خط خطی های من

[*SABA*]

روحم میخواهد برود....

یک گوشه بنشیند.......

پشتش را بکند به دنیا.....

پاهایش را بغل کند وداد بزند و بگوید:

من دیگر بازی نمیکنم......!

---------- Post added at ۰۹:۳۹ ---------- Previous post was at ۰۹:۳۸ ----------

کــــ ـاش مَـــ ـن دیگــَری بودمــــ...


مـــ ــی نشستمــ روبِـروی خــ ـــودَمـــ




ســر تــا پـــا گــــ وش مـی شــــدَمـــ



تــا ببینَمـــ حـَرفـــــــ حســابَــمــــ




" چیستــــ " ؟؟؟

[m.ramezane]

می دانی …

پزشکان که هیچ

حتی مامورین بازیافت هم

از این قلب شکسته

قطع امید کرده اند !!

[*SABA*]

دلم به اندازه يک ابديت گرفته است
دلم به اندازه يک نماز بين راه
خسته و شکسسته است
راستي فرشته ها
بحال من دعا کنيد
يا که لحظه اي بجاي من
خدا خدا کنيد

[*SABA*]

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد ،عكس تنهايي خودرا درآب
آب در حوض نبود، ماهيان مي گفتند
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي همت كن
وبگو ماهي ها، حوضشان بي آب است
سهراب سپهري

[m.ramezane]

کوچ پرنده به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است ، باید رفت . . .

[*SABA*]

زیر سنگینی احساس غرور گل سرخ






شاخ پیچک همسایه شکست






همه گفتند:"که اورا تو شکستی..............تو شکستی"









بانگاهی پردرد درفضا داد کشیدم
نشکستم..............نشکستم




............

ومرا حکم بر فیصله دادند
اما بغض صدساله من پا برجاست
که چرا همه دیدند شاخ پیچک همسایه شکست
وندیدند دلم راکه ترک خورده
زیاد...................

[*SABA*]

گاهی

به ذهن و دست می آید تا کمی خط خطی کنم .

اما امان از روزی که نه به ذهنت چیزی می آید .

و نه دستانت یاری نوشتن دارند .

و تو هم پر حرف برای گفتن و چقدر لذت میبرم از تمام این حرفهائی

که نه گفته می شود ونه نوشته می شود .

کسی چه می داند شاید یک روز تمام این نا گفته ها را

در یک کتاب سفید بیرون دادم !

---------- Post added at ۱۷:۴۷ ---------- Previous post was at ۱۷:۴۲ ----------

خسته شده ام دیگر .

سالها بود به نیمه خالی لیوان نگاه میکردم .

این روزها هر کس هر چه میگوید .

به دل نمی گیرم .

آهسته زیر لب می گویم :

وای چقدر مهربان است !

و چه اندازه مرا دوست دارد !

[*SABA*]

خدای من، چه بسیار گناهانی که تو به دلیل شکیبایی‌ات، آنها را مایه انتقام از من قرار ندادی، و چه بسیار

رسوایی‌هایی که تو از سر بزرگواری، آنها را آشکار نساختی. خدایا، اگر عمرم را مدتی طولانی در معصیت تو

گذراندم و در نامه‌ی اعمالم گناهانم بزرگ است، جز آمرزش تو آرزوی دیگری ندارم و جز رضایتت به چیز دیگری

امیدوار نیستم خدای من، به عفو تو می اندیشم و گناهانم بر من سبک می‌شود؛ و گاه مؤاخذه و مجازات

هول‌انگیز تو را یاد می کنم و گناهانم بر من بزرگ و سخت می‌گردد.


آه، اگر تو در نامه‌ی اعمالم گناهی را بخوانی که من فراموش کرده ام، و تو آن را ثبت کرده‌ای. آن گاه فرمان دهی

که او را بگیرید. پس وای بر اسیری که خاندانش نتواند او را رهایی بخشد و قبیله‌اش سودی برایش نداشته

باشد. آه از آتشی که جگرها و کلیه‌ها را می سوزاند…

[m.ramezane]

مثل برگ تازه و شاداب باش

اما مثل برگ، در خزان زندگی

دل از درختت نکن

باد عاشقت نیست، آواره ی کوچه هایت می کند...

[*SABA*]

تیغ روزگار

شاهرگ کلامم را

چنان بریده است

که سکوتم بند نمی آید...

...

...

...