alt
صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234
نمایش نتایج: از 31 به 35 از 35

موضوع: ☻☻ اعتراف صمیمانه سوتی ها! ☻☻

  1. 13,715 امتیاز ، سطح 35
    53% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 335
    13.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/01/30
    محل سکونت
    تهران - نسیم شهر
    نوشته ها
    839
    امتیاز
    13,715
    سطح
    35
    تشکر
    2,021
    تشکر شده 2,054 بار در 710 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #31 1394/10/06, 21:06
    نقل قول نوشته اصلی توسط هرو نمایش پست ها
    دست شما درد نکنه آقای مدیر
    من مثل هم مدرسه ای هام نبودم که. میگفتم میام
    تا آخرین روزم میرفتم!!
    مث مرد سر حرفم بودم
    سلام

    پس مث مرد سوتی های دیگه که دادی رو اعتراف کن

    الام امیدر ، اعتراف کرد که ضربه روحی خورده ،

    2 کاربر مقابل از رضاقلیخانی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. omidr, هرو
    ""الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم""

    میدونی قشنگ ترین هدیه چیه؟
    این که الان روی این قلب ها کلیک کنی
    و از وبلاگ عاشقانم دیدن کنی

    رضاقلیخانی آنلاین نیست.

  2. 40,391 امتیاز ، سطح 62
    4% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,259
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/06/16
    محل سکونت
    آذربايجان شرقي - وايقان
    نوشته ها
    1,562
    امتیاز
    40,391
    سطح
    62
    تشکر
    6,392
    تشکر شده 6,795 بار در 1,464 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #32 1394/10/06, 22:17
    نقل قول نوشته اصلی توسط هرو نمایش پست ها
    دست شما درد نکنه آقای مدیر
    من مثل هم مدرسه ای هام نبودم که. میگفتم میام
    تا آخرین روزم میرفتم!!
    مث مرد سر حرفم بودم

    خواهش میکنم
    خب دیدید گفتم
    کاربر مقابل از eBRAHIMV عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: هرو

    روزگارا
    تو اگر سخت به من میگیری،
    باخبر باش که پژمردن من آسان نیست؛
    گرچه دلگیرتر از دیروزم،
    گرچه فردای غم انگیز، مرا می خواند؛
    لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست.
    eBRAHIMV آنلاین نیست.

  3. 6,850 امتیاز ، سطح 24
    60% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 200
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/02/31
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    311
    امتیاز
    6,850
    سطح
    24
    تشکر
    1,230
    تشکر شده 1,157 بار در 301 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #33 1394/10/06, 22:52
    نقل قول نوشته اصلی توسط رضاقلیخانی نمایش پست ها
    سلام

    پس مث مرد سوتی های دیگه که دادی رو اعتراف کن

    الام امیدر ، اعتراف کرد که ضربه روحی خورده ،

    اون سوتی که رو بلوتوث دادم بدترین سوتی عمرم بود که صادقانه اعتراف کردم
    2 کاربر مقابل از هرو عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. omidr, رضاقلیخانی
    هرو آنلاین نیست.

  4. 13,715 امتیاز ، سطح 35
    53% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 335
    13.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/01/30
    محل سکونت
    تهران - نسیم شهر
    نوشته ها
    839
    امتیاز
    13,715
    سطح
    35
    تشکر
    2,021
    تشکر شده 2,054 بار در 710 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #34 1394/10/27, 01:34
    یه خاطره جالب

    یه دفعه پدرم گفت علیرضا یه لیوان آب واسم بیار

    آقا ده دقیقه گذشت ، خود بابام بلند شد اومد یه لیوان آب ریخت و خورد

    بهم گفت : پسر من نگفتم یه لیوان آب بخور ، گفتم یه لیوان واسه من آب بیار


    درکم کنید بابا خوب ، از سوتی بلوتوث سنگین تره که نیست؟






    کاربر مقابل از رضاقلیخانی عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: omidr
    ""الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم""

    میدونی قشنگ ترین هدیه چیه؟
    این که الان روی این قلب ها کلیک کنی
    و از وبلاگ عاشقانم دیدن کنی

    رضاقلیخانی آنلاین نیست.

  5. 17,557 امتیاز ، سطح 40
    39% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 493
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1391/07/23
    محل سکونت
    قزوین
    نوشته ها
    504
    امتیاز
    17,557
    سطح
    40
    تشکر
    3,767
    تشکر شده 2,036 بار در 531 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #35 1394/10/28, 15:40
    یه بار با دوستم رفتیم یه جا کار داشتیم ....برگشتنا دوستم گفت من دسشویی دارم ...گفتم بیا یه مسجدی یه پاساژی جایی پیدا کنیم بریم
    یه مسجد دیدیم دم در بیرونی کلی آدم واستاده بودن ...رفت جلو گفت آقا دستشویی!...یارو گفت باید بری توی مجلس بری ته مسجد یه دره اونو میری آخر راهرو !!

    آقا ما اومدیم از در داخلیبریم توو کلی آدم واستادن ...رفتیم تووو...من ته مسجد نشستم و این دوستم رفت .....
    اومدن پذیرایی و این حرفا ....کلی هم فاتحه خوندم برا اون بنده خدا
    (حالا سکانس دوستم که میره دسشویی)
    رفته دیده یه دمپایی اونجاس(البته به فکر خودش) یهو تا وسطای راه میره آخونده داد زده کجا ؟!!!! ازین کفشای آخوندا بوده پوشیده بوده
    خلاصه اومد گفت بریم ...گفتم ضایس دو دقه بشین .... بعد بریم ....
    اومدیم بیایم بیرون .....دوستم جلو تر رفت ...منو جو گفت ....فکر کنم 15 نفری جلوی در واستاده بودن ....هی از بیرونم میومدن برا تسلیت .....منه جو گیر ...رفتم با یکی یکی اینا دس میدم تسلیت میگم

    ینیا اومدیم بیرون خودم از کار خودم خندم گرفته بود

    اون روز خیلی روز جالبی بود ...با وجود اینکه اون کاری که رفته بودیم سراغش انجام نشدولی هم کلی سوتی دادیم هم خندیدیم هم حال داد

    آها ناهار رفتیم بخوریم ... سال 88 بود ....قیمت کباباش خوب بود زیاد عجیب نبود ولی سالادش ...همونایی که الان میدن توی ظرفای کوچیک ...با کلی خرت و پرت که توش میریزن ...دو سه تومنم نیس قیمتش میداد 6 هزار تومن سالاد فصل....اصن یه وضعی !!

    ببخشید خیلی حرفیدم
    3 کاربر مقابل از omidr عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. habibi, رضاقلیخانی, هرو

    با داده قناعت کن با داد بزی ......................در بند تکلف نشو آزاد بزی


    رودکی
    omidr آنلاین نیست.

صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •