alt
صفحه 2 از 11 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 110

موضوع: حافظ

  1. 51,207 امتیاز ، سطح 70
    5% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,343
    36.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/22
    محل سکونت
    IRAN
    نوشته ها
    2,022
    امتیاز
    51,207
    سطح
    70
    تشکر
    12,932
    تشکر شده 12,418 بار در 4,245 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #11 1387/10/21, 18:51
    زبان خامه ندارد سر بيان فراق
    وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
    دريغ مدت عمرم كه بر اميد وصال
    به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق
    سري كه بر سر گردون به فخر مي‌سودم
    به راستان كه نهادم بر آستان فراق
    چگونه باز كنم بال در هواي وصال
    كه ريخت مرغ دلم پر در آشيان فراق
    كنون چه چاره كه در بحر غم به گردابي
    فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
    بسي نماند كه كشتي عمر غرقه شود
    ز موج شوق تو در بحر بي‌كران فراق
    اگر به دست من افتد فراق را بكشم
    كه روز هجر سيه باد و خان و مان فراق
    رفيق خيل خياليم و همنشين شكيب
    قرين آتش هجران و هم قران فراق
    چگونه دعوي وصلت كنم به جان كه شده‌ست
    تنم وكيل قضا و دلم ضمان فراق
    ز سوز شوق دلم شد كباب دور از يار
    مدام خون جگر مي‌خورم ز خوان فراق
    فلك چو ديد سرم را اسير چنبر عشق
    ببست گردن صبرم به ريسمان فراق
    به پاي شوق گر اين ره به سر شدي حافظ
    به دست هجر ندادي كسي عنان فراق
    3 کاربر مقابل از آپامه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. atila, تیما, گلابتون
    آپامه آنلاین نیست.

  2. 12,256 امتیاز ، سطح 33
    44% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 394
    30.0% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1386/08/03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    728
    امتیاز
    12,256
    سطح
    33
    تشکر
    2,864
    تشکر شده 1,143 بار در 509 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #12 1387/10/22, 02:32
    ناگهان پرده برانداخته​ای یعنی چه
    مست از خانه برون تاخته​ای یعنی چه
    زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
    این چنین با همه درساخته​ای یعنی چه
    شاه خوبانی و منظور گدایان شده​ای
    قدر این مرتبه نشناخته​ای یعنی چه
    نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
    بازم از پای درانداخته​ای یعنی چه
    سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
    و از میان تیغ به ما آخته​ای یعنی چه
    هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
    عاقبت با همه کج باخته​ای یعنی چه
    حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
    خانه از غیر نپرداخته​ای یعنی چه
    3 کاربر مقابل از تیما عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. atila, آپامه, گلابتون
    درختی که میوه دارد به آن سنگ می زنند و درختی که میوه ندارد مصون است
    تیما آنلاین نیست.

  3. 6,292 امتیاز ، سطح 23
    49% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 258
    28.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/08/12
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    6,292
    سطح
    23
    تشکر
    85
    تشکر شده 253 بار در 110 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #13 1387/10/23, 18:51
    ساقی به نور باده برافروز جام ما
    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
    ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
    ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جریده عالم دوام ما
    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
    کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
    زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
    گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
    خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
    زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
    ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
    نان حلال شیخ ز آب حرام ما
    حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
    باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
    دریای اخضر فلک و کشتی هلال
    هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
    کاربر مقابل از atila عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: آپامه
    atila آنلاین نیست.

  4. 6,292 امتیاز ، سطح 23
    49% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 258
    28.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/08/12
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    6,292
    سطح
    23
    تشکر
    85
    تشکر شده 253 بار در 110 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #14 1387/10/23, 18:55
    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
    آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
    عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
    بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
    کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
    به که نفروشند مستوری به مستان شما
    بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
    زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
    با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
    بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
    عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
    گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
    دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
    زینهار ای دوستان جان من و جان شما
    کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
    خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
    دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
    کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
    ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
    کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
    گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
    بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
    ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
    تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
    می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
    روزی ما باد لعل شکرافشان شما
    کاربر مقابل از atila عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: آپامه
    atila آنلاین نیست.

  5. 51,207 امتیاز ، سطح 70
    5% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,343
    36.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/22
    محل سکونت
    IRAN
    نوشته ها
    2,022
    امتیاز
    51,207
    سطح
    70
    تشکر
    12,932
    تشکر شده 12,418 بار در 4,245 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #15 1387/10/24, 17:25
    روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر
    خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
    ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا
    گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر
    زلف چون عنبر خامش كه ببويد هيهات
    اي دل خام طمع اين سخن از ياد ببر
    سينه گو شعله آتشكده فارس بكش
    ديده گو آب رخ دجله بغداد ببر
    دولت پير مغان باد كه باقي سهل است
    ديگري گو برو و نام من از ياد ببر
    سعي نابرده در اين راه به جايي نرسي
    مزد اگر مي‌طلبي طاعت استاد ببر
    روز مرگم نفسي وعده ديدار بده
    وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
    دوش مي‌گفت به مژگان درازت بكشم
    يا رب از خاطرش انديشه بيداد ببر
    حافظ انديشه كن از نازكي خاطر يار
    برو از درگهش اين ناله و فرياد ببر
    کاربر مقابل از آپامه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: atila
    آپامه آنلاین نیست.

  6. 6,292 امتیاز ، سطح 23
    49% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 258
    28.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/08/12
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    6,292
    سطح
    23
    تشکر
    85
    تشکر شده 253 بار در 110 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #16 1387/10/25, 18:29
    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
    و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
    خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
    کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
    درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
    اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
    راه دل عشاق زد آن چشم خماری
    پیداست از این شیوه که مست است شرابت
    تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
    تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
    هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
    پیداست نگارا که بلند است جنابت
    دور است سر آب از این بادیه هش دار
    تا غول بیابان نفریبد به سرابت
    تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
    باری به غلط صرف شد ایام شبابت
    ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
    یا رب مکناد آفت ایام خرابت
    حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
    صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
    کاربر مقابل از atila عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: آپامه
    atila آنلاین نیست.

  7. 51,207 امتیاز ، سطح 70
    5% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 1,343
    36.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/22
    محل سکونت
    IRAN
    نوشته ها
    2,022
    امتیاز
    51,207
    سطح
    70
    تشکر
    12,932
    تشکر شده 12,418 بار در 4,245 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #17 1387/10/26, 20:08
    روزگاري شد كه در ميخانه خدمت مي‌كنم
    در لباس فقر كار اهل دولت مي‌كنم
    تا كي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام
    در كمينم و انتظار وقت فرصت مي‌كنم
    واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو كاين سخن
    در حضورش نيز مي‌گويم نه غيبت مي‌كنم
    با صبا افتان و خيزان مي‌روم تا كوي دوست
    و از رفيقان ره استمداد همت مي‌كنم
    خاك كويت زحمت ما برنتابد بيش از اين
    لطف‌ها كردي بتا تخفيف زحمت مي‌كنم
    زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تير بلاست
    ياد دار اي دل كه چندينت نصيحت مي‌كنم
    ديده بدبين بپوشان اي كريم عيب پوش
    زين دليري‌ها كه من در كنج خلوت مي‌كنم
    حافظم در مجلسي دردي كشم در محفلي
    بنگر اين شوخي كه چون با خلق صنعت مي‌كنم
    کاربر مقابل از آپامه عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: atila
    آپامه آنلاین نیست.

  8. 6,292 امتیاز ، سطح 23
    49% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 258
    28.3% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/08/12
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    6,292
    سطح
    23
    تشکر
    85
    تشکر شده 253 بار در 110 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #18 1387/10/27, 14:52
    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
    به قصد جان من زار ناتوان انداخت
    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
    زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
    به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
    فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
    شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
    بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
    صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
    من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
    هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
    کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
    نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت
    مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
    که بخشش ازلش در می مغان انداخت
    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
    atila آنلاین نیست.

  9. 6,596 امتیاز ، سطح 24
    10% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 454
    26.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/25
    محل سکونت
    ایران-شیراز
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    6,596
    سطح
    24
    تشکر
    37
    تشکر شده 177 بار در 94 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #19 1387/12/23, 01:12
    یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
    ببرد از من قرار و طاقت و هوش
    سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
    هاتفی از گوشه میخانه دوش
    در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
    دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
    ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
    کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
    مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
    دلم رمیده شد و غافلم من درویش
    ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
    قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
    بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
    در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
    سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
    طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
    زبان خامه ندارد سر بیان فراق
    مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
    اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
    هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
    سارا آنلاین نیست.

  10. 6,596 امتیاز ، سطح 24
    10% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 454
    26.6% فعالیت
    تاریخ عضویت
    1387/05/25
    محل سکونت
    ایران-شیراز
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    6,596
    سطح
    24
    تشکر
    37
    تشکر شده 177 بار در 94 ارسال
    دنبال شونده‌ها
    0
    دنبال کننده‌ها
    0

    #20 1387/12/23, 01:16
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
    کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را

    فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

    ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنیست
    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

    من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
    که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

    اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
    جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را

    نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارند
    جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

    حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
    که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را

    غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
    سارا آنلاین نیست.

صفحه 2 از 11 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •