alt
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 32

موضوع: ماه عسل-عاشقانه احسان و سولماز93/4/17

  1. 4,656 امتیاز ، سطح 20
    2% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 394
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1391/11/16
    محل سکونت
    سمنان
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,656
    سطح
    20
    تشکر
    20
    تشکر شده 439 بار در 129 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #21 1393/05/19, 20:11
    مرد ایرانی اکثرا مرد نیستن خیلییی محدوده چون احسان خیلیییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییی ارزوی خوشبختی دارم فقط همین
    3 کاربر مقابل از دیستروف عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. #سعیده#, laleh6, sarab
    ”هر آنچه اتفاق مي‌افتد، بنا به دليلي است
    دیستروف آنلاین نیست.

  2. 28,011 امتیاز ، سطح 51
    42% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 639
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/29
    محل سکونت
    لرستان_خرم آباد
    نوشته ها
    869
    امتیاز
    28,011
    سطح
    51
    تشکر
    1,958
    تشکر شده 3,146 بار در 768 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #22 1393/05/22, 15:15
    خیلیا هستن که مثل احسان هنوز عاشقانه کنار همسرشون زندگی میکنن.ولی گمنام هستن.نمونه اس همسر خودم.که از همینجا صمیمانه ازش تشکر میکنم.ومیگم خیلی دوسش دارم
    7 کاربر مقابل از #سعیده# عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. laleh6, ROSE, sarab, امیرحسین, سنگ صبور, فاطمه58, نیلوفر
    در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
    گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
    #سعیده# آنلاین نیست.

  3. 19,361 امتیاز ، سطح 42
    46% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 489
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1391/11/15
    محل سکونت
    ایران.کرمانشاه
    نوشته ها
    612
    امتیاز
    19,361
    سطح
    42
    تشکر
    3,282
    تشکر شده 2,174 بار در 578 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #23 1393/05/22, 16:13
    نقل قول نوشته اصلی توسط #سعیده# نمایش پست ها
    خیلیا هستن که مثل احسان هنوز عاشقانه کنار همسرشون زندگی میکنن.ولی گمنام هستن.نمونه اس همسر خودم.که از همینجا صمیمانه ازش تشکر میکنم.ومیگم خیلی دوسش دارم
    آفرینتقدیم به همسرتون وشماایشالا همیشه کنار هم خوشبخت باشین
    2 کاربر مقابل از sarab عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. #سعیده#, سنگ صبور
    من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی/ولی با ذلت وخاری پی شبنم نمیگردم
    sarab آنلاین نیست.

  4. 28,011 امتیاز ، سطح 51
    42% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 639
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1390/07/29
    محل سکونت
    لرستان_خرم آباد
    نوشته ها
    869
    امتیاز
    28,011
    سطح
    51
    تشکر
    1,958
    تشکر شده 3,146 بار در 768 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #24 1393/05/23, 10:29
    نقل قول نوشته اصلی توسط sarab نمایش پست ها
    آفرینتقدیم به همسرتون وشماایشالا همیشه کنار هم خوشبخت باشین
    ممنونم دوست خوبم
    2 کاربر مقابل از #سعیده# عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. sarab, سنگ صبور
    در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
    گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
    #سعیده# آنلاین نیست.

  5. 10,620 امتیاز ، سطح 31
    10% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 630
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/05/08
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    344
    امتیاز
    10,620
    سطح
    31
    تشکر
    2,146
    تشکر شده 1,227 بار در 346 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #25 1393/06/01, 05:51
    در خانه پر عشق احسان و سولماز
    سولماز و احسان دو اسطوره‌ای که عشق‌شان در قاب برنامه ماه عسل جاویدان شد. عشقی که در گذر سال‌های سخت آزموده شده وبه اثبات رسیده. مهمان این زوج دوست‌داشتنی شدیم. ما به منزلشان رفتیم و گفتگویی متفاوت اتفاق افتاد.
    مجله خانواده سبز: سولماز و احسان دو اسطوره‌ای که عشق‌شان در قاب برنامه ماه عسل جاویدان شد. عشقی که در گذر سال‌های سخت آزموده شده وبه اثبات رسیده. مهمان این زوج دوست‌داشتنی شدیم. ما به منزلشان رفتیم و گفتگویی متفاوت اتفاق افتاد.

    -آشنایی با کفش‌فروشی

    سولماز از سرآغاز این عاشقانه می‌گوید: «نوزده ساله بودم و در رشته معماری در دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل و البته چون دیگر دختران جوان، عاشق خرید لباس. روزی متوجه شدم که چند نفر از هم کلاسی‌هایم کفش‌های کتانی زیبایی را به پا کردند. نشانی محلی را که از آن خرید کرده بودند جویا شدم و به آن مغازه در پاساژ سپید واقع در تهرانپارس رفتم تا کفش بخرم. از قضا فروشنده مغازه احسان بود.

    پسری که می‌شد از نگاهش نجابت را خواند. تنها یک ماه پس از این دیدار، احسان با حضور مادرش به من پیشنهاد ازدواج داد و تنها دور روز بعد هم، او و خانواده‌اش برای خواستگاری به خانه ما آمدند. البته این ازدواج از طرف دو خانواده که سنتی و مذهبی بودند به راحتی پذیرفته نشد به خصوص برادر من خیلی در این زمینه سخت‌گیر بود و به شدت با این ازدواج مخالفت می‌کرد. حدود یک ماه تحقیقات دقیق و مفصلی در رابطه با احسان انجام داد و بعد از یک ماه گفت این پسر کوچک‌ترین مشکلی ندارد. به این ترتیب خانواده من با تردید به این ازدواج رضایت دادند.

    تردیدی که در حدود سه ماه نامزدی ما باعث شد که رفت و آمد‌های ما به شدت محدود شود. پدرم که من آخرین فرزند او بودم و من را خیلی دوست داشت، یک روز با احسان به کارگاهش رفت تا بیشتر با او آشنا شود و در این دیدار من را به احسان سپرد و از او قول گرفت که از این امانت به خوبی مراقبت کند تا پس از این خیالش آسوده باشد. پیمانی که همسرم تا امروز به آن پایبند است.»

    سرانجام احسان که عاشقانه امام رضا(ع) را دوست دارد و برای به دست آوردن دختر مورد علاقه‌اش به او توسل جسته، با موافقت خانواده همسرش، تاریخ هشت هشت سال هشتاد و هشت (که مصادف با میلاد امام هشتم است) را برای جاری شدن خطبه عقد مشخص می‌‌کند و در این روز با سولماز پیمان می‌بندد که تا پایان عمر در کنار او باشد. و باز هم این جمله معروف سولماز که مدام تکرار می‌کند «دوسم داره.»

    از او می‌پرسیم که آیا تو هم احسان را دوست داشتی؟ با صداقت همیشگی‌اش می‌گوید: «راستش رو بگم، اوایل دوستش نداشتم، فقط او و رفتارش را می‌پسندیدم. چون از همه جهت ایده‌آل بود؛ پسر دست و دل باز و با معرفتی بود که به من اعتماد داشت. از نگاهش می‌فهمیدم مرا دوست دارد. بنابراین او را انتخاب کردم. بعد از عقد هم دوستش نداشتم، چون دیگر عاشقش شده بودم

    از احسان می‌پرسم: «چه چیزی باعث شد که این اندازه سولماز را دوست داشته باشی؟» او با قاطعیت می‌گوید: «به نظرم دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد. تنها باید دل‌ها به هم گره بخورد که در مورد من و سولماز این اتفاق افتاده و واقعا او را دوست داشتم. خیلی تلاش کردم تا خانواده‌اش را راضی کنم، به خصوص که اوایل خود سولماز هم مردد بود و بالاخره با او صحبت کردم و به او تعهد دادم که عشق من پایدار است و من تصمیمی نمی‌گیرم، مگر اینکه درباره آن فکر کرده باشم و پس از آن، به تصمیم خود پایبند خواهم ماند. پس از این گفت‌وگو سولماز به من اعتماد کرد.

    پدر او هم بعد از اینکه از من قول گرفت تا از امانتی که به من سپرده به خوبی مواظبت کنم، دیگر کمتر نگران بود و برای انجام مراسم به ما سخت نگرفتند. امروز که به گذشته نگاه می‌‌کنم، می‌بینم خداوند زندگی ما را مثل یک بازی شطرنج، مرحله به مرحله کنار هم چید و پیش برد.»

    در خانه پر عشق احسان و سولماز پر طرفدار ماه عسل که می گویند سر یک موضوع به اختلاف خورده اند + ت

    -یک ماه قبل از تصادف اتمام حجت کرده بودم

    سولماز برای‌مان تعریف می‌‌کند که «حدود یک ماه پیش از تصادف، شبی برای احسان پیام فرستادم و از او پرسیدم چقدر مرا دوست داری و اگر اتفاقی برای من بیفتد باز هم حاضری کنار من باشی؟» احسان از من درباره منظور حرف‌هایم پرسید. من به او گفتم اگر مشکل بزرگی برای من پیش بیاید، مثلا چهره من بهم بریزد یا زمین‌گیر شوم، آیا باز هم حاضری مراقب من باشی و کنارم بمانی؟

    احسان که نگران شده بود، در پاسخ به من گفت: «به همان امام رضایی که تو را از او خواستم، تا ابد در کنارت خواهم ماند.» من آن روز حتی به ذهنم نمی‌رسید که چنین اتفاقی برایم بیفتد و فقط می‌خواستم از عشق همسرم نسبت به خودم مطمئن شوم، اما امروز می‌بینم که او واقعا وفادار است.» زندگی برای این دو دلداده به شیرینی سپری می‌شود.

    احسان درکسب و کار خود موفق است و سولماز که در رشته معماری تحصیل می‌کند، در عرصه ورزشی و در رشته شنا، موفقیت‌هایی به دست می‌آورد و از همه مهم‌تر در زندگی خانوادگی هم عاشقانه‌ای را تجربه می‌کند که همه اطرافیان اگر چه آن را می‌ستایند، اما در دوام آن تردید می‌کنند! جهیزیه خود را با ذوق و شوق تهیه می‌کند و برای برگزاری مراسم عروسی آماده می‌شود.

    اما تقدیر، قصه دیگری را برای او و همسر مهربانش رقم زده. سولماز که برای برگزاری چهلمین روز درگذشت مادربزرگش راهی تبریز است، در مسیر دچار سانحه می‌شود. در این حادثه او پدر، مادر و دخترعمویش را از دست می‌‌دهد و خودش هم راهی بیمارستان می‌شود. آن هم با هوشیاری سه درصد. شرایط سولماز آنقدر حاد است که پزشکان امید زیادی به بهبود او ندارند.

    اما احسان، همسرش را از خدا می‌خواهد. از آنجا که شرایط جسمی سولماز مناسب نیست و بیمارستان اجازه انتقال او به تهران را نمی‌‌دهد. پدر و مادر احسان منزلی را در قزوین اجاره می‌کنند تا در این شرایط سخت، در کنار تنها پسرشان و همسرش باشند. احسان تمام مدت در بیمارستان است.

    یا در کنار تخت محبوبش و مشغول صحبت کردن با او و یا در نمازخانه و در حال دعا به درگاه معبودش. او از خدا می‌‌خواهد که همسرش را به او برگرداند و بار دیگر به امام هشتم (ع) متوسل می‌شود و نذر می‌کند که اگر سولماز به زندگی برگردد، خادم حرم امام رضا(ع) شود.

    نذری که هنوز شرایط برآورده کردنش مهیا نشده و او از این بابت ناراحت است. احسان هر صبح به دیدار سولماز می‌آید و با وجود اینکه به او گفته‌اند همسرش نمی‌تواند غذا بخورد، هر روز برای او ناهاری را که مادرش پخته و میکس کرده، همراه می‌آورد و ساعت‌ها با سولماز صحبت می‌کند.

    سرانجام عشق معجزه می‌کند و سولماز با وجود ناباوری پزشکان، به هوش می‌آید. او در اولین واکنش درباره احسان می‌پرسد و چون او را بالای تخت خود حاضر می‌بیند، احساس آرامش می‌کند و دوباره به خواب فرو می‌رود.

    -2 سال سکوت

    بعد از ترخیص سولماز از بیمارستان، احسان که لحظه‌ای برای همراهی با او مردد نشده، با کمک خانواده خود و سولماز در خانه پدری همسرش از او مراقبت می‌کند. برای امکان تنفس بهتر لوله‌ای به گلوی سولماز متصل می‌شود. لوله‌ای که امکان تکلم را از او گرفته و او به کمک اشاراتی که تنها احسان متوجه آن می‌شود با اطرافیان ارتباط برقرار می‌کند.

    بعد از دو سال، پزشک تصمیم می‌گیرد از این پس سولماز، بدون کمک گرفتن از این لوله تنفس کند. از بیمارش می‌خواهد برای صحبت کردن تلاش کند. اما او که شنیده، برای افرادی در شرایط او دیگر امکان تکلم وجود ندارد، برای این کار کوشش نمی‌کند.

    پزشک بار دیگر از سولماز می‌‌خواهد سعی خود را بکند و به او می‌گوید کلمه‌ای که تمام این دو سال در قلبت بود و با تمام وجود می‌‌خواستی بگویی اما نمی‌توانستی، بگو... سولماز از خدا کمک می‌خواهد و با تمام توان خود «احسان» را صدا می‌کند. احسان که در آشپزخانه است و ابدا انتظار شنیدن صدای سولماز را ندارد، در خانه به دنبال صدا می‌گردد. از طرفی سولماز که دو سال تمام برای صدا کردن همسرش انتظار کشیده، دوباره او را صدا می‌کند.

    این بار احسان متوجه او می‌شود و با چهره‌ای که از اشک پوشیده شده، خود را به او می‌‌رساند تا چهار شب سولماز قرص‌های آرام‌ بخشش را نمی‌‌خورد و تا صبح بیدار می‌ماند و به اندازه دو سال سکوت، با تنها عشق زندگیش از درد‌ دل‌هایش می‌گوید.

    https://sp3.yimg.com/ib/th?id=HN.608...5&pid=15.1&P=0

    -سولماز را به خانه‌اش می‌برد

    بعد از این اتفاق، سولماز که عاشقانه همسرش را دوست دارد و دلش نمی‌خواهد او حتی ذره‌ای رنج بکشد، از خانواده‌اش می‌خواهد به منزل پدری احسان بروند و از او بخواهند که به دنبال سرنوشتش بدون سولماز برود. درخواستی که احسان را پریشان می‌‌کند. او به خانه همسرش می‌آید و به برادر سولماز می‌گوید که می‌‌خواهد همسرش را به خانه خودش ببرد. با وجود مخالفت سولماز، احسان خانه‌ای را تهیه می‌کند. جهیزیه سولماز را در آن می‌چیند و جشن عروسی را با حضور جمعی از اقوام و دوستان برگزار می‌کند.

    او برای ساعاتی که در منزل حضور ندارد، پرستاری استخدام می‌کند و برای بهبود سولماز و شیرینی روز افزون زندگیش می‌کوشد. سولماز می‌گوید: «من هم با وجود شرایط مشکلم هر روز فکر می‌کنم که چه‌طور زندگی‌ام قشنگ‌تر بشود. من با وجود ‌اینکه شب‌ها قرص آرام‌بخش می‌خورم، هر روز صبح برای راهی کردن همسرم به محل کارش، بیدار می‌شوم و با او صحبت می‌کنم. مطمئن می‌شوم که ناهار خود را همراه می‌برد

    . او را به خدا می‌سپارم و بعد از خروج او از خانه می‌خوابم و به نظارت خانه‌ام اهمیت می‌‌دهم. روزانه ساعت‌ها تلفنی با همسرم صحبت می‌کنم و برای شام خوردن با او منتظر می‌مانم و در هر شرایطی پیش از آمدن او به خانه قرص خوابم را نمی‌خورم. بدون اطلاع او هیچ کاری نمی‌‌کنم و بدون او با هیچ‌کس بیرون نمی‌روم.

    او هم متقابلا با من درباره تمام کارهایش، حتی درباره فعالیت‌های کاری‌اش صحبت می‌کند. با من مهربان است. او حتی در تولیدی‌اش برایم کفش‌های زیبا و مخصوصی تهیه کرده که با وجود شرایط من، برایم قابل استفاده است.»

    -زندگی‌مان را تحسین می‌کنند

    از سولماز که عاشقانه همسرش را دوست دارد می‌پرسیم: «اگر به پنج سال پیش و قبل از تصادف برگردد، تو بین بهره‌مندی از سلامتی و زندگی عادی با احسان و عشقش کدام را انتخاب می‌کنی؟»

    سولماز به احسان نگاه می‌‌کند و می‌گوید: «بارها به او گفته‌ام حاضرم تا پایان عمر این شرایط را تحمل کنم، اما او را از دست ندهم. حاضر نیستم لحظه‌ای روی پاهایم بایستم، اما همسرم از من دور باشد. من بدون او، حتی سلامتی را نمی‌‌خواهم دلم می‌خواهد سلامتی‌ام را به دست آورم تا در کار احسان زندگی بهتر و شیرین‌تری را داشته باشم.»

    او اضافه می‌کند «اوایل که این اتفاق برایم افتاده بود از خدا گله می‌کردم که چرا من؟ مگر من چه گناهی کردم که مستوجب این عقوبت هستم؟ اما بعد دیدم که خدا دری را بسته و هزار در دیگر را به رویم باز کرده است. همه، ما را دوست دارند و تمام آشنایان، زندگی مشترکمان را تحسین می‌کنند و همین برای من کفایت می‌کند. من و همسرم درکار هم آرامشی داریم که خیلی از افراد که از سلامتی کامل هم بهره‌مند هستند آن را تجربه نمی‌کنند. شاید اگر این اتفاق برای من نیفتاده بود، من این همه خوشبختی را احساس نمی‌کردم. الان من یک درصد هم به این مشکلم فکر نمی‌کنم

    . تنها به زیباتر شدن زندگی‌ام فکر می‌کنم. اهل شوخی هستم و مدام می‌خندم. بیرون می‌روم و حتی با همسرم به مسافرت‌های کوتاه می‌رویم و هیچ‌چیز در زندگی‌‌ام کم ندارم، حتی احساس می‌کنم زندگی‌مان از گذشته هم زیباتر شده.»

    احسان می‌گوید: «من مطمئن هستم که خدا هرگز بد بنده‌اش را نمی‌خواهد و اگر چه شرایط مشکلی داریم اما شاید اگر اینگونه نبود، زندگی ما این اندازه قشنگ نبود. زندگی که اگر چه بعضی بعد از برنامه‌ماه عسل برایش اشک ریختند، اما برای ما سرشار از شادی است.

    من آن را دوست دارم و از آن لذت می‌برم و اصلا برای همین به برنامه ماه عسل رفتیم تا به مردم بگوییم با شرایط مشکل هم می‌توان زندگی کرد و خوشبخت بود. فقط باید کمی دیدمان را تغییر دهیم و مقاوم‌تر باشیم.»

    سولماز می‌گوید: «اگر این اتفاق برای احسان می‌افتاد من نمی‌توانستم چون او رفتار کنم. من نمی‌توانستم عشق زندگی‌ام را این گونه ببینم، نمی‌توانستم ببینم عزیز‌ترین آدم زندگی‌ام که روزی سلامت و سرزنده بوده، امروز نمی‌تواند چون گذشته باشد. همسرم واقعا صبور است و با خدا رفاقت می‌کند. من هر بار احساس خستگی می‌‌کنم به او و آرامشش فکر می‌کنم و دوباره امیدوارم می‌شوم.»

    -گاهی دعوا می‌کنیم

    از این زوج صمیمی می‌پرسم که آیا با هم دعوا هم می‌کنید؟ احسان می‌گوید: «حقیقت این است که گاهی هم با هم دعوا می‌کنیم که مقصر تمام این مشاجرات هم من هستم. که گاه گرفتار مشکلات کاری‌ام می‌شوم. اما، دلخوری‌های ما از هم زود گذر است»

    . اما سولماز می‌گوید: «نه، من و عشقم به احسان دلیل اصلی تمام مشاجراتمان است. من از صبح که همسرم از خانه بیرون می‌رود به ساعت روبرویم نگاه می‌کنم و برای بازگشت او انتظار می‌کشم و اگر حتی پنج دقیقه تاخیر داشته باشد به شدت عصبی می‌شوم. او تنها کسی است که مرا درک می‌کند و شرایط من را می‌فهمد.

    حتی گاهی وقتی در خانه به خواب می‌رود آنقدر او را صدا می‌کنم تا به من نگاه کند و با من حرف بزند و همین علاقه من به اوست که باعث دلتنگی‌های من و مشاجرات گاه‌گاه‌مان می‌شود.»

    -شایعات بعد از ماه عسل

    از احسان درباره بازار داغ شایعات بعد از برنامه ماه عسل می‌پرسم. او برایم خاطره جالبی تعریف می‌کند و می‌گوید: «بعد از برنامه، آقایی به من گفت که شما چه قدر شبیه احسانی هستید که در برنامه ماه عسل شرکت کرده بود و من هم واکنشی نشان ندادم تا بیشتر درباره نظرات مردم بدانم. این آقا در ادامه به من گفت که این برنامه یک شوی تلویزیونی بود و این مساله ممکن نیست. حتما این آقا، همسر دیگری دارد... به او گفتم که من خود احسان هستم و زندگی مان به همان اندازه که گفتیم شیرین است. او باور نمی‌کرد و نهایتا مجبور شدم تندیس برنامه را که در محل کارم گذاشته‌ام به او نشان دهم تا صداقت مرا بپذیرد.»



    سولماز درباره شایعه‌ای که درباره بهره‌مندی احسان از ارثیه پدری‌اش به وجود آمده می‌گوید: «تمام سهم از ارثیه و دیه والدینم را با موافقت همسرم، برای شادی روح پدرم و مادرم هزینه کردم و به ذره‌ای از آن دست نزدم.» در صورتی که پس از برنامه ماه عسل، شایعه درست کرده بودند که ارث پدری‌ام را احسان برداشته! احسان اضافه می‌کند «بعد از اتفاقی که برای سولماز افتاد من با مشکل مالی در حدود صد میلیون تومان روبرو شدم. خسارتی که با کل دارایی که پدرم در تمام عمر جمع کرده بود، برابری می‌کرد.

    اما به پشتوانه امام هشتم و به دلگرمی سولماز، تلاشم را از سر گرفتم و امروز با لطف خدا و به برکت نفس همسرم و تلاش هر دویمان دوباره روی پای خودم ایستادم.» او تاکید می‌کند «در زند گی‌ام هر چه دارم از دعای سولماز دارم. او امانت خدا پیش من است و خدا هم هرگز امانتش را به دست هر کسی نمی‌سپارد و من مصمم هستم که از عهده شکر این موهبتی که خدا نصیبم کرده برایم و از این امانت به خوبی نگهداری کنم.»

    -احسان دختر دوست دارد و سولماز پسر

    از این زوج دوست‌داشتنی می‌خواهم درباره برنامه‌هایی که برای آینده دارند صحبت کنند. احسان می‌گوید که دوست دارد بتواند نذرش را ادا کند و سولماز می‌گوید قصد دارد تحصیلاتش را ادامه دهد و همسرش به او قول داده که در این مسیر با او همراهی کند. سولماز همچنین می‌گوید: «به تازگی با یک دکتر خوب آشنا شدم که البته این هم از لطف خداست. با کمک او سعی می‌کنم که دوباره بتوانم راه بروم. وقتی خوب شدم با همسرم به زیارت امام‌ رضا(ع) خواهیم رفت و بعد از بازگشتمان دوست داریم که صاحب فرزند شویم. چون هر دوی ما و به خصوص احسان عاشق بچه هستیم و دلم می‌خواهد همسرم به ‌آرزویش برسد.»

    احسان با لبخند می‌گوید: «تنها اختلاف ما در زندگی مشترکمان این است که من می‌خواهم فرزندمان دختر باشد و سولماز پسر دوست دارد.»
    4 کاربر مقابل از ROSE عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. Davod, faeze hajizade, laleh6, naghash kocholo
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    همه چیزمولود عشق است و در عشق می میرد
    ROSE آنلاین نیست.

  6. 104,758 امتیاز ، سطح 100
    0% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 0
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    بهترین کاربر به انتخاب دور اول شوراایجاد کننده بهترین تاپیک به انتخاب دور اول شورا
    تاریخ عضویت
    1389/03/12
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    4,243
    امتیاز
    104,758
    سطح
    100
    تشکر
    9,614
    تشکر شده 22,073 بار در 5,755 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #26 1393/06/01, 12:02
    ممنون از شما دوست عزیز .......
    راستیتش این خبر رو من آماده کرده بود م برا دوستان بزارم
    دیدم شما زحمتش رو کشیدین....
    لذا بنده هم 2 مورد عکس در رابطه با این تایپک را خدمت دوستان ارایه میکنم



    کاربر مقابل از Davod عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: ROSE

    ***************


    http://forum.special.ir/showthread.php?t=28673 عاشقانه ها
    http://forum.special.ir/showthread.php?t=28664 جالب و خواندنی

    http://forum.special.ir/showthread.php?t=27968 حباب آرامش

    http://forum.special.ir/showthread.p...541#post522541 دانستنیهای پزشکی

    http://forum.special.ir/showthread.php?t=7707 جملات دوست

    به امید تحقق خواسته ها و حقوق
    معلولین عزیز ایران


    ***************

    Davod آنلاین نیست.

  7. 10,620 امتیاز ، سطح 31
    10% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 630
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/05/08
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    344
    امتیاز
    10,620
    سطح
    31
    تشکر
    2,146
    تشکر شده 1,227 بار در 346 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #27 1393/06/02, 07:02
    [QUOTE=Davod;533449]ممنون از شما دوست عزیز .......
    راستیتش این خبر رو من آماده کرده بود م برا دوستان بزارم
    دیدم شما زحمتش رو کشیدین....
    لذا بنده هم 2 مورد عکس در رابطه با این تایپک را خدمت دوستان ارایه میکنم

    شرمنده که پیش دستی کردم
    کاربر مقابل از ROSE عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Davod
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    همه چیزمولود عشق است و در عشق می میرد
    ROSE آنلاین نیست.

  8. 104,758 امتیاز ، سطح 100
    0% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 0
    0% فعالیت
    جایزه ها:
    بهترین کاربر به انتخاب دور اول شوراایجاد کننده بهترین تاپیک به انتخاب دور اول شورا
    تاریخ عضویت
    1389/03/12
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    4,243
    امتیاز
    104,758
    سطح
    100
    تشکر
    9,614
    تشکر شده 22,073 بار در 5,755 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #28 1393/06/02, 10:45
    اختیار داری عزیز.....
    بیشتر منظور من بفال نیک گرفتن این اتفاق نظر بود
    کاربر مقابل از Davod عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: ROSE

    ***************


    http://forum.special.ir/showthread.php?t=28673 عاشقانه ها
    http://forum.special.ir/showthread.php?t=28664 جالب و خواندنی

    http://forum.special.ir/showthread.php?t=27968 حباب آرامش

    http://forum.special.ir/showthread.p...541#post522541 دانستنیهای پزشکی

    http://forum.special.ir/showthread.php?t=7707 جملات دوست

    به امید تحقق خواسته ها و حقوق
    معلولین عزیز ایران


    ***************

    Davod آنلاین نیست.

  9. 16,716 امتیاز ، سطح 39
    34% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 534
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1391/06/14
    محل سکونت
    tehran
    نوشته ها
    747
    امتیاز
    16,716
    سطح
    39
    تشکر
    2,596
    تشکر شده 2,556 بار در 761 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #29 1393/06/02, 12:11
    من کل این قسمتو دانلودکردم بینظرن احسانو سولماز





    4 کاربر مقابل از simorgh72 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. #سعیده#, mehri61, ROSE, roz dj
    اللهم عجل لولیک الفرج
    .
    .
    .
    simorgh72 آنلاین نیست.

  10. 7,918 امتیاز ، سطح 26
    62% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 232
    0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1393/05/09
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    7,918
    سطح
    26
    تشکر
    427
    تشکر شده 1,571 بار در 567 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #30 1393/06/06, 17:47
    عاشق واقعی یعنی این
    2 کاربر مقابل از roz dj عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. ROSE, simorgh72
    roz dj آنلاین نیست.

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •