نوشته اصلی توسط
m.bagheri
اول از همه بگم که من خیلی توی ادبیات سررشته ندارم و بیشتر علاقمندم تا آگاه پس چیزایی که میگم نمیتونه حتما درست باشه.
هم موضوعی که برای این داستان و هم داستانهای قبلی که ازتون خوندم، انتخاب میکنید خیلی خوبه و این نشون از دید خوبتون نسبت به اطراف داره
داستانتون از نظر زبانی خیلی یک دست به نظر نمیاد. ابتدای داستان مشخص که سعی کردید کلمات رو خیلی با حوصله انتخاب کنید ولی بعد مثل اینکه خودتون هم درگیر داستان شدین و ریتم رو از دست دادین. به نظر من اگه ی بار دیگه بازنویسی کنید، میتونه مفید باشه.
نکته بعدی اینکه نیازی نیست که داستان کوتاه حتما توی یکی دو صفحه تموم بشه خصوصا این داستان شما که ی همچین موضوعی رو با خودش پیش میبره. همین قضیه باعث شده شما از فضا سازی و شخصیت سازی ی مقدار غافل بشین. من خواننده حس میکنم شما صرفا میخواستید دغدغهتون رو با من در میون بزارید در حالیکه اگه داستانی با کشش بالا تعریف میکردید و حرف اصلیتون رو توی لایههای پایینتر میگفتین تاثیر گذاریش بیشتر بود و ذهن خواننده رو بیشتر درگیر میکرد.
ببخشید بابت پرحرفیم.
موفق باشین