در میون اونها دخترسیزده ساله ای بود که هر وقت به خونه باغ میومد کنار من می ایستاد
اون دختر هم ویلچری بود من هم که به خاطر شوکی که بهم وارد شده بود قادر به راه رفتن نبودم.
بابابزرگ خیلی مهربون بود برای من ویلچر تهیه کرد که هر وقت بچه ها اومدن من هم بتون به داخل
باغ بیام .
اون دختر خیلی شیرین زبون بود همیشه برام داستان و شعر میخوند اسمش آروزو بود
من رو هم داداشی صدا میکرد اون موقع صورتم پر از زخم بود خودم هم به سختی میتونستم
صورتم رو به یاد بیارم چه برسه به دیگران
مدام جلوی چشمام میومد و برام شکلک در میاورد تا اینکه بتونه منو بخندونه یا حرکتی انجام بدم .
سن کمی داشت ولی دلش به اندازه دریای بیکران موج میزد.
روزها و ماه ها گذشت ولی من همچنان مثل سابق آرزو هیچ وقت ناامید نشد و مدام سعی میکرد
من رو از شوک در بیاره .
میدونستم کجام
میدونستم خودم کیم ولی نمیتونستم حرف بزن
تنها هم بازی من آرزو بود ..............
اونجا اسختر کوچکی بود که با زمین هم سطح . همه میتونستن به لبه ی استخر برن چه با ویلچر چی بی ویلچر .
بابابزرگ هر روز من رو به اونجا میبرد آرزو هم خودش میومد اونجا .
یک روز بابا بزرگ برای تحویل گرفتن دوست جدیدی از خونه باغ خارج شد و به آروز گفت مواظب من باشه تا
برگردم.
آرزو خیلی بازیگوش بود و همش از این ور استخر میرفت اون ور، توپی دستش بود که اون رو به طرف من
پرت میکرد که شاید من عکس العملی نشون بدم .
اون روز هم اون کار رو تکرار کرد ولی اتفاق وحشتناکی افتاد آروز کنترلشو از دست داد و به دورن استخر
سقوط کرد............. خدایا................ بجز من و چند تا بچه کسی اونجا نبود که آرزو رو نجات بده.
آرزو همچنان دستو پا میزد و مدام داد میزید ، داداشی ................... داداشی
کمک ................کمک
خدایا نمیدونستم چکار کنم از چشمام اشک میومد ........ تمام سعی خودمو داشتم میکردم تا بتونم حرکت کنم.
خدایا............... آرزو داشت خفه میشد........... خدایا ................کمکم کن .
همش چشمم به آرزو بود کسی نمتونست کمکش کنه . آرزو صداش قطع شد آروم آروم تمام بدنش
داشت به زیر آب میرفت . خدایا فقط دستش از آرنج، بیرون آب مونده بود کم کم به مچ دستش رسید
و کاملاً به درون آب فرو رفت............
در اون لحظه سوکت شکست........... فریاد بلندی زدم....... بعد از چهار ماه اولین کلام از دهانم بیرون اومد
خدااااااااااااااااا
ادامه دارد............