پاییز رادوست دارم...
پاییز را دوست دارم.....بخاطرغریب وبیصداآمدنش بخاطررنگ زردزیباودیوانه کننده اش
بخاطرخش خش کوش نواز برگ هایش
بخاطرصدای نم نم باران های عاشقانه اش بخاطررفتن ورفتن..
وخیس شدن زیرباران های پاییزی بخاطرغروب های نارنجی ودلگیرش بخاطرشبهای سرد وطولانی اش بخاطرتنهایی ودلتنگی های پاییزی ام بخاطرپیاده روی های شبانه ام
بخاطر اشک های بی صدایم بخاطرسالهاخاطرات پاییزیم بخاطرمعصومیت کودکی ام
بخاطرنشاط نوجوانی ام بخاطر تنهایی جوانی ام بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم بخاطر اولین خنده هایم بخاطر دوباره متولدشدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر بخاطریک سال دورترشدن ازآغاز راه
بخاطریک سال نزدیک تر شدن به پایان راه بخاطرغریبانه وبی صدارفتنش
پاییزرا دوست دارم,بخاطرخودپاییز ومن عاشقانه پاییز را دوست دارم...
در دنیای امروز هم نفس شدن, هم کلام شدن و یا هم صحبت شدن با هر کس هنر خاص خودش را می طلبد, مهم نیست که چگونه با کسی ارتباط بر قرار کنیم ,مهم این است که ارتباط ما با هر عنوانی که باشد با هدفی ارزشمند صورت گیرد ، هدفی که در آن ارزش ها ، معیارها و هنجارها به نحوی همراه شود که در پایان آن، هم دل و هم نفس شدن گروهی را به همراه داشته یاشد......