . شابک ‎۰-۵۲۱-۰۶۲۷۴-۸.
    • Singh, Jaswant. Jinnah: India, Partition, Independence (۲۰۱۰)
    • . شابک ‎۹۷۸-۰-۱۴-۰۱۰۷۸۱-۴.
    • . شابک ‎۹۷۸-۰-۱۹-۵۶۲۷۹۸-۵.
    • . شابک ‎۰-۳۳۳-۹۰۴۲۵-۷.
    • Wolpert, Stanley A. Jinnah of Pakistan (۲۰۰۵)
    • Wolpert, Stanley A. Gandhi's Passion: The Life and Legacy of Mahatma Gandhi (۲۰۰۲)
    • M.L.Verma Swadhinta Sangram Ke Krantikari Sahitya Ka Itihas (۳ Volumes) ۲۰۰۶ New Delhi Praveen Prakashan ISBN 81-7783-122-4.
    • Sharma Vidyarnav Yug Ke Devta: Bismil Aur Ashfaq ۲۰۰۴ دهلی Praveen Prakashan ISBN 81-7783-078-3.
    • M.L.Verma Sarfaroshi Ki Tamanna (۴ Volumes) ۱۹۹۷ دهلی Praveen Prakashan.
    • Mahaur Bhagwandas Kakori Shaheed Smriti ۱۹۷۷ لکهنو Kakori Shaheed Ardhshatabdi Samaroh Samiti.

    South Asian History And Culture Vol. -۲ pp. ۱۶–۳۶,Taylor And Francis group

    پیوند به بیرون

    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ جنبش استقلال‌طلبی هند موجود است.
    • Muslim freedom martyrs of India – TCN News
    • Indian Freedom Fighters Tribute on PeopleForever.org
    • Pakistani Freedom Fighters Tribute on PeopleForever.org
    • Origin of Non-Violence
    • Independence movement
    • Mahatma Gandhi
    • Indian Government
    • Raja Mahendapratap
    • Timeline of Indian independence movement
    جنبش استقلال هند


    رده‌ها:

    • جنبش استقلال هند
    • تاریخ بنگلادش
    • تاریخ پاکستان
    • تاریخ جنبش‌های اجتماعی
    • تاریخ هند
    • هند مستعمراتی


    ---------- Post added at ۲۰:۳۶ ---------- Previous post was at ۲۰:۲۰ ----------

    زمینه های ورود انگلیس به هند













    از روزی که محمود غزنوی به هندوستان حمله کرد، مهاجمان یکی پس از دیگری وارد هندوستان شدند و مردم را به بیچارگی و بدبختی کشاندنددر زمان حکومت مغولان هندوستان، به‌ویژه اکبرشاه و شاه‌ جهان، هندوستان دارای درخشان‌ترین عصر تاریخی خود بود. بعد از اورنگ زیب، امپراتوری مغول به خطر افتاد و بر سر تخت جانشینی اختلافاتی به‌وجود آمد. این گونه بود که امپراتوری تجزیه گردید و هر منطقه مستقل شد و تحت حکومت نواب‌ها درآمد. در پی این تجزیه، مغول‌ها عظمت و اقتدار خود را از دست دادند و دورۀ استعمار انگلیس آغاز شد. زمینۀ ورود انگلیس در زمان امپراتوری مغول اتفاق افتاد.از آنجاکه این تحقیق، زمینۀ ورود انگلیس به شبه‌قارۀ هند را بررسی می‌کند، لازم است به بررسی امپراتوری مغول، نیز پرداخته شود. همچنین لازم به نظر می‌رسد که پیش از بررسی ورود انگلیس به هند، تاریخچۀ امپراتوری مغول در هندوستان ذکر گردد.

    امپراتوری مغولان

    در این سلسله هفده نفر به پادشاهی رسیدند که درمیان آنها شش نفر، از دیگر امپراتورها مقتدرتر به حساب می‌آمدند. این شش نفر به ترتیب عبارت‌اند از:
    الف) بابر
    ظهیرالدین محمد بابر، از ۹۳۲ ق/ ۱۵۲۶م تا ۹۳۷ ق/ ۱۵۳۰م حکومت کرد. او از نوادگان تیمور ( Timur)، مؤسس امپراتوری مغول در هند، است. محمد بابر اولین پادشاه آن به‌شمار می‌آید. وی از نسل پنجم تیمور لنگ است. بابر در ۶ محرم سال ۸۸۸ق/ ۱۴۸۳م، در نیمۀ زمستان به دنیا آمد. امپراتوری مغول با پیروزی بابر آغاز گردید. این سلسله امپراتوران در تاریخ، با نام امپراتوری بابری یا تیموریان هند (گورکانیان هند) یا مغولان هند (مغولان کبیر) شناخته می‌شوند. بابر در تاریخ ۶ جمادی‌الاول ۹۳۷ق/ ۱۵۳۰م، در ۴۹ سالگی از دنیا رفت. مدت سلطنت او ۳۸ سال بود که ۳۳ سال در ماوراء‌النهر، بدخشان و کابل و پنج سال و پنج روز در هندوستان بوده است. سلطنت او از روز جمعه ۷ رجب ۹۳۲ق/ ۱۵۲۶م شروع شد و در ۶ جمادی‌الاول ۹۳۷ ق/ ۱۵۳۰م پایان یافت.
    ب) همایون
    بعد از بابر، فرزند وی همایون به پادشاهی رسید که از سال ۹۳۷ق/ ۱۵۳۰م تا ۹۶۳ق/ ۱۵۵۶م حکومت کرد. همایون در شب سه‌شنبه ۴ ذی‌قعده سال ۹۱۳ق/ ۱۵۰۸م در ارگ کابل متولد شد و در ۲۳ سالگی به پادشاهی رسید. وی پادشاهی بی‌نهایت کریم و صاحب ذوق سلیمی بود. او در روز جمعه ۱۱ ربیع‌الاول سال ۹۶۳ق/ ۱۵۵۶م از سقف کتابخانه افتاد و در ۱۵ همان ماه درگذشت. مقبرۀ او در دهلی است. همایون در ۴۹ سالگی درگذشت و تا چند روز خبر مرگش را فاش نکردند و در روز هفتم خطبۀ پادشاهی به نام اکبرشاه خوانده شد.
    ج ) اکبر
    ج ) اکبر
    اکبر در امرکوت سند در شب یکشنبه ۵ رجب سال ۹۴۹ق/ ۱۵۴۲م به دنیا آمد و در روز جمعه ۲ ربیع‌الثانی ۹۶۳ق/ ۱۵۵۶م در کلانور از توابع لاهور، در سیزده‌سالگی بر تخت پادشاهی نشست. او از بیستمین سال پادشاهی، رو به امور دینی و مذهبی گذاشت. اکبر حامی مذهب چشتیه بود. با فتوحات درخشانی که کرد، قدرت و جلال امپراتوری او به حد عالی رسید. در این زمان، اولین اروپایی‌ها (پرتغالی‌ها) در سواحل هند بازارهای کوچک را بنا کردند، ولی دوام نیافتند. در سال ۹۸۷ق/ ۱۵۸۰م دو کشیش مسیحی کاتولیک به دربار او رسیدند و او را به مسیحیت دعوت کردند، ولی اکبرشاه آن را نپذیرفت. اما این، تأمل و بحث‌های بیشتر او با علما را باعث شد. وی در بستر مرگ، چون قوت حرف زدن نداشت، با اشاره، پسر را فرمان داد که کلاه پادشاهی بر سر گذارد و شمشیر همایون را بر کمر بندد. اکبر بعد از ۵۱ سال و دو ماه و نه روز پادشاهی، شب چهارشنبه پاییز ۱۰۱۴ق/ ۱۶۰۵م در ۶۳ سالگی درگذشت. مدفنش در سکندرا، قصبه‌ای در شش میلی آگره واقع است. پس از وی شاهزاده سلیم با لقب نورالدین محمد جهانگیر در شهر آگره تاج‌گذاری کرد.

    د) جهانگیر


    نام او سلیم، فرزند ارشد اکبر بود که در روز چهارشنبه ۱۷ ربیع‌الاول سال ۹۷۷ق/ ۱۵۶۹م در قصبۀ سیکری متولد شد. وی در ۳۷ سالگی در روز پنجشنبه ۲۰ جمادی‌الثانی سال ۱۰۱۴ق/ ۱۶۰۵م در دارالخلافه آگره بر تخت سلطنت نشست. در زمان سلطنت او قسمت اعظم مملکت در آرامش بود و وی مثل پدرش، هر روز در دیوان به شکایات مردم می‌رسید و راه عدل و داد را پیش می‌گرفت. در سال ۱۰۲۳ق/ ۱۶۱۵م سرتوماس روا (Sir Thomos Roe) سفیر جیمز (James) پادشاه اول انگلستان، به نزد جهانگیر فرستاده شد. این سفیر در بندر «سورت» هند وارد گشت و از آنجا خط شمال را گرفت و با امپراتور و درباریانش که به قصد گردش به گجرات می‌رفتند، آشنا گردید. امپراتور او را نوازش کرد و پذیرایی شایان و باشکوهی از او به عمل آورد و اجازه داد تا در آن سفر، جزء همراهان پادشاه باشد. این سفیر در مراجعت خود به وطن، سفرنامه‌ای در مورد دربار جهانگیر نوشت که سراسر پر از تحسین و تعریف شکوه و جلال دستگاه امپراتوری مغول است و از آداب و سلیقۀ رجال درباری آن دوره حکایت می‌کند. جهانگیر در صبح روز یکشنبه ۲۸ صفر ۱۰۳۶ق/ ۱۶۲۷م از دنیا رفت. مقبرۀ او در لاهور است.

    ه) شاه جهان


    نام او خرم و سومین پسر جهانگیر بود. او در شب پنجشنبه ماه ربیع‌الثانی سال ۹۹۹ق/ ۱۵۹۲م در لاهور به دنیا آمد. شاه جهان از پادشاهان مقتدر مغولان بود. او در روز دوشنبه ۸ جمادی‌الثانی سال ۱۰۳۷ق/ ۱۶۲۸م در آگره بر تخت سلطنت نشست. او امپراتوری را تحت عنوان شاه جهان اعلام نمود و رقبای خود را به قتل رساند. شاه جهان تا شعبان سال ۱۰۶۸ق/ ۱۶۵۸م سلطنت کرد و از رمضان آن سال تا ۲۶ رجب سال ۱۰۷۶ق/ ۱۶۶۶م محبوس و تحت نظر بود تا اینکه از دنیا رفت. مدفنش در تاج محل آگره است. شاه جهان ۳۱ سال پادشاهی کرد.

    و) اورنگ زیب

    اورنگ زیب در ذی‌القعده ۱۰۲۷ق/ ۱۶۱۸م به دنیا آمد. دو جهانگرد فرانسوی برنیه و تاورنیه که در آن زمان در هندوستان بودند، از شکوه و جلال دربار وی حیرت نموده‌اند. بعد از اورنگ زیب، امپراتوری مغول به خطر افتاد و بر سر جانشینی اختلافاتی به‌وجود آمد و امپراتوری تجزیه گردید و هر منطقه مستقل شد و تحت حکومت نواب‌ها درآمد و مغول‌ها عظمت و اقتدار خود را از دست دادند. مخصوصاً در روزگار دوازدهمین پادشاه سلسلۀ مغولان، یعنی محمدشاه بود که نادرشاه، فرمانروای ایران، به هند لشکر کشید. او با گرفتن باج و خراج زیاد، به ایران بازگشت. یورش نادر به هندوستان، دو نتیجه داشت: اول اینکه قدرت مغولان کاهش یافت و دیگر اینکه کشور افغانستان از هندوستان جدا شد و به دست سلسلۀ درانی افتاد. حملۀ نادرشاه به هندوستان برای مردم آن کشور به بهای دویست‌هزار کشته و خسارات و غرامت‌های زیاد پایان یافت.

    زمینه‏های ورود انگلیسی‌ها به هندوستان

    ۱-رقابت‌های کشتی‌رانی:مسلمانان اولین کسانی بودند که از طریق دریا به هندوستان راه یافتند. آنان از کرانه‌های عربستان به سمت هندوستان لشکر کشیدند. عثمان ثقفی، فرماندار بحرین، از عمان به سواحل هندوستان به طرف بمبئی حرکت نمود و در سال ۱۴ق/ ۶۳۶م برادر خود را به خلیج دیبل در دهانۀ سند فرستاد و جانشین عثمان به نام علاء از بحرین به پرسپولیس رسید. ولی اعراب خیلی به دریا توجه نداشتند. پس از گشودن سند به دست حجاج و پس از فتح دیبل و منصوره، بندرهای سند به دست اعراب افتاد. در سال‌های ۱۷۶ق/ ۷۹۲م مسلمانان به بندرهای چین نیز رسیدند و بازرگانی اعراب تا نهم میلادی به اوج خود رسید و دیری نگذشت که با آمدن پرتغالی‌ها، بازرگانان مسلمانان عقب رانده شدند. از آن به بعد کشتی‌رانی اعراب در دریای هند به ضعف افتاد و افراد دیگر با کشتی‌های جدیدتر تمام اقیانوس هند را به دست گرفتند. واسکودوگاما، دریانورد پرتغالی، اولین کسی بود که به هند راه یافت. با مرگ هانری ملقب به «دریانورد» (Henry The Navigator) در سال ۸۶۴ق/ ۱۴۶۰م، اکتشافات جغرافیایی متوقف نگردید. جانشینانش آرزوی وصال هند را که او با خود به گور برده بود، عملی کردند. بارتمولمی دیاز (Bartholomeu Diaz) دریانورد مشهور پرتغالی در سال ۸۹۲ق/ ۱۴۸۷م دماغه‌ای را که پس از عبور از دماغۀ امید، با آن مواجه شد، دماغۀ «طوفان» نام نهاد. او این دماغه را دور زد و خود را به اقیانوس هند رساند و به این ترتیب، راه دریایی به هند افتتاح شد و واسکودوگاما که از کاشفان دلاور بود، در سال ۹۰۳ق/ ۱۴۹۸م در ساحل مالابار (ساحل جنوبی غربی هندوستان) به بندر کالیکوت قدم نهاد. از اینجا، رابطۀ مستقیم بین هند و اروپا شروع شد. از این به بعد، دورۀ جدید مناسبات شرق و غرب آغاز می‌گردد. این دوره، ۴۵۰ سال به درازا کشید و با استقلال هند پایان یافت.واسکودوگاما در آن زمان، از رقابت و حسادت مردم محل استفاده کرد و توانست کشتی‌های خود را از اجناس گران‌بها پر نماید. طولی نکشید که اجناس هندی در بازارهای اروپا عرضه گردید. هدف اصلی اروپا برای آمدن به هند، امور تجاری بود، ولی از قرن نوزدهم به بعد، به امور سیاسی تبدیل شد. پرتغالی‌ها اولین کسانی بودند که به هند رسیدند، بعد هلندی‌ها و در اواسط قرن هفدهم دو رقیب جدید، فرانسه و انگلیس بودند. تا اواسط قرن هجدهم، نتیجۀ رقابت به سود انگلیس تمام شد و انگلیس سلطۀ بی‌چون و چرای خود را تا جنگ جهانی دوم بر اقیانوس هند حفظ کرد. این دوره، که زمان استیلای اروپا بر آسیا بود، دارای ویژگی‌های مهمی است؛ از جمله •کشورهای دارای نیروی دریایی قوی، بر کشورهای فاقد نیروی دریایی تسلط یافتند؛•کشورهای آسیایی به وسیلۀ روابط خود با اروپا، وارد تجارت بین‌المللی شدند؛•تسلط کشورهای اروپایی قدرتمند بر سرنوشت کشورهای آسیایی؛•اروپاییان در این دورۀ ۴۵۰ ساله از تبلیغ دین مسیحیت غافل نبودند و در این زمینه بسیار تلاش کردند؛•در این زمان، امریکا در ابتدای پیشرفت خود بود و هیچ نفوذی در منطقه نداشت تا اینکه در سال ۱۲۶۰ق/ ۱۸۴۴م به سواحل اقیانوس آرام رسید.

    ۲- تأسیس کمپانی هند شرقی

    انگلیس در این دوره، از اکتشافات خود در امریکا فارغ شده و از نقش پرتغالی‌ها در اقیانوس هند ضررهای زیادی را متحمل گشته بود؛ بنابراین تصمیم گرفت خود را برای شکست تجارت انحصاری پرتغالی‌ها در اقیانوس هند آماده کند.در غروب شب سال نو ۱۰۰۸ق/ ۱۶۰۰م ستاره‌های سرنوشت سرزمین هندوستان ظاهر شدند. در این شب، مدارک مهمی به خدمت ملکۀ انگلیس رسید. او زنی مصمم و دارای هوش و ذکاوت خاص خودش بود. ملکه بعد از مطالعۀ آن مدارک و برای گسترش بازرگانی بریتانیا با جهان دیگر، بیانیه‌ای صادر کرد که از اولین متن‌هاست و در آنجا می‌نویسد:ازآنجاکه پسرعموی عزیز ما جرج کابرلند و سایر رعایای عزیز، از علاقه‌مندی ما به گسترش امور بازرگانی آگاه‌اند و کراراً از ما تمنا نموده‌اند که به آنها اجازه فرماییم تا بتوانند با سرمایه و توان مالی و امکانات خود به سرزمین‌های دوردست رفته و سبب اعتلای سرزمین مادری ما، انگلستان، و توسعۀ امور دریانوردی و بازرگانی آن، تحت فرمان ما باشند و با بهره‌گیری از ناوگان تجاری به گسترش امور بازرگانی در هند شرقی بپردازند.با این بیانیه، شرکت هند شرقی، به یک شرکت بزرگ بین‌المللی تبدیل شد. در آن زمان، با شکست اسپانیا از انگلستان در نبرد دریایی و به دنبال آن مرگ دومین پادشاه بزرگ اسپانیا و پرتغال در سال ۱۰۰۶ق/ ۱۵۹۸م، اسپانیا ضعیف شد و وجود بازرگانان آینده‌نگر، لندن را به کانون شرکت‌های سهامی تبدیل کرد. در سال ۱۰۰۸ق/ ۱۶۰۰م در دورۀ ملکه الیزابت، چند نفر از بازرگانان آینده‌نگر انگلستان در لندن، شرکتی را به نام کمپانی هند شرقی انگلیس با امتیازات انحصاری تجارت بنیاد گذاشتند. یکی از بازرگانان آینده‌‌نگر انگلستان به نام سرتوماس اسیت (Sir Thomas Smyth)، اولین مدیرعامل کمپانی هند شرقی شد. در ۱۶ اکتبر ۱۵۹۹م/ ۱۰۰۷ق ملکه الیزابت، بازرگانانی را که به روابط مستقیم با شرق علاقه‌مند بودند، به «همپتون کورت» (Hampton court) فرا خواند تا رضایت خود را بر تأسیس شرکت بازرگانی اعلام کند. البته ذکر این شرکت در اکتبر سال ۱۵۹۸م/ ۱۰۰۶ق به میان آمده بود و بازرگانان نیز مشغول جمع‌آوری مقدمات شده بودند. ولی ملکه الیزابت با شنیدن این همه افسانه در مورد هندوستان، تصمیم گرفت سفر به هندوستان را عملی کند و در این جلسه که جنبۀ تشریفاتی داشت، تصمیمش را رسماً اعلام نماید. وی در این جلسه به بازرگانان چنین فرمان داد:ما، الیزابت، ملکه انگلیس و سرزمین‌های وابسته، بازرگانی با شرق را به مدت پانزده سال به کمپانی محترم هند شرقی اعطا و واگذار می‌نماییم.در آن روزگار اکبرشاه، سومین امپراتور مغول در سرزمین هند در اوج قدرت بود. در آگوست سال ۱۰۱۶ق/ ۱۶۰۸م کمپانی هند شرقی اولین کشتی خود را بعد از سفر هفده‌ماهه، به سواحل هندوستان رساند. رئیس کشتی ویلیام هاوکینز، همراه خود، نامۀ شاه جیمز اول را برای امپراتور مغول آورد که در آن خواهان اجازۀ تجارت هندوستان با کمپانی هند شرقی بود. ویلیام هاوکینز اولین‌بار در ساحل «سورات» (Surat) پیاده شد و با پرتغالی‌ها روبه‌رو گردید. وی دو نفر را در سال برای نگه‌داری از کشتی‌ها گذاشت و باقی همراهان وی، به سمت آگره، پایتخت مغول‌ها، حرکت کردند و پس از دو ماه و نیم به آگره رسیدند.هاوکینز در ملاقات خود با جهانگیر، به او هدایایی تقدیم کرد و او را خوشحال ساخت. او به زبان ترکی تسلط داشت و با جهانگیر ترکی حرف می‌زد. از‌این‌رو، خیلی زود توانست در دربار جهانگیر جا باز کند و مورد پسند و لطف امپراتور قرار گیرد و دوستی او را به خود جلب کند. او از این دوستی استفاده کرد و از جهانگیر خواست که به وی برای خدمت در دربار اجازه داده شود و با چرب‌زبانی از جهانگیر خواست تا از او در امور دربار استفاده کند و با اصرار او، مقام هنگ سواری را به وی دادند که در رأس یک گروه چهارصدنفرۀ سواره‌نظام قرار داشت و به این ترتیب به خدمت دربار درآمد. جهانگیر از او خواست که برای ادامۀ زندگی، زنی را برای همسری خود انتخاب کند. چون درباریان مسلمان بودند، او به جهانگیر گفت که می‌خواهد با زنی مسیحی ازدواج کند و شاه نیز برای او زنی مسیحی یافت و هاوکینز با او ازدواج کرد و پس از ازدواج، همه به وی تبریک گفتند.جهانگیر، رفتار و کردار شاهانه داشت؛ ازاین‌رو برای هاوکینز تا حدی دشوار بود که او را برای امضای قرارداد محکمی با کمپانی هند شرقی متقاعد کند؛ درحالی‌که امضای این قرارداد برای امپراتور، کوچک‌ترین اهمیتی نداشت و امپراتور هرگونه که خود صلاح می‌دید، عمل می‌کرد و حاضر نبود هیچ قراردادی را امضا کند. تا اینکه جهانگیر از هاوکینز خسته شد و او را رها کرد. هاوکینز به سورات بازگشت و با یکی از کشتی‌های کمپانی هند شرقی به طرف انگلستان حرکت کرد و در راه از دنیا رفت. او اولین کسی بود که راه مذاکره میان کمپانی هند شرقی و امپراتور مغول را باز کرد. طولی نینجامید که در سال ۱۰۲۰ق/ ۱۶۱۲م نیروی دریایی بازرگانی پرتغال، که حامل چهار کشتی بود، با کشتی کمپانی هند شرقی انگلیس برخورد کرد و بین آنها درگیری به‌وجود آمد و پرتغالی‌ها متحمل شکست بزرگی شدند.جهانگیر با شنیدن خبر پیروزی کشتی‌های کمپانی هند شرقی بر کشتی‌های پرتغالی بسیار خوشحال گردید؛ چون مسئله تسلط بر آب‌های دریای عرب برای هندی‌ها خیلی ارزش داشت. هر سال مسلمانان هندی از این راه برای سفر به حج استفاده می‌کردند و پرتغالی‌ها به بهانه‌های مختلف، راه را بر زائران هندی می‌بستند و برای آنان مشکلاتی ایجاد می‌کردند. از این جهت، هندی‌ها از سال‌های دور، در این دریا گرفتار پرتغالی‌ها بودند. هندی‌ها پیروزی نیروی انگلیس بر پرتغال را به فال نیک گرفتند. به علت این پیروزی، از دربار آگره برای حاکم سورات فرمانی صادر شد.

    ۳- کسب فرمان تجارت کمپانی از جهانگیر

    پیروزی کشتی‌های کمپانی هند شرقی بر کشتی‌های پرتغالی باعث شد تا فرمانی صادر گردد که کمپانی هند شرقی سال‌ها برای رسیدن به آن زمان صرف کرده بود. با این فرمان، به کمپانی هند شرقی انگلیس فقط تجارت بازرگانی اجازه داده شد. این باعث گشت کمپانی هند شرقی تشویق شود و کار بازرگانی خود را شروع کند، ولی چون خارجی‌ها در دربار امپراتور هیچ‌گاه خوشایند نبودند، محدودیت‌ها و بازرسی‌هایی از آنها به عمل می‌آمد.کمپانی هند شرقی برای کسب امتیازات بیشتر در سال ۱۰۲۳ق/ ۱۶۱۵م موجب شد جیمز دوم (James) سفیری به نام سرتوماس روا را به دربار فرستد. هدف این سفیر توسعۀ تجارتی هیئت تاجران انگلیسی در خاک مغول‌ها بود. او پیشرفت خوبی به‌دست آورد و توانست امتیازات زیادی را برای کمپانی به‌دست آورد. سرتوماس روا از بازرگانان ماهر به حساب می‌آمد. او در گزارش‌های روزانۀ خود، از رسیدن به خدمت امپراتور مغول، چنین می‌نویسد:در این شرفیابی، از مراحل مختلفی گذشتم تا به محوطه‌ای رسیدم که نرده‌بندی شده بود؛ با بالا رفتن از سه پله، به پای تخت امپراتور رسیدم. به سنت دربار انگلیس، ادای احترام نمودم. امپراتور هم سری تکان داد.درخواست یک صندلی کردم. به من گفته شد: هرگز کسی در حضور امپراتور ننشسته است. امپراتور رخصت داد تا به ستونی که پوششی از نقره داشت تکیه دهم. به ستون تکیه دادم و پیام شاه جیمز را تقدیم کردم. پس از پاسخ به سؤالات امپراتور، از او خواستم تا اجازه دهد چند نفر انگلیسی که در شهر آگره اقامت دارند، یک کارگاه صنعتی در این شهر دایر کنند. امپراتور پس از چند سؤال دیگر، با اشتیاق درخواست مرا پذیرفت و دستور داد تا فرمان لازم صادر و برای توشیح نزد او آورده شود.از گزارش‌های وی به مقامات کمپانی، به دست می‌آید که این مرد از جلال و عظمت امپراتوری مغول اظهار تعجب نموده و بعد چنین می‌نویسد:اشراف این مملکت همه مقروض و پریشان، طرز اداره و تشکیلات نامنظم، زارعین دچار فقر و استیصال می‌باشند. از هر طرف علایم و آثار یأس و ناامیدی اینجا را فراگرفته و در هر جا جماعت اشرار، دزدان و راهزنان به کثرت موجود و آنها ملت را غارت می‌کنند. حتی در نزدیک اردوی امپراتوری، عابرین را لخت کرده، چیزی را باقی نمی‌گذارند. شهرهای دکن به حال خرابی انداخته شد. اساساً حکومت به‌واسطۀ عدم مراقبت و نبودن تفتیش و نظارت مرکزی، نتوانسته در ایالات بیرون، نظم و انتظامی برقرار سازد.هدیه‌ای که همراه او برای جهانگیر آورده شد، نفیس‌ترین هدیه‌ای به‌شمار می‌آمد که تا به حال کمپانی برای کسی خریده بود. سرتوماس پیام شاه جیمز را با این عبارت به همراه داشت:برای تأکید مراتب حسن نیت و آرزوهای خود برای آن عالی‌جناب، از شما می‌خواهیم تا هدیۀ ناچیز را که توسط سفیر مخصوص خود به دربار عالی‌جناب فرستاده‌ایم، بپذیرید. امیدواریم همیشه در پرتو عنایت خداوند باشید.سرتوماس در دربار ماندگار شد و خیلی سعی می‌کرد که امتیازات بیشتری برای کمپانی کسب کند. وی برای کسب موفقیت خود، رفتارهای نامناسب درباریان را تحمل می‌کرد. او در یکی از نامه‌ها می‌نویسد:«ترجیح می‌دهم بمیرم، ولی رفتار تحقیرآمیزی که در اینجا با نمایندگان دیگر می‌شود با من نشود».ولی قبل از ترک آگرا، از جهانگیر فرمانی به‌دست آورد که از فرمان قبلی محکم‌تر و فراگیرتر بود. با این فرمان، آزادی‌های بیشتری به کمپانی هند شرقی داده می‌شد. قبل از این، هیچ خارجی در سرزمین هندوستان حق حمل اسلحه و ایجاد ساختمان‌های مرکزی را نداشت، ولی با این فرمان، به کارکنان کمپانی، حمل اسلحه و ایجاد ساختمان‌های محکم و مرکزی اجازه داده شد. بنابراین کمپانی مقدمات استعمار خود را تأمین کرد و سرتوماس توانست جایگاه انگلیس را در هندوستان ایجاد کند تا ماندگار شوند.از آن طرف، پرتغالی‌ها به سبب ضعفشان، به هیچ وجه تاب مقاومت در برابر انگلیسی‌ها را درخود نمی‌دیدند؛ به همین دلیل، از درهم‌کاری درآمدند و از انگلیسی‌ها تقاضای کمک کردند. چالرز دوم (Charles II)، پادشاه انگلیس، نیز پرتغال را زیر پروبال خود گرفت و برای اینکه روابط دوستانه‌ای با آنها برقرار کند، در ۲۰ مه سال ۱۶۶۲م/ ۱۰۷۲ق با کاترین براگانس (Chatherine of Braganza) شاهزاده‌خانم پرتغالی ازدواج کرد.

    خورشید مستعمره انگلیس

    مدیران کمپانی در سال ۱۰۹۷ق/ ۱۶۸۶م اعلامیه‌ای صادر کردند که کمپانی هند شرقی انگلیس تصمیم گرفته است که در هندوستان، یک مستعمرۀ انگلیسی برای تمام ادوار آینده تأسیس نماید. کمپانی در گام اول، پست‌های تجارتی متعددی از حکمرانان و امرا در مدرس، کلکته و بمبئی اجاره کرد. ولی بعدها بدون اجازه، با زور و اسلحه آنها را نگه داشت. اورنگ زیب در زمان خود کوشید تا انگلیسی‌ها را از بنگال بیرون کند. وی در سال ۱۱۰۱ق/ ۱۶۹۰م، سپاه عظیمی برای محاصرۀ بمبئی که پایگاه اصلی انگلیسی‌ها بود، گرد آورد، ولی نتیجه‌ای نگرفت. پایگاه اصلی فعالیت کمپانی هند شرقی در بنگال شهر کلکته بود. این شهر در سال ۱۱۰۱ق/ ۱۶۹۰م ساخته شد و انگلیسی‌ها برای محفاظت از انبارهای خود، قلعه‌ای در آنجا ایجاد کردند. این قلعه به افتخار ویلیام سوم، پادشاه وقت انگلستان، قلعۀ ویلیام نام گرفت و مقر فرماندهی کمپانی در بنگال بود.در سال ۱۱۲۷ق/ ۱۷۱۵م هامیلتن، جراح انگلیسی، فرمانی از احمدشاه گرفت که به کمپانی اجازه داده می‌شد تا ایالات بنگال و کلکته را زیر پوشش تجارت خود قرار دهد. کمپانی هند شرقی انگلیس در قرن هجدهم، ثروتمندترین شرکت هند بود. بعد هم به موجب فرمان فرخ‌سیر در سال ۱۱۲۹ق/ ۱۷۱۷م، ۳۸ دهکدۀ دیگر به کمپانی واگذار گشت و با صدور اجازه‌‌نامۀ ویژه‌ای از سوی گمرک، به انگلیسی‌ها اجازه داده شد که اجناس خود را بدون پرداخت عوارض، به اطراف و اکناف کشور بفرستند. کمپانی از این فرصت استفاده کرد و قدم‌های بلندتری برداشت و صادرات و قلمرو آن روزبه‌روز افزایش یافت.عمده صادرات بنگال توسط این شرکت صورت می‌گرفت و چند نقطۀ دیگر بنگال بافندگان مستقر شدند. تنها در کلکته حدود هشت‌هزار نفر بافنده برای این کمپانی کار می‌کردند. طولی هم نکشید که دارای قوای نظامی هم گردید و شرکت تجاری حکمرانی می‌کرد و برای انگلیس کار می‌نمود.

    نتیجه

    تاریخ هندوستان ظهور و سقوط خانواده‌های مختلف سلطنتی و همچنین ایجاد و نابودی اندیشه‌های فلسفی و فرهنگ‌های متعدد را شاهد بوده است. دیری از رحلت پیامبراکرم(ص) نگذشته بود که اسلام به مرزهای هندوستان رسید. در دورۀ حکومت مسلمانان، امپراتوری مغولان به اوج حکومت‌داری رسید. در میان آنها شش نفر به نام‌های بابر، همایون، اکبر، جهانگیر، شاه‌جهان و اورنگ زیب، از امپراتورهای قوی‌تر به حساب می‌آیند. بابر اولین پادشا و مؤسس آن بود. بعد از اورنگ زیب امپراتوری مغول به خطر افتاد و بر تخت جانشینی اختلافاتی به‌وجود آمد و امپراتوری تجزیه گردید. بدین ترتیب هر منطقه مستقل شد و تحت حکومت نواب‌ها درآمد و مغول‌ها عظمت و اقتدار خود را از دست دادند. پرتغالی‌ها اولین کسانی بودند که به هند رسیدند، بعد هلندی‌ها و در اواسط قرن هفدهم دو رقیب جدید، فرانسه و انگلیس بودند. تا اواسط قرن هجدهم، نتیجۀ رقابت به سود انگلیس تمام شد. تاجران انگلیس شرکتی را به نام «کمپانی هند شرقی» تأسیس کردند. در آگوست ۱۰۱۶ق/ ۱۶۰۸م کمپانی هند شرقی، اولین کشتی خود را به سواحل هندوستان رساند. کمپانی امتیازات دیگر را با فرمان‏ پادشاهان از آن خود کرد. یکی از تفاوت‌های مهاجمان مسلمان و غیرمسلمان به هدف آنها از حمله به هندوستان برمی‌گردد. مهاجهان غیرمسلمان قصد نداشتند در هندوستان ماندگار شوند، بلکه هدف اصلی آنها انتقال مال و ثروت هندوستان به کشورشان بود.

    منابع

    ۱-بهاء الحق اشک، رانا محمد، سیرالمتأخرین ( بابر تا جهانگیر).
    ۲-بیات بایزید، تذکره همایون و اکبر، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۲، چاپ اول، افست از روی چاپ کلکته، ۱۹۴۱م.
    ۳-حکمت، علی‌اصغر، سرزمین هند، سفیر سابق ایران در هند، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ش.
    ۴-حورانی، جرج. اف، دریانوردی عرب در دریای هند، ترجمۀ محمد مقدم، تهران: کتابخانه ابن سینا، ۱۳۳۸ش.
    ۵-خلیلی، ناصر، گرایش به غرب (در هنر عثمانی، قاجار و هند)، تهران: نشر کارنگ، ۱۳۸۳٫
    ۶- دولافوز، ث،اف، تاریخ هند، ترجمۀ سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: چاپخانه مجلس، چاپ اول، ۱۳۱۶ش.
    ۷- رابرت، روزول پالمر، تاریخ جهان نو، ترجمۀ ابوالقاسم طاهری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش.
    ۸- سعیدالحق، محمد بن قاسم سے اورنگ زیب تک، انتشارات شاهد بک ‎ڈپو ملتان روڈ، لاهور، بی‌تا.
    ۹- صاحب آزاد، محمدحسین، دربار اکبری، چاپ لاهور، ۱۹۱۰م.
    ۱۰-فدایی اسپهانی، نواب میرزا نصرالله‌خان، ترکتازان هند، تهران: چاپخانه محمدعلی فردین، ۱۳۴۱ش.
    ۱۱- میرفندرسکی، احمد، پیدایش و سقوط امپراتوری مستعمراتی پرتغالی در هند، تهران: انتشارات کتابخانه ابن سینا، چاپ اول، ۱۳۴۱ش.
    ۱۲- فوگل، اشپیل، تمدن مغرب زمین (Western Civilization)، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
    ۱۳- گاردنر، برین، کمپانی هند شرقی، ترجمۀ کامل حلمی، منوچهر هدایتی خوش‌کلام، چاپ اول، انتشارات پژوهه.
    ۱۴- گلچین معانی، احمد، کاروان هند، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد: چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
    ۱۵- مازندرانی، وحید، هند یا سرزمین اشراق، شرکت چاپخانه فردوسی، بی‌تا.
    ۱۶- مبارک، شیخ ابوالفضل، اکبرنامه، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش.
    ۱۷- مهدی‌زاده، جواد، هند دیگر، نشریه اداره اطلاعات سفارت کبرای هند.
    ۱۸- نتوواک، آ، گ، بونگاردلوین، گ.گ، کوتوفسکی، تاریخ نوین هند، ترجمۀ پرویز علوی، انتشارات بین‌الملل، چاپ اول، ۱۳۶۱ش.
    ۱۹- ویلیام، ارسکین، ایران و بابر، ترجمۀ ذبیح‌الله منصوری، ۱۳۲۶ش.
    ۲۰- The Shia of India : John Norman Hollister/ Second Edition 1979 by oriental Reprint. New Delhi INDIA.
    ۲۱- Hindu world : Benjamin Walker / Publisher. Indus New Delhi 1995. INDIA.
    ۲۲- Microsoft® Encarta® ۲۰۰۶ [DVD]. Redmond, WA: Microsoft Corporation, 2005.
    ۲۳- The History of Islamic Societies : Ira M.Lapidus / Cambridge University Press. U S A.
    ۲۴٫ www.paradoxplace.com.
    ۲۵٫ www.httphistory.howstuffworks.com.
    کاربر مقابل از F598 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: saeed99


    F598 آنلاین نیست.

  4. 25,706 امتیاز ، سطح 49
    16% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 844
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    984
    امتیاز
    25,706
    سطح
    49
    تشکر
    6,458
    تشکر شده 1,325 بار در 639 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #4 1394/11/22, 15:39
    حمله نادر شاه به هندوستان



















    نادرشاه افشار
    دوران ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی
    ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ (قمری) (۱۲ سال)
    نام کامل نادرقلی یا نَدَرقلی
    لقب(ها) نادرقلی بیگ
    تهماسبقلی خان
    نایب‌السلطنه
    نادر شاه
    زادروز ۲ آذر ۱۰۶۷
    ۱۱۰۰ (قمری)
    زادگاه ابیورد (درگز کنونی)
    مرگ ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰
    ۲۸ خرداد ۱۱۲۶[۱] یا ۳۰ خرداد[۲]
    (۶۰ سالگی)
    محل مرگ قوچان (شمال خراسان)
    آرامگاه مشهد
    پیش از عادل‌شاه افشار
    پس از شاه عباس سوم
    همسران رضیه خانم
    ستاره
    و...
    دودمان بنیانگذار سلسله افشاریه
    پدر امامقلی
    فرزندان رضاقلی میرزا
    نصراللّه میرزا
    و...
    دین شیعه

    ________________________________________
    در 24 فوریه 1739 مطابق با پنجم اسفند نبرد تاریخی کرنال میان نادرشاه افشار و محمدشاه فرمانروای گورگانی هند در گرفت که نتیجه آن پیروزی ایران و گسترش متصرفات امپراتوری افشاریان بود. در نوشته زیر، اشاره‌ای گذرا به فعالیت‌های نظامی و سیاسی نادر شاه از زمان سقوط صفویان تا فتح هند دارد. ندرقلی بیگ (نادر)، در 28 محرم سال 1110 قمری در میان طایفه افشار دیده به جهان گشود. افشاریان طایفه‌ای از تركمانان بودند كه از آذربایجان كوچ داده و در خراسان و مازندران مستقر شدند. ابیورد خاستگاه اصلی افشارهای ساكن خراسان بود و كشاورزی و دامداری، طریق معاش آنان. زندگی در دشت و كوه و جدال مداوم با ازبك‌ها و تركمانان شمالی از نادر جنگجویی ماهر ساخت. خدمت در دربار باباعلی بیگ كوسه احمدلو، حاكم ابیورد سبب شد كه نادر پله‌های ترقی را به سرعت طی کند و خیلی زود توانست مقام اشییك آقاسی‌گری دربار صفوی و مقام افسر بلند پایه را به دست آورد. با مرگ حاكم ابیورد در سال 1136 قمری زمام امور را در دست گرفت. شروع اهمیت نادر مقارن با حكومت ملك محمود سیستانی بر خراسان بود و در این زمان نادر پیشنهاد وی برای اتحاد را پذیرفت.شاه طهماسب دوم صفوی كه سرداران خود را برای سركوب ملك محمود فرستاده بود، از آوازه نادر آگاه شد و این آغازی بود بر رابطه نادر و پادشاه صفوی‌. در این زمان نادر نام طهماسب قلی‌خان را بر خود نهاد. با حمایت و پشتیبانی نادر از سپاه شاه ‌طهماسب، سرانجام در سال 1139 قمری ملك ‌محمود پس از یك نبرد طولانی، تاج و تخت را واگذار کرد. این عملیات و پیروزی در آن بر شهرت نادر در مشهد افزود. نادر پس از سركوب این رقیب دیرینه، به سركوبی افاغنه ابدالی كه خراسان را میدان تاخت و تاز خود قرار داده بودند، پرداخت. در زمانی كه نادر با این گروه از افغان‌ها درگیر بود، گروه دیگر یعنی افاغنه غلجایی كه اصفهان را در تصرف داشتند، به سمت مشهد حركت کردند تا شاید بتوانند از غفلت و درگیری این فرمانده استفاده كرده و مشهد را نیز تصاحب كنند، اما نادر كه از جریان آگاه شده بود به سمت سپاه آنان حركت کرده و در كنار رودخانه مهماندوست دامغان با یكدیگر برخورد کردند كه در این میان نادر موفق شد در ششم ربیع‌الاول سال 1142 این فتنه را نیز دفع کند. افاغنه عقب‌نشینی کردند و در جنگ و گریز مجدداً در جلگه مورچه خورت از سردار افشار شكست خوردند.شروع اهمیت نادر مقارن با حكومت ملك محمود سیستانی بر خراسان بود و در این زمان نادر پیشنهاد وی برای اتحاد را پذیرفت.نادر در ادامه به نبردهای خود در نقاط مختلف ادامه داد و سعی داشت تا فتنه اشرار و متعرضان را از كشور خنثی کند، این اقدامات شاه صفوی را نگران ساخت و این اندیشه را در ذهن وی قوت بخشید كه این سردار كار كشته قصد تصاحب تاج و تخت صفوی را دارد. از این رو بدون مشورت با نادر برای دفع خطر عثمانی به نقاط شمالی كشور تاخت و شكست وی در این نبرد باعث شد كه وی ملزم به انعقاد قراردادی 80 ماده‌ای شده و به موجب همین قرارداد جنوب ارس را به عثمانی واگذار کرد. اقدام مذكور، خشم نادر را برانگیخت و او را برای بر كناری پادشاه صفوی مصمم ساخت. در ربیع‌الاول سال 1148 بزرگان كشور را مجاب به این كار کرد و با عزل او، پسرش شاه عباس سوم به تخت صفوی تكیه زد و نادر كه هنوز خود را آماده برای پذیرش این مهم نمی‌دانست، به عنوان نایب ‌سلطنت خود را معرفی کرد، پس از این ماجرا نادر به لشكركشی‌های خود در كرمانشاه برای دفع عثمانی‌ها ادامه داد و پس از پیروزی با خبر شد كه نیروهای عصیانگر داخلی مانند محمدخان بلوچ شورش كرده‌اند كه نادر با توجه به آن شخصیت نظامی برجسته‌ای كه داشت، توانست بر این غائله نیز فائق آید.اكنون زمان آن بود كه وی احساس ‌كند می‌تواند زمام امور را به دست گیرد. از این رو بزرگان، اعیان و رجال را جمع و اعلام كرد: «من آن چه حق كوشش بود بجا آوردم و مملكت را از تجاوز روس و عثمانی نجات دادم و متجاسران افغان را نیز به جای خود نشاندم، اكنون نیاز به استراحت دارم و از شما می‌خواهم كه طهماسب یا فرزندش عباس را كه هر دو زنده‌اند یا هر كس دیگری را كه مایلید به سلطنت انتخاب كنید.» این سخنان مخالفت بزرگان را برانگیخت و آنان بر پذیرش سلطنت از سوی نادر اصرار ورزیدند و سرانجام نادر سلطنت را پذیرفت و به طور رسمی در سال 1148 سلطنت افشاریه جایگزین حكومت متزلزل صفوی شد.نادر شاه افشار جنگ و پیروزی‌های بسیاری را در كارنامه خود ثبت کرده است اما آنچه باعث شهرت بیشتر او شد، فتح هند بود. در زمانی كه نادر سعی داشت تا شورش شهرهایی مانند قندهار را از بین ببرد، دربار هند با حمایت از فراریان غلیجایی، روابط 2 كشور را تا مرز نابودی پیش برد. نادر برای بر طرف شدن این غائله علیمردان خان از سرداران بنام خود را عازم دهلی کرد تا علت تعلل دربار هند از انجام خواسته وی (عدم حمایت از فراریان غلجایی) را جویا شود، لكن محمد شاه (پادشاه هند) جوابی قانع كننده نداد. این تعلل، نادر را بر تصمیم خود استوارتر ساخت و حركت به سمت هند را آغاز کرد و در بین راه مناطق مختلف از جمله كابل، جلال‌آباد و ... را فتح کرد.پیشاور پایگاهی بود كه نادر برای رسیدن به پایتخت هند‌ باید از آن عبور می‌کرد، پس از دستیابی به این شهر مدتی دستور توقف صادر کرد تا از اطراف آذوقه و علیق جمع‌آوری و در پیشاور یك مركز تداركاتی تشكیل دهند، در این شهر خبر تاسفبار مرگ ابراهیم‌خان ظهیرالدوله، برادر نادر به وی رسید. اخباری از این دست سردار فاتح ایران را نه‌ تنها دلسرد نکرد، بلکه وی را در رسیدن به هدف استوارتر ساخت. وی در ادامه از پیشاور به جانب لاهور عزیمت کرد.در ادامه نادر موفق به تصاحب لاهور نیز شد. اخباری از این دست، علاوه بر هراساندن محمدشاه و دربار هند، موجب شد تا سپاه هند به مقابله سپاه نادر بروند و با قوایی در حدود 300 هزار نفر و 2 هزار فیل جنگی و 500 توپ، در جلگه (كرنال) واقع در 135 كیلومتری شمال دهلی و در محلی بین رودشاه فیض و جنگل تنكی اردو زند. سپاه نادر در این جنگ تنها 80 هزار نفر بود، اما در عوض قوای نادر شاه از حیث سلحشوری و جنگاوری و روحیه و انضباط بر دشمن برتری داشت و فرماندهی آن با سركردگانی بود كه همه نسبت به نادرشاه صمیمی و فداكار بودند و از فرامین پادشاه اطاعت می‌كردند. در صورتی كه سركردگان قوای هند با یکدیگر اختلاف داشتند و همین موضوع باعث سستی و تزلزل روحیه هندی‌ها می‌شد. نادر برای پیروزی بر دشمنی كه از چند برابر نیرو بهره‌مند بود، نیاز داشت تا از تدابیر و تكنیك‌های نظامی استفاده کند بدین صورت كه: 1ـ چون از سستی و اختلاف بین سركردگان محمدشاه آگاه بود، شبانه فرماندهان خود را فرا‌ خواند و با بیان ضعف دشمن اعلام داشت به واسطه كینه‌ای كه قبایل مختلف هندی در طول مسیر از ما دارند. اگر شكست حاصل شود امیدی نیست كه بتوانیم به سلامت به ایران باز گردیم و در بین راه كشته خواهیم شد.نادر شاه افشار جنگ و پیروزی‌های بسیاری را در كارنامه خود ثبت کرده است اما آنچه باعث شهرت بیشتر او شد، فتح هند بود.2- طرح مانوری بر اساس اصل غافلگیری، سرعت و ضربت قوی بر نقطه ضعف دشمن در دستور کار نادر قرار گرفت.در 15 ذیقعده سال 1151 بین دو سپاه، در منطقه كرنال نبرد آغاز شد. محمدشاه و سپاه هندیان آغازگران نبرد بودند و با سپاهیان فیل به سمت نادرشاه حمله آورد و نادر شترانی را آماده و بر پشت آنان بته‌های چوب قرارداد، سپس آن را آتش زده و در میان فیلان فرستاد و ناگهان فیل‌های هندی رم كردند و نادر با استفاده از این فرصت، فورا با سوارنظام خود، سپاه درهم ریخته هند رامورد هجوم قرار می‌دهند. بر اثر این حادثه ناگهانی، سپاه هندی طوری غافلگیر ‌شد كه از هر طرف رو به فرار گذاشت و محمدشاه در این نبرد زخمی شد. تمام توپخانه و فیل‌های جنگی و اسلحه و اثاثیه هندیان به تصرف قوای ایران در آمد. نادر روز 18 ذیقعده به شكرانه این فتح بزرگ، جشن با شكوهی در اردوگاه ایران برپا كرد. سرانجام محمدشاه، تسلیم نادر شد و روز اول ذیحجه به همراه یكدیگر وارد دهلی شدند. به گفته سرجان ملکم غنیمت حاصله از این نبرد، متجاوز از 70میلیون لیره بود که شامل الماس كوه نور و تخت طاووس نیز بود.نادرقلی( ۲ آذر ۱۰۶۷ ابیورد (درگز) – خرداد ۱۱۲۶ قوچان) ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه افشار از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ تا ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی[۳] یا ۳۰ خرداد[۴]، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و بسیاری از مورخین او را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام می‌دانند[نیازمند منبع] که سرکوب افغان ها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق»، «ناپلئون ایران» و «اسکندر دوم» نیز داده‌ان.

    محتویات


    • ۱ کودکی تا مشهور شدن در خراسان
    • ۲ پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان
    • ۳ برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی
    • ۴ پادشاهی
    • ۵ تعقیب افغانها و حمله به هندوستان
    • ۶ تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم
    • ۷ مرگ
    • ۸ آرامگاه نادرشاه
    • ۹ ایران در دورهٔ نادرشاه
    • ۱۰ جانشینان نادرشاه
    • ۱۱ جستارهای وابسته
    • ۱۲ پانویس
    • ۱۳ منابع

    کودکی تا مشهور شدن در خراسان


    نادر شاه افشار در سال دوشنبه ۲ آذر ۱۰۶۷ در ایل افشار در درگز خراسان به دنیا آمد.اَفشار یا اوشار یکی از ایل‌های بزرگ و ترکتبارخراسان است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایه‌های سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند نام اصلی او «نادرقلی» بود و بنا به یک روایت غیرمستند، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به اسارت آنها درآمد. او بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان، خود را «نادرقلی بیگ» نامید. در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان، اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود، خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند، ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.

    پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان


    محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد، کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق]] به قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد. مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد، ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی‌خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد، او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد، به حکمرانی کامل خراسان رسید.وی پس از آن، برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ق به پایان می‌رسد.

    تاریخ ایران
    دوران باستان
    نیا-ایلامی ۳۲۰۰–۲۷۰۰ پ.م.
    عیلام ۲۷۰۰–۵۳۹ پ.م.
    منائیان ۸۵۰–۶۱۶ پ.م.
    شاهنشاهی
    ماد ۶۷۸–۵۵۰ پ.م.
    (سکاها ۶۵۲–۶۲۵ پ.م.)
    هخامنشیان ۵۵۰–۳۳۰ پ.م.
    سلوکیان ۳۱۲–۶۳ پ.م.
    اشکانیان ۲۴۷ پ.م.–۲۲۴ پس از میلاد
    ساسانیان ۲۲۴–۶۵۱
    سده‌های میانه
    خلافت راشدین ۶۵۱–۶۶۱
    امویان ۶۶۱–۷۵۰
    خلافت عباسیان ۷۵۰–۱۲۵۸
    زیاریان
    ۹۲۸–۱۰۴۳ صفاریان
    ۸۶۷–۱۰۰۲
    آل بویه
    ۹۳۴–۱۰۵۵ سامانیان
    ۸۷۵–۹۹۹
    غزنویان ۹۶۳–۱۱۸۶
    سلجوقیان ۱۰۳۷–۱۱۹۴
    خوارزمشاهیان ۱۰۷۷–۱۲۳۱
    ایلخانان ۱۲۵۶–۱۳۳۵
    چوپانیان
    ۱۳۳۵–۱۳۵۷ مظفریان
    ۱۳۳۵–۱۳۹۳
    جلایریان
    ۱۳۳۶–۱۴۳۲ سربداران
    ۱۳۳۷–۱۳۷۶
    تیموریان ۱۳۷۰–۱۴۰۵
    قراقویونلو
    ۱۴۰۶–۱۴۶۸ تیموریان
    ۱۴۰۵–۱۵۰۷
    آق‌قویونلو
    ۱۴۶۸–۱۵۰۸
    معاصر اولیه
    صفویان ۱۵۰۱–۱۷۳۶
    افشاریان ۱۷۳۶–۱۷۵۰
    زندیان
    ۱۷۵۰–۱۷۹۴ افشاریان
    ۱۷۵۰–۱۷۹۶
    قاجاریان ۱۷۹۶–۱۹۲۵
    معاصر
    دودمان پهلوی ۱۹۲۵–۱۹۷۹
    دولت موقت ایران ۱۹۷۹–۱۹۸۰
    جمهوری اسلامی ۱۹۸۰–امروز
    نوشتارهای مرتبط
    گاهشمار تاریخ ایران
    تاریخ اقتصاد ایران
    تاریخ آموزش در ایران
    تاریخ نظامی ایران
    تاریخ دریانوردی ایران

    این جعبه:
    • نمایش
    • بحث
    • ویرایش

    نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می‌شود و روس ها را از شمال ایران می‌راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند، متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می‌رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود، دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می‌گیرد، ولی به سختی شکست می‌خورد.

    برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی

    در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت واگذار شد. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود، وقتی از این مسأله آگاه شد، به سرعت به اصفهان بازگشت. او از معاهدهٔ صلح به عنوان بهانه‌ای استفاده کرد، تهماسب را از سلطنت برکنار کرد و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید. نادر، خصومت علیه عثمانیان را از سر گرفت. پس از یک دور پیروزی قاطع، که در میانش چندین بار برای سرکوب خیزش‌ها به فارس و بلوچستان لشکرکشی کرد، او در دسامبر ۱۷۳۳ معاهدهٔ جدیدی با احمد پاشا، حاکم عثمانی بغداد امضا کرد. این امر نشان دهندهٔ تلاشی برای دوباره برقرار سازی معاهده عثمانی-صفوی قصر شیرین (ذهاب) بود زیرا خواهان بازگردانی مرزهای تعیین شده در آن زمان، مبادلهٔ زندانیان و محافظت عثمانی از همهٔ حجاج ایرانی بود. سلطان عثمانی این معاهده را تأیید نمی‌کرد، زیرا مناقشه بر سر کنترل بخش‌هایی از قفقاز پابرجا بود، و مخاصمات به تناوب ادامه داشت. یک رشته نبردهای ایران و عثمانی در قفقاز ادامه یافت و نادر گنجه را پس از محاصره به کمک مهندسین روس تسخیر کرد. آن گاه در مارس ۱۷۳۵ امپراتوری روسیه و ایران یک اتحاد دفاعی در گنجه امضا کردند. روس‌ها موافقت کردند بیشتر اراضی فتح شده در دهه ۱۷۲۰ را بازگردانند. این توافق تمرکز دیپلماتیک منطقه‌ای را به مواجههٔ روسیه و عثمانی بر سر کنترل منطقهٔ دریای سیاه منتقل کرد و برای نادر در مرزهای غربی یک آسودگی نظامی فراهم کرد.

    پادشاهی


    نادر تا پایان ۱۷۳۵، احساس می‌کرد که از طریق یک رشته پیروزی‌ها اعتبار کافی کسب کرده و وضعیت نظامی را به حد کافی تثبیت کرده که خود بر تخت جلوس کند. او در فوریه ۱۷۳۶، رهبران ایلی و کدخدایان روستاهای قلمروی صفوی را در اقامتگاه بزرگی در دشت مغان جمع کرد. او از مجمع درخواست کرد او یا یکی از صفویان را برای حکومت بر کشور برگزینند. گفته شده نادر وقتی شنید ملا باشی میرزا ابوالحسن گفته که «همه حامی سلسلهٔ صفوی هستند،» دستور داده این روحانی را دستگیر و روز بعد خفه کنند. پس از چنین روز جلسه، مجمع نادر را شاه مشروع اعلام کرد. شاه تازه منصوب، برای به رسمیت شناسی تأیید حاضرین سخنرانی کرد. او اعلام کرد که پس از جلوس بر تخت شاهی، اتباعش رسوم مذهبی خاصی که شاه اسماعیل اول برجای گذاشته بود و ایران را دچار بی نظمی کرده بود، رها خواهند کرد مثل سب (لعن سه خلیفهٔ اول ابوبکر، عمر و عثمان که سنی‌ها آنها را سه خلیفهٔ برحق می‌دانند) و رفض (نفی حق آنان بر حکمرانی بر جامعهٔ مسلمانان). نادر فرمان داد که شیعهٔ اثنی عشری به افتخار امام ششم جعفر صادق که مرجع اصلی آن شناخته می‌شد، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود. نادر درخواست کرد که این مذهب دقیقاً همچون مذاهب سنتی چهارگانه اسلام سنی تلقی شود. همهٔ حاضران در مغان لازم بود سندی مبنی بر توافق با نظرات نادر را امضا کنند. نادر درست پیش از تاجگذاری در ۸ مارس ۱۷۳۶، پنج شرط برای صلح با امپراطوری عثمانی مشخص کرد که در ده سال بعد آن بیشترشان را مطالبه کرد. شرط ها این‌ها بودند: ۱- به رسمیت شناسی مذهب جعفری به عنوان پنجمین مذهب اسلام سنی؛ ۲- تعیین رکنی برای یک امام جماعت جعفری در بارگاه کعبه مشابه مذاهب سنی؛ ۳-تعیین یک امیرالحاج ایرانی؛ ۴-مبادله سفرای دائمی بین نادر و سلطان عثمانی؛ و ۵-مبادلهٔ اسرا و ممنوعیت خرید یا فروش آنها. در عوض شاه قول داد رسوم شیعی برانگیزندهٔ مخالفت سنی‌های عثمانی را منع کند. نادر سعی کرد مشروعیت ایرانی و مذهبی در ایران را در سطوح نمادین و ماهیتی باز تعریف کند. یکی از اولین اقدامات او به عنوان شاه مرسوم سازی یک کلاه چهار گوشه (تلویحاً به افتخار چهار خلیفهٔ سنی برحق) به عنوان جایگزین عمامه قزلباشی بود که به عنوان کلاه نادری مشهور شد و دوازده تکهٔ سه گوش داشت (به نشانهٔ دوازده امام شیعه). او اندکی پس از تاجگذاری سفیری به عثمانی فرستاد که حامل نامه‌هایی بود که در آن او مفهوم مذهب جعفری خود را توضیح داد و ریشه‌های مشترک ترکمنی خود با عثمانی‌ها را به عنوان مبنایی برای توسعهٔ روابط نزدیک تر یادآوری کرد. تعقیب افغانها و حمله به هندوستان

    نگاره نادرشاه و محمد شاه گورکانی


    افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که نظامیان اشرف افغان (حدوداً ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داد و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدندنادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.در جنگ کرنال در طی یک روز، بین بیست تا سی‌ هزار شهروند هندی کشته شدند. به‌ ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌ نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت و او را با تبر مقطوع‌النسل کرد. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود، به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانه دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشیدبا حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم

    مقبرهٔ نادر شاه افشار

    نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست، کشت.در سال ۱۷۴۳، نیروهای نادرشاه از راهبان صومعه ایلیای در حومه شهر موصل خواستند تا به اسلام روی بیاورند که پس از امتناع راهبان، نزدیک به ۱۵۰ نفر آن‌ها را قتل‌عام کردند.

    مرگ

    نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات‌های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود، جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده:نادر در ماه‌های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت می‌کرد و به دلایلی چند به تمامی سردارانش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم می‌کنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده، نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت، مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمدحسن‌خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود، رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه را نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد، صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ برابر با ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی این گفته «لاکهارت» کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را می‌شناخته و ماه‌ها همراه او بوده و «بازن» پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده‌است. پس از مرگ نادر شاه، بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزاده نادر، عادل‌شاه کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته‌اند از ابقای او منظورش این بود که شاید روزی مردم ایران خواستند که پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات بانک مرکزی ایران است.

    آرامگاه نادرشاه

    نادر شاه در هنگام زنده بودن خود دستور ساخت آرامگاهی کوچک در بالا خیابان مشهد داد. این آرامگاه کوچک در سال ۱۱۴۵ هجری قمری در کنار چهارباغ شاهی و روبروی حرم امام رضا از خشت و گل ساخته شد. قوام‌السلطنه در اواخر عهد قاجار (۱۲۹۶ خورشیدی) در محل یکی از مقابر ویران شده نادری، آرامگاه تازه‌ای برای وی ساخت و استخوانهای او را از تهران به مقبره مزبور حمل کردند. ساختمان جدید که در محل فعلی آرامگاه وی قرار داشت مدتی بر پا بود تا این که انجمن آثار ملی ایران در سال ۱۳۳۵ خورشیدی درصدد بر آمد آرامگاهی مناسبِ شأن نادرشاه برای وی در همان محل مقبره ساخته قوام‌السلطنه ساخته شود. این کار از سال ۱۳۳۶ شروع و در سال ۱۳۴۲ به پایان رسید.به یادبود نادرشاه افشار، در سال ۱۳۴۲ خورشیدی آرامگاه نادرشاه در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد توسط هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده‌است. ساختمان آرامگاه نادر شاه از قسمت میانی که جایگاه خاکسپاری نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده است که یکی از آنها موزه اسلحه دوره‌های مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران نادرشاه را نمایش میدهد. ساختمان جدید آرامگاه نادر شاه افشار در تاریخ ۱۲ فرودین ماه سال ۱۳۴۲ با حضور محمد رضا پهلوی به همت انجمن آثار ملی ایران در باغ نادری بازگشایی شد.
    ایران در دورهٔ نادرشاه

    نادر شاه
    قلمرو نادرشاه افشار

    در زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشته خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند، نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و بار دیگر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره. نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲ م. جان التون دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس‌ها و انگلیسی‌ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ژانویهٔ ۱۷۴۳م با سمت دریاسالاری به ریاست کشتی‌سازی ایران منصوب و به «جمال بیگ» ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری‌های اجرایی و سیاسی، با حمایت‌های نادر و تلاش‌های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام «نادرشاه» در کرانهٔ گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد، تمام کشتی‌های روسی موظف شدند به پرچم ناو جدید سلام دهندبا افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.

    جانشینان نادرشاه
    نادر و فرزندانش

    بعد از نادرشاه، کریمخان از سرداران نادر که از طایفه زند بود، به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریم خان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست، در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- فتحعلی خان افشار ارشلو در آذربایجان و در شهر ارومیهحسنعلی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل‌عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد، اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند. او نیز یک سال بعد مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید، ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد، زبانش را بریدند و او را کشتند و بدین ترتیب آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشاریه از میان برداشته شد.

    جستارهای وابسته


    پلکان نادری
    • آرامگاه نادرشاه
    • جنگ کرنال
    • جهانگشای نادری
    • حکومت اردلان

    پانویس

    ↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
    1. ↑ Cambridge Histories Online: Book Home
    2. ↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
    3. ↑ Cambridge Histories Online: Book Home
    4. ↑ http://www.loghatnaameh.com/dehkhoda...bf2dad-fa.html
    5. ↑ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی - افشار
    6. ↑ Joshua Project - Ethnic People Groups of the Turkic Peoples Affinity Bloc
    7. ↑ Tapper, Richard (1997). «Frontier Nomads of Iran: A Political and Social History of the Shahsevan‎.» Cambridge University Press, ISBN 0-521-58336-5, 9780521583367, Page 44
    8. ↑ Reid,.J. J. (2000). «Crisis of the Ottoman Empire: Prelude to Collapse 1839-1878‎.» Franz Steiner Verlag, ISBN 3-515-07687-5, 9783515076876, Page 210
    9. ↑ Peter Malcolm Holt, Ann Katherine Swynford Lambton, Bernard Lewis (1977). «The Cambridge History of Islam‎» Cambridge University Press, ISBN 0-521-29135-6, 9780521291354, Page 430
    10. ↑ [http://www.iranchamber.com/history/a.../afsharids.php History of Iran: Afsharid Dynasty (Nader Shah)
    11. ↑ تاریخ ایران، سایکس، جلد ۲، ص ۳۸۵
    12. ↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
    13. ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ “NĀDER SHAH – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 2006-08-15. Retrieved 2015-01-06.
    14. ↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
    15. ↑ Axworthy p.8
    16. ↑ ویکی‌پدیای انگلیسی - محمدشاه
    17. ↑ This section: Axworthy pp.۱-۱۶, ۱۷۵-۲۱۰
    18. ↑ داعش، قدیمی‌ترین صومعه مسیحیان عراق را نابود کرد، بی‌بی‌سی فارسی
    19. ↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
    20. ↑ رضازاده شفق در کتاب نادرشاه (ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹)
    21. ↑ «آرامگاه نادر شاه،تیشینه».
    22. ↑ زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی
    23. ↑ حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و ابوموسی، ص ۲۴.
    24. ↑ تاریخ افشار - میرزا رشید ادیب الشعرا - ۱۳۴۶ - صفحه ۱۳۸

    منابع

    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ نادرشاه موجود است.

    مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به نادرشاه در ویکی‌گفتاورد موجود است.

    • سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران (۲ جلد)، ترجمه سید محمدتقی فخرداعی گیلانی.
    • م. ر. آرنوا و ک. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمه حمید امین، انتشارات دانشگاهی، تهران، ۱۳۵۶
    • ک. توحدی، نادر صاحبقران،۱۳۸۴
    • ک. توحدی، حرکت تاریخی کرد به خراسان، انتشارات توس و اسفند،۱۳۶۶و۱۳۷۸
    • کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
    • آغا محمد خان قاجار، چهره حیله گر تاریخ، پناهی سمنانی، کتاب نمونه، چاپ دوم، ۱۳۶۷.
    • نادر شاه، بازتاب حماسه و فاجعه ملی، پناهی سمنانی، کتاب نمونه، چاپ چهارم، ۱۳۷۰.
    • افشاریه در وب‌گاه ایران میراث
    • Michael Axworthy, The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant Hardcover 348 pages (26 July 2006) Publisher:I.B. Tauris Language: English ISBN 1-85043-706-8
    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Muhammad Shah»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۸).
    • رضازاده شفق، کتاب نادرشاه از دیدگاه مورخین و شرق شناسان (تحریر: تهران ۱۳۳۹ چاپ: ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹)
    • حق شناس، سید علی، حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و بوموسی، تهران، انتشارات سنا، ۱۳۸۹.
    پادشاه پیشین:
    بنیانگذار سلسله بنیانگذار شاهنشاهی افشاریه
    تهماسب قلی خان
    شاهنشاه ایران
    ۱۷۳۵ – ۱۷۴۷ جانشین:
    عادل شاه

    پادشاهان ایران از صفویه تا پهلوی


    صفویه (۸۸۰ - ۱۱۰۱)
    • شاه اسماعیل یکم
    • شاه تهماسب یکم
    • شاه اسماعیل دوم
    • شاه محمد خدابنده
    • شاه عباس بزرگ
    • شاه صفی
    • شاه عباس دوم
    • شاه سلیمان
    • شاه سلطان حسین
    افغانها (۱۱۰۱ - ۱۱۰۸) • محمود افغان
    • اشرف افغان
    افشاریه (۱۱۱۴ - ۱۱۲۹) • نادرشاه
    • عادل‌شاه
    • ابراهیم‌شاه
    • شاهرخ‌میرزا
    زندیه (۱۱۲۹ - ۱۱۷۳)
    • کریم‌خان زند
    • ابوالفتح‌خان زند
    • محمدعلی‌خان زند
    • ابوالفتح‌خان زند (بار دوم)
    • صادق‌خان زند
    • علیمرادخان زند
    • جعفرخان زند
    • صیدمرادخان زند
    • لطفعلی‌خان زند
    قاجاریه (۱۱۷۳ - ۱۳۰۴)
    • آقامحمدخان
    • فتحعلی‌شاه قاجار
    • محمدشاه
    • ناصرالدین‌شاه قاجار
    • مظفرالدین‌شاه
    • محمدعلی‌شاه
    • احمدشاه قاجار
    پهلوی (۱۳۰۴ - ۱۳۵۷)
    • رضاشاه
    • محمدرضاشاه
    داده‌های کتابخانه‌ای
    • WorldCat
    • VIAF: 16017634
    • LCCN: n50063254
    • ISNI: 0000 0000 6675 3540
    • GND: 11896142X
    • SUDOC: 082571317


    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php...did=16553894»

    رده‌ها:

    • افراد ایرانی‌تبار در سده ۱۸ (میلادی)
    • امرای نظامی اهل ایران
    • امرای نظامی صفویان
    • اهالی درگز
    • پادشاهان ایرانی کشته‌شده
    • حاکمان ترک
    • حکم‌رانان آسیا در سده ۱۸ (میلادی)
    • درگذشتگان ۱۱۲۶
    • درگذشتگان ۱۱۶۰ (قمری)
    • درگذشتگان ۱۷۴۷ (میلادی)
    • زادگان ۱۱۰۰ (قمری)
    • زادگان ۱۶۸۸ (میلادی)
    • زادگان سده ۱۷ (میلادی)
    • شاهان افشار
    • شاهان مقتول
    • فرماندهان نظامی مسلمان
    • مدفونان در مشهد
    رده‌های پنهان:
    • همه مقاله‌های دارای عبارت‌های بدون منبع
    • مقاله‌های نیازمند یادکرد
    • رده انبار با عنوان صفحه متفاوت از ویکی‌داده
    • مقاله‌های دارای مستندات
    • مقاله‌های ویکی‌پدیا همراه شناسه‌های VIAF
    • مقاله‌های ویکی‌پدیا همراه شناسه‌های LCCN
    • مقاله‌های ویکی‌پدیا همراه شناسه‌های ISNI
    • مقاله‌های ویکی‌پدیا همراه شناسه‌های GND
    منوی ناوبری
    ابزارهای شخصی
    • ورود
    • ایجاد حساب کاربری
    • مشارکت‌ها
    • بحث
    • به سامانه وارد نشده‌اید
    گویش‌ها
    فضاهای نام
    • بحث
    • مقاله
    جستجو
    بیشتر
    بازدیدها
    • نمایش تاریخچه
    • ویرایش
    • خواندن
    بازدید محتوا
    • صفحهٔ اصلی
    • رویدادهای کنونی
    • مقالهٔ تصادفی
    • اهدا
    همکاری
    • تغییرات اخیر
    • ویکی‌نویس شوید!
    • راهنما
    • تماس با ویکی‌پدیا
    نسخه‌برداری
    • ایجاد کتاب
    • دریافت به‌صورت PDF
    • نسخهٔ قابل چاپ
    ابزارها
    • پیوندها به این صفحه
    • تغییرات مرتبط
    • بارگذاری پرونده
    • صفحه‌های ویژه
    • پیوند پایدار
    • اطلاعات صفحه
    • آیتم ویکی‌داده
    • یادکرد پیوند این مقاله
    به زبان‌های دیگر
    • Alemannisch
    • العربية
    • Azərbaycanca
    • تۆرکجه
    • বাংলা
    • Català
    • Čeština
    • Dansk
    • Deutsch
    • English
    • Español
    • Euskara
    • Suomi
    • Français
    • हिन्दी
    • Hrvatski
    • Magyar
    • Հայերեն
    • Bahasa Indonesia
    • Italiano
    • 日本語
    • ქართული
    • 한국어
    • Kurdî
    • മലയാളം
    • مازِرونی
    • Nederlands
    • Norsk bokmål
    • ਪੰਜਾਬੀ
    • Polski
    • پنجابی
    • پښتو
    • Português
    • Русский
    • Srpskohrvatski / српскохрватски
    • Simple English
    • Svenska
    • தமிழ்
    • ไทย
    • Türkçe
    • Татарча/tatarça
    • Українська
    • اردو
    • Oʻzbekcha/ўзбекча
    • Tiếng Việt
    • 中文

    ویرایش پیوندها
    • این صفحه آخرین‌بار در ‏۳ فوریهٔ ۲۰۱۶ ساعت ‏۲۰:۵۸ تغییر یافته‌است.
    • همهٔ نوشته‌ها تحت مجوز Creative Commons Attribution/Share-Alike در دسترس است؛ برای جزئیات بیشتر شرایط استفاده را بخوانید.
    ویکی‌پدیا® علامتی تجاری متعلق به سازمان غیرانتفاعی بنیاد ویکی‌مدیا است.


    ---------- Post added at ۱۴:۳۹ ---------- Previous post was at ۱۴:۲۰ ----------

    ماهاتما گاندی
















    این مقاله نیازمند ویکی‌سازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه‌نامه، محتوای آن را بهبود بخشید.برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.«گاندی» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر استفاده‌ها، گاندی (ابهام‌زدایی) را ببینید.
    مهانداس کارامچاند گاندی
    زادروز ۱۰ مهر ۱۲۴۸
    ۲ اکتبر ۱۸۶۹
    گجرات، هند
    درگذشت ۹ بهمن ۱۳۲۶
    ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸ میلادی (۷۸ سال)
    دهلی نو
    علت مرگ ترور با شلیک گلوله
    ملیت هندی
    از دانشگاه فارغ‌التحصیل رشته حقوق از کالج دانشگاهی لندن
    دانشگاه لندن
    شناخته‌شده برای رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها
    فلسفهٔ بی‌خشونتی گاندی (ساتیاگراها)
    دین هندو
    همسر کاستوربا
    ________________________________________
    امضا

    مهانداس کارامچاند گاندی (به انگلیسی: Mohandas Karamchand Gandhi) (به خط دوناگری: मोहनदास करमचन्द गांधी؛ گجراتی: મોહનદાસ કરમચંદ ગાંધી؛ زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ - درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸ - ۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ بی‌خشونتی گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارده‌است.

    محتویات


    • ۱ مقدمه
    • ۲ دوران کودکی تا جوانی
    • ۳ تلاش برای استقلال
    • ۴ حقیقت
    • ۵ عدم خشونت
    • ۶ گیاه‌خواری
    • ۷ زبان بین‌المللی اسپرانتو و انگلیسی
    • ۸ آیین برهما
    • ۹ ساده زیستی
    • ۱۰ ایمان
    • ۱۱ ترور
    • ۱۲ منابع
    • ۱۳ پانویس
    • ۱۴ پیوند به بیرون

    مقدمه


    از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۶) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیون‌ها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد می‌کردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی می‌شناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین رهبران تاریخ تلقی می‌کنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد می‌کنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق می‌کرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.گاندی همیشه می‌گفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نام‌های ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضدخشونت) گرفته شده‌اند. او می‌گفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم. حقیقت و ضدخشونت بودن هم‌سن کوه‌ها هستند».دوران کودکی تا جوانی

    گاندی و همسرش کاستوربا (۱۹۰۲)


    « مهاتما گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو در گجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد می‌کرد و از تأثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل می‌گرفت. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزه‌داری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توأم با گذشت اعضای فرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده او از طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند.در ماه می ۱۸۸۳ در حالیکه ۱۳ سال داشت با دختری هم سن خود ازدواج کرد؛ والدینش هر دو آنها را اداره می‌کردند (همسرش کاستوربا یا کاستوربای نام داشت که وی را «با» صدا می‌زدند).در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را می‌گذراند، چرا که برای مادرش سوگند یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز نماید. اگر چه تلاش می‌کرد آداب و سنن «انگلیسی» را بیاموزد - و مثلاً به کلاس آموزش رقص برود - ولی هرگز خود را به خوردن گوشت راضی نکرد اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحب خانه او را به یک رستوران خام‌خواری راهنمایی کرد.
    به انجمن خام خواران پیوست و حتی به عنوان عضو کمیته آن درآمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر نمود. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی موسسات به کار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار وخام خوار او عضو انجمن فلاسفه الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تأسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال می‌کرد و به مطالعه بوداگرایی و ادبیات هندو برهمنی می‌پرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعه «باگاوادگیتا» بپردازد. وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بمبی موفقیت چندانی نداشت و لذا به شغل پاره وقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت وبه عریضه‌نویسی برای شاکیان مشغول شد؛ ولی مجوز این کار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل نماید.

    تلاش برای استقلال


    گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در رژهٔ نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صد هزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بی اعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندی‌ها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً انگلیسی‌ها مجبور به مذاکره شدند. هندی‌ها با کمک روح بزرگ (ماهاتما) در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند.وظایف شخص نسبت به خود، به خانواده، به وطن و به جهان از یکدیگر جدا و مستقل نیستند. نمی‌توان با زیان رساندن به خود یا خانوادهٔ خود به وطن خویش خدمت کرد. به همین قرار نمی‌توان با زیان رساندن به جهان نیز به وطن خود خدمت کرد..

    حقیقت


    گاندی زندگی خویش را وقف آشکار ساختن حقیقت یا ساتیا کرد. اوتلاش می‌کرد با یادگیری و درس گرفتن از اشتباهات خود و عملکرد خود به حقیقت دست یابد. وی شرح حال زندگی خویش را تحت عنوان «ماجرای تجربیات من با کشف حقیقت» نوشته‌است.گاندی اعلام کرد که مهمترین نبرد او تلاشی بود که برای شکست شیاطین درونی ترسها و ناامنی‌های خود به عمل آورده‌است. گاندی خلاصه‌ای از اعتقادات خویش را درقالب «خداوند حقیقت است» مطرح نمود وبعدها دیدگاه‌های خویش را اصلاح کرد وبیان داشت که «حقیقت خداوند است». او فلسفه وجودی دین را در حقیقت و عشق و رمز موفقیت را در زدودن رفتارهای نادرست در هر دین و آئیین می‌بیند و بر این نکته تأکید دارد که با محبت و عدم خشونت باید در پی اصلاح اجتماعی بود؛ لذا همواره تأکید می‌کرد تا راه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت در مقابل قدرتمندتر از خود نشود، باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند و تنها راه احقاق حق خشونت باشد بی هیچ تأملی باید سلاح برداشت، من هرگز نمی‌پسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نفوذ نیروهای ترسوی بد شاه فان تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. شجاعت فقط در خوب تیر اندازی کردن خلاصه نمی‌شود بلکه جلوگیری از مرگ وآماده سینه سپر کردن دربرابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند. در واقع در مکتب گاندی، خشونت پرهیزی نشانه شجاعت و شهامت است.

    عدم خشونت

    مفهوم عدم خشونت (آهیما) و عدم مقاومت درتفکر مذهبی هندی تاریخی کهن دارد ودر مضامین مذهبی هندو بودائیت، جین، یهود ومسیحی به کرات دیده می‌شود. گاندی درشرح فلسفه وشیوه زندگی خود در خود بیوگرافی نویسی اش چنین آورده:«وقتی ناامید می‌شوم بخاطر می‌آورم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بوده‌است حکمرانان و قاتلان در برهه‌ای شکست ناپذیر جلوه می‌کنند ولی درنهایت همه آنها سقوط کرده‌اند - همیشه به این واقعیت فکر کنید.»«چه فرقی می‌کند که مرگ وبی خانمانی وبی سرپرتی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد؟»«ضربه دربرابرضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور می‌سازد.»«من بنا به دلایل زیادی آماده مردن شده‌ام و نه برای کشتن.»گاندی در اجرای اصول مورد نظر خودهرگز از مسیر منطق خارج نشد. در سال ۱۹۴۰ که حمله آلمان نازی به جزایر بریتانیایی اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسید گاندی خطاب به مردم بریتانیا پیامی تحت عنوان عدم خشونت در جنگ و صلح چنین گفت:«دوست دارم اسلحه را زمین بگذارید چرا که کمکی برای حفظ جان و انسانیت شما نمی‌کند. با سلاح برداشتن و وارد جنگ شدن هیتلر و موسولینی‌ها را دعوت می‌کنید تا وارد کشور شما شوند و داشته‌هایتان را به یغما ببرند. اگر این آقایان محترم تصمیم بگیرند کشورتان را اشغال نمایند آنها را پس می‌زنید. اگر شما را در بیطرفی خود رها نکردند آنگاه زن و مرد و کودک از خاک خود دفاع خواهید کرد واجازه نخواهید داد به اهداف خود برسند.»حتی در ۱۹۴۶ به لوئیس فیشر حسب حال نویس گفت«یهودیان خود را به چاقوی قصاب سپرده‌اند آنان باید خود را از فراز صخره‌ها به دریا پرتاب کنند.»اما گاندی می‌دانست که عدم توسل به خشونت مستلزم اعتقادی راسخ و شهامتی باورنکردنی است که البته می‌دانست در همگان وجود ندارد لذا سعی می‌کرد به همه تفهیم کند که لازم نیست همه دست از خشونت بردارند بویژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد:«گاندی نمی‌خواست ایجاد ترس از سلاح برداشتن یا ترس از احساس ناتوانی مقابله و مقاومت را درجنبش ساتیاگراها مشاهده کند؛ لذا در نوشته‌هایش آورده: قویا معتقدم هرجا بین خشونت وترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.»"درهر جلسه‌ای تأکید می‌کنم که تاراه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت درمقابل قدرتمندتر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند وتنها راه احقاق حق خشونت باشد بی هیچ تأملی باید سلاح برداشت من هرگز نمی‌پسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نفوذ نیروهای ترسوی بد شاه فان تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. شجاعت فقط در خوب تیر اندازی کردن خلاصه نمی‌شود بلکه جلوگیری از مرگ وآماده سینه سپر کردن دربرابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند.

    گیاه‌خواری

    گاندی در دوران کودکی گوشت خوردن را تجربه کرد. چرا که اولاً فردی کنجکاو بود وثانیا دوست صمیمی وی شیخ مهتاب او را به خوردن گوشت ترغیب می‌کرد. ایده گیاهخواری ونخوردن گوشت ریشه‌های عمیقی در آداب و سنن هندوها وجائین‌ها درهند وسرزمین مادری هند یعنی گجرات دارد به طوریکه بسیاری از هندوها گوشت نمی‌خوردند وخام خوار بودند وخانواده گاندی هم مستثنی نبود. گاندی پیش از رفتن به لندن برای ادامه تحصیل به مادرش، پوتلی بایی، وعمویش، بچارجی سوامی، قول داد که در لندن لب به گوشت نزند الکل مصرف نکند ودرگیر بی بند وباری جنسی نشود. او به امساک خویش پایبند ماند وبجای تلاش برای تعیین نوع خوراک به ارائه فلسفه‌ای همت گماشت که در طول زندگی آنرا مبنای امور خود قرار دهد. وقتی به سن میانسالی رسید یک خام خوار تمام عیار بود. وی مقاله‌ای در این مورد نوشت که بخشهایی از آن در نشریه انجمن خام خواران لندن بنام گیاهخواری منتشر شد. دراین ایام افراد صاحب نظر زیادی به او الهام دادند وحتی با رئیس انجمن خام خواران لندن دکتر ژوسیا اولد فیلد دوست شد.مهانداس جوان همچنین با مطالعه کتاب هنری استفن سالت با رهبر پیشگام گیاهخوری دیدار کرد و با او همراه شد. گاندی زمان زیادی از حضور خود در لندن را صرف ترویج گیاهخواری کرد. از نظر وی تغذیه گیاهی نه تنها نیازهای بدن را تأمین می‌کرد بلکه در مقایسه با مصرف گوشت مقرون به صرفه هم بود. کما اینکه امروزه نیز گوشت در مقایسه با میوه‌جات، حبوبات و سایر گیاهان گرانتر است. همچنین بسیاری از هندی‌های وقت که با کمی درآمد دست به گریبان بودند خام خواری را نه یک سنت روحانی صرف بلکه یک رویه عملی و مناسب می‌انگاشتند. اودر مدتهای طولانی روزه می‌گرفت واز آن بعنوان یک ابزار مبارزاتی استفاده می‌کرد. با اعتصاب غذا آنقدر به مخالفان فشار می‌آورد تا خواسته‌های او را تأمین کنند. درخود بیوگرافی وی اشاره کرده‌است؛ که خام خواری سرآغاز پای بندی جدی وی به آیین برهمایی بوده بدون کنترل جامعی برنوع خوراک، وی در گام برداشتن در مسیر آئین برهما به شکست می‌رسید.

    زبان بین‌المللی اسپرانتو و انگلیسی


    از آنجا که موطن گاندی، کشوری پرزبان بود و وی برای ادامهٔ تحصیل، و سپس مبارزات خود، به خارج از کشور نیز رفت، میزان آگاهی او از مشکل زبان بین‌المللی بسیار بالا بود. گفته‌ها و اظهارنظرهای او در این زمینه بسیار جالب و خواندنی است. در اینجا به اختصار نظرات او در مورد زبان فراساخته‌ی اسپرانتو و زبان انگلیسی آورده می‌شود:من طرف‌دار یک تقویم واحد برای تمام دنیا، یک واحد پول مشترک برای تمامیِ کشورها و یک زبان کمکی‌ِ جهانی مانند اسپرانتو برای همهٔ مردم جهان هستم.وی در سخن‌رانی خود در روز ۶ فوریهٔ ۱۹۱۶ در «دانش‌گاه هندوی بنارس» درمورد اوقات گران‌بهائی از زندگی جوانان که به‌منظور فراگیری زبان انگلیسی به‌هدر می‌رود، گفته است:آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان ملی هندوستان شود؟ (فریادهای «هرگز، هرگز» حاضرین)... حتی اگر شده برای یک لحظه، تصور کنید که جوانان ما باید وارد چه رقابت نابرابری در مقابل هر یک از جوانان انگلیسی شوند. من این سعادت را داشتم تا با چند تن از اساتید دانش‌گاهی (شهر) پونه به‌طور خودمانی گپ بزنم. ایشان به من اظهار کردند که هر جوان هندی، (فقط) به‌خاطر این‌که دانش‌اش را از طریق زبان انگلیسی کسب کرده است، حداقل شش سال باارزش از زندگی خود را از دست داده است. این عدد را در تعداد دانش‌جویانی که از مدارس و کالج‌های ما بیرون می‌آیند ضرب کنید، و خودتان ببینید که ملت (ما) تاکنون چند هزار سال را از دست داده است. یک اتهامی که به ما می‌زنند این است که ما نوآوری و بدعت نداریم. چطور می‌توانیم نوآوری داشته باشیم، اگر باید این سال‌های باارزش زندگی‌مان را به تسلط یافتن به زبانی بیگانه اختصاص دهیم؟ (تازه) در این سعی‌مان هم شکست می‌خوریم...

    آیین برهما


    گاندی در سن ۳۶ سالگی از روابط جنسی کلاً دست برداشت ودرحالیکه زن داشت از نزدیکی با وی امساک کرد. این ایده به شدت متأثر از فلسفه برهمایی و آیین روحی وعملی پاکسازی درونی بود که عمدتاً نیز با پرهیز جنسی همراه بود. گاندی آیین برهمایی را ابزاری برای نزدیکی به خداوند وشرط اولیه خودشناسی می‌انگاشت درشرح حال او اشاره شد که کوشش زیادی برای مبارزه با شهوات وغیرت داشته که مورد اخیر از غیرت به عروس دوران کودکی(کاستوربا) دروی شکل گرفته بود. او امساک جنسی را یک الزام مشخص می‌انگاشت وآنرا ابزاری برای عشق ورزیدن ونه شهوت رانی می‌دانست. از دید گاندی آیین برهما به منزله کنترل حواس از طریق تفکر، کلام و عمل بود.

    ساده زیستی


    گاندی مجدانه براین باور پافشاری می‌کرد که فردی که به جامعه خدمت می‌کند باید زندگی ساده‌ای داشته باشد واین ساده زیستی را درآیین برهمایی جاری می‌انگاشت. او با رد زندگی به شیوه غربی به روند ساده زیستی را در آفریقای جنوبی درپیش گرفت واز آن بعنوان تلاش برای رسیدن به نقطه صفر یاد می‌کرد وبدین ترتیب هم درهزینه‌های غیر ضروری صرفه جویی می‌نمود وهم ساده زیستی را دنبال می‌نمود. اوحتی لباسهایش را خودش می‌شست.در یک مورد او هدایایی را که به خاطر خدماتش به جامعه به وی اهدا شده بود، باز پس داد.گاندی درهر هفته یک روز را روزه سکوت سپری می‌کرد. امتناع از حرف زدن رامایه آرامش درونی می‌انگاشت این آموزه را هم از آیین برهما واصل موناشافتی یعنی سکوت وآرامش داشت. در این ایام سکوت با نوشتن برروی کاغذ با دیگران ارتباط برقرار می‌ساخت. گاندی از سن ۳۷ سالگی به مدت سه سال و نیم از خواندن روزنامه‌ها خودداری نمود واظهار می‌داشت وضعیت نابهنجار جهان وامور جهانی آرامش درونی او را بهم می‌ریزد. او دربازگشت به هند واشتغال به شغل حقوقی از پوشش غربی دست برداشت اگر چه نشان از ثروت و موفقیت داشت. اولباسی برتن کرد که مورد قبول فقیرترین افراددرهند بود واز پارچه تولیدی داخل موسوم به خادی استفاده می‌نمود. گاندی وپیروانش پارچه لباسهایشان را از نخی که خود می‌رشتند تهیه می‌کردند ودیگران را نیز به این کار تشویق می‌نمودند. درحالی که اکثر کارگران هندی بیکار بودند لباسهای مورد نیازشان را از تولیدیهای صنعتی تحت تملک انگلیسی‌ها خریداری می‌نمودند.گاندی معتقد بود چنان‌که هندیها لباسهای خود را خودشان با چرخ نخ ریسی بدوزند بهتر از اینست که از پارچه فاستونی انگلیسی باشد و با اینکار ضربه اقتصادی سنگینی بر پیکره استعمارگران انگلیسی درهند وارد خواهند آورد. متعاقباً علامت چرخ نخ ریسی برروی پرچم کنگره ملی هند نقش بست. وی برای نشان دادن ساده زیستی درسراسر زندگی خود فقط یک دست هوتی می‌پوشید.

    ایمان


    گاندی سمریتی (خانه‌ای که گاندی ۴ ماه پایانی زندگی خود را در آن گذراند اکنون به یک یادمان در دهلی نو مبدل شده‌است)گاندی یک هندوبود و تمام عمر براین آیین استوار ماند وبسیاری از اصول خویش را از هندواقتباس نمود. بعنوان یک هندوی عامی معتقد بود همه ادیان برابرندودر برابر تلاش‌هایی که برای تغییر دین وی به عمل آمد مقاومت نشان داد او شدیداً به خدااعتقاد داشت و لذا به مطالعه تمام ادیان بزرگ کوشش ورزید. درموردهندوئیسم چنین می‌گوید:«تا آنجا که به من مربوط می‌شود هندوئیسم روح مرا ارضا می‌کند و وجود مراسیراب می‌نماید. هرگاه تردید وناامیدی درمن قوت می‌گیرد وهیچ پرتوامیدی را در افق پیش روی خودمشاهده نمی‌کنم به باگاوادگیتا رجوع می‌کنم وسطری از آن را پیدا می‌کنم که به من آرامش دهد. بلافاصله لبخند بر لبانم نقش می‌بندد و اندوه وغم را به فراموشی می‌سپارم. زندگی من مملو از تراژدی بود واگر تعالیم این کتاب نبود شاید خیلی زود از پا می‌افتادم.»گاندی معتقد بود که اساس و شالوده هر دین را حقیقت وعشق تشکیل می‌دهد (محبت، عدم خشونت یا همان ترکیب حکم طلایی) اوهرگونه تعصب کور وگم بودن رفتارهای نادرست درهر دین وآیینی را زیرسوال می‌برد وبه طرز خستگی ناپذیری در پی اصلاح اجتماعی برمی آمد. برخی از اظهار نظرهای وی درمورد ادیان مختلف به شرح زیر مطرح شده‌اند:«لذا اگر می‌توانستم مسیحیت را بپذیرم وآنرا بزرگ‌ترین و کامل‌ترین دین قبول کنم قطعاً هندوئیسم را آنطور که الان هستم قبول نمی‌داشتم. من اشکالات و نواقص هندو را می‌شناسم. اگر نجاست در هندو بوده قطعاً به گوشت خام مربوط می‌شده نه گوشت پخته. نمی‌توانم سرمنشا اختلاف ادیان را درک کنم معنی اینکه چنین چیزی در قالب وداس یا کلام خدا مطرح می‌شود چیست؟ اگر چیزی از جانب خداوند الهام شود پس چرا در مورد قرآن و انجیل باید تردید کرد؟ دوستان مسیحی من سعی کردند مرا به مسیحیت سوق دهند و همین‌طور دوستان مسلمان من. عبداله شیت به شدت مرا به مطالعه اسلام ترغیب می‌کرد البته همیشه درمورد زیبایی دین اسلام حرفهایی برای گفتن داشت.»«به محض اینکه از مسیر اخلاق منحرف شویم دیگر شخصیت دینی نخواهیم داشت. در دین چیزی وجود ندارد که از چارچوب اخلاق خارج باشد. مثلاً انسان نمی‌تواند دروغگو و بیرحم باشد ودرعین حال مدعی شود خدا را دردرون خویش احساس می‌کند.»اوبعدها که با سؤال آیا یک هندو بودی مواجه شد جواب داد:آری من یک هندو هستم. همچنین یک مسیحی یک مسلمان و یک بودایی و یهودی می‌باشم.گاندی برخلاف خود آنها که با یکدیگر درتضاد بودند دستورهای این ادیان را همسو ویکسان می‌دانست. البته درمباحث مطروحه دو تفاوت بارز فلسفی بین دوگروه بزرگ هندی درآن عصر را شرح داده‌است. در۱۵ ژانویه ۱۹۳۴ زلزله مهیبی بیمار را لرزانید و خسارات وتلفات سنگینی برجای گذاشت. گاندی این حادثه‌ها را نتیجه گناه افراد رده بالای هندو می‌دانست چرا که معتقد بود خوراکی‌های غیرمجاز نجس را به معابدشان برده‌اند. گاندی به ترویج پرهیز از نجاست گوشت کوشش زیادی داشت وافراد پای بند به این امساک را مردم کریشنا می‌نامید. اما تاگور با این موضع گاندی مخالف بود ومی گفت زمین لرزه تنها منشأ طبیعی دارد و نه اخلاقی اما سوء رفتار درمعابد هندو را نیز نفی می‌کرد.

    ترور


    گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ ناتورام قادسی وی را، که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد.
    قاتل از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زده‌است.

    منابع


    • ba-pp-gandhi-heritage.shtml میراث مهاتما گاندی پس از شصت سال
    • ویکی‌پدیا:پروژهٔ مترجمان/ماهاتما گاندی
    • هفته نامه همشهری جوان
    Wikipedia contributors، «Mohandas Karamchand Gandhi،» Wikipedia، The Free Encyclopedia،http://en.wikipedia.org/wiki/Mohandas_Karamchand_Gandhi (accessed May 18، ۲۰۱۲).

    پانویس

    1• Trivia Hall of Fame — Mahatma Gandhi. Retrieved from the Wayback Machine, February 14 2004.
    • • بوندورانت، ص ۲۸
    • • بوندورانت، ص ۱۳۹
    • • http://agrao.50webs.com/gandhi/gandhi_pri_edukado.htm
    • • The Story of My Experiments with truth — An Autobiography, p. ۱۷۶.
    • • The Story of My Experiments with truth — An Autobiography, p. ۱۷۷.
    7. • The Story of My Experiments with truth — An Autobiography, p. ۱۸۳.
    .
    پیوند به بیرون

    • علیرضا. «۱۹ راه برای این که مانند گاندی، مردم را به انجام کارهای بزرگ تشویق کنیم». مجله روزانه مگلی. ۲۰۱۵–۰۶–۱۷. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵–۰۶–۲۴.
    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ ماهاتما گاندی موجود است.
    مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به ماهاتما گاندی در ویکی‌گفتاورد موجود است.
    شخص سال مجله تایم (۱۹۲۷–۱۹۵۰)
    جنبش استقلال هند
    [جنبه‌های عملی هندوئیسم
    [شخص سال مجله تایم

    داده‌های کتابخانه‌ای

    • WorldCat
    • VIAF: 71391324
    • LCCN: n79041626
    • ISNI: 0000 0001 2138 6043
    • GND: 118639145
    • SELIBR: 275000
    • SUDOC: 026880504
    • BNF: cb11904030r (داده‌ها)
    • موزیک‌برینز: 22b8fa02-4a80-4362-ae0b-70787ffabbb1
    • NLA: 35111345
    • NDL: 00440485
    • NKC: jn20000601721
    • BNE: XX1150077
    • CiNii: DA00595167

    رده‌ها:


    • زادگان ۱۸۶۹ (میلادی)
    • درگذشتگان ۱۹۴۸ (میلادی)
    • ماهاتما گاندی
    • افراد جنگ بوئر دوم
    • افراد هند بریتانیا
    • انقلابیون اهل هند
    • بشردوستان هند
    • تاریخ هند
    • ترورشدگان اهل هندوستان
    • حامیان خشونت‌پرهیزی
    • حقوق‌دانان اهل آفریقای جنوبی
    • خاطره‌نویسان اهل هند
    • خودزندگی‌نامه‌نویسان اهل هند
    • دانش‌آموختگان کالج دانشگاهی لندن
    • دور از وطن‌ها در آفریقای جنوبی
    • روزه‌داری‌های اعتراضی و اعتصاب غذاها
    • رؤسای کنگره ملی هند
    • زندانیان هند بریتانیا
    • سیاست‌مداران اهل هند
    • شخص سال برگزیده مجله تایم
    • صلح‌طلبان هند
    • فعالان حقوق شهروندی اهل هند
    • فعالان ضد جنگ اهل هند
    • فیلسوفان اهل هند
    • فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی)
    • کشته‌شدگان اهل هند
    • کشته‌شدگان در هند
    • گیاه‌خواران
    • مخالفان آپاراتاید در آفریقای جنوبی
    • مرگ‌ها به وسیله اسلحه گرم در هند
    • نجات‌یافتگان از ترور
    • وکیلان اهل هند
    • هند
    • هندی‌های دور از وطن در آفریقای جنوبی
    • هندی‌های دور از وطن در بریتانیا
    • طرفداران مبارزه با فقر
    منوی ناوبری
    • ورود
    • ایجاد حساب کاربری
    • مشارکت‌ها
    • بحث
    • به سامانه وارد نشده‌اید
    • بحث
    • مقاله
    • نمایش تاریخچه
    • ویرایش
    • خواندن
    • صفحهٔ اصلی
    • رویدادهای کنونی
    • مقالهٔ تصادفی
    • اهدا
    همکاری
    • تغییرات اخیر
    • ویکی‌نویس شوید!
    • راهنما
    • تماس با ویکی‌پدیا
    نسخه‌برداری
    • ایجاد کتاب
    • دریافت به‌صورت PDF
    • نسخهٔ قابل چاپ
    ابزارها
    • پیوندها به این صفحه
    • تغییرات مرتبط
    • بارگذاری پرونده
    • صفحه‌های ویژه
    • پیوند پایدار
    • اطلاعات صفحه
    • آیتم ویکی‌داده
    • یادکرد پیوند این مقاله
    به زبان‌های دیگر
    • Afrikaans
    • Alemannisch
    • አማርኛ
    • Aragonés
    • Ænglisc
    • العربية
    • مصرى
    • অসমীয়া
    • Asturianu
    • Azərbaycanca
    • تۆرکجه
    • Башҡортса
    • Žemaitėška
    • Bikol Central
    • Беларуская
    • Беларуская (тарашкевіца)‎
    • Български
    • भोजपुरी
    • বাংলা
    • বিষ্ণুপ্রিয়া মণিপুরী
    • Brezhoneg
    • Bosanski
    • Буряад
    • Català
    • Нохчийн
    • کوردیی ناوەندی
    • Corsu
    • Čeština
    • Чӑвашла
    • Cymraeg
    • Dansk
    • Deutsch
    • Dolnoserbski
    • ދިވެހިބަސް
    • Ελληνικά
    • English
    • Esperanto
    • Español
    • Eesti
    • Euskara
    • Suomi
    • Võro
    • Føroyskt
    • Français
    • Frysk
    • Gaeilge
    • 贛語
    • Galego
    • गोवा कोंकणी / Gova Konknni
    • ગુજરાતી
    • עברית
    • हिन्दी
    • Fiji Hindi
    • Hrvatski
    • Kreyòl ayisyen
    • Magyar
    • Հայերեն
    • Interlingua
    • Bahasa Indonesia
    • Ilokano
    • Ido
    • Íslenska
    • Italiano
    • 日本語
    • Basa Jawa
    • ქართული
    • Taqbaylit
    • Адыгэбзэ
    • Қазақша
    • ភាសាខ្មែរ
    • ಕನ್ನಡ
    • 한국어
    • Kurdî
    • Кыргызча
    • Latina
    • Ladino
    • Lëtzebuergesch
    • Лезги
    • Limburgs
    • Lumbaart
    • Lingála
    • لۊری شومالی
    • Lietuvių
    • Latviešu
    • मैथिली
    • Malagasy
    • Олык марий
    • Македонски
    • മലയാളം
    • Монгол
    • मराठी
    • Bahasa Melayu
    • Malti
    • မြန်မာဘာသာ
    • مازِرونی
    • नेपाली
    • नेपाल भाषा
    • Nederlands
    • Norsk nynorsk
    • Norsk bokmål
    • Occitan
    • ଓଡ଼ିଆ
    • ਪੰਜਾਬੀ
    • Picard
    • Polski
    • Piemontèis
    • پنجابی
    • پښتو
    • Português
    • Runa Simi
    • Romani
    • Română
    • Русский
    • Русиньскый
    • संस्कृतम्
    • Саха тыла
    • Sardu
    • Sicilianu
    • Scots
    • سنڌي
    • Srpskohrvatski / српскохрватски
    • සිංහල
    • Simple English
    • Slovenčina
    • Slovenščina
    • Soomaaliga
    • Shqip
    • Српски / srpski
    • SiSwati
    • Basa Sunda
    • Svenska
    • Kiswahili
    • தமிழ்
    • తెలుగు
    • ไทย
    • Türkmençe
    • Tagalog
    • Tok Pisin
    • Türkçe
    • Татарча/tatarça
    • Тыва дыл
    • Українська
    • اردو
    • Oʻzbekcha/ўзбекча
    • Vèneto
    • Tiếng Việt
    • Winaray
    • 吴语
    • Хальмг
    • მარგალური
    • ייִדיש
    • Yorùbá
    • 中文
    • 文言
    • Bân-lâm-gú
    • 粵語
    ویرایش پیوندها
    • این صفحه آخرین‌بار در ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۶ ساعت ‏۰۴:۵۸ تغییر یافته‌است.همهٔ نوشته‌ها تحت مجوز Creative Commons Attribution/Share-Alike در دسترس است؛ برای جزئیات بیشتر شرایط استفاده را بخوانید.ویکی‌پدیا® علامتی تجاری متعلق به سازمان غیرانتفاعی بنیاد ویکی‌مدیا است.
    کاربر مقابل از F598 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: saeed99


    F598 آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •