امید هست اما کم است ...
شرایط شما کاملا سخت و دشوار ِ. کنار اومدن باهاش هم سخت تر ازون.
شما توو این دو ساله و اندی هنوز به وضعیتتون عادت نکردین پس کاملا طبیعیه که دست و دلتون به کاری نره!
این وضع هم تا زمانی که به وضعتون عادت نکنید ادامه داره.
نگاه کن این دوستانی هم که از الان شما رو میکوبنو دم از امید میزنن؛ به خودشون که میرسن ناامید ترین فرد کره خاکین، اما واسه بقیه فرشته ی نجاتو امید دهنده زندگی!
پس اول سعی کنید به وضعتون عادت کنید، چون چاره ی دیگه ای هم ندارید. هر وقت خلاص شدین از فکر کردن به این موضوع، خودبخود فکر و عملتون به طرف کارایی که دوس دارین کشیده میشه. این تمام ِ چیزیه که باید درک کنید.
پ.ن طولانی: یه نظری هم در مورد لغت "بخت برگشته" بدم
فکر میکنم لغتی که انتخاب کرده این دوستمون؛ کاملا با شرایطش میخونه!! و کاملا هم یکشبه بختشون تغییر کرد! البته من بخت برگشته رو بدبختی معنی نکردم! ممکنه یکی بختش به "خوب" برگشته باشه. خب بازم میشه بهش گفت بخت برگشته!
در هر حال تغییر بخت یا اقبال رو با واژه بخت برگشته میشه اطلاق کرد! درسته شاید موضوع بحثی که ایشون باز کرده ناخوادآگاه فکرو به سمت و سوی بدبختی ببره! ( صرفا جهت توضیح! نه ناامیدی ) اما شما از سِرِّ درون ایشون چه میدونید!
شمایی که میخای به این دوستمون امید بدی چرا خودت به همین واژه بخت برگشته که در ظاهر موضوع کوچیکیه با نگاه امیدوارنه نگاه نمی کنی؟! ( حتی با فرض مطمئن بودن اینکه این دوستمون منظورش بدبختی باشه ) و سوال اینجاست که چطور با این وضع قصد دارین دوستمونو امیدوار کنید!
ممد و رضا باعث شدین من بحرف بیاما
وصدالبته حرف زیاد ِ اما ...
وقت هست اما کم است
و من الله تووقیف