PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دل نوشته های kavirdell59



صفحه ها : [1] 2

kavirdell59
1391/09/21, 22:19
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم می گذرد
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

---------- Post added at ۲۱:۱۹ ---------- Previous post was at ۲۱:۰۸ ----------

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها

kavirdell59
1391/09/22, 15:19
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضاع

یا شمس الشموس یا مدفون در خاک طوس یا ضامن آهو

یا غریب الغربا و یا معین الضعفا السلطان یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه و رحمت الله و برکاته

---------- Post added at ۱۴:۱۹ ---------- Previous post was at ۱۴:۱۷ ----------

kavirdell59
1391/09/25, 12:11
وقتی حسین در صحنه هست...اگر در صحنه نیستی...هر کجا خواهی باش! چه ایستاده بر نماز! چه نشسته بر سفره شراب! شهیــــــــــد گلستانی

بار خدایا مادامی که عمر من در اطاعت تو صرف می گردد مرا زنده بدار...
و زمانی که عمرم چرا گاه شیطان شد پیش از آن که گرفتار خشم و غضب تو گردم جانم را بستان...

kavirdell59
1391/10/11, 17:44
" من رفتنی هستم ! " اومد پيشم كليسا براي اعتراف، حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
گفت : يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
گفتم : اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم
گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
گفتم: خدا بزرگه، ایشالا که بهت سلامتي ميده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا بزرگ نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
بعبارتی اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟
گفتم: بله، اونجور که شنیدم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن، خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر،
وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر،
گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم،
گفتن:نه،
گفتم: خارج چي؟
و باز گفتند : نه!
خلاصه
مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد

شايسته آنی و از نیک ترین مهربانان هستی پس تو هم آن را برای نیک ترین مهربانانت بفرست و زنجیره مهربانی را ادامه بده

برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...
حرص می زنند و دیگران را می آزارند ...
دوستان، من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...

kavirdell59
1391/10/12, 12:46
در خلوت خویش نشسته ام احساس نا امیدی می کنم با کوله باری از گناه چه کنم ، در بی خیالی های خود پرسه می زنم ، دل به هوای نفس سپرده ام احساس می کنم یک نقطه سیاهم ، خدایا پر پرواز را گم کرده ام ،بالم را در خانه شیطان جا گذاشته ام ، نمی دانم به کدامین ریسمان چنگ زنم تا مرا به نقطه اوج برساند.

خدایا شنیدم که گفتی: فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا .

آری چه لحظه لذت بخشی است ملاقات تو ، اما من روی سر بلند کردن ندارم ،

چگونه در خانه تو را بزنم ؟

سر را به سجده می گذارم و مناجات علی علیه السلام را زمزمه می کنم :

الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوايی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر ولسانی مقر بالذنوب .......

در این هیاهو و دغدغه ندایی شنیدم که : یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ....

خدایا تو مرا بنده خود خطاب کردی ! چقدر زیباست ! احساس سبکبالی می کنم انگار همه در ها به رویم باز شده ، شوق پرواز دارم ، خدایا خودت صدایم کردی خودت هم دستم بگیر و یاریم کن ، تا بر سر پیمانم بایستم و دیگر بال به بال شیطان ندهم .

یاری ام کن عاشق تو باشم وبس .

و هیچ گاه فراموش نکنم که تو از رگ گردن به من نزدیک تری.

یاری ام کن که در خانه دلم هیچ کس جز تو را راه ندهم .

kavirdell59
1391/10/12, 18:39
چی میشه یابن فاطمه یه گوشه چشم نگام کنی

با اون نگاه فاطمی دلمو کربلا کنی

میگن که خاک تربتت مرده رو زنده میکنه

خنده کنون میره بهشت هر کی برات گریه کنه

اگه میام در خونت به یه امیدی میشینم

آرزو دارم که تو رو یه شب تو روضه ببینم

رومو زمین نذار بذار پاتو روی دیده ی ما

اگه واست زحمتی نیست الان بیا روضه ما

قدیما وقتی اسمتو می شنیدم مست میشدم

با گفتن کر حسین مست و حسینی میشدم

چند وقته توی روضه هات نمیتونم گریه کنم

اشکمو ازم نگیر آقا بذار برات گریه کنم

kavirdell59
1391/10/13, 12:20
یل کربلا ابالفضل قربون اون قد و بالات قربون چشاي نازت فداي خشکي لبهات

مي شنوم صداي پاتو رو زمين قدم ميزاري صداي رقيه مياد عمو جان کي آب مياري
آقا من خودم ميدونم لايق اين حرفا نيستم اما از شما چه پنهون از اهل زمونه هستم
آخرش میاد یک روزی رو چشهمام قدم میذاری میبری تا کربلا او نمیذاری تو خماری

یه روزی میاد آقا جون که منم سگ تو باشم چشامو موقع مرگم زير پات گذاشته باشم

دل من عاشق میمونه دائم از شما میخونه منو میشناسی اقا جون من همونم اون دیونه

اونکی تنهای تنهاست دلش از همه بریده اونی که واسه یک بارم هنوز اقاشو ندیده

تموم مردم دنیا ما رو میخونن دیونه اره ما دیونه هستیم بیخیال این زمونه

تا وقتي عشق تو باشه اينا حرفه و بهونه از عشق تو هلاکم اين خطم اين نشونه

حسرت زیارت تو مونده تو این دل زارم کربلاتو تا نبینم ارومو قرار ندارم

چشمهای قشنگ عباس خوابوازچشمام گرفته این دل غریبم اقا جز خونت جایی نرفته

kavirdell59
1391/10/16, 16:16
گوش بکنید داره میاد
گوش بکنید داره میاد
یه صدایی از مدینه.
چشماتونو باز بکنید
شاید که چیزی ببینه
صدامیگه امت من
پیغمبر شما منم
مهدی من تو غربته
ازهمتون گله دارم
گوش بکنید داره میاد
یه صدایی از تو نجف
صدا میگه من علی ام
شیر خدا من ولی ام
مهدی من غصه داره
از همتون ناراضی ام.
چرا عزیز دلمو
باکاراتون رنجش میدین؟
ای شیعه ها با شماهام
مهدی رو هی عذاب میدین
مهدی من چاه نداره
که درد دل باهاش کنه
بین همه سینه زنها مهدی
من یار نداره
که اونو همراهش کنه
گوش بکنید داره میاد
یه صدایی از مدینه
حواستونو جمع کنین
صاحب اون صدا کیه
صدا میگه من فاطمه ام
دختر پیغمبرتون
خوب میدونین که ندارم
رضایت از اعمالتون
فرزند من مثل خودم غریبه و وای بر شما
اینطوری میخواهید که ما باشیم شفیعتون روز جزا
من عاشق فرزندمم مهدی هم عاشق منه
خدا نیامرزه اونو که قلبشو زخم بزنه
من مادرم اون پسره طاقت ندارم ببینم مهدی من غصه داره
گوش بکنین داره میاد
یه صدایی از تو بقیع
چشماتونو باز بکنین
غربت غربت میباره از بقیع
صدا میگه من حسنم
سید اهل جنتم
مسلمونا جواب بدین
از شماها در حیرتم
تلخی زهر انتظار به کام مهدی نمونه
شیعه ها باید کاری کنین تا مهدی تنها نمونه
تلخ تر از زهریه که جگر من رو پاره کرد
دست از دعا بر ندارین شاید خدا اشاره کرد
گوش بکنین داره میاد
یه صدایی از کربلا
صدا میگه من حسینم
عاشق و محجوب خدا ای عاشقا چرا شدین
از یاد عشقتون جدا
مهدی من منتقم خون منو مادرمه
هر روز نگاهشو دوخته در پیراهن من پاره من
صدای حمد وقت ظهور بگوش مهدی برسه
از خونی که از پیرهنم میریزه و جاری میشه
عزیز من میفهمه که لحظه موعود رسیده
با ذوالفقار و ذوالجلال میره به مکه مدینه
حسینی ها حسینه و پلک سرشار از خونه
چرا برای پسرش کسی دعا نمیکنه
گوش بکنین داره میاد یه صدایی از کربلا
دستاتونو پنهان کنین ازشرم ساقی خدا
ساقی میگه عباس منم ساقی تشنگان منم
غیرتتون کجاست شما استاد عاشقان منم
چرا عزیز مادرم تنهاست و یاری نداره
شیعه ها پس چی شد وفا حال شما گریه داره
دست ندارم ولی چشام رو به سوی لطف خدا
تا عزیزم مهدی از این غربت و غم بشه جدا
گوش بکنین داره میاد یه صدایی از مشهدمون
ولی نعمت ماها ابروی ایرانمون
صدا میگه رضا منم
غریب غربا منم
اما برای غربت
مهدی خود گریه کنم

kavirdell59
1391/10/17, 15:56
یه سوال دارم : مگه ما دل نداریم ای خدا
یا مگر که جا تنگ بود از بهر ما در کربلا

کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران
غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران

نمی دونم چه سر زد از من که بر غمت مبتلا شدم
مبتلا بر فراقت ای کشته ی سر از تن جدا شدم

ای خدا جون نمیدم تا حسین و به من نشون ندی
منو تا دست تیر و مزگان یار ابرو کمون ندی

بخواهی یا نخواهی آخر یک روز برا دیدنت میام
تو میدونی اگر بیام یا که نیام چقدر من تو رو میخوام

یا حسین خوب میدونی من از روز ازل دیوونه ات بودم
خبر از هستی نبود من جارو کش میخونه ات بودم

ای خدا مرغ جان ما را به جانب کربلا ببر
به زیارتگه عباس بن علی مرتضی ببر



همه رفتن ای خدا من نرفتم کربلا
یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا
یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا

kavirdell59
1391/10/18, 12:43
پستم و کثيفم و غرق گناه و روسياه
شما زندگيم دادين، اما همه ش شده تباه

شما مردي کردين و منو کشيدين توي راه
اما نامردي من منو کشيد سوي گناه

نمکم دادين شما، حق نمک ادا نشد
شما آشنا بودين، دل باهاتون آشنا نشد

هميشه صدام زدين، اما گوشهام نمي شنيد
شما روزيم مي دادين، اما چشماي من نديد

شما پادشاهين و با گداها دوست مي شين
بدي ما رو ميبينين، اما هيچي نميگين

به ما گفتن شما با درد رفيق غمين ميشين
شيعه تون مريض بشه، شمام باهاش مريض ميشين

شيعه وقتي که گرفتار غم و دردي ميشه
اول غصه هاي اربابمون مهدي(عج) ميشه

شما با اينکه گناه دوستاتونو مي بينين
صورت ماهتونو رو خاک غربت مي ذارين

به خدا ميگين: خدا! شيعه گِلِش مال منه!
خرابش کرده ولي، شيعه دلش مال منه!

اشکاتون جاري ميشه بخاطر گناه ما
خاک عالم به سر ما و دل سياه ما!

چي بگم؟ حرفي ندارم بزنم من باهاتون!
خدا شاهده.. خجالت ميکشم من ازتون

به خدا مثل شما توي رفاقت نديدم
تو دل سياهمم يه ذره غيرت نديدم

به خدا اميد من فقط به دستاي شماست
يه چيز ديگه م بگم: دلم با شاه کربلاست

وقتي يا حسين(ع) ميگم دلم يهو عشقي ميشه
يا اباالفضل(س) که ميگم، هواي دل عشقي ميشه

مي دونم بدم ولي من به خدا زينبي(س) ام
بي بي زينب(س) مي دونن، من گداي هر شبي ام

شما پادشاهين و کار منم گدائيه
همه جا ميرم ولي اين دل من رضائيه(ع)

روي قلاده م نوشتن روز اول يا رضا(ع)!
وقف سلطان خراسان، اسم او: کلب الرضا(ع)!

من زائرم و شعارم اينست
نازم به رضا(ع)! شعارم اين است...

kavirdell59
1391/10/22, 18:32
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضاع
یا شمس الشموس یا مدفون در خاک طوس یا ضامن آهو
یا غریب الغربا و یا معین الضعفا السلطان یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه و رحمت الله وبرکاته
كاشكی من كبوتر حرم بودم می‌موندـم كنار اون مناره ها
یا برای دیدن همیشگیت می‌شدم یکی از اون ستاره‌هـا
آقـا جون؛ دلـم گرفته، بی كسم تو بگیردست منو که میتونی
به داد دلهای بی پناه برس همه غصه هامو ؛ تو میدانی
میدونم غریبی اما آقا جون همیشه غریب نوازی میکنی
دل شكسـته‌هـا، می آن كنـارِ تو همه رو، یه جوری راضی می‌كنی
هر کسی بیاد پیشت امام رضا ع نمی زاری تو که نامید بره
كاری می‌كنی كه هر شكسته دل وقتی به کام خود رسید بره
من گنه کارم و اینو میدانم عاقبت منو شفاعت می کنی
هرکسی چنگ بزنه به دامنت همیشه ازاون حمایت می کنی
این دفه حس می کنم یه جوری ام مثل کفتری که پرواز می کنه
وقتی که میاد روگنبد طلا. به همه از اون بالا ناز می کنه

kavirdell59
1391/10/23, 16:28
همه رفتن ای خدا همه رفتن ای خدا ...من نرفتم کربلا من نرفتم کربلا

هستن کسایی که نرفتن ..میدونن ....

یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا .....کیا نرفتن؟ انشالله حضرت شاهنشاهی دعوتش کنه ......

یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا ...یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا

کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران ...غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران.

یا حسین یا حسین یاحسین ثارالله ...

نمیدونم چه سر زد از من که بر غمت مبتلا شدم ...مبتلا بر فراغت کشته سر از تن جدا شدم

ای خدا جون نمیدهم تا حسینو بر من نشون ندی.....منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی

بخواهی یا نخواهی یه روز برا دیدنت میام ....تو میدونی اگر بیام یا نیام چقدر من تو رو میخوام

ای خدا جون نمیـــد م .....منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی......آقا آقا آقا ....

.یا حسین خوب میدونی من از روز ازل دیوونت بودم...... خبر از هستی نبود من جارو کش میخونت بودم

ای خدا مرغ جانه ما را به جانب کربلا ببر.....به زیارت گه عباس بن علی مرتضی ببر

همه رفتن ای خدا ...من نرفتم کربلا ....نروم تا کربلا من با تو قهرم ای خدا .....یه سوال دارم مگر... ما دل نداریم ای خدا....این خیلی میسوزونه آدمو ....یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا .....پس آقا لیاقت نداشتم منو دعوت نکردی....یه روز میرفتن میگفتن پولدارا الان میرن ....ماله گداها مال فقیرا نیست ...آقا فقیرام که همه رفتن باز من نرفتم ..پس باید در نوکریت خودم شک کنم ارباب ...زبونم لال بگم دیگه به من نگاه نمیکی حسیــــــــن ...

کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران .....غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران

آقا .... آقا.... آقا ..

ای خدا جون نمیدهم تا حسینو بر من نشون ندی .... منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی....

بخواهی یا نخواهی آخر یه روز برا دیدنت میام ....تو میدونی اگر بیام یا نیام چقدر من تو رو میخوام

خدایا به آبروی بی بی زهرا...

ای خدامرغ جان ما را به جانب کربلا ببر ...به زیارت گه عباس بن علی مرتضی ببر

kavirdell59
1391/10/24, 17:56
من كه به كل آسمان ستاره اي نداشتم
غرق محبتت شدم عجب نشسته اي به دل
اي كه به يك نگاه خود سلسله بسته اي به دل
در اين جهان بي وفا عجب نشسته اي به دل
كمان ابروان تو قبله گه دلم شده
الا عزيز فاطمه عجب نشسته اي به دل
عشق تو اي دلبر من در دل من خيمه زده
ربوده اي دل مرا عجب نشسته اي به دل
هزار ليلي ار به من اذن وصال خود دهد
رها نميكنم تو را عجب نشسته اي به دل
زلف دو تا و خال تو قبله عشق من شده
اسير خنده ات شدم عجب نشسته اي به دل
اگر مرا بخواني ام وگر مرا براني ام
نمي روم ز كوي تو عجب نشسته اي به دل
شمع شبستان دلم دو چشم پر ز نور توست
در شب من شعله زدي عجب نشسته اي به دل
مردم آخر زمان شكسته اند دل مرا
مشكن تو اين دل مرا عجب نشسته اي به دل

---------- Post added at ۱۶:۵۶ ---------- Previous post was at ۱۶:۵۵ ----------

میخوام امشب و بخونم واستون از سر احساس
که چرا هر کی گرفتار میشه میاد پیش عباس

مگه عیسی گل مریم به مسیحی مقتدا نیست
مگه موسی پور عمران به خلیلی رهنما نیست

مگه زرتشتیا و بودا واسه آتش نمی میرن
پس چرا حاجتهاشونو از آقای ما می گیرن

بگذار تا برات بگم من جوابای این سوال و
جوابایی که میدم من نشنیدی تا بحالا

تا مسیحی میگه عیسی . عیسی میگه یا اباالفضل
تا کلیمی میگه موسی . موسی میگه یا اباالفضل

kavirdell59
1391/10/25, 15:05
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش و عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات نگویید که هوشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست و بس محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کحاییم و ملامت گر بیکار کجاست

عقل دیوانه شد ز آن سلسله مشکی پوش
دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
کو به مزگان شکسته قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین دهنان

گمتر از ذره نهی پست مشو مهر بورز
تا که به خلوتگه خورشید ره یابی

کمتر از ذره نهی پست مشو مهر بورز
تا که به خلوت خورشید رسی چرخ زنان

باد صبا در چمن لاله سحر می گفتم
که شهیدان اند این همه خونین کفنان

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
این چمن سایه ی آن سرو روان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیارت طلبی
دوست صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدایا به بهشتم بفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

kavirdell59
1391/10/26, 15:46
بی تو می میرم بی تو می میرم
کفر زلف تو دل و دین برده از دستم
من دلم را بر سر گیسوی تو بستم
عالمی جان را بنماید فدای تو
دل شده تنگ حرم کربلای تو
از غمت زیبا صنم و پر ز احساسم
من سگ پست حرم کوی عباسم
ای شهنشاها گذری بر گدایت کن
چونکه بگذشتی نظری زیر پایت کن
بی تو می میرم بی تو می میرم
کفر زلف تو دل و دین برده از دستم
بی تو می میرم بی تو می میرم

---------- Post added at ۱۴:۴۶ ---------- Previous post was at ۱۴:۴۵ ----------

ایها الناس ایها الناس شده ام مجنون عباس
ایها الناس ایها الناس شده ام مجنون عباس
بخدا دل برده از من قامت موضون عباس
منو سرگردان کرده گردش چشمون عباس
انا مفتون مفتون مفتون
انا مجنون مجنون مجنون
انا مدیون مدیون مدیون
انا عبدک یا عباس
انا کلبک یا عباس
پریشون در پریشونم از زلف پریشونش
در ازل بسته قراری خون من با خون عباس
خرابم از شراب جیم و نون و واو و نون عباس از شراب جنون عباس
انا مجنون العباس
من غلام ابالفضلم
اختیار از من گرفته صید دام ابالفضلم
پر گشودم از دو عالم کفتر بام ابالقضلم
بی نام و بی نشانم سگ گمنام ابالفضلم
خدا میدونه خدا میدونه دیوونه ی نام ابالفضلم

kavirdell59
1391/10/27, 10:40
حرف دل من، باران نیست! باران، سخاوت بزرگی است که عاشقت می کند. حرف دل من دغدغه هایی است که تو را غریب می کند. دغدغه هایی که بزرگم می کند. آن قدر که تو را فراموش می کنم. دغدغه هایی که ...!
حرف دل من، باران نیست. ای کاش می شد به وسعت چشمانت گریه کرد. باید من باشم تا چشمانت را در پلک های پَرپَرم شستشو دهم. باید من باشم تا دل شکسته ات را تقسیم کنم.
بگو. بگو. بگو. بلند، بلندبلند. باران سخاوتی است که از تو آغاز می شود. چه قدر گم شده ام. چه قدر دیر، چه قدر دور. نه تو با دلم می شکنی، نه من با نگاهت. باید آینه ای باشد که بین ما قضاوت کند.
تشویش نجیبی دو دلم کرده است. تشویشی که هیچ شباهتی به تو ندارد. پشت این دیوارهای مه آلود، کسی هست که دست هایمان را می فهمد. شاید خاکستری که از نگاهت می چکد. حرف دل من نیست. نمی دانم.
ولی باور کن، تا تو می باری، باران حرف دل من نیست![COLOR="Silver"]

kavirdell59
1391/10/28, 11:29
« لبیک ای آشنا لبیک!»
فدای نگاهت، نگاهم کن!
فدای صدایت، صدایم کن!
مرابپذیر!...
بنفسی انت...
تو از ما جدایی و همواره با مایی
بنفسی انت...
تو ازما دوری و ازما به ما نزدیکتری
بنفسی انت...
تو نهایت اشتیاقی و نهایت انتظار
بنفسی انت...
تو باشکوهترین آیت پروردگاری
بنفسی انت...
تو آبشار جاری نوری از عرش
ای شرافت محض
ای قداست مجسم
ای عزت ممتثل!...
میلادت مبارک ای صحیفه عشق
خوش آمدی زیباترین گل هستی
ای نرگس عالم آرا
صدای پا می آید، و تو، به دنبال صاحب صدا تمام عمر حیرانی، دلت می خواهد بدانی که این صدا از کیست اما روزها در پی هم می گذرد و عمری در حسرت دیدار صاحب آن صدا می مانی. روزی از همین روزها، درجایی که صدای خوش پرندگان می آید، و گل های بی بهانه بهار شکوفه می کنند، به ناگاه صاحب صدا می آید، بی آن که صدای پایی بیاید. با خود می گویی ای کاش همیشه صدای پا به همراه صاحب صدا می بود، اما افسوس که هرگز... و این تقدیر روزگار ماست. چه زیباست صدای خوش انا المهدی (عج

kavirdell59
1391/10/28, 16:32
ز دو عالم دل بریدم روز و شب دنبال حسینم به سر زلف پریشونش پریشون حال حسینم
بدونید در هر دو عالم جز حسین دلبر ندارم به سر کویش شدم خاک
دل و دینم را ربودی دیگر از من چه خواهی چه آوردی بر سرم دیگر ز سامانم چه خواهی
تو بخواهی یا نخواهی جز تو من دلبر ندارم هر دو عالم میفروشم من خریدار حسینم
ز دو عالم دل بریدم روز و شب دنبال حسینم به سر زلف پریشونش پریشون حال حسینم
روز و شب دنبال حسینم بدونید در هر دو عالم جز حسین دلبر ندارم به سر کویش شدم خاک و کشته حسینم
دل و دینم را ربودی دیگر از جانم چه خواهی چه اوردی بر سرم دیگر از سامانم
چه خواهی تو بخواهی یا نخواهی جز تو من دیگر دلبر ندارم هر دو عالم میفروشم من خریدار حسینم
نروم در جای دیگر چون گرفتار حسینم تو بخواهی یا نخواهی جز تو من دلبر ندارم
بسپاریدم به خاک استان میخانه به سر زلفت شدم بی خانمام میخانه

kavirdell59
1391/10/29, 15:40
فخرم اينه تو دنيا که دلم با رقيه است
سبب خلقت من گفتن يا رقيه است
دل ديونه من جز تو طالب نداره
بزار پا تو رو چشمام نگن صاحب نداره
اگه عشقت نباشه همه دنيا حقيره
نباشه هر کي مي خواد تو رو از من بگيره
الهي در عمه عمر سگ خونت بمونم
اسير و سر سپرده فقط از تو بخونم
همه عالم بدونن بي رقيه ميميرم
اسير غصه و غم بي رقيه حقيرم
دوستش دارم يه عالمه دختر پادشاهمه
پري ناز زينبه مستي سال و ماهمه
گدايي در شما کار هزار تا حاتمه
هزار تا حاتمم کمه کار تموم عالمه
اگر چه شهره هستم به درد بي نوايي
به قالي سليمان ندارم اعتنايي
چرا که من غبار قالي روضه هاتم
غلام حلقه گوش و نوکر نوکراتم

kavirdell59
1391/11/01, 18:41
خداوندا
ای خدای من.ای آفریدگار من .ای همه ی هستیم

بر من این نعمت را ارزانی دار كه:

بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن

بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

بیشتر پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

زیرا در بخشیدن است كه می یابیم

و در عفو كردن است كه بخشیده می شویم

kavirdell59
1391/11/02, 16:53
من اسیر زلف یارم من اسیر زلف یار

یار من برده قرارم بیقرارم بیقرار

عاشق پروردگارم عاشق پروردگار

مست بیرون از مدارم مست بیرون از مدار

یا حبیبی کاسه ای از هر دو دستت یا حسین

تا که دل بازم به ناز چشم مستت یا حسین

یک نگاهی کن که گردم مست مستت یا حسین

ای دو عالم جلوه ای از ناز شستت یا حسین

مست مستم ساقیا امشب به فریادم برس

بی می و ساغر نخواهم در دو عالم یک نفس

جز دو چشمانت نباشد هیچ کس فریاد رس

روی زیبایت نبیند دیده ی هر بلهوس

عاشقم بر سر گذشت عاشقی کز سر گذشت

چون حسین از سرگذشت افسانه شد هر سر گذشت

یا حسین از عشق تو دیوانه ی دیوانه ام

گرد شمع روی تو پروانه ی پروانه ام

تا تو مهمان دلم گردیده ای ویرانه ام

هر کجا ساقی تو هستی ساکن میخانه ام

عاقبت از عشق رویت سر به صحرا می نهم

پای دل را بر سر دنیا و عقبا می نهم

نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین

سفره ی دل را به پیش چشم مولا می نهم

من اسیر زلف یارم من اسیر زلف یار

یار من برده قرارم بیقرارم بیقرار

مست بیرون از مدارم مست بیرون از مدار

عاشق رخسار یارم عاشق رخسار یار

یا حبیبی یا حبیبی یا حبیبی یا حسین

یا حبیبی یا طبیبی یا حبیبی یا حسین

kavirdell59
1391/11/03, 13:03
تمام راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم



كسی به فكر شما نیست راست می گویم

دعا برای تو بازیست راست می گویم



اگرچه شهر برای شما چراغان است

برای كشتن تو نیزه هم فراوان است



من از سرودن شعر ظهور می ترسم

دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم





من از سیاهی شب های تار می گویم

من از خزان شدن این بهار می گویم





درون سینه ما عشق یخ زده آقا

تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا





كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست

برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست

---------- Post added at ۱۲:۰۳ ---------- Previous post was at ۱۲:۰۲ ----------

از مرز ابرهای بهاری عبور کرد چشمی که رد پای شما را مرور کرد

تنها به شوق لمس شما ابر بی‌امان یک شهر را به وسعت باران نمور کرد

روزی هزار مرتبه تقویم نا‌امید تاریخ روز آمدنت را مرور کرد

تأثیر یک غروب غم‌انگیز جمعه بود مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد

اصلاً خیال روی شما سال‌های سال دیوان شاعران جهان را قطور کرد

اللهم عجل لولیک الفرج

فاطمه58
1391/11/03, 13:29
این جمعه هم زنده ماندم و دیدم

اما ... "ترسم که شعر سنگ مزار من این شود ... او هم جمال یوسف زهرا ندید و ... رفت ..."

آی عشق ... ادرکنیgol

kavirdell59
1391/11/04, 15:25
خدا خودش خوب میدونه...دل از حسین نمیکنم

میخوام اینو قشنگ گوش کنی...

یه عمریه تو هیئتا...سینه زن و گریه کنم

خدا خودش خوب میدونه...دل از حسین نمیکنم

قشنگ گوش کن...

همش میخوندم باسرور... با مستی وبا عشق وشور

یه بیت برا امام حسین... اما خدایی با غرور

اون بیت چی بود؟

اگر مرا رها کنی... تو را رها نمی کنم

سر از تنم جدا کنی... چون وچرا نمی کنم

حالا میخوام قشنگ گوش کنی...جون من گوش کن...

خوش بود دلم به این یه بیت... اما یه شب خوابی دیدم

تو خواب ورویا که بودم... حرف عجیبی شنیدم

دوست قدیمیمو دیدم... که خدا رحمتش کنه

میگفت میگم حرفی بهت... فکر نکنی حرف منه

حرفی رو که میخوام بگم... حرف حسین سر جداست

شعری که دائم میخونی... از بیخ وبن شعری خطاست

نگو اگه رهام کنه ...او را رها نمیکنم

بگو اگه رهاش کنم... منو رها نمیکنه

بارها شده کردی رها ...امام حسین رو با گناه

اما نکرد تو رو رها... شما رو برد کرببلا

بارها شده که رفته اید ... از در خونش شما ها

اما حسین بازم اومد... کشیدتون تو هیئتها

یعنی میشه فقط یه بار... رو تل زینب بشینم

پیاده از صحرا بیام... که کربلاتو ببینم

یادش بخیر تو کربلا... چه حال خوبی بود شبها

میون بین الحرمین ... حسین بودو عشق وصفا

حالا بگو تو رو خدا ...از روی صدق واز صفا

حسین تو رو کرده رها...یا تو شدی ازش جدا



حسین...حسین....حسین

kavirdell59
1391/11/04, 18:22
یا ابا صالح مددی معنی الله و صمدی زیبای خدایی
صنما شیدای توام در عشق رسوای توام بر من نظری کن
من اسیر خال توام در کوی تو پامال توام بر من گذری کن

سر راهت منتظرم در کوی غمت در به درم عزم سفری کن
دل و جان شد دوزخ غم از آتش بیداد و ستم بر پا شرری کن

امشب ای دیوانه ی دل سر خوش به طربخانه ی دل دیوانه گری کن
ز غمت دیوانه شدم آواره ی میخانه شدم از جام تو مستم

سگ پست کوی توام آشفته چو گیسوی توام بی پا و سرستم
یا بکش یا دانه بده داد دل دیوانه بده در دام تو هستم

به سر زلف تو قسم یک دم سر کوی تو صنم پیمان نشکستم
سگ درگاه تو منم عبد رخ ماه تو منم جانانه پرستم

به نگاهی از بر من ای ماه من ای دلبر من بردی دل و دینم
تا نبینم روی تو را خال رخ دلجوی تو را از پا ننشینم

به گلی گر می نگرم حسن تو بود در نظرم غیر از تو نبینم
تا نیایی در بر من دستی نکشی بر سر من محزون و غمینم

یا اباصالح مددی معنی الله الصمدی زیبای خدایی
یا اباصالح مددی مظهر الله احدی عشق دل مایی

از خیمه گه بیرون بیا با چشم تر لیلا
از خیمه گه بیرون بیا با چشم تر لیلا
واویلا واویلا واویلا واویلا
صبری کن تو ای اکبرم نور دو چشم من تویی الله و اکبر اکبر
دارد علی اکبرم عزم سفر لیلا بیا ای بی پسر لیلا بیا ای بی پسر لیلا بیا
رقیه رقیه رقیه رقیه...
باور ندارم بینمت بار دیگر لیلا بار دیگر لیلا ای خون جگر لیلای من جان من آرام
توروخدا کسی به این مصیبت گریه نمیکنه...مادر به پسرش کفن میپوشونه...
بر تن کفن پوشیده ام عازم به میدانم عازم به میدانم
واویلا رقیه واویلا رقیه واویلا رقیه
رقيه نازلي صورتي قويما ديواره

kavirdell59
1391/11/05, 16:33
دورم از خویش مکن
نوش من نیش مکن دورم از خویش مکن

آرزوی دل من دورم از خویش مکن

مقصد حاصل من آرزوی دل من حل هر مشکل من دورم از خویش مکن
بتو من زنده شدم جان پاینده شدم
شمع پاینده شدم دورم از خویش مکن
تاج من افسر من سر من سرور من

هادی و رهبر من دورم از خویش مکن
من میخوام در خونت خار بشم ذلیل بشم
پیش عباس علی همه عمر دخیل بشم
بیتو ای جان کسی بر نیارم نفسی

چون زید بیتو کسی دورم از خویش مکن

ای روان دو جهان آشکارا و نهان

از تو دوری نتوان دورم از خویش مکن

تاج من افسر من سر من سرور من

هادی و رهبر من دورم از خویش مکن

راه من منزل من بحر من ساحل من

آشنای دل من دورم از خویش مکن

یار من یاور من دل من دلبر من

مونس و غمخور من دورم از خویش مکن

گرچه هستند بسی نیست از بهر کسی

جز تو فریاد رسی دورم از خویش مکن

kavirdell59
1391/11/07, 14:19
آقا دلم تنگه برات قربون اون صحن و سرات
پنجره فولاد رضا دل منو جلا ميده پنجره فولاد آقام برات کربلا ميده
قسم به اون کاسه هاي طلايي سقا خونت اين دل سنگ منو هم به کاسه اي جلابده
سلطان علي موسي الرضا
ارباب جونم آقا جونم آقا جونم
به گندمي که زائرات نذر کبوترات کنن يه گندمي هديه به من فقيروبي نوا نما
آقا دلم تنگه برات قربون اون کبوترات
گرد حرم دويده ام منا و مروه ديده ام هيچ کجا براي من صحن رضا نميشود

---------- Post added at ۱۲:۱۵ ---------- Previous post was at ۱۱:۱۸ ----------

السلام علیک یا رقیۀ بنت الحسین شهید

رقیه جان؛تو ببخشا که اگر صورت من نیلی نیست پلک سالم دارم بازو وپهلوی من بی درد است لیک اگر چشمانم بهر توگریان نشود نامرد است.

---------- Post added at ۱۲:۲۶ ---------- Previous post was at ۱۲:۱۵ ----------

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
گرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

---------- Post added at ۱۳:۱۹ ---------- Previous post was at ۱۲:۲۶ ----------

«در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم؛ ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست؛ ای فریاد رس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست. بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستم. ای فریاد رس آن که فریاد رسی ندارد. ای همیشه زنده ای که پایان ندارد. ای زنده کننده مردگان. ای خدایی که هر کس را با اعمالش می سنجی، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی»

kavirdell59
1391/11/09, 11:16
روایت است وقتی ذوالجناح (اسب مخصوص ارباب) بی سوار

از میدان بازگشت ، حضرت رقیه تا صدای پای اسب پدر را

شنید سمت ذوالجناح دوید

ذوالجناح تیرهائی بر بدن داشت

و تا نزدیک حضرت رقیه رسید آرام شد

سرخود را سمت حضرت رقیه پائین آورد

و حضرت رقیه در گوش ذوالجناح مطلبی فرمودند که

ذوالجناح سر خود را بر زمین گذارد و مــُـرد

میدانید حضرت رقیه چه فرمودند که ذوالجناح با زخم تیر خود را

به خیام (خیمه ها ) رسانید ولی با جمله ای از پا افتاد ؟

حضرت رقیه فقط سوال کردند

بابا کجاست ؟

---------- Post added at ۱۰:۱۶ ---------- Previous post was at ۱۰:۱۵ ----------

سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات. سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام غوطه‌ور شدی. سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی. از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست. از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‌ها آیا آبله پاهایت خوب شده‌است عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، اورا غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند

kavirdell59
1391/11/12, 17:15
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم می گذرد
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

---------- Post added at ۱۶:۱۵ ---------- Previous post was at ۱۶:۱۲ ----------

کربلاتو هرکی دیده یه شبه شده دیونه
چه کنم؟ دیونتم من , آخه دل به شور وشینه
آقا کربلاتو دیدن واسه ما شده یه رویا
عکستو همه گذاشتیم , توی طاقچه کنج دلها
میزنم بر سر و سینه واسه کربلا میخونم
تا ابد تا به قیامت , آفا نوکرت میمونم
آقا چند وقتیه گه گاه, خواب کربلا میبینم
کاش نفس بند بیاد آقا, توی کربلا بمیرم
میاد اون روزی که آقا, روبرو گنبد بشینم
هرچی که شنیده بودم , با دوتا چشمام ببینم...

kavirdell59
1392/03/04, 13:55
خدایا...

خودت میدونی که ....

نمیدونم چرا....

کاش ادمها همیشه خوب میموندند ...

کاش این دنیای خاکی اینقدر روحمون را تسخیر نکنه

حس عجیبی بود ....

حسی آدم خاکی که روحش رو تو یک قالب گلی اسیر کردند ....

وقتی روح ادمها از این قالب گلی خارج بشه خیلی سبک میشه به حدی که فقط اونهایی که مردند فقط درک می کنند

خدایا خودت مواظبمون باش

kavirdell59
1392/03/04, 14:02
گفتم كليد قفل شهادت شكسته است //
يا اندرين زمانه در باغ بسته است//
خنديد وگفت : «ساده نباش اي قفس پرست» //
در بسته نيست بال و پر ما شكسته است ....

kavirdell59
1392/03/04, 16:06
تقدیم به عزیزانی که عاشق حرم آقا علی بن موسی الرضا ع وآقامان آقا ابالفضل العباس ع هستند که انشالله همه مریض ها شفای عاجل را از دستان این بزرگوران از طرف خداوند بگیرند.انشالله...
دلم مانند کبوتری که لانه اش را گم کرده هوایی شده واما لانه آن کبوتر در حرم عشق بالای سقاخانه است برای دیدن حرم آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام روز شماری میکند ولی حیف که بالش شکسته ومرهمش دست گرم آقاست که روی بالش بکشد.انشالله.

السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا.ع. ادرکنی

صلی الله علیک یا ابالفضل العباس ع مددی نما.

kavirdell59
1392/03/06, 17:21
السلام علیک یارُقَیـّـِه بنت الحسین شهید
فاطمه سه ساله کربلا حضرت رقیه(س)

mohammadgholami
1392/03/06, 19:22
خدا را دوست بدار....

حداقلش این است که یکی را دوست داری

که روزی به او می رسی . . .golgolgol

kavirdell59
1392/03/06, 19:53
عشق زنده در روان و در بصر هر دمی باشد زغنچه تازه تر

عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جان فزایت ساقیست

عشق آن بگزین که جمله انبیا یافتندازعشق اوکاروکیا

تو مگو ما را بر آن شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست

kavirdell59
1392/03/07, 11:42
ایها الناس ایها الناس شده ام مجنون عباس
ایها الناس ایها الناس شده ام مجنون عباس
بخدا دل برده از من قامت موضون عباس
منو سرگردان کرده گردش چشمون عباس
انا مفتون مفتون مفتون
انا مجنون مجنون مجنون
انا مدیون مدیون مدیون
انا عبدک یا عباس
انا کلبک یا عباس
پریشون در پریشونم از زلف پریشونش
در ازل بسته قراری خون من با خون عباس
خرابم از شراب جیم و نون و واو و نون عباس از شراب جنون عباس
انا مجنون العباس
من غلام ابالفضلم
اختیار از من گرفته صید دام ابالفضلم
پر گشودم از دو عالم کفتر بام ابالقضلم
بی نام و بی نشانم سگ گمنام ابالفضلم
خدا میدونه خدا میدونه دیوونه ی نام ابالفضلم

kavirdell59
1392/03/08, 15:45
الهی ! اول تو بودی و آخر تویی ، همه تویی و بس ، باقی هوس .

الهی ! نام تو ما را جواز ، مهر تو ما را جهاز ، شناخت تو ما راامان ، لطف تو ما را عیان . ضعیفان را پناهی ، مومنان را گواهی ، چه عزیز است آن کس که تو خواهی . نه شناخت تو را توان نه ثنای تو را زبان ، نه دریای جلال و کبریای تو را کران ، پس تو را مدح و ثنا چون توان ، تو را نداند کس ، تو را تو دانی و بس .

خداوندا ! خود کردم و خود خریدم ،آتش بر خود ، خود افروزانیدم . مهربانا ! اکنون که در غرقاب ام ، دستم گیر که گرم افتادم .

بارالها ! آمده ام تا در سایه ی مهد تو خستگی را از خود برهانم و کوله بار سنگین گناهانم را بر زمین بگذارم . از پشت کوه های آرزو های طولانی ، از آن سوی دریاهای غرور و خود خواهی آمده ام تا سر در آستانه ی پر عظمت تو بگذارم و های های بگریم ... آمده ام تا دست های مرا بگیری ؛ با کفش هایی از امید آمده ام تا مرا ببخشایی و گل آرامش را در دل بپرورانم و اطمینان درو کنم ؛ونماز عشق بخوانم ...

kavirdell59
1392/03/09, 18:58
امير كشور دلهاست عباس

به يكتايي قسم يكتاست عباس

اگر چه زاده ام البنين است

و ليكن مادرش زهراست عباس



علم در دست و مشك آب بر دوش

كه هم سردار و هم سقاست عباس

نه در دنياست او باب الحوائج

شفيع خلق در عقبي است عباس

kavirdell59
1392/03/10, 11:04
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافیست... لازم نیست ان را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با ان بشکافی... پرهایش را بزن... خاطرهی پریدن با او کاری میکند ک خودش را ب اعماق دره ها پرت کند!!!
سلامتی خاطرات...!

kavirdell59
1392/03/11, 16:17
چه انتظار عجیبی!

توبین منتظران هم ، عزیز من چه غریبی !

عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت

چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی و نه وفایی

فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که بیایی .




ای امام خو بیها ،ای حجت خدا بر روی زمین ،دلتنگتان هستیم

نمی دانم آیا منتظر واقعی هستیم یا فقط حرفش را می زنیم ،

ولی آقا جان بیا که این همه بدیهایمان این همه ....

همه به خاطر وجود شما خوبی شود زیبایی شود .

ای سرور و مولای ما بیا که دین را احیا کنی و ما هم از این همه

سر در گمی نجات یابیم .




برای ظهور هر چه زودتر مولا و سرورمان صلوات .

---------- Post added at ۱۵:۱۷ ---------- Previous post was at ۱۳:۴۳ ----------

(برادرم ابوالفضل، پشت و پناه لشگر)
=========================
وقتی که تیردشمن،برمشک آبت نشست
همچون دل رقیه، قلب سکینه شکست
وقتی که بازوانت، از پیکرت جدا شد
در خیمه گه برادر، از ماتمت عزا شد
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
عباس تویی امیدم،در دشت آتش وخون
بی رویت ای دلاور، حالم شود دگرگون
ای کوه عشق و ایثار، آب آور یتیمان
اهل حرم برادر، از مرگ تو هراسان
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
بر چشم تو نشسته، تیر عدو برادر
آمد به بالین تو، پهلو شکسته مادر
بی تو چگونه روم، سوی حرم عباس
نعش ترا بگیرم ، من در برم عباس
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
رفتی دگر ندارم، من یاوری ابوالفضل
بی تو حرم ندارد، آب آوری ابوالفضل
از تشنگی برادر، گشته سکینه بیتاب
قول داده ای که آری، بهر او قطره ای آب
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
-------------------------------
http://fupload.ir/images/e6ampy6od6baykoroc35.jpg

kavirdell59
1392/03/12, 16:00
نوشته ونثر خودم میباشد تقدیم به همه دوستانم....
یک روزی گذرم به قبرستان ؛خانه ابدیمان خورد در آنجا دیدم :!
همه ساکت ،خاموش ، بیصدا وآرام سر روی خاک گذاشته بودند....
تشک زیرشان خاک سرد واطرافشان سنگ سخت بود.....تعدادی ازشان سالهابود اینجور افتاده بودند...وتعدادی جدید که هنوز هفتم ویا چهلمشان ویا سالگردشان نرفته بود...
چرخ فلک ودوران که رسمش است در آنجا از بزرگ وکوچک وبچه و زن ومرد را زمین گیر کرده بود...
در یک نگاه دیدم قبرها هم سنگ ساده هم سنگ رنگین بود.....سنگ آدمهای فقیر سبک وارزان.... وسنگ آدمهای ثروتمند سنگین وگران بود....
توی قبر جای تنگ وتاریک وبی سر وصدا.....که همدم مار و مور وسنگ شده بودند...
از یک کله سر انسان که.زمان قدیم خاک به مرور زمان آن را کنار زده بود وفراموش شده بود پرسیدم :راستی
حال واحوال شهر خاموشها ؛شهر قبرها ...این مردمان بی جنب وجوش وخروش چطوره؟؟؟
بهم جواب داد: نه طبیب میخایم نه دوا ونه درمان ...اینجا نه خبری از دردست ...ونه خبری از آه وفغان
اینجا نه کسی زیردست است ونه بالا دست....نه از چشم وبفرما قربان خبری نیست...نه تجملات است...نه بی وفایی است...نه نامردی است...نه دل شکستن وهزاران نه دیگر...
اینجا همه بی جسم وبیجان مثل سنگیم ....گدا وثروتمند همه یک رنگیم...
گفتم آری قصه تو راسته.... ولی برام بگو چرا یک قبر گران ویک قبر ارزان.؟؟؟
گفت این سوال از زنده ها بپرس ...که قدر نمیدانند تا وقتی زنده هستی وبین هزار قوم تنها وبیگانه هستی...
گفت اطرافمان مشتی خاک بیروح وبیجانه....تنگ وتاریکه....منتظر حساب وکتابمان هستیم که خداوند پرونده مان جلو بیارد و به حسابمان برسد.... این سوالها چیست که از ما میپرسی؟از ما گذشته دیگه...تا زنده هستی باید کار خیر کنید و سر مردم کلاه نذاری وفریبکاری انجام ندهید....
دنیا همینجوره وکارش همینه ومثل اسب سرکش مرگ سواره اش است....و مرگ در کمینگاه است...
فقط خوش بحال کسانی که در این دار دنیا بذر نیکنامی ازخودشان بجا گذاشتند....
خوش بحال کسانی که در این دنیا فانی وبی وفا نیکی وخوبی یادگارشان میشه....
تقدیم به دوستان عزیزم...

kavirdell59
1392/03/13, 16:24
این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا*
*بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان *
*بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو……*
* *

kavirdell59
1392/03/14, 12:00
شهادت مظلومانه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام را به آقا صاحب الزمان و ولی نعمتمون
امام رضا علیه السلام و تمام شیعیان تسلیت عرض می کنم.
سلام بر تو ای هفتمین فروغ امامت! سلام بر تو ای وارث شهادت! سلام بر تو ای قبله نیازمندان! سلام بر تو ای آزادترین اسیر و ای آزاده ترین زندانی! تو که زندان، گلستان عبادت و خلوت تو شده بود و زندانیان سنگ دل، اسیر کرامت و زرگواری ات. تو که زنجیرهای ستم و تازیانه های دشمنی و کینه، قبل از شکنجه و آزار تو به سجده افتادند و دل بی رحمشان در برابر خلق نیکوی تو به رحم آمد. سلام خدا بر تو ای امام هفتمین که تن رنجیده و روح بلندت، شاهد مظلومیت خاندان توست. سلام و درود بی پایان الهی بر تو و دودمان پاک تو باد.

http://fupload.ir/images/5gf167irf577gpwt9r.jpg

kavirdell59
1392/03/15, 11:54
یه سوال دارم : مگه ما دل نداریم ای خدا
یا مگر که جا تنگ بود از بهر ما در کربلا

کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران
غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران

نمی دونم چه سر زد از من که بر غمت مبتلا شدم
مبتلا بر فراقت ای کشته ی سر از تن جدا شدم

ای خدا جون نمیدم تا حسین و به من نشون ندی
منو تا دست تیر و مزگان یار ابرو کمون ندی

بخواهی یا نخواهی آخر یک روز برا دیدنت میام
تو میدونی اگر بیام یا که نیام چقدر من تو رو میخوام

یا حسین خوب میدونی من از روز ازل دیوونه ات بودم
خبر از هستی نبود من جارو کش میخونه ات بودم

ای خدا مرغ جان ما را به جانب کربلا ببر
به زیارتگه عباس بن علی مرتضی ببر



همه رفتن ای خدا من نرفتم کربلا
یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا
یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا

mohammadgholami
1392/03/15, 13:46
خداوندا اندرون خسته وپریشانم را کس نمی بیند تو تنها محرمی بر رازها

ارامشم عطا کن که در این وادی جور تنها به تو امید دارم .دلم را از بند غصه

رها کن که دیگر مرا مجال امتحان نیست قلبم را از احساس سر شار کن امیدم

را بارور ساز که جز ارامشم ارزویی نیست نه در طلب ملکت و مالم نه دیگر فرصت و

مجالش .اندرون حزین و برون خسته ام ارزویی جز رضایت توندارد مرا یاور باش تا فرصت از

نامحرمان گرفته شود عمرم تلف شد به اینکه دیگران ارامش داشته باشند پس ارامشم ده که پریشانم

kavirdell59
1392/03/15, 14:13
دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت

از بال من شكسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم كه تازه بود

با یك اشاره روی لباسم چكید و رفت

قربون غریبیت برم آقاجان،

بدكاره ای

الله اكبر،الله اكبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدكاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار

بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

از روزنه در نگاه كردن،دیدن زن بدكاره صورت رو خاك گذاشته،هی می گه خدایا غلط كردم،این كی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می كنه

بدكاره ای به خاك مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود

الله اكبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا كنم،می دونم بدون اینكه توضیح بدم،ناله شو می زنی

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی كه بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

راضی نشد به بالش سختی كه داشتم

زنجیر های زیر سرم را كشید و رفت

بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت

وقتی كه

خاك تو دهنم،ان شاءالله این تكه تاریخ دروغ باشه

وقتی كه نام فاطمه را از لبم شنید

یك حرفی از كنار دهانش پرید و رفت

هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می كنم،حواست با منه

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

اما چه خوب شد كفنم را كسی نبرد

تا زیر نیزه ها بدنم را كسی نبرد

می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو كشید،بعد از دقایقی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاكه،كجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش كرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نكش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاك گذاشتم،یه جایی ببرمت هر كی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری كه چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی كنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر كرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،كاشكی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،كجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین..........

kavirdell59
1392/03/16, 18:09
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

kavirdell59
1392/03/22, 19:14
السلام علیک یا باب الحوائج

السلام علیک یا قمر بنی هاشم

السلام علیک یا علمدار حسین

السلام علیک یا سپهسالار کربلا

السلام علیک یا سقّای طفلان

السلام علیک یا فرزند غضب آلود علی مرتضی

سلام بر تو ای سمبل وفا، صفا، صداقت، شجاعت، مردانگی، دلیری، جوانمردی و .....

السلام علیک یا ابوالفضل العباس

kavirdell59
1392/03/23, 10:44
بسمه تعالی

بر پیشانی بلند غیرت، نام عملدار کربلا می درخشد و مرام ایثار و جانبازی
از تداعی فضائل والای ابوالفضل سلام الله علیه جاودان می ماند.

رسم پر فتوحی که از صلابت حضرت عباس معتبر شد و به ثبات قدم جانبازان ولایتمدار استمرار یافت.
حقیقت این ایمان در دایره المعرفت عاشقی؛ وصفی مبارک تر از "شهید زنده" را برازنده قامت صبر و ثبات قدم جانبازان نمی کند.
راد مردانی که به حق حجت پایداری و آیت صبر و بردباری اند. در سالروز میلاد با سعادت باب الحوائج سلام الله علیه ،
بر ساحت بلند ایمان جانبازان ادای احترام می کنیم و سرافرازی و عزت مستدام را برای ایشان مسئلت داریمgolgol

kavirdell59
1392/03/24, 16:01
من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.


من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.


من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.


من باور دارم ...
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.


من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.


من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.


من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.


من باور دارم ...
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.


من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را داردنیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»

kavirdell59
1392/03/25, 16:35
داستان کوتاه مرد بی جان

مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ،
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ،
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت ،
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، نازنین، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از نازنین خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم نازنین ، دست پر میام ...
نازنین باز هم خندیده بود ،
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ،
برایش خبر آوردند نازنین خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر نازنین آمد توی ذهنش ، نازنین دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به نازنین بگویند دارد برمیگردد
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید نازنین می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ،
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ،
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ،
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ،
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ،
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ،
جوان دزد فرار کرد ،
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر نازنین را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید نازنین چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید نازنین هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست .

kavirdell59
1392/03/26, 11:57
چقدر چندش آور وتهوع انگیز است




این شعرهای عاشقانه که بو ی همخوابگی میدهد نه عشق




شما رابه آبروی عشق قسم




برای تخلیه هوسهای خود عشق را دست آویز قرار ندهید




شما را به آبروی عشق قسم بیش از این حرمت عشق را نشکنید




چقدر زشت است




به اسم عشق عشق را به لجن کشیدن




شما را به عشق قسم




به داد عشق برسید




عشق زیر دست و پای جمله های زیبای عاشقانه




جان داد به دادش برسید

kavirdell59
1392/03/28, 16:59
پیش از آنکه درباره زندگی، گذشته و شخصیت من قضاوت کنی...خودت جای من بذار؛ از مسیری که من گذشته ام عبور کن.با غصه ها؛ تردیدها؛ترسها؛ دردها؛خنده هایم وقلب شکسته ام زندگی کن...
فقط یادت باشه هرکسی سرگذشتی دارد وهر گاه بجای من زندگی کردی آنگاه میتوانی درباره من قضاوت کنی...

kavirdell59
1392/03/29, 13:52
یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند

kavirdell59
1392/04/01, 11:50
دوازدهمين پيشواي معصوم (ع)، حضرت حجة بن الحسن المهدي امام زمان (عج)، در نيمه شعبان سال 255 هجري در شهر سامّراء ديده به جهان گشود. او همنام پيامبر اسلام(ص) و هم كنيه آن حضرت (ابوالقاسم) است. پدر بزرگوارش، پيشواي يازدهم، حضرت امام حسن عسكري ع و مادرش بانوي گرامي، «نرجس» است كه به نام ريحانه، سوسن، صفيل نيز از او ياد شده است. نرجس خاتون از نظر فضيلت و معنويت تا آن حد والا بود كه «حكيم» خواهر امام هادي ع كه خود ازبانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سر آمد و سرور خاندان خويش و خود را خدمتگزار او ميناميد

السلام علیک یا ابا صالح مهدی (عج)

خدایا به روی درخشان مهدی

به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی یا علی اش

به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیم اش

به چشم امید فقیران مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش

به سبحان سبحان سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش به جاه جلیلش

به صوت حجازی قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما بر این بنده بی سرو پا

مرا همدم و محرم و هم رکاب

سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

یا مهدی مددی

kavirdell59
1392/04/01, 16:10
میدانم خواهی آمد !
از افق های دور , پا به پای سپیده و نور !
می آیی و با آمدنت روشنی را در رگ های کهکشان جاری می کنی !
دستی بر سر غنچه های یتیم می کشی ..
اشک گونه های شمع را پاک می کنی ..
و دنیا را دوباره پر از عطر گل می کنی مهدی جان ... !
السلام علیک یامولانا یا اباصالح المهدی عج الله.

پیشاپیش ولادت باسعادت آقا حجة ابن الحسن العسکری؛مهدی صاحب الزمان عج الله برشما دوستان عزیزم مبارک.
عیدتان مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک


http://fupload.ir/images/r7y0mcb0atyz2dwk8tvf.jpg

kavirdell59
1392/04/02, 11:36
امروز جمعه نيست ولي دل شكسته ام زيرا به انتظار ظهورت نشسته ام

آقا! شكستــه بغض قـــلم را غم زمين بــگذار تا بگويم ازين قرن آهنين

از التهاب نقشه ي جغراـــــفياي شوم از مرزهاي له شده در سايه ي هجوم

از برجها كه در تب افسانه ي مدرن تبديل مي شوند به بتخانه ي مدرن

آقا! ببين تهاجم اصــــحاب فـــيل را فرعونيان خفته در امواج نيل را

در جستجوي هيچ ، تب جنب وجوش را تزويرهاي اين همه آدم فروش را

ديگر شكسته حــــرمت سنگين نامها در عصر انتقام ، ترور ، قتل عامها

حالا بت بزرگ ، تبر را شكسته است دروازه يِ حقوق بشر را شكسته است

نمرودها دوباره خداي زمين شدند بت ها ، پيمبران دروغين دين شدند

حتي قطار آدميت واژگون شده ست ايثار رنگ باخته ، نوعي جنون شده ست

ما مانده ايم و حسرت تفسير انتظار ما، مانده ايم و بغض گلو گير انتظار

ده قرن انتظار نه ، ده قرن خون دل آقا چه ها گذشته به تو مانده ام خجل

آقا!بگو بگو كه تو از ما چه ديده اي ؟ آري بگو بگو كه چه از ما كشيده اي؟

ما ، در يقين به سينه ي خود مهر شك زديم حتي به زخم واشده يِ تو نمك زديم

يك عده جيره خوار مدرنيسم ها شديم در جنگلي به نام تمدن رها شديم

يك عده در گرسنگي و فقر سوختند ايمان به نرخ لقمه ي ناني فروختند

يك عده با يزيد ومعاويه ساختند قرآن به روي نيزه نشاندند و باختند

يك عده از حقيقت تو دور مانده اند در انتظار ، يخ زده ، محصور مانده اند

مفهوم انتظار تو را تر ك كرده اند آيا دعاي عهد تو را درك كرده اند؟

گفتند انتظار همان بي قراري است تنها دعا و گريه و شب زنده داري است

مفهوم انتظار تو اين چند واژه نيست آقا! خودت بيا و بگو انتظار چيست

از فرقه فرقه ، تفرقه دلخسته ايم ما ده قرن مي شود به تو دل بسته ايم ما

آقا بيا! كه خسته شديم از كنايه ها بگذار بگذرم كه پرم از گلايه ها

امروز هم به ياد تو كم كم گذشت ورفت مانند جمعه هاي پر از غم گذشت ورفت

آري !گذشت وباز نگاهم تو را نديد فردا دوشنبه است ؟ نه يك جمعه ي جديد

کوثر
1392/04/02, 12:35
ســــه حرف دارد
اما برای پر کردن تنهایی من حرف ندارد
“خـــــــــــدا “

زینب نوروزی
1392/04/02, 12:44
خیلی دلنوشته ی عاشقانه وعارفانه ای داریدواقعابخدااشک چشمانم جاری میشه موفق باشید.

kavirdell59
1392/04/02, 14:11
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ.

---------- Post added at ۱۳:۱۱ ---------- Previous post was at ۱۳:۰۹ ----------


خیلی دلنوشته ی عاشقانه وعارفانه ای داریدواقعابخدااشک چشمانم جاری میشه موفق باشید.
ممنونم.خواهرم.انشالله شما هم موفق وپیروز باشید.

kavirdell59
1392/04/03, 16:48
کبوتران حرم تا شتاب می گیرند

تمام ثانیه ها التهاب می گیرند

به زیر سایه ی دستان آسمانی تو

رواق های حرم آفتاب می گیرند

کبوترانه تو را درک می کند گنبد

و کاسه ها همگی از تو آب می گیرند

تمام آینه ها محو می شود در تو

دخیل های ضریحت جواب می گیرند

نگاه سبز تو را زائران مأنوست

درون چشمه ای از اشک قاب می گیرند

چقدر پشت همین در نگاه های غریب

تو را برای غم خود خطاب می گیرند

کنار پنجره فولاد شاعران نگاه

صله برای غزل اشک ناب می گیرند

kavirdell59
1392/04/04, 11:55
من از صدای بال کبوتران فهمیدم

رویا نبود آنچه که در خواب می دیدم

اینجا کنار صحن و سرای تو جرعه ای

از کوثر توجّهات تو نوشیدم

درمانده ام، دری نشان من آقا بده که من


بر راه عاشقی وجود تو آبادم

عاشق شدن هزینه ندارد؟ که گفته است؟

من هرچه داشتم از دست داده ام

مولا عنایتی بیش نما تو بر ضعیف

بگذار تا نگردم آنچیز که بوده ام

kavirdell59
1392/04/04, 18:14
چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟

دوره ی ارزانیست "دل ربودن ارزان !دل شکستن ارزان !
آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر !

قیمت عشق چه قدر کم شده است کمتر از آب روان !!!
وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان

kavirdell59
1392/04/05, 11:35
ایام ولادت کوثر ثانی حضرت رقیه علیها السلام
http://fupload.ir/images/qvsojm6wuybtf5loq8nj.jpg

ایام ولادت سراسر نور جگر گوشه سید الشهداء علیه السلام کوثر ثانی حضرت رقیه علیها السلام را به ساحت مقدس حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه و مسلمانان جهان و دوستان عزیزم تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
هرکدام از شما دوستان به هر اندازه ای که به این خانم سه ساله ارادت دارید صلوات بفرستید.

تاریخ دقیقی برای ولادت حضرت رقیه در کتب ثبت نشده ولی اکثر هیاتها در ماه شعبان مراسمی برای خانم میگیرند.

سلام ما به حضور مطهّرت خاتون
درود ، دختر ارباب عشق و زیبائی
سلام روشنی چشمهای ثارالله
درود آبی بی انتهای دریائی
**
خوش آمدی و قدم رنجه کردی ای خاتون
و غصّه را ز دل نا امید ما بردی
تو آمدی و شب سوّمم مجزّا شد
مرا به مُحرِمی خانه ی خدا بردی
**
به روی دست تمامی خانه می چرخی
تمام خانه پر از شور و غرق احساس است
به روی دست علی اکبری و می خندی
چه قدر خنده ی تو دلنشین عبّاس است
**
منم که تاج گدائی تو به سر دارم
توئی که دست ترحّم براین سرم داری
منم که خسته ام و بال من شکسته شده
توئی که پیش خودت مرهم پرم داری
**
شبیه فاطمه ای و همیشه اهل کرم
یتیم و سائل و در بند هم گدای شما
حساب دفتر لطفت ، پر از کرامت هاست
و باید از تو بخواهم برات کرببلا
**
به طبع خسته ی من خرده ای نگیر ای نور
که بال پر زدنم زخمیِ ِ غروب شماست
هنوز هم که هنوز است چشم خونباری
مقیم بارش باران عصر عاشوراست . . .

کوثر
1392/04/05, 15:33
خدايا!
من در كنج كلبه فقيرانه خويش چيزي را دارم،كه تو در عرش كبرياي خود نداري
من همچون تويي دارم و تو همچون خود نداري!

کوثر
1392/04/06, 15:44
خدای مهربانم
با تو بهترین هارا تجربه کردم
بی تو بدترین هارا
با تو شیرین ترین لحظه هایم را نقاشی کردم
بی تو تلخ ترین ها را
خداجونم دوستت دارم

kavirdell59
1392/04/06, 16:46
خدای مهربانم
با تو بهترین هارا تجربه کردم
بی تو بدترین هارا
با تو شیرین ترین لحظه هایم را نقاشی کردم
بی تو تلخ ترین ها را
خداجونم دوستت دارم
زنده باشی خواهر گلم.انشالله همیشه شاد وسلامت باشی.gol

hasan00
1392/04/06, 16:48
نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها

نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

simorgh72
1392/04/06, 17:11
http://upload7.ir/images/54278323052717446516.gifتنها که باشی گاهی ارزو میکنی که یه نفر صدات کنه ،حتی اشتباهی...
**********
اعتراف میکنم همه چیز زیر سر من است ...
وقتی سرم روی شونه های توست...

kavirdell59
1392/04/06, 17:39
مولاي مهربان غزل هاي من سلام
سمت زلال اشک من آقاي من سلام!

نامت بلند و اوج نگاهت هميشه سبز
آبي ترين بهانه دنياي من سلام !

قلبي شکسته دارم و شعري شکسته تر
اما نشسته در تب غوغاي من سلام

ما بي حضور چشم تو اينجا غريبه ايم
دستي سري تکان بده مولاي من سلام!

امیرمهدی
1392/04/06, 17:53
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست


این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

هوشنگ ابتهاج

kavirdell59
1392/04/07, 10:58
" دلم هوای حرمت را کرده ، هوای بودن کنار ضریحت . . . "

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر

«سلام نسخه» را ببر ببین دوا نمی‌دهد؟
از او بپرس این مریض را شفا نمی‌دهد؟

چقدر تا تو با قطارها سفر کند دلش؟
چقدر بگذرند زائرانت از مقابلش؟

چقدر بادهای دوریت مچاله‌اش کنند؟
و دوستان به روزهای خوش حواله‌اش کنند؟
...
مرا طلای گنبد تو بی قرار می‌کند
کسی مرا به دوش ابرها سوار می‌کند

خیال می‌کند که دیدن تو قسمتش شده
همین کسی که دارد از خودش فرار می‌کند
...
به بادهای آشنای شرق بوسه می‌دهد
به آتش ارادت تو افتخار می‌کند

به این امید، ضامن رئوف، تا ببیندت،
هی آهوان بچه‌دار را شکار می‌کند

هزارتا غروب در مسیر ایستاده‌ام
به هر که آمده به پایبوس نامه داده‌ام

من از کبوتران گنبد تو کمترم مگر؟
که بعد سالها نخوانده‌ای مرا به این سفر

قطارهای عازم شمال شرق می‌روند
دقیقه‌های بی تو مثل باد و برق می‌روند

کسی بلیط رفتنی به دست من نمی‌دهد
به آرزوی یک جوان خام تن نمی‌دهد

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من


---------- Post added at ۰۹:۵۸ ---------- Previous post was at ۰۹:۴۱ ----------

ابا صالح التماس دعا
ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح
مدینه رفتی به پا بوسه مادرت زهرا یاد ما هم باش
به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
شب جمعه کربلا رفتی
یاد ما هم کن چون زدی بوسه
کنار قبر ابوالفضل باصفا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح
نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه
شدی محرم در مناسک حج یا منا رفتی یاد ماهم باش
ابا صالح یا ابا صالح

kavirdell59
1392/04/07, 13:48
شايد تجربه كرده باشيد ، اگر سگي گرسنه رو به شما آورد و همراهتان نان با گوشت باشد ،

آيا با گفتن چخ رد مي شود ؟ چوب هم بلند كني فايده ندارد . چون گرسنه است و چشمش به غذا است ،

چوبش هم بزنيد فايده ندارد و دست بردار نيست ، اما اگر هيچ نداشته باشي ، با شامه قوي كه دارد

چون مي فهمد چيزي نداري تا گفتي چخ فورا مي رود

دل شما نيز مورد نظر شيطان است ، نگاهي به دل مي كند ، اگر آذوقه او حب مال و رز و زيور و شهرت و

مقام و حسادت و بخل و ..... درآن با شد مي بيند .. به به .. !!! چه جاي خوبي براي اوست .

همانجا متمركز مي شود ، اگر صد هزار بار هم " اعوذ باالله من الشيطان الرجيم " بگويي به اين چخ رد نمي شود .

چون اين دشمن خيلي سر سخت است .

"ان الشيطان لكم عدو " بلي اگر طعمه اش را دور كردي ، آنگاه مي بيند وسيله ماندن ندارد و

با يك استعاذه فرار مي كند



كتاب استعاذه { شهيد آيت الله دستغيب }/ص58

kavirdell59
1392/04/07, 17:14
عجب شبی است که یک ماه منظر آوردند ..... برای بنی هاشم باز مادر آوردند

ز بس حسین دلتنگ روی مادر بود ............. شبیه مادرش این بار دختر آوردند

مثال عمه خود که افتخار حیدر بود .......... به دختران جهان، دختری سر آوردند

درست مثل زمان تولد زهرا ....................... سه آیه ای به بلندای کوثر آوردند

برای اینکه بگیرند گهواره اش را ...................... هزار مریم و آسیه از در آوردند

عجیب نیست که عباس، ماه هدیه کند ... شبی که حضرت زهرای دیگر آوردند

اگر چه حضرت زهرا ز نسل احمد بود ......... رقیه را ولی از نسل حیدر آوردند



http://fupload.ir/images/zd625kqet1npwqdcasnx.jpg

kavirdell59
1392/04/08, 12:33
اگر مرا توان آن باشد که نام خدا را پیوسته تکرار کنم...
نامی که
شیرین تر از همه نام هاست ،
مالک همه زیباییها ،
ابرهای سپید ،
ماه تابان ،
نیلوفرهای پرطراوت طبیعت و موسیقی های طبیعت است ...
نیاز به هیچ نیایش دیگری نیست
خدایا
مرا توانایی آن ده که
نام های زیبایت را در تمام مراحل زندگی
در تمام لحظه های زندگیم
زمزمه کنم و
به درک کامل برسم

---------- Post added at ۱۱:۳۳ ---------- Previous post was at ۱۱:۲۶ ----------

بسم الله الرحمن الرحیم


السلام علیك یا سیدتنا رقیة علیك تحیة والسلام و رحمة الله و بركاته

السلام علیك یا بنت امیر المومنین علی ابن ابی طالب

السلام علیك یا بنت فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین

السلام علیك یا بنت خدیجة الكبری ام المومنین و المومنات

السلام علیك یا بنت ولی الله السلام علیك یا اخت ولی الله

السلام علیك یا بنت الحسین الشهید

السلام علیك ایتها الصدیقة الشهیدة السلام علیك ایتها الرضیة المرضیة

السلام علیك ایتها التقیة النقیة السلام علیك ایتها الزكیة الفاضلة

السلام علیك ایتها المظلومة البهیة صلی الله علیك و علی روحك و بدنك

فجعل الله منزلك و ماواك فی الجنة مع ابائك و اجدادك الطیبین الطاهرین المعصومین

السلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائكة الحافین حول حرمك الشریف و رحمة الله و بركاته و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتك یا ارحم الراحمین

f7970
1392/04/08, 12:42
در خلوت خویش نشسته ام احساس نا امیدی می کنم با کوله باری از گناه چه کنم ، در بی خیالی های خود پرسه می زنم ، دل به هوای نفس سپرده ام احساس می کنم یک نقطه سیاهم ، خدایا پر پرواز را گم کرده ام ،بالم را در خانه شیطان جا گذاشته ام ، نمی دانم به کدامین ریسمان چنگ زنم تا مرا به نقطه اوج برساند.

خدایا شنیدم که گفتی: فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا .

آری چه لحظه لذت بخشی است ملاقات تو ، اما من روی سر بلند کردن ندارم ،

چگونه در خانه تو را بزنم ؟

سر را به سجده می گذارم و مناجات علی علیه السلام را زمزمه می کنم :

الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوايی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر ولسانی مقر بالذنوب .......

در این هیاهو و دغدغه ندایی شنیدم که : یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ....

خدایا تو مرا بنده خود خطاب کردی ! چقدر زیباست ! احساس سبکبالی می کنم انگار همه در ها به رویم باز شده ، شوق پرواز دارم ، خدایا خودت صدایم کردی خودت هم دستم بگیر و یاریم کن ، تا بر سر پیمانم بایستم و دیگر بال به بال شیطان ندهم .

یاری ام کن عاشق تو باشم وبس .

و هیچ گاه فراموش نکنم که تو از رگ گردن به من نزدیک تری.

یاری ام کن که در خانه دلم هیچ کس جز تو را راه ندهم .

مطللبتون قشنگه

kavirdell59
1392/04/08, 19:40
بهترین های دنیا



تمام موجودات عالم، مخلوق خدا هستد. مخلوقات و موجودات دنیا و هر آنچه پیرامون زندگی ما انسان هاست؛ اعم از موجودات زنده و غیر زنده؛ بر اساس حکمت بالغه الهی خلق شده اند و این گونه نیست که عبث و بیهوده آفریده شده باشند.




حتی چیزی که در پیش چشم ما ارزش و اعتباری ندارد، و یا مورد تنفر اکثر انسان ها باشد؛ به طور حتم نزد خالق شیئ، قرب و منزلت و مقام خاصی دارد.




و باید نیکو پنداشت، چرا که مخلوق خداست. همان شی نفرت انگیز و بی ارزش؛ نزد ما انسان ها؛ بر اساس قاعده خلقت ذکر و تسبیحی دارد.


از طرفی؛ موجودات و مخلوفات عالم، دارای رتبه، مقام و برتری هستند؛ گرچه تمام موجودات عالم مخلوق خداست؛ اما یکی بر دیگری برتر و بهتر، و برخی نیز جزء بهترین ها هستند.





مهم این که انسان، بهترین ها را گزینش نماید و سرلوحه زندگی دینی و معنوی خویش قرار دهد، و سبک زندگی خود را بر آن محور تنظیم و استوار نماید.







حال برخی از بهترین ها را ملاحظه کنید:







1. بهترین موجود: انسان؛




2. بهترین دین: اسلام؛




3. بهترین امت: امت پیامبر؛




4. بهترین مذهب: شیعه 12 امامی؛




5. بهترین کتاب: قرآن؛




6. بهترین خانه: کعبه؛




7. بهترین جمله: لا اله الا الله؛




8. بهترین واجب: نماز؛




9. بهترین عمل: نماز اول وقت؛




10. بهترین نماز: نماز جماعت؛




11. بهترین نام: محمد؛




12. بهترین زن: حضرت فاطمه سلام الله علیها؛




13. بهترین عید: عید قربان؛




14. بهترین ماه: رمضان؛




15. بهترین روز: جمعه؛




16. بهترین شب: شب قدر؛




17. بهترین کار خیر: فریادرسی دادخواهان؛




18. بهترین بندگان: متقین؛




19. بهترین فرزند: فرزند صالح؛




20. بهترین سنگ: حجرالاسود؛




21. بهترین دوست: کتاب؛




22. بهترین باغ: بهشت؛




23. بهترین گل: گل محمدی؛




24. بهترین قصه: قصه حضرت یوسف در قرآن؛




25. برترین عبادت: تلاوت قرآن؛




26. بهترین مال: مال حلال؛




27. بهترین خوردنی: عسل؛




28. بهترین نوشیدنی: شیر؛




29. بهترین ارزش: انصاف؛




30. بهترین سخن و حرف: کوتاه و قابل فهم؛




31. بهترین مردم: خوش اخلاق و سودمند به دیگران؛




32. بهترین دانش: علم نافع و پرسود؛




33. بهترین دل: قلب لبریز از خوبی و نیکی.







در اینجا به برخی از بهترین های دینی و دنیایی با استناد به آیات و روایات اشاره می شود.







بهترین موجود: برترین موجود انسان است.

قرآن کریم انسان را موجودی برتر و احسن معرفی نموده است.«فتبارک الله احسن الخالقین»(مومنون، آیه 114) انسان به عنوان گل سر سبد هستی عالم مخلوقات، در ردیف بهترین های خلقت محسوب می گردد.





تبارک از خدای تعالی، به معنای اختصاص او به خیر و برکت کثیر و زیادی است که به بندگان خود اعطاء می کند.





پس این خیر و برکت در تقدیر اوست، و آن عبارت است از ایجاد موجودات و ترکیب اجزاء آن، به طوری که هم اجزایش با یکدیگر متناسب باشد، و هم با موجودات دیگر سازگاری داشته باشد، و خیر و برکت کثیر هم از همین جا بر می خیزد و منتشر می شود. و خلقت اختصاص به خدای تعالی ندارد.





و از اینکه فرمود: او بهترین خالق ها است فهمیده می شود که خلقت تنها مختص به او نیست. خلقت به معنای تقدیر است... و تقدیر یعنی مقایسه چیزی با چیز دیگر و این اختصاص به خدای تعالی ندارد، علاوه بر این، در کلام خود خدای عزوجل خلقت به غیر خدا هم نسبت داده شده، آنجا که فرمود: «و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر» حضرت عیسی علیه السلام از گل مجسمه ای، به شکل پرنده ساخت.[1]




بهترین کتاب: قران است. در بین تمام کتب آسمانی و کتب دیگر؛ تنها کتاب جاویدان، و تنها نسخه اکمل و اتم قرآن؛ است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یاعَلی! سَیِّدُ الکَلامِ القُرآنُ؛ ای علی! برترین سخن، قرآن است.»[2]




بهترین امت: در قرآن بهترین امت، امت پیامبر معرفی شده است. در سوره آل عمران «کنتم خیر امه...»(آل عمران، آیه 110) امت پیامبر اسلام، بهترین امت خوانده شده است. هم چنین بعد از نزول آیه «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر؛ هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می کند».(شوری، آیه 6) پیامبر اکرم رو به داماد خود، امیر مومنان علی علیهما السلام کرد و فرمود: «خَیرُ آیةٍ فِی کتاب اللّهِ هذِهِ الآیة»: بهترین آیه قرآن مجید همین آیه است.[3]




بهترین بندگان: بهترین بندگان کسی است که با تقوا، پاک و گمنام باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اَلا اِنَّ خَیرَ عِبادِ اللّه التَّقی النَّقی الخَفی؛ آگاه باشید، به درستی که بهترین بندگان خدا کسی است که با تقوا، پاک و گمنام باشد و بدترین بندگان خدا کسی است که انگشت نما باشد.»[4]




بهترین زن: تنها یگانه دختر و یادگار نبوت حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ به عنوان بهترین زنان است. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:«فاطمه خیرنساءاهل الجنة؛ فاطمه بهترین زنان اهل بهشت است.




بهترین ماه: افضل و بهترین ماه سال، ماه مبارک رمضان است. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه فرمود: ... ایها الناس انه قد اقبل الیکم... افضل الشهور»




بهترین شب: شب قدر؛ قران کریم می فرماید: «لیله القدر خیر من الف شهر»(قدر، آیه3)




بهترین عبادت: تلاوت قرآن، بهترین سخن عبادی و سخن گفتن خدا با بنده است. پیامبر رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «اَفضَلُ العِبادَةِ قَراءَةُ القُرآنِ؛ برترین عبادت، خواندن قرآن است.»[5]




بهترین خوردنی: عسل؛ بهترین خوردنی است. در سوره مبارکه نحل، از عسل با عنوان شفای دردها یاد شده است «وَ أَوْحی رَبُّک إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یعْرِشُونَ ثُمَّ کلی مِنْ کلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً یخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی ذلِک لَآیةً لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ؛

و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه ها و درختان و داربست هایی که مردم می سازند، خانه هایی برگزین! سپس از تمام ثمرات (و شیره گل ها) بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، به راحتی بپیما! «از درون شکم آنها، نوشیدنی با رنگ های مختلف خارج می شود که در آن، شفا برای مردم است به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیتی که می اندیشند.»(نحل، آیه 68 و 69) در روایات دیگر هم، از عسل به عنوان بهترین چیزی که مردم برای شفای دردها از آن استفاده می کنند، یاد شده است.[6] ناگفته پیداست؛ امروزه عسل، به عنوان درمان امراض و بسیاری از بیماری ها مورد استفاده قرار گرفته است. و «عسل درمانی» نتایج خوبی به دنبال داشته است.




بهترین نوشیدنی:





شیر بهترین و لذیذترین نوشیدنی است؛ در سوره مبارکه نحل، از شیر با عنوان نوشیدنی گوارا، «وَ إِنَّ لَکمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَینِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ؛





و در وجود چهارپایان، برای شما (درس های) عبرتی است. از درون شکم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما می نوشانیم!»(نحل، آیه66) مطابق روایات، شیر ذهن را صفا می دهد و روشنایی چشم را افزون می نماید و فراموش کاری را برطرف می گرداند و قلب را تقویت می نماید.[7]




بهترین هدیه: همه هدایایی که به انسان می رسد سبب خوشحالی می گردد. گرچه برخی از این هدایا عیبوبی باشد که برادر و دوست ما، به ما هدیه نماید. امام صادق علیه السلام می فرماید :احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی؛ محبوب ترین برادر، نزد من، کسی است که عیب هایم را به من اهدا کند.»[8]




بهترین ارزش: انصاف بهترین ارزش است. امام علی علیه السلام: اَلنصافُ أَفضَلُ الفَضائِلِ؛ انصاف، برترین ارزشهاست.»[9]




بهترین دوست داشتنی: امام باقر علیه السلام«قولوا لِلنّاسِ اَحسنَ ما تُحِبُّونَ اَن یُقالَ لَکم؛ بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند، درباره مردم بگویید.»[10]




بهترین حرف: بهترین سخن و کلام آن است که کوتاه و قابل فهم باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خَیرُ الکلامِ مَا دَلَّ وَ جَلَّ وَ قَلَّ وَ لَم یمِلَّ؛ بهترین سخن، آن است که قابل فهم و روشن و کوتاه باشد و خستگی نیاورد.»[11]




بهترین مردم: حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: «خِیارُکم اَلیَنُکُم مَناکِبَهً وَ اَکرَمُهُم لِنِسائِهم؛ بهترین شما کسانی اند که با مردم نرم ترند و زنان خویش را بیشتر گرامی می دارند.»[12] در حدیثی دیگر، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «خَیرُ الناسِ مَن نَفَعَ النّاس؛ بهترین مردم کسی است که نفع رساننده مردم باشد.»




بهترین علم: بهترین دانش، دانشی است که مفید و منفعت برای مردم و جامعه باشد. امام علی علیه السلام فرمود: «خَیرُ العِلمِ مانَفَعَ؛ بهترین علم آن است که مفید باشد.»[13]




بهترین قلب: بهترین قلب و دل، قلبی است که پاک بوده و گنجایش و ظرفیت متناسبی برای پاکی ها و نیکی ها باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خَیرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَیرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها لِلشَّرِّ، فَاَعلَی القَلبِ الَّذی یعِی الخَیرَ مَملُوٌّ مِنَ الخَیرِ اِن نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِن اَنصَتَ اَنصَتَ مَأجورا؛ بهترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای خوبی دارد و بدترین قلب ها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای بدی دارد، پس عالی ترین قلب، قلبی است که خوبی را در خود دارد و لبریز از خوبی است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش درخور پاداش است.»[14]



پی نوشت ها:



--------------------------------------------------------------------------------


[1] علامه طباطبایی، المیزان ذیل آیه 14سوره مومنون.


[2] تفسیر ابی الفتوح رازی، ج2، ص319.


[3] مشهدی، کنز الدقائق.


[4] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 70، ص 111، ح 12.


[5] طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص15.


[6] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 304.


[7] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 293.


[8] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج74، ص 282.


[9] آمدی، غررالحکم، ج1، ص203، ح805.


[10] همان، ج 65، ص 152.


[11] نقدی، جعفر بن محمد، انوار العلویه، ص 489.


[12] طبری، دلائل الامامه، ص۷۶.


[13] آمدی، غررالحکم و دررالکلم،ص 354.


[14] جعفریات، ص 168.

kavirdell59
1392/04/09, 18:29
یا صاحب الزمان(عج)

قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت / به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت / تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!

/اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت.../ ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود/

در راهِ جمکران سر راهی ببینمت

که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ ای/

در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت / آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من

سرگرم میشوم به گناهی ببینمت / با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم /

بر این خیالِ کهنه یِ واهی: ببینمت!

دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد/ ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت ...

کوثر
1392/04/10, 00:41
الهی ای پناه بی پناهان طبیب مهربان دردمندان

خطا بخش و کریم و حیّ دانا حکیم و قادر و بی مثل و همتا

منم مجرم تو غفارالذنوبی منم عاصی تو ستار العیوبی

الهی حرمت پیغمبرانت ببخشا جرم یک یک بندگانت

kavirdell59
1392/04/10, 11:50
در آسمان قلب من ستاره گریه می کند دل بهانه گیر من دوباره گریه می کند
نسیم خاطرات تو سری به خانه می زند ز خانه نگاه من غمت جوانه می زند
تو موج می شوی و من سکوت ساحلی غریب تو آبی و پر از صدا و من شمایلی عجیب تو حرف میزنی و من دوباره گوش می کنم
اگر چه در درون خویش کمی خروش می کنم ولی تو موج هستی و منم که ساحل تو ام تو حرف غرشی و من کلام بی صدای غم و دوست دارم آشنا همین غرور سبز را همین که کرده عشق را غریبه نام آشنا پس انتظار می کشم
که باز مهربان شوی تو مهربان شعر من بیا که قهرمان شوی به یاد آن شبی که تو به قلب من سری زدی و با پرنده دلت به باغ من سری زدی من آشیانه ساختم
برای چشمهای تو و قطره ها نشانده ام به پای چشمهای تو هنوز بهترین من کلام اول منی در انتهای آرزو سلام اول منی

kavirdell59
1392/04/10, 18:22
به نام خدای عارفان سلاح بر دوش
پیامبرصلى الله علیه وآله: مَن جُرِحَ فی سَبیلِ اللَّهِ جاءَ یَومَ القِیامَةِ ریحُهُ كَرِیحِ المِسكِ... عَلَیهِ طابَعُ الشُّهَداءِ
هر كس در راه خداوند مجروح شود، در حالى وارد قیامت مى‏شود كه بویش چون بوى مشك است... و نشان شهیدان را دارد.

زمین مدینه با نیم ‏نگاه خورشید روشنایى مى‏گرفت و تابش طلایى آفتاب، جمعه، چهارمین روز شعبان سال‏26 هجرى را نورى دیگر مى‏بخشید. بلور دلهاى شیفتگان امیرالمؤمنین على(ع) لبریز از شور و عشق شده بود و آغوش كوچه ‏هاى بنى‏هاشم به روى زائران خانه حضرت گشاده مى‏نمود. چهره علاقه ‏مندان اهل بیت (علیهم السلام) را شبنم شادى فرا گرفته بود و براى دیدار نو رسیده مولاى خویش بر یكدیگر پیشى مى‏گرفتند. شور و هلهله خانه على(ع) و «فاطمه كلابیه‏» را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شیرینى اولین كلام او را بیابند.

در این هنگام گویى مام كودك، ام ‏البنین (علیها السلام) نوزاد را به على(ع) تقدیم كرد. امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند، با صدایى آسمانى در گوش راست فرزند اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ایمان و عشق به «توحید» و «نبوت‏» نمایان شود; تا از بلنداى همتش آبشار شوق به «امامت‏» جارى شود و تا همیشه ایام در سایه ‏سار «ولایت‏» سروى سبز باشد.

چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاك و سپید طفل وزید، امام(ع) با واژه‏اى مهرآفرین و روح ‏افزا، نام فرزند را بیان فرمود: «عباس‏» یعنى شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد. دلاورى از شجاعان اسلام و قهرمانى كه در برابر باطل و ستم عبوس و خشمگین است و در مقابل خیر و نیكى شادان و متبسم.

رواق چشمان اطرافیان را هاله ‏اى از عشق و امید فرا گرفته بود. فاطمه كلابیه بیش از دیگران از خشنودى امام على(ع) شادمان و خرسند بود.

در این لحظه، الماس بوسه على(ع) بر بلور وجود طفل نشست و پیكر كوچك عباس با اولین نوازش و عاطفه آشنا شد; اما این شادمانى لحظاتى بعد با توفان غم درهم پیچیده شد. ناگهان گوهر اشك از دیدگان امیرمؤمنان(ع) بر سینه سیمایش پدیدار شد، صداى گریه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: گویا مى‏بینم این دستها یوم الطف در كنار نهر فرات در یارى برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد.

اما صادق (ع) : سلام بر ابوالفضل، عباس، پور امیرمؤمنان(ع); آن كه جان خود را نثار برادرش كرد، دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد و فداى برادرش شد. او كه نگهبان بود و بسیار كوشید تا آب را به لب تشنگان برساند و دو دستش در جهاد فى سبیل‏الله قطع شد. خداوند قاتلان او یزید بن ‏رقاد و حكیم بن ‏طفیل طائى را از رحمت‏ خویش دور سازد.

کوثر
1392/04/10, 23:08
زندگی شیرین استــــــ..
زندگی رویاییستـــــــ...
بوی نفسهای خدادرآن جاریستــــــ...

kavirdell59
1392/04/11, 12:22
« ماهی كم رنگ گوشه ی نقاشی ام پرواز كن » پرواز کن تا نشان دهی هر کم رنگی توانایی پر رنگ شدن را دارد که با امید می توان بال ساخت می توان پرواز کرد آزاد بود


سیاهی ، تو ، من و امثال من و تو ! ببین خیلی ساده است ، من و تو هم مثل خیلی از آدم های اطرافمان در سیاهی دست و پا می زنیم و تنها خیال می كنیم كه از بقیه كمی به روشنی نزدیك تریم . آفتابی پیش رویمان بود كه سالها برای رسیدن به روشنای دلپذیرش تكاپو كردیم و افسوس ندانستیم كه چراغ هم گه گاهی سو سویی می زند و روشنی می بخشد ولی ... كجا تا آفتاب شود؟


ناتوانترین مردم كسى است كه نیروى به دست آوردن دوستان ندارد ، و ناتوانتر از او كسى بود كه دوستى به دست آرد و او را ضایع گذارد . ( نهج البلاغه )


اینگونه باید زندگی کرد شاد اما دلسوز؛ ساد ه اما زیبا ؛مسمم اما بی خیال ؛متواضع اما سر بلند ؛مهربان اما جدی ؛سبز اما بی ریا


به كی بگم كه دوریت خواب شبهامو برده همین روزهاست بهت بگن چشم انتظارت مرده به كی بگم غم تو حسابی داغونم كرد غصه ی دوری از تو خسته و حیرونم كرد ؟


اگه این بهارم بر نگردی خونه دیگه چیزی از من یادت نمی مونه


اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چترآورده بود و این یعنی ایمان


زیباترین كلمه عشـــــــــــــق ؛پر احساس ترین كلمه محبــــت؛ پر معنی ترین كلمه نـــگاه ؛عالی ترین كلمه دوســــتی ؛تلخ ترین كلمه جدایـــی ؛دردناك ترین كلمه خیــــانت ؛بدترین كلمه تمسخـــر ؛كثیف ترین كلمه ترحــــــــــم



چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص


چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند...

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعیت... پس از پایان یافتن!

و زمان ... پس از گذشتن!...


ازکسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی
از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبورنکن چون شاید هیچ وقت هیچ کس تورو مثل اون دوست نداشته باشه


مثل پرستو کوچ کن فصلی اما هدفمند
مثل پروانه بمیر دردناک اما عاشق

میدونی خداوند چرا بین انگشت های دست انسان فاصله گذاشت !؟

نه نمی دونی !؟

چون باید با انگشت های یه دسته دیگه پر بشه !!!!

پس بگرد دنبال دستی كه همیشه باهات بمونه !!!

simorgh72
1392/04/11, 14:48
می خواهی قضاوتم کنی ؟
کفش هایم را بپوش
راهم را قدم بزن
دردهایم را بکش
سال هایم را بگذران
بعد قضاوت کن !

kavirdell59
1392/04/11, 16:12
نوشته ای بسیار زیبا از ارما بومبک

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم، حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده ...
در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ...
پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ...

شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم ...
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند...
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم...

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است ...
هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است ...
به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم؛ چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم ...

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!

اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم ...

---------- Post added at ۱۵:۱۲ ---------- Previous post was at ۱۴:۵۵ ----------

در کوچه های سرد و نمناک شهر

گام هایم را مغرورانه بر پوسته ی تاریک شب می نهادم .

صدای جغد های شوم و ناله های بی کسی گوش هایم را می خراشید.

حضور اشباهی را در لابه لای سنگ فرش ها و

انتهای تاریک و غمبار هر کوچه مرا سخت آزرده می ساخت.

نفس هایم سخت شده بود .

قلبم به آرامیِ قدم هایم ناقوسش را به صدا وا می داشت .

نمی دانستم در این نا کجا آباد تنهایی به کدامین امید چنگ زنم.

به عقل و منطق و فلسفه؟!!

در زمانه ای که شیری خردمند اسیر هوس های خرگوشِ بازیگوشی خواهد شد و

منطق سلطانیِ خود را در بازیهای کودکانه ی ایام به حراج می گزارد!!

یا به عشق و عاشقی؟!!

لفظی که در کوچه های چشمک و عشوه و ناز به قرانی بیش نمی ارزد

و خروار خروارش را فریب بر دوش می کشد.

نمی دانم

نمی دانم ...

اما به امید شکوفه ی کوچک لب قرمزی که فردا صبح به خورشید سلام می کند

دستور تپیدن را برای قلبم صادر خواهم کرد.

بهروز دلشاد
1392/04/11, 16:13
کسی را میشناسی که

شیشه ی شکسته ی پنجره را بند بزند

پیش از انکه بروی

پیش از انکه بشکند...؟؟

kavirdell59
1392/04/12, 16:56
گفتم : خدا آخه این همه سختی ؟ چرا ؟گفت : * ان مع العسر یسرا *
" قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/6)

گفتم : واقعا ؟
گفت : * فان مع العسر یسرا *
" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/7)

گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *
" از رحمت من نا امید نشو . " (زمر/53)

گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟
گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *
" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم. " (بقرة/152)

گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *
" تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه " (احزاب/63)


گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چکار کنم؟گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله *
" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)

ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لی غیرک
گفت : * الیس الله بکاف عبده *
" من هم برای تو کافی ام " (زمر/36)

گفتم : تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!
گفت : *عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم *
" شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه! " (بقرة/216)

گفتم : خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!
گفت : * و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا .... * .
" رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته ان و زندگی دنیا اون ها را فریب داده " (70/انعام)

kavirdell59
1392/04/13, 16:42
به جای دسته گلی كه فردا در قبرم نثار می كنی امروز با شاخه گلی كوچك یادم كن.
به جای سیل اشكی كه فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم كن
به جای اون متن های تسلیت كه فردا برایم می نویسی امروز با یك پیغام كوچك خوشحالم كن ،
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا !
.

---------- Post added at ۱۵:۱۲ ---------- Previous post was at ۱۵:۰۲ ----------

وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...
وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان...
وقتی امیدها ته‌ میكشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌ تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم
تو را گریه ‌میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی
و دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...
خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان‌ را مستجاب...
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی‌ها سفیدسفید..

خدایــــــــــــا
مرا تنها مگذار
که مبادا نگاهم به نگاه بنده ای
از جنس
خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــاک
محتاج شود.

kavirdell59
1392/04/14, 11:37
اگر تنهاترین تنها شوم.باز هم خدا هست او جانشین همه نداشتن هاست.

نفرین و آفرینها بی ثمر است.

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول وکینه بر سرم بارد تو مهربان

جاودان آسیب ناپذیر من هستی.

ای پناهگاه ابدی!تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

kavirdell59
1392/04/14, 18:48
و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم !

بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !

بعد از چند روز به دوستی و بعد از چند ماه به همکاری !

بعد از چند سال به همسایه ای !

اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم

mohammadgholami
1392/04/15, 13:21
http://s4.picofile.com/file/7751521391/20.jpg

kavirdell59
1392/04/15, 16:11
10 سوالی که خدا از ما نخواهد پرسید!!




1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟



2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟



3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟



4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟



5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟



6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟



7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟



8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟



9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.



10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟

کوثر
1392/04/16, 01:35
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری . خیلی آرام تا رهایش کنی.
شاپرک میان دستانت له می شود . . .
نیت تو کجا و سرنوشت کجا . .

kavirdell59
1392/04/16, 13:37
ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود

من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود

گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود

برگشت یار سرکشم، بگذشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم، کز سر دخانم می رود

با آنهمه بیداد او، وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشم نشین، ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم، واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم، کز کف عنانم می رود

گفتم بگریم تا ابل، چون خر فرماند در گل
وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم می رود

صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار کم، هر کار از آنم می رود

در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود

سعدی فغان از دست ما، لایق نبودی ای بی وفا
طاقت نمی آرم جفا، کار از فغانم می رود

کوثر
1392/04/16, 13:45
خداوندا:
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
دلم بین امید و نا امیدی میزند پرسه
می کند فریاد ، میشود خسته
مرا تنها نگذار خدا

kavirdell59
1392/04/17, 12:27
آدمهایی كه می آیند... آدمهایی كه می روند... این حكایت هر روز روستای زندگی ات است...
آن ده كوچك كه به نام زندگی بنا كرده ای می تواند مسیر عبور هر مسافری در این دنیا باشد...
اینكه چه كسی می آید و گذرش به این وادی می افتد فقط یك تصادف است...
حتی اگر خودت هم كارت دعوت برایش بفرستی اینكه او را شناخته ای تنها یك تصادف است...
تصادفی كه دست من و تو نیست... تصادفی مثل میلیونها پدیده كه در این جهان بزرگ شكل می گیرد و دست من و تو نیست....
اما یك قانون مسلم برای تمامی شهرهای زندگانی حاكم است: شهر زندگی هیچ كس نمی تواند در جزیره ای دورافتاده و دور از چشم دیگران باشد...
اصلا وقتی سنگ بنای این شهر را می گذاشتند دست كسان دیگری در كار بود!! ... خواهی نخواهی تصادفی موجب عبور مسافری از زمینهای زندگی تو میشود...
او می آید... آمدنش حتمی است... اینكه بماند یا بگذرد و برود؟!... این را نه می توان پیش بینی كرد و نه حتی دستوری برایش صادر كرد...
بعضی تنها مسافرند... می آیند ... دقایقی... شبی... ماهی ... و شاید حتی سالی بمانند... اما می روند... مهمانخانه زندگی ات تنها یك سرپناه است برای اتراقی كوتاه...
شاید وقتی رفتند بر دیوارهای خاطره خطی به یادگار نوشته باشند... شاید هم ردپایی بر كوچه های لحظات ماندگار... و یا حتی بعضی بنای یادبودی هم در سر خیابان یاد...
و یا شاید آنقدر بی سروصدا بیایند و بروند که حتی نامشان هم در دفتر حضور و غیاب مهمانخانه ات لابه لای نام هزاران مسافر آمده و رفته گم شود....
اما بعضی می آیند... نه! فقط نمی آیند... وقتی می آیند با خودشان عِطر ِ سیب می آورند... یك سبد انار.... یك بغل گل ِ رز ِ سرخ...
وقتی می آیند مهمانخانه دلت پر می شود از جنب و جوش... شادی... آواز... گریه...سمفونی ای به راه می افتد... كوچه ها مهتاب باران می شود... كاهگل ها بوی باران می گیرند... درختها شكوفه میدهند...
بلبلها می خوانند...
دخترك كولی احساس در كوچه های نیایش می رقصد... آسمان شهرت پر می شود از ستاره هایی كه دائم چشمك میزنند... و تو! تنها تو می دانی راز چشمك زدنشان را... خلاصه ی كلام شهر زندگی ات بوی "زنده گی" می گیرد...
كاش این مسافر بماند... كاش...
اما نمی دانم چه سِری است كه این مسافرها همیشه آهنگ رفتن شان تندتر است...

خروس خوان بار و بندیل بسته می خواهند بروند... و تو... تو... شاید اگر شهردار با سیاست و كیاستی باش بتوانی چند روز بیشتر نگه شان داری... اما فقط چند روز بیشتر!! اگر قصدشان رفتن باشد...

می روند... امروز نه، فردا می روند... كلید شهر را هم بدهی به دستشان راضی نمی شوند... تنها شاید بهترین شان در زمان رفتن نگاهی ترحم آمیز كند و با كلامی نه از "ته دل" بگوید: " متاسفم... باید بروم"...

كاش مسافری كه میرود بداند تمام گنجینه ی احساس یك شهر را تاراج كرده است....
كاش بداند بعد از او سیل اشك در جوی های شهر جاری میشود... و تابلوی دلتنگی بر سر در تمامی كوچه های شهر جا باز میكند...
كاش كسی به من بگوید راز آنان كه پای مسافرشان را در زنجیر می كنند چیست؟!!!
كاش كسی بگوید كدام بهتر است زنجیر بستن یا پر ِ پرواز دادن؟!!!

ehsan69
1392/04/17, 12:34
نوشتم بر در و دیوار خانه ،که بعد از من بماند این نشانهاگر گویند نویسنده کجا رفت ،بگوئید رفته از دست زمانه . . .

kavirdell59
1392/04/17, 13:06
خدایا؛
فاصله ها که زیاد میشود من گم میشوم... من از فاصله ها بیزارم... میترسم...

رها میشوم در خلایی که ظلمت مشخصه بارز آن است... من در خلا میمیرم... اکسیژنی نیست... خفه میشوم از سکوت... حلق آویز میشوم با آرامش دروغین... خفه میشوم از فریاد نزدن... متوجهی؟!...

من در خلا میمیرم... بارها به تو گفته ام ... از تو خواسته ام... اگر من ایستادم... اگر من نشستم... تو نایست... تو ننشین... تو که نگاهم کنی باتریهای من دوباره شارژ میشود...

پرتو نگاه تو همان اشعه های خورشیدی است که مرا دوباره شارژ میکند...

پس خواهش میکنم تو تلافی نکن... من اگر خسته شدم... من اگر درمانده شدم... تو دستانم را بگیر...

بلندم کن... در گوشم زمزمه کن... بگو و خسته نشو... بگو چرا که خصلت فراموشکاری در ذات من است... خسته نشو از یادآوری این نکته که همیشه با منی...
بگذار تا با پرتو محبت تو دوباره بلند شوم... دوباره جان بگیرم... دوباره حرکت کنم... من منتظرم ... منتظر دستانی که دستم را بگیرند و دوباره بلندم کنند... منتظر نگاهی که مرا بخواند ... مرا به دویدنی سخت بخواند... به کاهش فاصله ها...

من از فاصله ها بیزارم... مرا بخوان
مهم نیست اگر با دلشکستنی سخت باشد... دل را داده ای که هزارباره ویرانش کنی... که باید ویران شود تا بنای جدیدی بر آن بلند شود...
بنایی زیباتر و بلندتر... مرا بخوان ... با بارقه امیدی... بارقه امیدی که با آن بنای دل دوباره روشن شود...

زینت شود... آراسته شود برای حضورت... مرا بخوان...

مهم نیست با دلشکستنی یا با دادن امیدی... فقط مرا بخوان...

من از فاصله ها بیزارم... من در فاصله ها گم میشوم......

kavirdell59
1392/04/18, 16:52
این روزها خودم نیستم. خودم را گم كرده‌ام. خودم كه می‌گویم یعنی روحم. روحم كه می‌گویم یعنی فكرم، اندیشه‌ام، نگاهم، رویایم... همه آنچه فرای این جسم مادی است.

وگرنه این جسم ِ با وزن و قالب كه همیشه اینجاست. كنار من... كنار سایه‌اش. مگر اصلاً می‌تواند از من جدا شود. حتی شبها هم با اویم... كافی است در نور قرار گیرد تا مرا ببیند...
نه! آنكه گم شده روحم است. خودم گمش كردم یعنی طفلی را فرستادم دنبال چیزی كه به زبان عامه می‌شود همان نخود سیاه... فرستادمش راه رفتن كبك بیاموزد راه رفتن خودش هم یادش رفت!

امروز چقدر دلم برایش تنگ شده... نه امروز كه الان مدت زمانی است دلتنگ اویم. به دنبالش می‌گردم. سرگردان و حیران و بی نشان افتاده‌ام به دنبال یافتن نشانی، ردپایی... اما پیدایش نمی‌كنم... قلم را به دست می‌گیرم تا شاید ردی از پایش بر صفحه كاغذ افتد... زهی خیال باطل... هیچ نمی‌نگارد.

خیره می‌شوم. به آسمان، به ستاره، به ابرها، به شفق... اما انگار نه انگار... پیدایش نمی‌شود. به دلم می‌گویم تو صدایش كن. ندای تو را هیچ‌گاه بی‌جواب نگذاشته... غافل از آنكه دل نیز همره روح است نه جسم. دلم نیز اینجا نیست. اصلاً صدایم را هم نمی‌شنود!

امروز صبح زیر آسمان پولك نشان و ماه نگار دم ِ طلوع خدا نشستم. چشم بستم. گوش سپردم به صدای تسبیح پرندگان كه از دور و نزدیك یك‌صدا می‌خواندند.
موسیقی همسرایی درخت و نسیم فضا را آكنده بود. خنكای نسیم صبحگاه آرام آرام در جسمم رخنه كرد... همان جسمی كه وزن دارد و قالب... میدانی حركت نسیم مثل حركت روح است. بیصدا و آرام... نسیم كه آمد در گوشم چیزی گفت. تازه فهمیدم خودم تو را گم كرده‌ام. تو گم نشده‌ای. همین‌جایی . نزدیك من.

دل‌آزرده از ماموریت نخود سیاهی من. نشسته‌ای كنارم تا كِی من... من غافل... بفهمم كه تو را پی حیرانی و سرگردانی فرستاده‌ام. تمام این ‌روزها كه در كوچه‌پس كوچه‌های بی نشان این وادی به دنبال تو بودم، لحظه به لحظه‌اش تو در كنارم بودی. و من نمی‌دیدمت. بودی و منتظر... منتظر تا بفهمم اشتباه كردم. نسیم كه از گوشم نیشگون گرفت، پیدایت كردم. تو را ... تو را كه همین‌جا بودی.

اقرار می‌كنم اشتباه كردم. زبان تو زبان سادگی است... چه سعی باطلی بود از تو بخواهم با زبان ایهام و اشاره و كنایه و استعاره و مجاز برایم حرف بزنی. دیوانگی‌است كه حتی آیه‌های قرآن را هم به زبانی جز سادگی بخواهم برایم معنا كنی.
نه عزیزمن، روح ساده‌ی من، ساده بمان... اصلاً همان سادگی توست كه زیباست.

با همان سادگی‌ات حرف بزن. قلم را بار دیگر آزادانه و بدون قید بر صفحه كاغذ بچرخان. روح من... كه بیان ذهن و نماد اندیشه و فكر منی... ساده بگو، ساده بخوان، ساده بنویس، با همان زبان ساده. با واژگانی كه ناب‌اند و خالص. بدون گم شدن در كوچه‌پس كوچه‌های زبان ِ پیچیده‌ی دلتنگی.
در همین محله قدیمی و كاهگلی خودت، بار دیگر زمزمه كن. بار دیگر گریه كن. بار دیگر ناز كن. بار دیگر نیاز كن. بار دیگر با معبودت گفتگو كن. بار دیگر با یار قدیم حرف برن...
ساده... بدون پیچیدگی و پوشاندن معنا در هزار لباس زیبای بیان. در همین لباس ساده خودت بگو... بگو كه تو تنها خالق من، یكتای بی همتای من، معبود من، محبوب من،
اگرچه بی‌نیاز از منی و بندگی من.
اما پروردگارم بمان...
كه رها نمی‌كند پرورنده پرورده خود را بدون پناه و رها به حال خود . ربّم بمان برای همیشه‌‌ی همیشه . اینجا، آنجا، هرجا، از همان دریچه مهری بنگر كه از ازل نگریستی.

ساده بگو . در لباس ساده‌ای كه زیبائیش عیان است و آشكار. با همان واژگان ساده و مفهوم برای همگان . بگو خطاب به خالق... خطاب به مخلوق... دوستت دارم

kavirdell59
1392/04/19, 13:06
در انحنای تنهایی خویش ...
بین ماندن و رفتن ... بین بودن و نبودن ... بین نیاز و استغنا ... بین خاموشی و فریاد ... رفتن را برمیگزینی !

حسی گنگ و نامفهوم با معنایی به وسعت اندوه.. تو را در بر می گیرد و بغضی خاموش گلویت را می فشارد..... میشکنی ... میشکنی.... و از مرور خاطره ها خیس میشوی !...

می دانی... در زیر لایه های سکوت و فراموشی... خواهی پوسید .... می دانی در زیر لایه های سکوت و فراموشی ...
خواهی پوسید... می دانی در چشم این.. رهگذران غریبه... مهجور خواهی ماند... آری خوب می دانی که از خستگی.. حرف های بر دل مانده.. مچاله خواهی شد ... ولی رفتن را بر می گزینی....

می دانی دوباره.... باید پشت این حصارهای تودرتو خالی... برای بودن تلاش کنی... و باز با این روزمرگی بیهوده بجنگی...... اما رفتن را بر می گزینی!
می روی و سکوت پیشه می کنی..... و آنقدر غرق در این سکوت می شوی.... که می خواهی سکوتت را فریاد کنی! .... با تمام وجودت فریادکنی! .... با تار و پودت!

پس دوباره باز میگردی .... ولی می دانی... آری خوب می دانی ...که سکوت را نمی توان فریاد زد....
و ای کاش کسی معنای.... این سکوت را می فهمید!...

mohammadgholami
1392/04/19, 16:37
قــــــرار نیست که هـــمه ی دنیــــا شاعــــر بشوند یا نویســنده!!!!!
ولـــی برای هـــر انســـانی
گاهـــی لازم اســـت
بایســـــتد یک گوشــــه ای
به آســـمان خیـــــره شود
و خیـــــلی خیـــــلی آرام
بی هیـــــــچ واســـــطه ای!
به او بگویــــــد که:
دوســـــــتش دارد...


http://uploadtak.com/images/v492_545125545454545454.jpg
خــــــدایا دوستــــت دارم

kavirdell59
1392/04/19, 17:41
دامن علقمه را؛باغ گل یاس یکی است
قمرهاشیمان درهمه ناس یکی است
سیرکردم عدد ابجدو؛دیدم بحساب
نام زیبایی اباصالح وعباس یکیست.

نگار دلبرایی آسمونی
بیا اگر چه بی نشانی؛نشستم ونگاهم به در میمونه؛که تا یکروز تو از سفر بیایی
تپیدن دل اسیر وخسته؛عزیز فاطمه بگو کجایی!
ای گل فاطمه بیا بخانه؛ چه کنه دل که رخ تو را بهانه
بنما چهره مه جلیل را؛بده جامو وسبوی عاشقانه
کجاست اونکه دم میزدی ازش؛میگم کسی که دم میزدم از عشقش
میاد یه روزی از دیار غربت؛اگر مریضم از غم فراقش؛یقین دارم یه روزی میادعیادتم
یامهدی...یامهدی...یامهدی

kavirdell59
1392/04/20, 11:44
آیینه های اتاقم را شکستم چون مرا آن رنگی که می خواستم نشان نمی دادند ...
تو را هم از حدقه در خواهم آورد که رنگ توهّماتم نیستی ...
به زودی سیخ داغ غیرتم را در چشمانم فرو خواهم کرد ... تا زین پس مرا بازیچه ی دست مردمک های مردم نکند...
اما نه ... چرا چشمهایم؟!
من هنوز چشمهایم را دوست دارم ...!
وهنوز هم امید به دیدن نادیدنی هایی دارم که هر شب تا صبح پا به پای بیداری های من در اتاقم باله می رقصند...!
بالاخره گل كرد غنچه‌های تدبیرم...
عشق را بوسیدم و بر دیوار اتاق زندگی‌ام آویختم...
غزل تا اطلاع ثانوی تعطیل است...
و احساس محكوم به حبس ابد...
شبها حكومت نظامی است و تجمع قطرات اشك ممنوع...
نمی‌دانم دیگر چه انقلابی می تواند رژیم زندگی‌ام را سرنگون سازد...
لطفا اطلاعیه ندهید...
شب نامه بی اثر است...
چشمهای تمام مردم شهر احساسم را در‌ آورده‌ام...
دموكراسی كافیست...
هوس دیكتاتوری دارم با اسانس تند سنگ‌دلی...
می خواهم از جایگاهم نزول كنم...
و یا شاید صعود...
نمی‌دانم این صعود است یا نزول...
ولی من نامش را ارتقاء می‌گذارم...
درود بر زندگی...
و درود بر عقلی كه هنوز هم كار می‌كند...
هر چند برای روشن شدن نیازمند كمی هول دادن است...!
برای خودم می‌نویسم...
برای لحظاتی كه تنهایی تا زیر گلو فشار می‌آورد...
اما دیگر بغضهایم پاره نخواهد شد...
برای این بغضها هم نقشه دارم...
ترور شاید مناسب باشد...
برای دلم می نویسم...
دلی كه زیادی دل بود...
دلی كه هر روز شهید می‌شد...
برای دلی كه این روزها جانباز هفتاد درصد است...
اما دراز كش هم می‌توان شعر گفت ،بدون دست وپا و چشم و مو...!
همان سی درصد زیاد هم هست...!
برای دستهایم می نویسم...
دوستتان دارم، همین :
مرا ببخشید اگر قدرتان را نمی‌دانستم...
برای احساسم می‌نویسم...
هرز نرفته‌ای رفیق...
مملو تجربیاتی هستم كه بی‌تو ممكن نبود ...
هرچند كه از روز تولد، تعادل را به تو نداده بازستاندند...
برای غرورم می‌نویسم...
برای غروری كه شكستگی را خوب می‌فهمد حالا...
برای غروری كه حالا كمی سر بالاتر راه می‌رود در خیابانهای اطراف تنهایی ام...
كه بندزده اش زیر خاكی‌تر است و قیمتی‌تر انگار...
برای غروری كه دیگر به من نمی‌خندد...
از همه چیز خسته ام و از همه كس...
از من ... تو ... ما ... شما ... ایشان...
اما بیش از همه از خودم خسته ام...
از خودی كه من نیستم این روزها...
من گمشده‌ام ... مدتیست نه چندان دراز ...
اما پیدا شدم ...
وقتی گم شدم تنها چهارده سال داشتم ...
و حالا چهل ساله‌ام...!

f7970
1392/04/20, 12:10
در خلوت خویش نشسته ام احساس نا امیدی می کنم با کوله باری از گناه چه کنم ، در بی خیالی های خود پرسه می زنم ، دل به هوای نفس سپرده ام احساس می کنم یک نقطه سیاهم ، خدایا پر پرواز را گم کرده ام ،بالم را در خانه شیطان جا گذاشته ام ، نمی دانم به کدامین ریسمان چنگ زنم تا مرا به نقطه اوج برساند.

خدایا شنیدم که گفتی: فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا .

آری چه لحظه لذت بخشی است ملاقات تو ، اما من روی سر بلند کردن ندارم ،

چگونه در خانه تو را بزنم ؟

سر را به سجده می گذارم و مناجات علی علیه السلام را زمزمه می کنم :

الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوايی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر ولسانی مقر بالذنوب .......

در این هیاهو و دغدغه ندایی شنیدم که : یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ....

خدایا تو مرا بنده خود خطاب کردی ! چقدر زیباست ! احساس سبکبالی می کنم انگار همه در ها به رویم باز شده ، شوق پرواز دارم ، خدایا خودت صدایم کردی خودت هم دستم بگیر و یاریم کن ، تا بر سر پیمانم بایستم و دیگر بال به بال شیطان ندهم .

یاری ام کن عاشق تو باشم وبس .

و هیچ گاه فراموش نکنم که تو از رگ گردن به من نزدیک تری.

یاری ام کن که در خانه دلم هیچ کس جز تو را راه ندهم .
چقدر مطلبتون قشنگه

kavirdell59
1392/04/21, 17:09
السلام علیک یااباصالح المهدی عج الله؛ادرکنی

روایت است هرجا روضه مبارک عمویش؛آقا ابالفضل ع تلاوت بشه؛آقاصاحب الزمان آنجا تشریف میارند.
علقمه!!
فرات، رود خروشانی که امروز جز مردابی از خز و لجن چیز دیگری از آن باقی نمانده!
گویی فرات در عزای آن ظهر داغ، خود را محکوم به یک عمر نشستن بر زیر آفتاب سوزان کربلا کرده.
فقط نشسته تا بسوزد
بسوزد در حسرت لبان خشک ساقی؛لبهای مبارک آقا ابالفضل ع؛ و نگاه منتظر کودکان حرم
ونگاه چشمان ناز بانو رقیه س ؛و در حسرت رسیدن به خیمه گاه حسین!
فقط نشسته و با چشمان نمناکش نگاهت میکند
و چه سریست که هروقت به انبوه آبهای مسکوت فرات می نگری سراسر وجودت آتش میشود!
از نام او مدد می گیرم برای ایستادن
وگرنه داغ این مصیبت کمر شکن است!

کوثر
1392/04/22, 00:29
داشتم کنج حرم جـــامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح، پـــــــر از شبنم شد
یازده پله زمین، رفت بـــــه سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

"اللهم عـــــجــــــل لــــــولـــــــیک الفرج"

ehsan69
1392/04/22, 01:11
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم


نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

kavirdell59
1392/04/22, 11:42
پروردگارا تو را شکر می کنم
برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی
برای تمام روزهای افتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی.
برای غروبهای ارام وشبهای تاریک و طولانی
تو را شکر میگویم برای سلامتی و بیماری
برای غمها وشادیهایی که امسال به من عطا کردی.
تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی و سپس باز پس گرفتی.
خدایا شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار ، دستان یاری رسان ، برای همه ان عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیزی که دریافت کردم.
شکر برای تمام گلها و ستارگان ، برای تمام دوستان و عزیزانی که دوستم دارند.
خدایا تو را شکر میگویم برای تنهاییم ، برای شغلم ، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشکهایم ، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.
تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم ، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای ، برای غذایم و برای براورده کردن تمام نیازم.
امسال چه چیزی در انتظارم است.
پروردگارا همان را میخواهم.که تو برایم خواسته ای.
تنها از تو میخواهم،آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هر انچه بر سر راهم قرار میدهی تو را ببینم و خواستت را.
انقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل ، عشق نسبت به خودت و انان که در اطرافم هستند.
پروردگارا ، به من بردباری ، فروتنی ، و تسلیم و رضا عنایت فرما ، خدایا مرا آن ده که مرا ان به ، و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم.
پروردگارا ، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار ، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بر دیده منت بپذیرم.
خدایا ، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطاکن و صلح و دوستی و ارامش بر قلوب انسانها حاکم گردان.
آمین

کوثر
1392/04/23, 02:28
خدای مهربانم
با تو بهترین هارا تجربه کردم
بی تو بدترین هارا
با تو شیرین ترین لحظه هایم را نقاشی کردم
بی تو تلخ ترین ها را
من با تو دنیایم را زندگی کردم و
بی تو جهنم را
دوستت دارم.......

kavirdell59
1392/04/23, 12:42
زندگی داستانی الهی است.

زندگی بیوگرافی تو نیست،
بلکه بیوگرافی خداست.
ما فقط صفحه هایی هستیم در این کتاب بزرگ.
هستی،ارکستری عظیم است؛
ما نت هایی کوچک در ان.
می توانیم نت های باشیم هماهنگ با سمفونی کل
آنگاه سعادتمند خواهیم بود.
می توانیم نت هایی نا هماهنگ و فالش باشیم
آنگاه شوربخت خواهیم زیست. به همین سادگی.

پس هر گاه احساس بدبختی کردی ،
بدان که دانسته یا ندانسته،
با سمفونی بزرگ آفرینش ناهماهنگ هستی.
خود را میزان کن.
هیچ کس مسؤول بدبختی تو نیست،مگر خود تو.

احساس خوشبختی و احساس بدبختی،
هردو آموزگاران ما هستند

عاشقانه هایم را در پبشگاهت
به خاک می مالم
و چه خوش انصاف تا میکنی
با دستان خالی ام
و گران میخری
وجود بی بهایم را...
تو همان نازی که نیازم همه به سوی توست
عاشقانه نازم را میخری
و نیازم را می پرسی
نفس هایت را هنگام سحر
بر روی صورتم احساس میکنم

خدایا! ای نزدیک تر از...

kavirdell59
1392/04/23, 18:26
خدايا!
گناهان بر من لباس خوارى پوشانده،و دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پيچيده،
و بزرگى‏ جنايتم دلم را ميرانده،
پس آن را با توبه به درگاهت زنده كن،
اى آرزويم و مرادم و خواسته‏ام و اميدم،به عزّتت سوگند براى گناهانم آمرزنده‏اى جز تو نمى‏يابم،
و براى دل‏شكستگى‏ام جبران‏كننده‏اى جز تو نمى‏بينم،

به پيشگاهت با توبه و انابه فروتنى‏ نمودم،و با ذلّت و خوارى،به درگاهت تسليم شدم،اگر مرا از درگاهت برانى به كه روى آورم؟
و اگر از آستانت‏ بازگردانى به كه پناه برم؟
در اين حال افسوس از شرمندگى و رسوايى‏ام،و دريغ از زشتى كردار و فراهم آوردن گناهانم،اى آمرزنده گناهان بزرگ،و اى جبران كننده استخوان شكسته،
از تو درخواست‏ مى‏كنم كه گناهان تباه‏كننده‏ام را بر من ببخشايى،و بر من بپوشانى پنهانكاريهاى رسواكننده‏ام را،و مرا در عرصه قيامت از نسيم گذشت و آمرزشت بى‏بهره مگذارى،و
از پوشش زيباى چشم‏پوشى‏ات عريان و بى‏پوشش رها نسازى،
خدايا سايه رحمتت را بر گناهانم‏ بينداز،

و ابر مهربانى‏ات را به سوى عيبهايم گسيل كن،
خدايا آيا برده فرارى جز به جانب‏ مولايش باز مى‏گردد؟
يا كسى به او از خشم مولايش جز مولايش پناه مى‏دهد؟
خدايا اگر پشيمانى از گناه توبه است، پس به عزّتت سوگند كه من از پشيمانانم،
و اگر آمرزش‏طلبى از خطاكارى سبب فرو ريختن خطاها از پرونده است،
من‏ از آمرزش خواهانم،حق رضايت با توست تا راضى شوى،خدايا با قدرتت بر من توبه‏ام را بپذير،و با بردبارى‏است‏ نسبت به من از من درگذر،
و با آگاهى‏ات از حال من با من مدارا فرما،خدايا تويى كه به روى بندگانت درى به سوى بخششت گشودى‏ و آن را توبه ناميدى،و خود فرمودى

«بازگرديد به جانب خدا،بازگشتى خالصانه»،پس عذر كسى‏كه از ورود به اين در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه مى‏تواند باشد؟
خدايا اگر نافرمانى و گناه از بنده‏ات زشت بود،پس گذشت از جانب تو زيباست،
خدايا نخستين،كسى نيستم كه تو را نافرمانى كرده و حضرتت توبه‏پذيرش شدى،و خود را در معرض احسانت قرار داده و تو مرا مورد احسانش‏ قرار دادى،
اى پاسخگوى درماندگان،اى برطرف كننده زيان،اى بزرگ نيكى،اى داناى نهان،اى زيبا پرده‏پوش،
به جود و كرمت به سوى تو شفاعت مى‏جويم،
و توسّل مى‏كنم نزد تو به فضل و رحمتت‏ دعايم را اجابت كن،اميدم را به خود نااميد مساز،
و توبه‏ام را بپذير،و با احسان و مهرت خطاهايم را ناديه گير،
اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/04/23, 20:37
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد


پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

kavirdell59
1392/04/24, 16:03
" ای خدای بزرگ ،
ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را به جهان عرضه کرده ای،
ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت...
سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای،
ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل انسانها باز کرده ای،
ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم.
من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.

قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.

خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد...

هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار .
ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قربانی شدن رسید،
و در همان راه خدا قربانی شد و او حسین بود.
خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم... اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد،
لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی... و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی..."

مناجات شهید چمران

kavirdell59
1392/04/25, 11:25
خدايا از نفسى كه فراوان به بدى فرمان ميدهد به تو شكايت مى‏كنم

،همان نفسى كه شتابنده به سوى خطا،و آزمند به انجام گناهان،و در معرض خشم توست،
نفسى كه مرا به راه هلاكت مى‏كشاند،و هستى‏ام را نزد تو از پست‏ترين تباه‏شدگان قرار مى‏دهد،بيماريهايش بسيار،آرزويش دراز است،
اگر گزندى به او در رسد بى‏تابى مى‏كند،و اگر خيرى به او رسد از انفاقش دريغ مى‏ورزد،به بازى‏ و هوسرانى ميل بسيار دارد،از غفلت و اشتباه آكنده است،مرا به تندى به جانب گناه مى‏راند،و با من در توبه و ندامت امروز و فردا مى‏كند،
خدايا از دشمنى كه گمراهم مى‏كند و از شيطانى كه به بى راهه‏ام مى‏برد به تو شكايت مى‏كنم،
شيطانى كه سينه‏ام را از وسوسه انباشته و زمزمه‏هاى خطرناكش قلبك را فرا گرفته است،
شيطانى كه با هوا و هوس برايم كمك مى‏كند
،و عشق به دنيا را در ديدگانم زيور مى‏بخشد،و بين من و بندگى و مقام قرب پرده مى‏افكند،

خدايا از دل همچون سنگى كه با وسوسه زيرورو مى‏شود و به آلودگى گناه و سياسى نافرمانى آلوده شده به تو شكايت مى‏كنم،
خدايا از چشمى كه از گريه ناشى از هراس تو خشك شده،و در عوض به‏ مناظرى كه خوش‏آيند آن است خيره گشته به تو گلايه مى‏كنم،
خدايا توان و نيرويى براى من جز به قدرت تو نيست،راه نجاتى از گرفتاريهاى دنيا جز نگهدارى تو برايم نمى‏باشد،

از تو خواستارم به رسايى حكمتت،و نفوذ اراده‏ات كه مرا جز جودت در معرض چيزى قرار ندهى،و هدف فتنه‏ها نگردانى،و عليه دشمنانم ياور باشى،
و پرده‏پوش رسوائيها و عيوبم گردى،و از بلا نگهدار،و از گناهان بازدارنده‏ام باشى‏ به مهر و رحمتت اى مهربان‏ترين مهربانان

kavirdell59
1392/04/26, 11:19
خدايا

آيا چنين مى‏نمايى كه پس از ايمانم به تو عذابم نمايى؟يا پس از عشقم به تو از خود دورم سازى،يا با اميد به رحمت‏ و چشم‏پوشى‏ات محرومم سازى،
يا با پناه جويى‏ام به گذشتت رهايم نمايى،هرگز چنين نيست!
از ذات بزرگوارت به دور است كه محرومم كنى،
اى كاش مى‏دانستم كه آيا مادرم مرا براى بدبختى به دنيا آورده،يا براى رنج كشيدن و زحمت پرورانده است،
اگر چنين است كاش مرا نزاده و نپرورانده بود،
و اى كاش آگاه بودم كه آيا مرا از اهل سعادت قرار داده و به قرب و جوارت اختصاص داده‏اى‏ تا به اين سبب چشمم روشن و جانم آرام گيرد؟
خدايا آيا چهره‏هايى كه در برابر عظمتت سجده‏كنان به خاك افتاده سياه‏ مى‏كنى،يا زبانهايى را كه براى بزرگى و شكوهت به ستايش گويا شده ناگويا مى‏نمايى؟
يا بر دلهايى كه‏ به محبتت پيچيده شده مهر مى‏زنى،يا گوشهايى را كه از شنيدن ذكرت در راه رضايت لذّت برده ناشنوا مى‏كنى،

يا دستهايى را كه آرزوهاى به اميد مهرورزى‏ات به سويت بلند كرده و به زنجير مى‏بندى،
يا بدنهايى را كه در طاعتت كوشيده تا جايى كه در راه‏ كوشش در بندگى‏ات لاغر شده مجازات مى‏كنى،
يا پاهايى را كه در راه عبادتت پوييده به عذاب دچار مى‏نمايى،
خدايا درهاى رحمتت را بر يكتاپرستان مبند،و شيفتگانت را از نگاه به زيبايى ديدارت محروم مساز،
خدايا جانى را كه به توحيدت عزّت بخشيدى،
چگونه به خوارى هجرانت ذليل مى‏كنى،و باطنى كه بر دوستى‏ات پيمان‏ بسته،چگونه به سوز آتشت مى‏سوزانى؟
خدايا از دردناكى خشمت و بزرگى ناخشنوديت پناهم ده،
اى پرمهر،اى منتّگذار،اى مهربان،اى بخشاينده،اى جبّار،اى چيره،اى آمرزنده،اى پرده‏پوش،
به مهرت مرا از شكنجه آتش و رسوايى ننگ رهايى بخش،
آنگاه كه نيكان از بدان جدا شوند،و حالتهاى دگرگون گردد و هراسنده‏ها بهراسند،و نيكوكاران به خوشبختى نزديك شوند،
و بدكاران از آن دور گردند،و به هركسى برابر آنچه انجام داده جزاى برازنده داده شود و هرگز به آنان ستم نشود

kavirdell59
1392/04/26, 16:09
بارخدایا

اى آن‏كه هرگاه بنده‏اى از او بخواهد عطايش كند،و هرگاه چيزى را كه نزد اوست آرزو كند به آرزويش برساند،

و زمانى كه به او روى آور مقرّب و نزديكش كند،و گاهى كه تظاهر به گناه كند گناهش را پرده‏پوشى نمايد
،و آنگاه كه بر او توكل نمايد او را بس باشد و كفايت كند،
خداى من كيست كه بر آستانت وارد شده و خواهان مهمان‏پذيرى‏ات باشد
و تو از او پذيرايى نكرده باشى،و
كيست كه مركب حاجت را با اميد به‏ سخاوتت به درگاهت خوابانده باشد و تو احسانش ننموده باشى آيا خوشايند است كه از درگاهت با محروميت بازگردم،
درحالى‏كه جز تو سرورى كه به‏ احسان متصّف باشد نشناسم،
چگونه به غير تو اميد بندم درحالى‏كه هر خوبى به دست توست،و چگونه جز تو را آرزو كنم درحالى‏كه‏ آفرينش و فرمان خاص تو است،
آيا اميدم را از تو ببرم درحالى‏كه از روى احسان آنچه كه از تو نخواستم به من عطا فرمودى‏ يا آيا به مانند خودم محتاج مى‏كنى درحالى‏كه به رشته محكمت چنگ مى‏زنم،
اى آن‏كه قصدكنندگان به رحمتش خوشبخت شدند،و آمرزش‏ خواهان به انتقامش بدبخت نشدند،

چگونه فراموشت كنم كه هميشه به يادم بوده‏اى،و چگونه از تو غافل شوم كه تو نگهبانم هستى،خداى من دستم را به دامن كرمت آويختم،
و براى رسيدن به عطايت سفره آرزويم را گستردم،
مرا به خلوص توحيدت خالص كن،و از بندگان برگزيده‏ات قرار ده،اى آن‏كه هر گريزانى به او پناه مى‏جويد،و هر جوينده‏اى به او اميد مى‏بندد،
اى بهترين اميدبخش،اى كريم‏ترين خوانده،اى آن‏كه پرسنده‏اش برگردانده نشود،و آرزومندش محروم نگردد،اى آن‏كه در رحمتش به روى خوانندگان باز است،و پرده درگاهش براى اميدواران گشوده است،
از تو مى‏خواهم به بزرگواريت‏ كه ببخشى از عطاى خود بر من آنچنان‏كه ديده‏ام به آن روشن شود،
و از اميد به تو سرشارم سازى به اندازه‏اى كه نهادم آرامش يابد،و از يقين‏ آنچنان بر من منّت نهى كه با آن ناگواريهاى دنيا را برايم آسان نمايى
،و با آن از ديدگانم دلم پرده‏هاى نابينايى را برگيرى‏ به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/04/26, 22:25
من نمی خواهم که بعد از مــــــــــرگ من افغان کنند







دوستان گــــــــــــــــــــریان شوند و دیگران نالان کنند







من نمی خواهم کـــــــــــــــــه فرزندان و نزدیکان من







ای پــــــدر جان ! ای عمــــــو جان! ای برادر جان کنند







من نمی خواهم پی تشییع مـــــــــــــن خویشان من







خویش را از کــــــــار وا دارند و ســـــــــــــرگردان کنند







مـــــــــــن نمی خواهم پــــــــــــی آمرزش من قاریان







با صدای زیـــــــــــر و بم ترتیل الــــــــــــــــرحمن کنند







مــــــــــن نمی خواهم خـــــــــدا را گوسفندی بیگناه







بهر اطعام عــــــــــــــــزادارن مـــــــــــــــن قربان کنند







مــــــــــن نمی خواهم که از اعمال نا هنجار مــــــــن







ز ایزد منان در ایــــــــــــــــن ره بخشش و غفران کنند







آنچه در تحسین مـــــــــــــن گویند بهتان است و بس







مـــــــــــــن نمی خواهم مــــــــــــرا آلودۀ بهتان کنند







جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست







خود اگــــــــــــــر ناپاک تــــــــــــن را طعمۀ نیران کنند







در بیابانی کجا از هـــــــــــــــــــــر طرف فرسنگهاست







پیکـــــــرم را بی کفن بی شســـــتشو پنهان کنند

kavirdell59
1392/04/27, 16:40
خدايا

هرچند در آمدن به سويت توشه‏ام اندك است ولى گمانم بر توكّل به تو همواره نيكو است،و هرچند گناهم مرا از عذاب تو به هراس افكنده،
ولى چشم اميدم ايمنى از انتقامت را به من خبر مى‏دهد، و هرچند نافرمانى‏ام مرا را در معرض عذابت قرار داده ول يح سن اعتمادم مرا به پاداشت آگاهى مى‏دهد،
و هرچند بى‏خبرى مرا از آمادگى براى ديدارت به خواب غفلت انداخته ولى آشنايى به كرم و عطاهايت مرا بيدار نموده است،و اگر زياده‏روى در گناه و سركشى،ميانه من و تو را تيره ساخته
ولى مژده آمرزش و خشنودى‏ات با من انس‏ گرفته است

از تو مى‏خواهم به درخششهاى جلوه‏ات و به انوار قدست،و هم به سويت زارى مى‏كنم به عواطف‏ مهرت و لطايف احسانت،
كه تحقق بخشى گمانم را در آنچه از تو آرزومندم از بزرگى اكرامت و زيبايى‏ انعامت،در راه تقرّب به تو و نزديكى به درگاهت و بهره‏مندى از نگاه به سويت،هم اينك متعرّض‏ نسيمهاى رحمت و توّجه تو،و خواهان باران جو و لطف بى‏پايان تو مى‏باشم،
و از خشمت به سوى خشنودى‏ات‏ گريزان،و از تو به سوى خودت فرارى‏ام،نيكوترين چيزى را كه نزد توست اميد دارم،بر بخششهايت اعتماد مى‏نمايم، به عنايتت نيازمندم،
خدايا آنچه را از فضلت بر من آغاز كردى به انجام رسان،و آنچه را از كرمت به من دادى‏ از من مگير،و آنچه را با بردبارى‏ات بر من پوشاندى آشكار مكن،
و آنچه را از زشتى كردارم دانستى بيامرز، خداى از تو به تو شفاعت مى‏جويم،

و از تو به تو پناهنده مى‏شوم،
با اميد بسيار به احسانت به سوى تو آمدم، به خوبيهايت كه بر من منّت گذارى دل‏بسته‏ام،به فراوانى كرمت تشنه‏ام،ابر فضلت را باران طلبم،
خشنودى‏ات را خواهانم، آهنگ آستانت را دارم،به جويبار عطايت وارد آمدم،برترين خيرات را از پيشگاهت خواهشمندم،به جانب حضرت‏ جمالت روانم،ذاتت را اراده دارم،كوبنده در رحمتت هستم،
درمانده‏ام در برابر شكوه و جلالت،با من از آمرزش و رحمت آنگونه كن كه شايسته آنى و نه آنگونه كه سزاوار عذاب و انتقامم، به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/04/27, 20:10
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ

هر کجا برگی هست شور من می شکفد

مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

kavirdell59
1392/04/28, 00:44
خدايا،
پياپى آمدن كرمت،بر پا داشتن سپاست را از ياد من برد،و فراوانى بخششت مرا از شمارش ستايشت درمانده‏ ساخت،و در پى هم آمدن احسانت مرا از ياد اوصاف نيكت بازداشت،
و پشت هم رسيدن نعمتهايت مرا از گسترش خوبيهايت درمانده نمود،اين است جايگاه آن‏كه به برازندگى نعمتهاى تو و در برابر آن به كوتاهى خود اعتراف دارد و به‏ زيان خود به سستى در بندگى و هدر دادن نعمتها گواهى مى‏دهند
و تويى دلجو،مهربان،نيكوكار كريم،كه خواهنده‏اش را محروم‏ نمى‏كند،و آرزومندش را از درگاهش نمى‏راند،به آستانت فرود مى‏آيد بار اميدواران،
و در درگاه‏ رحمت تو مى‏ايستد آرزوهاى عطاخواهان،پس آرزوهايمان را با محروميت و نااميدى روبرو مساز،و جامه نااميدى و دورى از رحمت را بر ما بپوشان،

خدايا در برابر بزرگى نعمتهايت سپاسم كوچك مى‏نمايد،و در كنار اكرامت بر من‏ ستايش و گزارشم از آن خود را پست و ناچيز نشان مى‏دهد،
نعمتهايت از انوار ايمان زينتهايى به من پوشاند،و لطايف نيكى‏ات خيمه‏هايى از عزت بالاى سرم افراشت،و عطاهايت گردن‏بندهاى زيبنده‏اى به گردنم افكند كه هرگز باز نشود،و
طوقهايى بر من آويخت كه به هيچ روى گسسته نگردد،عطاهاى انبوهت زبانم را از شمردنش ناتوان ساخته،و نعمتهاى فراوانت فهمم را از دريافتشان كوتاه نموده،

تا چه رسد به بررسى كامل آنها،سپاسگزارى‏ات چگونه براى من امكان‏پذير است
در حالى كه‏ سپاسم نسبت به تو خود نيازمند سپاسى ديگر است،پس هر نوبت كه گفتم تو را سپاس،بر من واجب شد كه به خاطر آن باز بگويم تو را سپاس،
خديا همانگونه كه ما را به لطف طعام دادى و با احسانت پروريدى پس نعمتهاى سرشارت را بر ما به انجام رسان،و ناگواريهاى ناخوشايند را از ما دور كن،
و از بهره‏هاى هر دو جهان بالاتر و برترش را چه اينك و چه در آينده به ما عنايت كن،تو را سپاس‏ بر خوبى آزمونت و بر نعمتهاى سرشارت،سپاسى كه درخور خشنودى‏ات باشد،و خير وجودت را به جانب ما جلب‏ كند،اى بزرگ،اى كريم،به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان

kavirdell59
1392/04/28, 11:24
خداى فرمانبرى‏ات را به ما الهام فرما،
و ما را از نافرمانيت دور كن،و راه رسيدن به آنچه از خشنودى‏ات آرزومنديم‏ آسان كن،و ما را در ميان بهشتهايت جاى ده،و از برابر ديدگان دلهايمان ابرهاى شك و دودلى را بزداى
،و از قلوبمان پرده‏هاى ترديد و كوردلى را كنار زن،و از نهادمان باطل را زايل كن،و حق را در درون ما استوار گردان،
زيرا شكها و گمانها باروركننده آشوبها،تيره‏كننده عطاها و بخششهاى زلال و بى‏آلايش‏اند،
خدايا ما را بر كشتيهاى نجاتت بنشان،و از لذّت رازونيازت بهره‏مند گردان،و به حوضهاى دوستى‏ات وارد كن،

و شيرينى محبّت و مقام قربت را به ما بچشان،
كوششمان را در راهت و همّتمان را در طاعتت قرار ده،و نيتّهايمان را در معامله‏ با خود خالص گران،چرا كه ما با تو و از توييم و براى ما وسيله‏اى جز به سوى تو نيست،
خدايا مرا از گزيدگان‏ بندگان خوبت قرار ده،و به شايستگان نيكوكار ملحق كن،هم آنان‏كه به بندگى پيشى گرفتند، و به سوى خيرات شتافتند
و براى باقيات صالحات تلاش كردند،و براى رسيدن به درجات بلند كوشش نمودند همانا تو بر هرچيز توانايى،و به اجابت دعا سزاوارى،به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان

kavirdell59
1392/04/29, 11:28
منزّهى تو،

چه تنگ است راهها بر كسى‏كه تو راهنمايش نباشى،و چه آشكار است حق نزد كسى‏كه راه را نشانش‏ دادى،
خدايا ما را به راههاى رسيدن به سرايت بكشان،
و ما را از نزديك‏ترين راههاى ورود به بارگاهت‏ ببر،دور را بر ما نزديك كن،و دشوار و سخت را بر ما آسان گردان،و ما را به آن بندگانت كه با چالاكى به سويت مى‏شتابند،
و همواره در رحمتت را مى‏كوبند ملحق نما،آنان‏كه در هر شب و روز تو را عبادت مى‏كنند،و از هيبتت در هراسند،بندگانى كه آبشخورها براى آنان زلال كردى
و به خواسته‏هايشان با كاميابى رساندى،

و آنان را بر جوينده‏هايشان كامروا نمودى،و از روى فضلت حاجاتشان را برآوردى،و نهادشان را از محبّتت آكنده ساختى،و از زلال چشمه‏ات سيرابشان نمودى
،اينان به وسيله تو به لذّت مناجاتت‏ دست يافتند،و از حسن عنايت تو دورترين مقاصدشان را فراچنگ آوردند،اى كسى‏كه بر روى آورندگان بر خويش روى آورد
و با مهرورزى بر ايشان روى‏آور و بخشنده است،و به غفلت‏ورزان از يادش دلسوز و مهربان است،و براى جلب آنان به درگاهش با محبّت و عطوف است،
از تو مى‏خواهم مرا از كسانى قرار دهى كه بهره بيشترى از تو دارند،و برترين جايگاه را نزد تو نصيب خود ساخته‏اند و از دوستى‏است سهم برجسته‏ترى به آنان‏ رسيده،و در معرفتت بهره بيشترى نصيب آنان گشته است،همانا همّتم از همه‏جا بريده و تنها متوجّه تو گشته است
،و رغبتم به جانب تو منصرف‏ شده است،پس تنها تو مراد منى نه غير تو،و شب‏زنده‏دارى و بى‏خوابى‏ام تنها براى توست نه براى غير تو،و ديدارت نور ديدگان من است‏ و وصالت آرزوى هستى‏ام،

و تنها به سوى توست اشتياقم،تنها در مسير عشق توست شيفتگى‏ام و در هواى توست دلدادگى‏ام، و خشنودى‏ات مقصود من،و ديدارت نياز من،و جوارت مطلوب من،و قربت نهايت خواسته من است،آسودگى و راحتم‏ در رازونياز با توست
،داروى دردم و درمان بيمارى سينه‏ام،و خنكاى آتشم قلبم،و برآمدن اندوهم تنها پيش توست، پس در هنگام ترس همدمم باش،و لغزشم را ناديده گير،و گناهم را بيامرز،
توبه‏ام را بپذير و دعايم را اجابت كن، و سرپرست زمامم و توانگرى گاه تهيدستى‏ام باش،مرا از خود جدا مكن،و از خويشتن دورم مساز،اى نعمت و بهشت من، و اى دنيا و آخرتم،اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/04/29, 19:32
می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

حسين پناهي

kavirdell59
1392/04/30, 18:15
سُبْحَانَكَ يَا اللَّهُ تَعَالَيْتَ يَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ
منزّهى تو اى خدا،بلندمرتبه هستى اى بخشنده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،

روایت شده هرکس بیمار داشته باشه این دعا را بخونه بیمارش خوب میشه ؛

وای بر من؛از مردم پنهان کردم ولی تو میدانی من چکاره ام خدایا؛....چه عزیزانی که بودند شبهای ماه رمضان این دعا راخوندن؛الان زیر خاکنند؛
نوبت ما هم میشه رفیق؛آنقدر شبهای سیزده ماه رمضان بیاد و مازیر خاک باشیم وحسرت این شبها بخوریم...
دعا اینجاست؛؛
http://forum.special.ir/showthread.php?t=25506

ehsan69
1392/04/30, 20:35
نمیــدانــم کــه دردم چیســت؛

امــا خــوب میــدانــم

کــه بیــن صخــره هــای قلــب تــو،

سنــگ صبــوری نیســت .

kavirdell59
1392/04/31, 11:26
ثبت نام برای نائب الزیاره گرفتن در حرم امام حسین(ع) و ابوالفضل العباس(ع)

پایگاه اطلاع رسانی حرم مطهر امام حسین(ع) و حضرت العباس(ع) در ماه مبارک رمضان برای تمامی محبان و مشتاقان زیارت اهل بیت در سراسر جهان ، که بعد مسافت مانع رسیدن ایشان به کربلای معلی و زیارت بارگاه منور حضرت عباس(ع) جهت تجدید میثاق با آن حضرت و یا طلب حوائج دنیوی و یا اخروی میگردد تهیه گردیده است .

شما می توانید با ثبت نام در این صفحه ، به خدام این بارگاه ملکوتی نیابت داده تا از جانب خود ویا بستگانتان (چه آنان که در قید حیاتند و چه آنانکه به رحمت ایزدی پیوسته اند) زیارت نموده و دو رکعت نماز زیارت بجای آورند .


برای نائب الزیاره گرفتن در حرم حضرت العباس ع

http://alkafeel.net/persian/zyara/view.php?pageNum_Recordset1=0&totalRows_Recordset1=171256

را کلیک کنید

ehsan69
1392/04/31, 13:27
مولاي ما نمونه ديگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر مي‌کنم
اين خانه بي‌دليل ترک بر نداشته است
ديديم در غدير که دنيا به جز علي
آيينه‌اي براي پيامبر نداشته است


سوگند مي‌خوريم که نبي شهر علم بود
شهري که جز علي در ديگر نداشته است
طوري ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هيچ زمان در نداشته است
يا غير لافتي صفتي در خورش نبود
يا جبرئيل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گم شده است
هر کس که ختم ناد علي بر نداشته است
اين شعر استعاره ندارد براي او
تقصير من که نيست برابر نداشته است

kavirdell59
1392/05/01, 12:07
هوا بوی باران را می هد
دلم بارانی است
ماهی ها بالا و پایین می پرند حوض آبی خونه قدیمی متلاطم است
باد نغمه می خواند و ماهی ها می رقصند هوا را مه پوشانده چشمم جای را نمی بیند احساس می کنم که ممکن به زمین بخورم
راه کلبه ام را گم کرده ام درختان مرتب مسیرشان را تغییر می دهند من گیج شده ام کجا هستم تصویر حیاط کم رنگ شده ماهی ها دیگر نمی رقصند
باد دیگر نمی خواند من در آشوبم شاید پیداست که دل من هوای طوان را دارد
ابر های قدرتمند می آیند جنگ آرام شده کسی به فکر یپیکار نیست به یک سرا شیبی میرسم سرعتم زیاد میشود ترمز ندارم شاید اتفاقی بیفتد نه نمی افتد
باران با باریدن نجاتم می دهد باران ببار که اگر طوفان شوی من از جایم تکان نمی خورم

ehsan69
1392/05/01, 14:28
قصه
می نویسم از نگاه غمگین و خسته

می نویسم از دلی سردوشکسته

می نویسم همدم خلوت دردم

می نویسم قصه هارا کهنه کردم

قصه از تموم هستی

از تو که دلو شکستی

قصه از دیدن چشمات

قصه حسرت دستهام

قصه رفتنت از دست

قصه غصه شبهام...

mohammadgholami
1392/05/01, 16:14
ای خدا ای بی پناهان را پناه
رهنمای عاشق گم کرده راه
ره نمی دانیم بنما راهمان
نیستیم آگاه ، کن اگاهمان
ای به هر سوزی تو را ساز دگر
ای به هر سازی تو را راز دگر

ehsan69
1392/05/01, 16:18
زمانی دور

نه،

نزديكتر از عمر يك انسان

هوايي بود، ياري بود

به دل ايمان به كاري بود

و دل لبريز از مهري به ميهن، در مصاف تير و خمپاره،

به راهي بود

گذشت آن روزگار مهربانيها،

دريغ از جانفشانيها.

و اما بعد از آن دوران

چه آمد بر سر مردم

چرا دنيا و دين را ما ز كف داديم

تباهي سهم مردم شد

جوانان وطن در منجلاب دود مي غلتند

صدايي نيست،

نايي نيست،

و ديگر دل به كاري نيست

bahar27
1392/05/01, 16:22
ماه صیام غم
۱٩ تیر ۱۳٩٢ :: ۱:٢٧ ‎ق.ظ :: نويسنده : رها

می‌شود این رمضان موعد فردا باشد

آخرین ماه صیام غم مولا باشد

می‌شود در شب قدرش به جهان مژده دهند

که همین سال ظهور گل زهرا باشد

استشمام عطر خوشبوی رمضان از پنجره ملکوتی شعبان گوارای وجود پاکتان باد.

ehsan69
1392/05/01, 16:34
دوستي با من گفت :

شعرهايت زيباست، قصه غصه ماست

تو سخن از دل ما ميگويي.

باز هم شعر بگو.

ديگري اما گفت : شعر تو تكرار است.

ناخودآگاه نگاهش كردم.

لحظه اي فكر، تامل، بعد آن با خنده،

در جوابش گفتم :

زندگي تكراريست، من و تو تكراريم.

من اگر نو بشوم تنهايم و در اين تنهايي

درد را مي بينم.

نو شدن بد درديست و تو خود مي داني

قصه غربت و تنهايي را

پس چرا مي پرسي؟

حرف تو شيرين است

شايد اين حرف دل ما و همه ياران بود

ولي اين بارِ غمِ رسوايي، كه پدرهامان گفت

درد بي درمان است.

((خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو))

باز هم ميگويم، كه در اين غربت تلخ

نوشدن بد درديست

و من از تنهايي مي ترسم.

...

همرهی شاید و

بانگی باید

تا به فردا برسیم

kavirdell59
1392/05/01, 17:26
بخوان ما را ؛
منم پروردگارت ، خالقت از ذره ای ناچیز. صدایم کن. صدا كن آموزگار قادر خود را. قلم را ، علم را، من هدیه ات كردم. بخوان ما را ؛
منم معشوق زیبایت ، منم نزدیك تر از تو به تو. اینك صدایم كن. رها كن غیر ما را ، سوی ما باز آ. منم پروردگار پاك بی همتا. منم زیبا كه زیبا بنده ام را دوست می دارم.
تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیكران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم كرد. بساط روزی خود را به من بسپار، رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را. تو راه بندگی طی كن ،
عزیزا من خدایی خوب می دانم. تو دعوت كن مرا بر خود به اشكی یا خدایی میهمانم كن كه چشمان اشك آلودت را دوست می دارم. طلب كن خالق خود را، بجو ما را ،
تو خواهی یافت. كه عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو كه وصل عاشق و معشوق هم خدایی عالمی دارد.
قسم بر عاشقان پاك با ایمان ، قسم بر اسب های خسته در میدان ، تو را در بهترین اوقات آوردم. قسم بر عصر روشن، تكیه كن بر من. قسم بر روز هنگامی كه عالم را بگیرد نور ، قسم بر اختران روشن
اما دور‌ ، كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی؟! تو بگشا لب. تو غیر از ما خدای دیگری داری؟! رها كن غیر ما را. آشتی كن با خدای خود.
تو غیر از ما چه می جویی؟! تو با هر كس به جز با ما چه می گویی؟! و تو بی من چه داری ؟! هیچ...
بگو با من چه كم داری عزیزم؟! هیچ... هزاران كهكشان و كوه و دریا را ، و خورشید و گیاه و نور و هستی را، برای جلوه خود آفریدم من.
ولی وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت می گفتم. تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم، كه دنیا بی تو چیزی چون تو را كم داشت.
تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم، نمی خوانی چرا ما را؟! مگر آیا كسی هم با خدایش قهر می گردد؟! هزاران توبه ات را گرچه بشكستی ، ببینم من تو را از درگهم راندم؟!
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا اما به روز شادیت یك لحظه هم یادم نمی كردی ، به رویت بنده من هیچ آوردم؟! كه می ترساندت از من؟! رها كن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.
این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینك صدایم كن ؛
با قطره اشكی. به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات كاری ندارم ،
لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم. غریب این زمین خاكیم ،
آیا عزیزم حاجتی داری؟! تو ای از ما ، كنون برگشته ای اما كلام آشتی را تو نمی دانی؟!
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟! بخوان ما را ؛ بگردان قبله ات را سوی ما ، اینك وضویی كن. خجالت می كشی از من؟!! بگو.
جز من كسی نمی فهمد. به نجوایی صدایم كن. برایت آغوش من باز است ، برای درك آغوشم ، شروع كن یك قدم با تو ؛ تمام گام های مانده اش با من

ehsan69
1392/05/01, 19:54
گفتي که مرا دوست نداري، گله اي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست


گفتم که کمي صبر کن و گوش به من ده
گفتي که نه، بايد بروم، حوصله اي نيست


پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف
رفتي تو و ديگر اثر از چلچله اي نيست


گفتي که کمي فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله اي نيست


رفتي تو، خدا پشت و پناهت، به سلامت
بگذار بسوزد دل من، مسئله اي نيست...

mohammadgholami
1392/05/02, 14:10
معلممان می گفت:
زیر کلماتی که نمی دانید خط بکشید
حالا بعد از این همه سال
این همه عمر
این همه کتاب
به زیر همه دنیا خط می کشم…

simorgh72
1392/05/02, 14:39
http://www.8pic.ir/images/40504017206211290622.jpg

kavirdell59
1392/05/02, 16:40
پروردگار من!
من درسایه فراگیر تو که از ازل تا به ابد آفتابی است بودن و ماندن را تجربه می کنم هر چند زمستان درونم مرا از تابستانی لطفت محروم کرده است.
عمریست زیر باران بی امان مهربانیت راه می روم. هرچند کوچک تر از آنم که خیس شوم ولی بارانت همچنان نوازشم می کند
داستان منو تو حکایت بیت زیر است:

من آنچه دل تو خواست هرگز نشدم

اما تو همانی که دلم می خواهد

ehsan69
1392/05/02, 16:57
تو که رفتی

فکر می کردم آخر دنیاست .

اما . . .آخر دنیا

همان لحظه های با تو بودن ، بود

kavirdell59
1392/05/02, 17:25
وقتی‌ قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود،
وقتی‌ نمی‌توانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی‌ كنیم‌ و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شكند، وقتی‌ احساس‌ می‌كنیم‌ بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی‌ امیدها ته‌ می‌كشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد، وقتی‌ طاقتمان‌ طاق‌ می‌شود و تحملمان‌ تمام... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم‌ و مطمئنیم‌ كه‌ تو، فقط‌ تویی‌ كه‌ كمكمان‌ می‌كنی...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا می‌كنیم، تو را می‌خوانیم. آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو جواب‌ می‌دهی،
وقتی‌ دانه‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ می‌كنی‌ و یكی‌یكی‌ غصه‌ها را از توی‌ دلمان‌ برمی‌داری، وقتی‌ گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز می‌كنی‌ و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند می‌زنی،
وقتی‌ سنگینی‌ها را برمی‌داری‌ و جایش‌ سبكی‌ می‌گذاری‌ و راحتی؛ وقتی‌ بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی‌ می‌دهی‌ و بیشتر از لب‌ها، لبخند، وقتی‌ خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌كنی‌ و دعاهایمان‌ را مستجاب‌ و آرزوهایمان‌ را برآورده، وقتی‌ قهرها را آشتی‌ می‌كنی‌ و سخت‌ها را آسان.
وقتی‌ تلخ‌ها را شیرین‌ می‌كنی‌ و دردها را درمان، وقتی‌‌ ناامیدها، امید می‌شود و سیاه‌ها سفید سفید... آن‌ وقت‌ می‌دانی‌ ما چه‌ كار می‌كنیم؟
حقیقتش‌ این‌ است‌ كه‌ ما بدترین‌ كار را می‌كنیم. ما نه‌ سپاس‌ می‌گوییم‌ و نه‌ ممنون‌ می‌شویم‌ ما فخر می‌فروشیم‌ و می‌بالیم‌ و یادمان‌ می‌رود،
اصلاً‌ یادمان‌ می‌رود كه‌ چه‌ كسی‌ دعاهایمان‌ را مستجاب‌ كرد و چه کسی خواب‌هایمان‌ را تعبیر كرد و اشك‌هایمان‌ را پاك‌ كرد.
ما همیشه‌ از یاد می‌بریم، ما همیشه‌ فراموش‌ می‌كنیم. ما همان‌ انسانیم‌ كه‌ ریشه‌اش‌ از فراموشی‌ است...

ehsan69
1392/05/03, 00:42
لالا لالا گل ریحون

دوتا فال و دوتا فنجون

توی فنجون تو لیلی

تو خط فال من مجنون

kavirdell59
1392/05/03, 00:52
خدایا ....
توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن و رها شدن درگرداب فراموشی وسر درگمی است...

پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی

نزدیک و نزدیکتر شوم ...
خدایا....
گاهی حجم دنیای درونم از وجودت خالی میشود ...
آنوقت من میمانم و تنهای...ی و ترسهایم...
درها دیوار میشوند وامیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ...
... پروردگار خوبم:روزنه قلبم را به سویت باز کن چون تنها نور امید توست که دلم را نگاه میدارد؛آمین

ehsan69
1392/05/03, 04:23
سرنوشت
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت


سر را به تازیانه او خم نمی کنم!


افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم


زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.


با تازیانه های گرانبار جانگداز


پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!


جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است


این بندگی، که زندگیش نام کرده است!


بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی


جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.


گر من به تنگنای ملال آور حیات


آسوده یکنفس زده باشم حرام من!


تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب


می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.


هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک


تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !


ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟


من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.


یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن


با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!


ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !


زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.


شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ


روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!


ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست


بر من ببخش زندگی جاودانه را !


منشین که دست مرگ زبندم رها کند.



محکم بزن به شانه من تازیانه را .

kavirdell59
1392/05/03, 11:19
خدایا،
مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومیخواهی
خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که
خودازکرده خویش آگاهم .

چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.
چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.

بارالها،چگونه می توانم روی بهتوبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم.
بارالها،توازعلاقه ی من نسبت به خودات آگاهی ومی دانی که چقدرمشتاق رسیدن توام ولی هروقت

که تصمیم گرفتم که به
سوی توبیایم گناه به سراغم آمدومراازتو دورساخت.
همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم
که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزورابه من نداده است.

بارالها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره
زاری که درپیش روی من است
می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیا یدآرزوی رسیدن به تورااین باراوارمن بستاند.
پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مراازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را
از هرچه بدی است پاک کنم.
خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم

ehsan69
1392/05/03, 17:37
اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,

سراغ ترا از خدا ميگرفتم .

و گر سنگ بودم , به هر جا که بودي ,

سر رهگذار تو , جا ميگرفتم .




اگر ماه بودي به صد ناز , ــ شايد ــ

شبي بر لب بام من مي نشستي .

و گر سنگ بودي , به هر جا که بودم ,

مرا مي شکستي , مرا مي شکستي

kavirdell59
1392/05/03, 18:58
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد
خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند و جایی است که قلب شکسته ای نمانده در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

زندگی چالشی بزرگ است مخاطره ای عظیم فرصت یکه و یکتای زندگی را نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم و سپیده دمان از آن بیرون می رویم فقط چیزهایی اهمیت دارند چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت خدا
و به خود آییم دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداونداست
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند نگاهی تیره و یأس آلود دارند آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

آیا زندگی را زندگی کرده ایی؟

ehsan69
1392/05/04, 02:52
سلامتیه دوست نازنینی که گفت:

قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم !

kavirdell59
1392/05/04, 11:53
زندگی مملو از لحظات تلخ و شیرین هست
لحظاتی که می گذره بدون اینکه به ما اجازه بده که اون ها رو درک کنیم. و یا حتی گاهی دخل و تصرفی توی اون داشته باشیم.
لحظاتی که جز جز زندگی ما رو تشکیل می دن و مجموعه ای از بایدها و نبایدهای که هر لحظه منتظر وقوع هستند. اگر راه زندگی ات رو انتخاب کردی اگر به خدای عزیزی که وجود نازنینت رو خلق کرده ایمان داری و می دونم که با تمام وجود دوستش داری چون روح خدایی تو اینطور می خواد
پس به دل مهربونت غم و اندوه راه نده.
لحظاتی رو به یاد بیار که این سختی ها رو تجربه کردی و با گذشت زمان تونستی باز خودت رو پیدا کنی. حالا هم می تونی. غم و اندوه زمانی خوبه که تو رو به حرکت در می آره باعث می شه خزان و زمستان زندگی رو سپری کنی تا در بهار جوانه بزنی و شکوفا بشی
نه اینکه باعث بشه توی بهار زندگی ات وجودت رو زمستون فرا بگیره و تو رو از حرکت باز داره. چشمهای قشنگ رو باز کن بهار رو ببین و باور کن.
مگه همین دیروزها این درختها خالی از برگ و بار نبودن ولی الان ببین دارن با سرسبزی شون به من و تو پیام می دن که سردی و ناملایمات می گذره و سعادتمند کسی هست که از بی برگ و باری توشه ای برداره. از روزهای بی تابی و بی قراریش، قرارش رو پیدا کنه و در تنهایی بی کرانش، پناهش رو جستجو کنه. وقتی هیچ پناهی رو نمی بینی و هیچ کس توی خلوت دلت راهی نداره فرصتی هست برای حضور او که همیشه هست، فقط باید این فرصت رو مغتنم شمرد
و حضور او که حاضر همیشگی هست
رو با تمام وجود درک کرد، گاهی تنهایی ما آدمها زمان مناسبی هست
برای کسب حضور، پس از تنهایی خودت ترس و واهمه نداشته باش چون او هست و تو در تنهایی او سهیم و وقتی بتونی این رو درک کنی می تونی از تنهایی تا یکتایی پلی بزنی...
و وجود یکتا رو در وجود تنهات حس کنی اونوقت عظمت این حرف رو درک می کنی. باید اون رو مزه مزه کنی تا بفهمی چی می گم......

ehsan69
1392/05/04, 12:00
دیریست مرا یارای سخن گفتن نیست

یارای به راه پر مغیلان رفتن نیست

یاران مرا از جدایی مترسانید که من خود

دانم قانون رفاقت جز عهد گسستن نیست

مرا هراسی از راز دل گفتن نباشد

پل امیدی به پیمان یار بستن نیست

ای عاشق زار تا زمان مگذشته کاری کن

که در پیری دگر ترا توان جستن نیست

باز آی به دیار صابر پرده از راز خویش بردار

که دیگر ترا طاقت این راز نهفتن نیست

kavirdell59
1392/05/05, 16:32
[B]شب قدر، گسترده ترین سفره بخشایش و پر نعمت ترین خوان رحمت خداست.

در این شبها روبروی آیینه دل بنشینیم و چهره جان را با اشک توبه، از غبار تن پاک کنیم و رخ در سحر آمرزش بشوییم. این شبها فرصتی است تا زنگار یک سال زندگی، در دنیایی خاکی را از آیینه دل بزداییم و به فطرت بی عیب خویش بازگردیم.
خدایا!
برای گفتن «معذرت میخواهم»، دنبال زمان خاصی برای عذرخواهی بودم.
سپاسگزارم که شبهای قدر را قرار دادی تا راه بازگشتی برای من باشد...
فضیلت واعمال شبهای قدر اینجاست:

http://forum.special.ir/showthread.php?t=25504

ehsan69
1392/05/05, 19:46
مزن بانگ بر من که این است جرمم

که خورشید خواندم به بانگ بلندت

غلط گفتم این زانکه خورشید دایم

رخی همچو زر، می‌رود مستمندت

ehsan69
1392/05/06, 07:49
روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند

و

تنها یك پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.

kavirdell59
1392/05/06, 11:37
الهی!
ای خالق بی‌مدد و ای واحد بی‌عدد،
ای اول بی‌هدایت و ای آخر بی‌نهایت. ای ظاهر بی‌صورت و ای باطن بی‌سیرت،
ای حی بی‌ذلت ای بخشنده بی‌منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها،
ای شناسنده نامها، ای رساننده گامها، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق،

عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر ؛
و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر،
از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.

ehsan69
1392/05/06, 15:39
.

امشب این دل یاد مولا می کند / لیلة القـدر است و احیا می کند

بشنو ای گـوش دلها بی صدا / نغمه ی فـزت و رب الکعبه را

kavirdell59
1392/05/06, 17:12
خدایا :
ترا سپاس می گویم برای اینکه بمن هستی بخشیدی، مرا آفریدی و در آفرینشت بمن افتخار انسان شدن را دادی.
اگر مرا سنگریزه ای می آفریدی، تا پایان جهان پیشانیم بر خاکت می ماند.
اگر مرا درختی می آفریدی همیشه منتظر باد می ماندم تا به کمکش به درگاهت تعظیم کنم.
اگر مرا سیاره ای می آفریدی، رقص کنان به دور خورشید رحمتت شکر می کردم
و اگر مرا خورشیدی می آفریدی، سپاسم را به شکل پرتوت به جهان می بخشیدم.
اکنون که مرا من آفریدی، سپاس می گویم، چون توجهم را بسوی خود خواندی.
سپاس می گویم ترا برای حس درک تو، برای اشتیاق، برای بینش، خرد، دانش، هوشمندی، شناخت و خوشبختی.
شکر می کنم برای دردها و ناراحتیهائیکه مرا وادار کردند تا به تو روی آورم و بیشتر احساس نیاز و نزدیکی کنم.
شکر می کنم برای کمکهائی که کردی تا در آزمایشهایت سر بلند باشم.
شکر می کنم برای آخرین طپش قلبم تا مرا بسوی خود خوا نی.
سپا سگزارم ترا برای عمر جاودانه ایکه بمن خواهی داد.
سپاس می گویم ترا برای پاسخ مثبتی که به " الست بر بکم " خواهم داد
و سپاس برای تمام نعمتهائیکه درفهم نمی گنجند.
پروردگارا
مرا ببخش که صدایت را درقلبم می شنیدم و آنرا نمی شناختم.
مرا ببخش که اندرزهایت را زائیده فکر خویش دانسته و مغرور می شدم.
مرا ببخش که بیگانگان را به خانه ات راه دادم تا جای ترا گرفته و خود نمائی کنند، بیگانگانی چون خشم، کینه، حسد و ... این بیگانگان راهم را بسویت سد کردند.
مرا ببخش که نعمت سلامتیم را یک امر لازم، بدیهی و همیشگی می پنداشتم.
مرا ببخش که با تکیه بر بزرگواری و گذشتت حق ترا ضایع کردم.
مرا ببخش، آنهائیرا که دوست داری دوست نداشتم، با وجود این انتظار داشتم دوستم داشته باشی.
مرا ببخش از اینکه گاهی میل داشتم فریب شیطان را به رحمت تو ترجیح دهم.
مرا ببخش که خواسته شیطان را بر خواسته تو ترجیح دادم.
مرا ببخش که افتخار بندگیت را کوچک می شمردم.
مرا ببخش که دادن اینهمه هدیه را وظیفه تو می دانستم و همیشه طلبکار بودم.
مرا ببخش برای لحظاتی که غمگین و ناامید بوده ولطف تو و حتی خود تو را انکار می کردم.
پروردگارا
می ستایم ترا که یگانه هستی.
می ستایم ترا که هستی یگانه ای.
می ستایم نور را که نشانی از پرتو ذات توست .
می ستایم ترا که زمان را به جهان و جهانیان هدیه کردی.
می ستایم ترا که فضا را آفریدی.
می ستایم ترا که در ریزترین ذره آفرینشت بزرگترین جلوه ها را به عاشقانت نمایاندی.
می ستایم ترا که عظمتت را به انسان می شناسانی.
می ستایم ترا که مفهوم بی نهایت را به فرزندان آدم می آموزی.
می ستایم ترا که به ما نیروی ادراکه ای عطا فرمودی تا پاره ای از قانونمندی آفرینشت را دریابیم و آنرا دانش بنامیم.
می ستایم ترا که اشتیاق رسیدن را درما زنده نگهداشته ای.
می ستایم ترا که باورم را دگرگون ساختی و دیگر وصل را نابودی نمی پندارم.
می ستایم آگاهیت را که به ما ارزانی داشته ای.
می ستایم هوشمندیت را که همواره آموزگار خردمندان است.
می ستایم ذره ذره جهان هستی را زیرا هر ذره بخشی از تجلی وجود توست.
می ستایم قانونمندی وحدتت را که مرا از اسارت من آزاد ساخت و به هستی دیرآشنا باز گرداند.
می ستایم به وحد ت رسیدن با تو و با جهان هستی را که مرا از قید رهائی آزاد کرد.
می ستایم عشق را که با شکوهترین احساس است.
می ستایم عشق را که زیباترین را بطه است.
می ستایم عشق را که لطیفترین و محکمترین پیوند است.
می ستایم عشق را که عنصر روح توست.
می ستایم عشق را که علت آفرینش است.
می ستایم عشق را که سنگپایه بنای هستی است.
می ستایم عشق را که جوهر حرکت است.
می ستایم عشق را که به هر گلی طرح و رنگ دیگری می دهد.
می ستایم عشق را که آموزگار و درس زندگیست.
می ستایم عشق را تا شیدا شوم.
می ستایم عشق را تا در درونم شه شود.
می ستایم عشق را تا من ز خود دل برکنم.
می ستایم عشق را که صدایش درقلبم طنین می اندازد.
می ستایم عشق را که نغمه اش را بلبلان سر می دهند.
می ستایم عشق را که پرواز خاموش دلست تا درآغوش امن تو فرود آید.
می ستایم عشق را چون گردش گردون از اوست.
می ستایم عشق را چون نام آن ذات تو است.
می ستایم عشق را که زندگی با توست.
می ستایم ترا که بمن خرد دادی ، نه فقط برای حل مشکلات شیطانی، که برای سنجش عظمتهای آفر یده هایت و کوچکی اندیشه هایم . بمن عقل دادی تا حیرت کنم و بر خاک افتم.
می ستایم ترا که بمن خرد دادی تا نا چیز بودن خود را در برابر عظمت شگفتی هایت دریابم و به اهمیت این ناچیز پی ببرم.
می ستایم ترا که بمن چشم دادی، نه برای فقط رؤیت زیبائیها، که برای دیدن شگفتی ها و دیدن راه.
می ستایم ترا که بمن گوش دادی، نه فقط برای شنیدن نغمه ها، که برای دریافت ارتباط و شنیدن نیاز دیگران.
می ستایم ترا که بمن زبان دادی نه فقط برای بیان خو استه ذهن، که برای بروز دادن نغمه های دل.
می ستایم ترا که بمن قلب دادی ، نه فقط برای به جریان انداختن روح تو درتما م اجزای پیکرم، بلکه قرارگاه ملاقات با تو.
می ستایم ترا که بمن دست دادی ، نه برای محکم نگهداشتن هدیه های تو، که برای به جریان انداختن بخششهایت.
می ستایم ترا که بمن پا دادی، نه فقط برای درنوردیدن زمین پهناورت، که بیاموزم از گام برداشتن به هدف رسیدن، و هر بار زانو بر زمین زدن و آن دستها را بسویت دراز کردن و از آن چشمان اشک ریختن و با آن گوشها نوایت را شنیدن، با آن زبان سکوت کردن و با آن قلب سخن گفتن.

kavirdell59
1392/05/07, 11:15
خدايا
به پيشگاهت وسيله‏اى جز عواطب مهرت ندارم،و به درگاهت دست‏آويزى جز آنچه از رحمتت شناخته شده و جز شفاعت پيامبرت پيامبر رحمت رهايى‏بخش امت از رنج و ناراحتى ندارم،
خدايا!اين دو وسيله را براى من سبب‏ رسيدن به آمرزشت قرار ده،و آن دو را رابطه‏اى براى دست‏يابى به خشنوديت بگردان،همانا اميدم به حريم كرمت فرود آمده،
و مركب طمعم به آستانه جودت بار انداخته است،پس درباره خودت آرزويم را محقّق ساز،و كارم را به خير پايان ده،و مرا از آن برگزيدگانى قرار ده كه در در ميان بهشت قرارشان دادى و خانه كرامتت را در اختيارشان گذاردى
و ديده آنان را در روز قيامت با نگاه به سوى‏ جمال خويش روشن نمودى
،و جايگاه راستى را در جوارت به آنان واگذار نمودى،اى آن‏كه باريافتگان بر كريم‏تر از او بار نيابند،و قصدكنندگان مهربان‏تر از او را نيابند،
اى بهترين كسى‏كه شخص تنها با او خلوت كند،و اى مهربان‏ترين كسى‏كه‏ انسان رانده به جانب او روى آورده،به سوى گستردگى عفوت دست گدايى دراز كردم،و به دامن كرمت چنگ آويختم،
مرا سزاوار حرمان مكن و به نااميدى و زيان دچار مساز،اى شنواى دعا،اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/05/07, 12:50
دیریست مرا یارای سخن گفتن نیست

یارای به راه پر مغیلان رفتن نیست

یاران مرا از جدایی مترسانید که من خود

دانم قانون رفاقت جز عهد گسستن نیست

مرا هراسی از راز دل گفتن نباشد

پل امیدی به پیمان یار بستن نیست

ای عاشق زار تا زمان مگذشته کاری کن

که در پیری دگر ترا توان جستن نیست

باز آی به دیار صابر پرده از راز خویش بردار

که دیگر ترا طاقت این راز نهفتن نیست

علی قهرمانی

kavirdell59
1392/05/08, 17:12
خدايا شكستگى‏ام را جز لطف و محبتت جبران نكنند،
و تهيدستى‏ام را بى‏نيازى نرساند جز مهر و احسانت، و هراسم را جز امان تو آرام ننمايد،و خوارى‏ام را جز توانايى‏ات به عزّت تبديل نكند،و مرا جز فضلت به آرزويم نرساند و شكاف فقرم را جز احسان تو پر نكند،و حاجتم را كسى جز تو بر نياورد،و غمزدگى‏ام را جز رحمتت برطرف ننمايد
و بدحالى‏ام را جز مهرت نگشايد و سوز سينه‏ام را جز وصل تو خنك نكند و آتش درونم را جز ديدارت خاموش نگرداند و بر حرارت شوقم به تو جز نگاه به جمالت آب نريزد، و آرامشم بدون نزديك شدن به حضرتت برقرار نشود

و حسرتم را جز نسيم رحمتت برنگرداند،و بيمارى‏ام را جز درمانت‏ شفا ندهند و غمم را جز مقام قربت برطرف نسازد،و زخمم را جز چشم‏پوشى‏ات التيام ندهد،
و آلودگى دلم را جز گذشت‏ تو نزدايد،و وسواس سينه‏ام را جز فرمانت از ميان نبرد،اى نهايت آرزوى آرزومندان،اى‏ غايت خواهش خواهندگان،
اى دورترين مطلوب جويندگان،اى والاترين رغبت راغبان،اى سرپرست‏ شايستگان،اى امان ترسيدگان،اى اجابت كننده دعاى بيچارگان،اى ذخيره ناداران، اى گنج بينوايان،اى فريادرس دادخواهان،

اى برآورنده حاجات تهيدستان و بر خاك‏نشستگان،اى‏ كريم‏ترين كريمان،
اى مهربان‏ترين مهربانان،فروتنى و خواهشم به پيشگاه توست،و زارى و ناله‏ام به سوى‏ تو،از تو مى‏خواهم مرا به نسيم خرسندى‏ات برسانى،و نعمتهاى نيكويت را بر من تداوم بخشى،
من اينك‏ بر در خانه كرمت ايستاده‏ام،و در معرض نسيمهاى نيكى‏ات قرار دارم،و به رشته محكمت چنگ زده‏ام و به دست‏آويز استوارت دست آويختم،خدايا بر بنده خوارت كه زبانش گنگ،و عملش اندك است رحم كن،
و با احسان پيوسته و برجسته‏ات بر او منّت گذار،و او را زير سايه بلندت حمايت فرما،اى گرامى،اى زيبا،اى مهربانترين‏ مهربانان.

ehsan69
1392/05/08, 18:32
این ور جاده منم،اون ور جاده تویی

اون که غمگینه منم،اونی که شاده تویی

این ور جاده منم که دوباره گم شدم

اون ور جاده تویی مثل تکرار خودم

من نگاهم به تویه،تونگاهت به کجاست

روبه رو دو راهیه بگو راهت به کجاست

simorgh72
1392/05/08, 18:33
خدایا آسمان چه مزه ایست ؟
من که تا به حال فقط زمین خورده ام !

ehsan69
1392/05/08, 18:36
باور نمی کنم اینگونه

عاشقانه در من حبس شده باشی؟

بگو باچه جادویی مرا اینگونه

ناعادلانه وقف خود کردی؟

kavirdell59
1392/05/09, 11:12
خداىا؛
زبانها از اداى ثنايت آنچنان‏كه شايسته عظمت توست كوتاه است،
و خردها از درك ژرفاى جمالت‏ ناتوان است،و ديده‏ها از تماشاى بزرگيهاى ذاتت درمانده است،براى خلق راهى‏ به سوى شناسايى‏ات جز ناتوانى از شناخت قرار ندادى،
خدايا ما را از كسانى قرار ده كه شاخسارهاى‏ اشتياق به سويت در بوستانهاى سينه‏هايشان استوار و پابرجا شده است و سوز عشقت در كانون دلهايشان‏ برافروخته،از اين روى به آشيانه انديشه‏هاى ولا جاى گيرند،و در گلستان قرب و مكاشفه‏ات مى‏گردند،و از حوضهاى محبّتت با جام ملاطفت مى‏نوشند

و در كنار نهرهاى صفا وارد مى‏شوند،درحالى‏كه پرده از ديدگانشان برداشته شده،و تاريكى دودلى از باورها و ضمايرشان زدوده گشته،
و خلجان شك از دلها و باطنشان بيرون رفته،و سينه‏هايشان با تحقّق معرفت گشوده شده،و همّتشان براى پيشى گرفتن در ميدان خوشبختى بر اثر زهد بلندى گرفته،و نوشيدنشان در چشمه زلال كردار گوارا شده،و باطنشان در مجلس انس پاكيزه گشته،
و راهشان در جاى ترسناك ايمنى يافته،و جانشان با رجوع به رب‏ الارباب اطمينان يافته،

و ارواحشان به نيكبختى و رستگارى يقين يافته،و دردگانشان با نظر به محبوبشان روشنى‏ گرفته،و آرامششان با دريافت خواهش و رسيدن به آرزو استقرار يافته،
و تجارتشان در فروش دنيا به آخرت‏ سودبخش بوده،خدايا چه لذّت‏بخش است در دلها خاطرات الهام گرفته از يادت،و چقدر شيرين است‏ پويش به سوى تو با مركب انديشه‏ها در راهههاى غيب،و طعم عشقت چه خوش،و شربت مقام قربت چقدر گوارا است،
پس ما را از راندن و دور كردنت پناه ده،و از خاص‏ترين عارفانت و شايسته‏ترين بندگانت‏ و راستگوترين فرمانبرانت و خالص‏ترين پرستندگانت قرار داده،اى بزرگ،اى باشكوه،اى گرامى،اى بخشنده،به مهربانى‏ات‏ اى مهربان‏ترين مهربانان

ehsan69
1392/05/09, 12:14
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

به در و دشت و دمن ؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟

یا به یه خلوت تنهایی امن ؟ دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

پیر فرزانه بانگ براورد که این حرف نکوست ...:

دل که تنگ است برو خانه دا

برو خانه یار

شانه اش جایگاه گریه توست

سخنش راهگشا

بو سه اش مرهم زخم دل توست .

عشق او چاره ی دلتنگی توست .

دل که تنگ است برو خانه یار .

خانه اش خانه توست ...

(( خانه ی دوســـ ـــ ـت کجاست ؟؟؟))

kavirdell59
1392/05/09, 12:52
http://fupload.ir/images/sjad4g4oc85o7qfzfs.jpg

---------- Post added at ۱۱:۵۲ ---------- Previous post was at ۱۱:۲۱ ----------


برای رها شدن از گذشته،
برای رها شدن از آینده، زیستن در زمان حال یک ضرورت اساسی است.
در آن صورت انرژی ها اینجا متمرکز میشوند و این لحظات کوچک نورانی میشوند و شما کل انرژی تان را در آن جاری می سازید

در آن صورت شادی و نیکبختی ظهور میکند.
اگر اکنون شما احساس بیچارگی و افسردگی می کنید دلیل آن این است که دارید در گذشته و آینده زندگی می کنید.
انسان بدبخت، گذشته و آینده دارد، انسانی که سعادت را احساس میکند فقط لحظه را، دقیقا همین لحظه را دارد. او در حال زندگی میکند.
انسان می تواند کل حیاتش را در تازگی بگذراند،
میتواند تمام زندگی اش را مثل یک کودک سر کند،
انسان میتواند بزرگ شود و در عین حال در سراسر زندگی حالت بچگی خود را حفظ کند.
در لحظه زیستن، هنر است.
انسانی که در دم زندگی میکند هرگز پیر نمیشود.
به بلوغ می رسد اما پیر نمی شود . او واقعا رشد میکند، پیر شدن اصلا به معنای رشد نکردن نیست، پیرشدن همانا مرگ تدریجی است.
پیرشدن همان مبادرت به خودکشی است. انسانی که در لحظه زندگی میکند هیچوقت به آن صورتی که مردم پیر می شوند ، پیر نمیشود.
او هرگز دانشمند نمیشود، او همیشه بی گناه است، همیشه کنجکاو است، همیشه ذوق زده و پر از حیرت است.
هر لحظه برای او چیز تازه ای به همراه دارد. او آماده است تا ابعاد تازه ی زندگی را کشف کند. او همیشه دل به دریا می زند.
او یک کاشف است. او هیچوقت از زندگی بیزار نیست. او هرگز بی حوصله نیست.

گذشته و آینده را بر خود تحمیل نکنید.
دم غنیمت است. چرا باید آن را با فکر کردن درباره ی چیزهایی که ارزشمند نیستند به هدر دهید؟
بگذارید یکایک این لحظات لحظاتی سرشار از شادی باشند.

بگذارید آن شادی بزرگ بدل به نیایش، بدل به ذکر شود.
آن شادی بدل به ذکر خداوند شود.
یادآوری خداوند تنها تکرار الله، الله ، الله نیست ،
تنها تکرارآ رام، آرام ، آرام نیست. وقتی شما پر از شادی باشید خدا را در ژرف ترین هسته وجودی تان حاضر و ناظر می بینید.
نه اینکه آن را تنها با لب و زبان تکرار کنید. در آن حالت کل وجود شما، تمام یاخته های وجود شما، هر ذره از وجود شما الله را فریاد می زند و الله الله می گوید.
این دیگر چیزی نیست که بر زبان شما جاری شود بلکه در تمام وجود شما جاری است.
این یادآوری شفاهی و زبانی نیست،
این ذکر یک امر وجودی است. این یادآوری همیشه با شما هست و همیشه با شما می ماند و بدل به حس و حال درونی شما می شود
و شما در آن خوشی، در آن شادی زندگی می کنید

ehsan69
1392/05/09, 15:26
امشب بی دلیل به اندازه ی یک دنیا می خواهم که ببارم

می خواهم که باز ورق بزنم روزهای انسان بودنت را

بی رحم

چه بودی و چه شدی...؟؟

امشب بی دلیل فریادهای بی صدایی در گلوی من خاموش می شود

امشب بی دلیل باز یاد تو بودم

بی انصاف بس است دیگر

تصمیمت را بگیر که از یادم بری...

kavirdell59
1392/05/09, 16:35
من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. میتوانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هربهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم رابستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بیخبر از آن که خدا با من و در من بود.

می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا میخواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچکس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است..

باشرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با توپیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوانهایم زیر آوار بلا شکست.. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مراپذیرفت.
نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم

و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم خدا گفت:
هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم

گفتم:
خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدارا بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم. اوایل کار هر آنچه را لازم داشتم ازخدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون خوشحال نبودم. نمیشد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی خواستم درساختن کاخ آرزوهای زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم. با

خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست نکنم بالاخره او هم مراترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم. پشتم را به خداکردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم.

در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم. عده ای
که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند. اما عده ای دیگر که جزسنگهای طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند.
در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فروکردند. همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم. آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم.هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم.
من که ازهمه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود.گفتم: خدایا! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن

که برخیزم.خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی... از کسانی کمک خواستی که محتاج

تر از هر کسی به کمک بودند.گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه
هستم. اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش نخواهم کرد. خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگندهایم
را باور کرد.
نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم وبه زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم.گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود. آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر
نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی. چیزی نیست که تونیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم. بدان که من عشق مطلق، آرامش
مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم. اگر عشقم را بپذیری می شوی نور،
آرامش و بی نیاز از هر چیز..

خدایا ببخش گناهان ما رو

ehsan69
1392/05/09, 20:29
پنهان کردن اشک پشت لبخند خیلی سخته !!!

اینکه بغض داشته باشی

و این که خودت را در هجوم تنهایی سرپا نگه داری

و دائم به خودت بگی قوی باش

ولی می دونی که قوی نیستی

و دلت اونقدر گرفته و تو سینه سنگینی می کنه

که احساس خفگی بهت دست میده

اونجاست که میخواهی با تمام وجودت

فریاد بزنی فریاد...!!!

اما بغض راه فریاد تو بسته

و تو همچنان سکوت می کنی ،

سكوت

وسکوت

وسکوت

ehsan69
1392/05/10, 10:38
رکسی برای خودش خیابانی دارد ...

کوچه ای...

کافی شاپ...

.وشاید عطری...

که بعد ازسالها خاطراتش گلویش را چنگ می زند...

kavirdell59
1392/05/10, 12:00
خدایا ...
من آن نیستم که همه می پندارند.
تنها تو آگاهی و من که به راستی درون من چیست . خدایا تو مرا نزد همگان خوب و شایسته جلوه دادی و من بهتر از هر کس می دانم که شایسته آن نامهای نیکو نبودم ...
اما با دریای لطف تو چه می توان کرد ؟
پروردگارم ... چگونه می توانم در برابر عظمت تو فریاد برارم و تقاضای ذلت کنم ..
و به همگان بگویم که من آن نیستم که مرا می خوانید ... اما آنگاه که تو مرا اینگونه می خواهی ناچیز ترین سپاسم در برابر تو سکوت من است ...شکر ...

ehsan69
1392/05/10, 15:22
تا کی بود بهانه و تا کی بود عتاب

این عشق نیست جانا جنگ است و کارزار

(فرخی سیستانی)

kavirdell59
1392/05/10, 19:04
فرستنده: بنده عاصی

گیرنده :خدای مهربان

موضوع: اقرار نامه

سلام خدای مهربان

دوست دارم بعد از اینکه این نامه رو خوندی و ترتیب اثر دادی دیگه تو این دنیا نباشم
از لحظه لحظه های زندگیم بخوام بگم که در تمام لحظات حضور تو رو درک می کردم از زمانی که کمی خود رو شناختم تو رو کنارم حس کردم کمک تو رو لطف و احسان تو رو دیدم، خدا جون یادته وقتی خواستم بار اول برم مدرسه همه که رفتن تو موندی
از اون موقع احساس یقینی من این بود که منو اداره می کنی
هر جا کم میاوردم تو آرومم می کردی
این کنار من بودن تا الان بوده و هر روز بیشتر شده
کار ، زندگی، درس و همه رو بهم دادی
اما من هرچه تو بیشتر لطف میکردی بدتر جدا می شدم که هیچی خدا روم نمیشه اما رومو برگشتاندم
عجیب بود برای من کاش یه بار تشرم میزدی
کاش منو میزدی یا اصلا با هم قهر می کردی تا اینطوری پررو نمی شدم
اما قهر نکردی که هیچی باهام خوبتر می شدی
بزار راحت بگم نمک خوردم نمکدون شکستم
خدا می خوام بهت بگم خیلی خیلی مهربون هستی اما من قدر ندونستم
الانم فقط یه چیز می خوام منو ببخش و ببر
دیگه ترسیدم هرچه جلوتر میریم بدتر میشم که بهتر نمیشم پس منو ببر
و اگر نمی خوای اینکار رو بکنی یه جوری به من نگاه کن که هیچ وقت نتونم به جز تو رو ببینم
خدا یه تقاضا دارم می دونم خیلی گستاخیه اما من بنده توهم به تو نگم به کی بگم بعدش برای تو کاری نداره که منو اول یه طوری اصلاح کنی که این تقاضا انجام بشه
خدا بازم میگم می دونم جای این حرف نیست اما میگم میرم
خدا دست منو بزار تو دست امام زمان

ehsan69
1392/05/10, 22:55
خدایا...

بابت آن روز

که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ...!!!

من عصبانی بودم

برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد



و مــــــــــن پا فشاری می کردم...

kavirdell59
1392/05/11, 16:27
خدايا،
ما را در خانه‏اى ساكن نموده‏اى كه گودالهاى فريبش را براى ما آماده ساخته،و در شبكه‏هاى خيانتش به دستهاى مرگ آويخته،
از دامهاى فريبش به تو پناه مى‏آوريم،و چنگ مى‏زنيم از مغرور شدن به زيورهاى آراسته‏اش به عنايت تو،كه اين دنيا خواهندگانش را هلاك مى‏سازد،و واردينش را نابود مى‏كند،
آكنده به آفتهاست،انباشته از نكبتهاست،
خدايا ما را به دنيا بى‏رغبت كن،و به توفيق و عصمتت ما را از آن سلامت بدار و جامه‏هاى مخالفت را از هستيمان بركن،و با حسن‏ كفايتت امرو ما را سرپرستى فرما،
و فزونى سهم ما را از رحمت گسترده‏ات كامل گردان
،و از چشمه‏سار مواهبت عطاى ما را نيكو گردان،و در سرزمين دلهاى ما درختان محبتت را بكار،و انوار معرفتت را بر ما كامل كن،و شيرينى گذشت‏ و لذّت آمرزشت را به ما بچشان،
و ديدگان ما را در جهان ديگر به ديدارت روشن فرما،و محبّت دنيا را از دل ما بيرون كن،آنگونه كه درباره نيكوكاران برگزيده‏ات و خاصان نيكوكردارت انجام دادى،
به حق مهربانى‏ات اى‏ مهربان‏ترين مهربانان و اى گرامى‏ترين گراميان

کوثر
1392/05/11, 18:00
بوي عطر ياس دارد جمعه ها
وعده ديدار دارد جمعه ها
جمعه ها برعاشقان آيينه است
وعده گاه عاشقان آدينه است
جمعه ها دل ياد دلبر مي كند
نغمه يابن الحسن سر ميكند

ehsan69
1392/05/11, 18:02
جان به فدای عاشقان، خوش هوسی است عاشقی
عشق، پرست، ای پسر! باد هواست مابقی

از می عشق سرخوشم، آتش عشق مفرشم
پای بنه در آتشم، چند از این منافقی

از سوی چرخ تا زمین، سلسلهای است آتشین
سلسله را بگیر اگر در ره خود محقّقی

عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود
سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی

عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر
رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی

راه تو چون فنا بود، خصم تو را کجا بود
طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی

جان مرا تو بنده کن، عیش مرا تو زنده کن
مست کن و بیافرین، بازنمای خالقی

یک نفسی خموش کن، در خمشی خروش کن
وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی

بیدل و جان سخنوری شیوه گاو سامری
راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی


مولانا

kavirdell59
1392/05/12, 13:20
در ذهنم گذشت چه بسیار نوابغی که در دریا غرق شدند،
در جاده ها تصادف کردند و یا دچار فساد و اعتیاد و زیاده خواهی و وطن فروشی و.... شدند.

مگر نه اینکه هر کسی را به حکمت الهی زمانی مقرر در دنیاست،
پس چه زیباست در این قحطی شهادت چنین بلند پریدن!!

عجیب است ،عیار شهادت همیشه بالا بوده است.باید زائر امام رضا (ع) در ظهر عاشورا باشی، یا محرم کعبه و فریاد کننده ی (یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا....) یا هشت سال در جبهه گوش به فرمان نائب امام زمانت و آماده ی قطع عضو،قطع نخاع، شیمیایی و یا میکروبی شدن تا رسیدن به خلوص در خور شهادت و ...

خلاصه باید چیزی باشی در خور هدف وگرنه در غدیر زندگی ات، اگر چه حرف از عید و جشن و بیعت است ،جفا خواهی کرد.

پس بکـوش چنان ارزشمند گردی که در میان تمام بیعت شکنان عالم،...

با امـــــــــــــــامت عاشقانه بمانی و وفــــــا کنی.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر

ehsan69
1392/05/12, 13:58
آنكه آدم هست و عاشق نیست، كیست؟

زندگی بی عشق٬
اگر باشد!
همان جان كندن است...
دم به دم جان كندن ای دل٬
كار دشواریست، نیست؟




قیصر امین پور

kavirdell59
1392/05/12, 19:14
خدايا!
تو را در محبوبترين چيزها نزدت كه يگانه‏پرستى است اطاعت نمودم،و تو را در مبغوض‏ترين چيزها كه كفر است نافرمانى نكردم،پس آنچه از گناهان بين اين دو است بر من بيامرز،
اى آن‏كه گرزيگاهم تنها به جانب اوست، از آنچه از آن به سويت پناه آوردم مرا ايمنى بخش،خدايا!بيامرز از نافرمانيهاى بسيارم را در پيشگاهت،و طاعت اندكم را در آستانت بپذير،
اى تنها توشه‏ام از ميان توشه‏ها،و اى اميد و آرامش،و پناه و تكيه‏گاهم،و اى يگانه و يكتا، اى كه گفتى«بگو او خداى يكتاست،خداى بى‏نياز است،نه زاده و نه زاييده شده،و برايش همتايى نبوده است»
از تو درخواست‏ مى‏كنم
به حق آنان‏كه از ميان آفريده‏هايت انتخاب نمودى،و هيچكس را از ميان آفريدگانت همانند آنان قرار ندادى،بر محمّد و خاندانش درود فرست،و با من چنان كن كه سزاوار آنى،
خدايا!
از تو درخواست مى‏كنم به حق يگانگى بزرگ‏تر الهى،و مقام تابنده محمّدى،و جايگاه برتر علوى،و به تمام آنچه به آن بر بندگانت حجّت نهادى،و به حق‏ آن نامى كه از آفريدگان خود پنهان داشتى،
كه از تو جز براى تو اظهار نگردد،بر محمّد و خاندانش درود فرست و براى من در كارم گشايش و راه نجاتى قرار ده،و از جهاتى كه گمان مى‏برم و يا گمان نمى‏برم مرا روزى ده‏ همانا تو هركه را بخواهى بى‏حساب روزى مى‏دهی.

ehsan69
1392/05/12, 19:31
اشتياقى كـــه به ديـــــدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاك من گِل شود و گُل شكفد از گِل من
تــا ابد مهــــــر تو بیرون نرود از دل من

کوثر
1392/05/13, 01:20
تنها صدایی که میماند تا ابد .. تنها یاوری که همیشه یاور است ..
تنها دوستی که هیچگاه بی وفا نمیشود .. تنها همدم تنهایی ما چه کسی غیر از خداست.
اوست که همیشه و در همه حال مراقب ماست و میتواند به خواسته های ما جامه عمل بپوشاند ... به شرط تلاش ما.

ehsan69
1392/05/13, 02:31
دنيا همه هيچ و كــار دنيا همه هيچ
اى هيـــچ بـــــراى هيــــچ بـــــر هيـــچ مپيــــچ

دانى كه از آدمى چه ماند پسِ مرگ
عشق است و محبت است و باقى همه هيچ

kavirdell59
1392/05/13, 11:26
خدایا
دوست دارم چون ،
هروقتی که قلبم زیرگناهام له شده بود،اومدم طرفت تو باآغوش گرمت به استقبال من اومدی

دوست دارم
چون،هروقی که توبه شکستم لبخند زدی وگفتی:عیبی نداره عزیزم بیامن هواتودارم

دوست دارم
چون،هروقتی که توسخت ترین لحظاتم بودم وصدات زدم کمکم کردی ؛بدون توجه به اینهمه خطاواشتباهی که من مرتکب شدم

دوست دارم
چون،وقتی که توبه وگریه کردم گفتی:عزیزمن،ینده ی من،همون لحظه که پشیمون شدی بخشیدم

خدایا
وقتی خطایی میکنم ازت خجالت میکشم معذرت خواهی کنم؛میدونم توهم منودوس داری،خدایاوقتی گناه میکنم به حساب پر رویی نذارمن دوست دارم ازته دلم میگم

دلم هواتوکرده،خودت گفتی وقتی دلت به من تنگ شدبدون حتمامنم دلم واست تنگ شده

اگه گاهی وقتانمازم یادم میره،به حساب این نذار که دوست ندارم

تونمازم که به سجده میرسم افتخارمیکنم که به توسجده میکنم ودرمقابل توسر تعظیم فرودمیارم

یه جایی یه جمله بهم چسبید نوشته بود ممنونم که هستی،،،

خدایا دوست دارم چون توخدای منی

دوستت دارم چون واقعادوستم داری...

کوثر
1392/05/13, 12:12
گاهی خدا انقدرصدای تورودوست داره که سکوت میکنه تاتوبارها بگی خدای من

ehsan69
1392/05/13, 13:18
عمريست غم و درد نشانم داده
در آتش سينه اش امانم داده

رنجور ترين درخت باغش هستم
هـــر بــــار مرا ديده تكانم داده

kavirdell59
1392/05/13, 15:22
مواظب قدم هایمان باشیم
نمی دانم تو آن روز کجا بودی؟سر کلاس؟سر کار؟سر زمین کشاورزی؟جبهه؟یه ویلای امن دور از شهر؟
نمی دانم
اما می دانم که خودم کودکی بیش نبودم! روزگاری جنگی در گرفت .
من و تو شاید آن روز به قدری کوچک بودیم که حتی نمی دانستیم جنگ یعنی چه!
و اگر هم کشته می شدیم حتی نمی دانستیم به چه جرمی!
روزگاری جنگی در گرفت و عده ای بهای آزادی من و تو را پرداختند و امروزه ؛من وشما ای عزیزانم:
مواظب قدمهایمان باشیم!
پا گذاشتن روی این خون ها آسان نیست...

ehsan69
1392/05/13, 20:37
من مرگ نور را
باور نمی کنم
و مرگ عشقهای قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که می شکفت
در قلبهای ملتهب ما
مانند
ذره ذره مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پرشکسته
تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با چه شور و شوق
تصویر جاودانه آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق

kavirdell59
1392/05/14, 17:28
عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك

عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك

من از اهالی دیار عشقم من از قبیله و تبار عشقم

هنوزم از دم امام امت هلاك عشق و بی قرار عشقم

عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك

عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك

منم كه جا موندم از شهادت به حق قرآن و حق عترت

امید من اینه كه با ولایت چه رونقی شده به كار عشقم

عشق یعنی یه جوون یه جوون بی نام و نشون

عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون

عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك

عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك

به یاد صوت اذان اكبر به یاد ظهر و نماز دلبر

به یاد تسلیم امر داور غلام پروردگار عشقم

عشق یعنی یه پدر كه شب ها بیداره تا سحر

عشق یعنی یه خبر خبر یه مفقود الاثر

عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك

عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك

گرفته دل هوای كربلا رو بیا ببین به روی نی سرا رو

آتیش گرفت دامن خیمه ها رو منم اسیر یادگار عشقم

عشق یعنی یه پیام تا بقیة الله و قیام

عشق یعنی یه كلام پا به پای فرزند امام

عشق یعنی یه پلاك كه زده بیرون از دل خاك

عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاك

ehsan69
1392/05/14, 20:48
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن

نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست

بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...

kavirdell59
1392/05/15, 13:05
به نام خداى بخشنده مهربان

ستایش مخصوص توست اى خداوند بخشش و بزرگى و مقام بلند بزرگوارى تو را سزد كه به هر كه خواهى عطا كنى و از هر كه خواهى منع كنى.
اى خداى آفریننده من و نگهبان و پناه من من در هر حال سختى و آسودگى بسوى تو مى ‏نالم

اى خدا اگر چه گناه من بزرگ و بسیار است باز عفو و بخشش تو از گناه من بزرگتر و وسیعتر است .
اى خدا اگر من خواهش هاى نفس خود را پیروى كردم اكنون چرا در مرغزار پشیمانى مى ‏كنم .

اى خدا تو حال زار مرا مى ‏بینى و از فقر و پریشانیم آگاهى و تو مناجات و راز و نیاز پنهانم را مى ‏شنوى .
اى خدا امید مرا قطع مكن و به نومیدى تاریك مگردان دلم را كه چشم امیدم همه بر عطاى بى انتهاى توست .

اى خدا تو اگر مرا نومید كنى یا از درگاهت برانى دیگر كیست كه به وى امیدوار باشم و كه را نزد تو شفیع آرم .
اى خدا مرا از قهر و عذابت در پناه خود گیر كه من بنده اسیر و ذلیل توام و ترسان و خاضع به درگاه تو .

اى خدا به من حجتى بیاموز كه مرا مایه انس و آرامى گردد در آن ساعت سخت كه قبر منزل و خوابگاه من خواهد بود .

اى خدا اگر مرا هزار سال عذاب كنى باز رشته امیدم از رحمتت قطع نخواهد گشت .
اى خدا شیرینى و لذت عفوت را روزى به من بچشان كه مال و فرزندان را در آن روز سودى نخواهد بود .

اى خدا اگر توبه كردم رعایت حال من نكنى كارم ضایع است و اگر از لطف رعایت كنى تباه نخواهم گشت .
اى خدا اگر تو از غیر مردم نیكوكار عفو و بخشش نفرمایى پس آنان كه به هواى نفس زشتكارند كه آنها را خواهد بخشید .

اى خدا اگر من در راه تقوى كوتاهى كردم اینك از پى عفو و بخشش بى ‏حساب تو مى‏ آیم .
اى خدا اگر من از جهل و نادانى خطاها كرده ‏ام امیدم به كرم و رحمتت بسیار بوده تا آنجا كه گویند چقدر بى ‏باك است .

اى خدا گناهان من از كوههاى بلند افزون‏تر و بالاتر است و عفو و بخشش تو از گناه من بسى بزرگتر و بلندتر است .
اى خدا یاد لطف و احسان تو سوز دل و پریشانیم را آرام مى‏ بخشد و یاد خطاها و گناهان دیده ‏ام گریان مى‏ سازد .

اى خدا از خطایم درگذر و گناهانم را محو كن زیرا من به گناه خود مقر و از آن ترسان و به درگاه تو نالانم .
اى خدا تو از جانب خود مرا نشاط و آرامش خاطر عطا كن كه من جز درهاى فضل و كرمت را نمى ‏كوبم .

اى خدا اگر تو مرا از درگاه كرمت برانى یا خوار گردانى پس چه چاره اندیشى و چكار توانم كرد .
اى خدا آنكه مشتاق توست شب همه را بیدار است و به مناجات و دعا مشغول اما غافلان تا به صبح در خوابند .

اى خدا این مخلوق ضعیف بین خواب و بیدارى است و بسیر به درگاهت ناله و تضرع مى ‏كنند .
و همه به احسانت چشم دارند و به رحمت بى ‏پایان تو امیدوارند و به بهشت ابدت طمع بسته ‏اند .

اى خدا امیدواریم به لطف تو مرا نوید سلامت مى‏دهد ولى قبایح اعمال مرا به سرزنش و رسوایى مى كشد .
اى خدا اگر مرا ببخشى عفو تو نجات بخش من است وگرنه من به گناه مهلك هلاك خواهم شد
.
اى خدا به حق پیغمبر محمد (ص) و به حرمت بندگان پاكت كه نزد تو خاضع و خاشعند .
اى خدا به حق مصطفى (ص) و على (ع) و احترام نیكان كه همه به درگاهت متواضعند .

اى خدا مرا بر دین پیغمبرت احمد (ص) محشور گردان در حالى كه به درگاهت با ناله و انابه و تقوى و تواضع آیم .
اى خداى من و اى سید و مولاى من مرا محروم مگردان از شفاعت كبراى پیغمبرت كه شفاعت او پذیرفته است .

و درود فرست بر او و آلش مادامى كه نیكان و موحدان دعا و مناجات كنند و به درگاهت راكع باشند.

ehsan69
1392/05/15, 14:07
در جوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

kavirdell59
1392/05/15, 18:11
هو المحبوب
الهی، ای بر پا از اراده ات آسمانها، ای گسترده اننده زمینها، ای خرم كننده بستانها ای نقاش گلشنها، ای كامل كننده نقصانها.

الهی، ای آشكار كننده پنهانها، ای آرایشگر گلستانها، ای بوجود آورنده رنگها ای چهره نگار صورتها.
الهی، ای بیرون كننده منكران از میدانها ، ای بخشنده جانها.

الهی، ای درمان كننده دردها، ای شوینده گناه از دیوانها ای علاج نسیانها، ای حاكم آشكار و نهانها ، ای نازل كنننده واقعیتها.

الهی، ای حركت دهنده بادها، ای ریزنده بارانها، ای وجودم برای تو.

الهی، ای به هر دردی دوا، ای یادت شفا، ای بقلبم ضیا ای اجابت كننده دعا، ای هستی را از تو صفا، ای مرا تكیه گاه و امید ورجا.

الهی، ای بهرهستی فرمانروا، ای بدرگاهت سرذلت پارسا، ای منبع جود و عطا ای نوای بینوا ، ای نگهدارنده ارض و سما.
الهی ، ای برطرف كننده رنج و عنا، ای حبیب قلب بی ریا ای بخشنده گناه و خطا، ای وزنده بادصبا.

الهی، ای فرستنده انبیا ای گنج اولیا، ای عشقت كیمیا.

الهی، ای زهر عیب و نقصی جدا، ای رحم كنننده بر پیرو برنا ای شرمنده را از خون مكن جدا، بمن رحمت و لطف آر به روز جزا.

الهی، شب تاریك باطنم را به اشراق جمالت منور فرما، برای قلبم روزی معنوی مقرر فرما، از خشنودیت خبر فرما، وجودم را برای همگان با اثر فرما.

الهی، حیاتم را پر ثمر فرما بر این افتاده نظر فرما،احوالم خوشتر فرما.

الهی، عبادتم را بهتر فرما نیتم را برتر فرما، دلم را چون قمر منور فرما، این بنده ات را منبع خیر و بی شر فرما، چراغ وجودم در انبور عرفان و كرامت روشن فرما ، فراقم را به وصال مبدل فرما.

الهی، به این گدای درگاهت از خزانه رحمتت صدقه ای مرحمت فرما ای مبدا ، ای رحمت بی انتها، ای حقیقت بقا، ای همه موجودات عظمت در فنا.

الهی، با یاد تو شادم و بدون یاد تو هیچ و پوچی ندارم با تو همه کس هستم و بی تو هیچ کس.

یا الله

simorgh72
1392/05/15, 19:40
كـنــــارِ تـ ــ ــو בر بـــــآرآלּ قــבم مـے زنم...

چَـتــــ☂ــــر براےٍ چـﮧ؟؟؟

خيـــآل کـﮧ خيـــس نمےشوב...!!!

ehsan69
1392/05/15, 20:06
شب سردی ست و هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من دلبر بارانی من۰۰۰۰۰

ehsan69
1392/05/15, 23:25
مــا فــکـــر مــیـکـنـیـم بـدتـــریــن درد از

دســـت دادن کــســیــه کـه دوســتــش داریـم !

امــا حـقـیـقــت ایـن کـــه :

از دســت دادن خـــودمــون و از یــاد بــردن ایـنـکـه کــی هستیـم

و چــقــدر ارزش داریــم

گــاهی وقــتــها خـیلـــی دردنـــاک تـــره !

کوثر
1392/05/16, 11:45
هر اتفاقی که می افتد،چه کوچک چه بزرگ،وسیله ای است
برای آنکه خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست

ehsan69
1392/05/16, 12:19
اگر آمدى

به دلت بد نيار

شهر همان شهر است

كوچه همان كوچه خانه همان

... تنها من،

كمى مرده ام

kavirdell59
1392/05/16, 13:03
دلم خیلی گرفته می خوام باهات درد و دل کنم٬ می خوام حرفامو بهت بگم.مهربونم ٬ نمی دونم راهی رو که میرم درسته یا نه؟... نمی دونم کارهایی رو که میکنم و نمی کنم

درسته یا نه؟... نمی دونم تا حالا اون کارهایی که تو می خواستی انجام دادم یا ؛نه؟....نمی دونم .....ولی خودت می دونی چقدر برام عزیزی٬ چقدر دوست دارم
همیشه و همه جا از تو کمک خواستم٬ منو ببخش به خاطر اون وقتایی که از غیر تو
کمک خواستم ٬منو ببخش ...

خدایا خیلی سعی می کنم اون راهی رو برم که تو گفتی ٬ اون کاری رو کنم که تو ؛گفتی ٬ از اون کسایی کمک بگیرم که تو قبولشون داری؛ولی این دنیا و آدماش خیلی گمراهم می کنن٬
نمی دونم چرا نمی خوان من بهت
برسم٬شاید برا اون قسمیه که وقتی بر جدم آدم سجده نکرد خورده.

خدای خوبم ٬ نمی خوام باهاش دوست باشم٬ نمی خوام راهشو برم ولی اون با ؛زنجیری که دور گردنم انداخته رهام نمی کنه...کمکم کن تا راهشو نرم٬ کمکم کن تا بتونم زنجیرو پاره کنم و عاشقانه بیام پیشت.
خدایا وقتی منو دعوت نکردی بیام خونت خیلی دلم شکست٬خیلی گریه کردم ٬

خیلی ....
آخه مگه خودت نگفتی عاشق بنده هایی٬ بنده هرچی بخواد بهش میدی؛مگه نگفتی وقتی بندم باهام حرف بزنه طوری به حرفاش گوش میدم که انگاری ؛همین یه بنده رو دارم...

من که فقط از تو یگانه خدام خواستم چرا نشد؟؟؟..

kavirdell59
1392/05/18, 13:34
گفتگو با خدا

خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو كنی؟ من در پاسخ گفتم : اگر وقت دارید

خدا خندید : وقت من بی نهایت است در ذهنت چیست كه می خواهی از من بپرسی؟...

پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد : كودكیشان
اینكه آنها از كودكی شان خسته می شوند عجله دارند كه بزرگ شوند بعد دوباره پس از مدتها آرزو می كنند كه كودك باشند
اینكه آنها سلامتی خود را ا ز دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست بیاورند

اینكه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می كنند و بنابراین نه در حال زندگی می كنند و نه در آینده

اینكه آنها به گونه ای زندگی می كنند كه گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند كه گویی هرگز زندگی نكرده اند

دست های خدا دستانم را گرفت برای مدتی سكوت كردیم

و من دوباره پرسیدم : به عنوان یك پدر می خواهی كدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

او گفت : بیاموزند كه آنها نمی توانند كسی را وادار كنند كه عاشقشان باشد

همه كاری كه می توانند بكنند اینست كه اجازه دهند كه خودشان دوست داشته باشند

بیاموزند كه درست نیست كه خودشان را با دیگران مقایسه كنند

بیاموزند كه فقط چند ثانیه طول می كشد تا زخم های عمیقی در قلب
آنان كه دوستشان داریم ایجاد كنیم اما سالها طول می كشد تا این زخمها را التیام بخشیم

بیاموزند كه ثروتمند كسی نیست كه بیشترین ها را دارد كسی است كه به كمترین ها نیاز دارد

بیاموزند كه انسانهایی هستند كه آنها را دوست دارند فقط نمی دانند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند

بیاموزند كه دو نفر می توانند با هم به یك نقطه نگاه كنند اما آن را متفاوت ببینند

بیاموزند كه كافی نیست كه فقط آنها دیگران را ببخشند بلكه آنها باید خود را نیز ببخشند

من با خضوع گفتم : از شما به خاطر این گفتگو متشكرم آیا چیز دیگری هست كه دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت

فقط اینكه بدانند من اینجا هستم همیشه

ehsan69
1392/05/18, 16:27
دفتر عشق:

بـعضـی آدم هـا را نـمی‌شـود داشـت
فقـط مـی‌شـود یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت
بـعضـی آدم هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آن‌هـا
اصـلا بـه آخـرش فکـر نـمـی‌کنـی .. .
آنهـا بـرای ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق
یـک جـور خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ..
ایـن آدم‌هـا حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد

kavirdell59
1392/05/18, 17:44
خدایا:
یار دبستانی من کجاست؟ کو معلمانم ؟

چرا کسی نیست به خاطر نمره جمله نویسی چوب کف دستم بزند؟
من راضیم ! برای نمره صفر، در تعلیمات اجتماعی تا که بفهمم آقای هاشمی آخر به نیشابور رسید یا نه...

برای رفوزه شدن برای تو کوزه رفتن!

من راضیم به حفظ کردن جدول ضرب... برای زیر زنگ ایستادن!

می خواهم زبان پارسی را پاس بدارم.. چرا که دلم تصمیم کبری گرفته!کجا رفتین خاطرات بچگی؟

راستی معلمم! تو بگو...
هنوزم در شیشه مربا را زیر آب گرم بگیریم باز می شود؟
نکنه هیچ چیز مثل سابق نباشد؟

خدایا مرا به مدرسه ام برگردان!!!

ehsan69
1392/05/18, 21:32
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

kavirdell59
1392/05/19, 19:07
معلم براي سفيد بودن برگ نقاشي ام تنبيهم كرد و همه به من خنديدند...

معلم خودش هم نفهميد من "خدايي" رو كشيده بودم كه خودش ميگفت:

ديدني نيست...

kavirdell59
1392/05/20, 13:20
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.

مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: "دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است".

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: "ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم."



یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم! ..

kavirdell59
1392/05/21, 18:00
"اَ لَا یَا اَیُّهاالمَامُولُ فِی کُلِّ حَاجَتٍ الَیکَ شَکَوتُ الصُّرفَا سَمع شِکَایَتِی "

هر حاجت ونیازی داشته باشم امید ودلبستگیم فقط به تو است و اگر ضرر وزیان وناراحتی به من برسد

به تو پناهنده می شوم و شکایت دردم را به تو می گویم وچاره ی انرا فقط از تو می جویم می خواهم به

شکوه های دلم توجه کنی.

خدایا خیلی دوستت دارم.خواهش می کنم همیشه یاورم باش

ehsan69
1392/05/21, 19:03
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران ها را تماشا کند .
و اگر اصرار کرد ،
بگویید برای دیدن طوفان‌ها
رفته است !
و اگر باز هم سماجت کرد ،
بگویید
رفته است تا دیگر بازنگردد ...

بیژن جلالی

maryam.soheyli
1392/05/21, 19:07
خداوندا نمی دانم

در این دنیای وانفسا
كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا. در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا. دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
كه دیگر نا امیدم من و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد. چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم و نتوانم به كس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
كللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده خدایا یا بتركان این غم دل را
و یا در هم شكن این سد راهم را
كه دیگر خسته از خویشم
كه دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می كنم نجوای پنهانی
كه شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست...

ehsan69
1392/05/21, 19:09
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن


بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن


موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن


من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن


بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن


امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

maryam.soheyli
1392/05/21, 19:17
خداونــــــــــدا...

مــــــــــــبادا گــم کنــــم راه قشـــــــنگ آرزوها را

مـــــــــــــــبادا گم کنــــم اهــــــــداف زیـــــــــبا را

مـــــــــــــــــبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت

دلم بیـــــن امـــــــــید و نا امیـــدی میزنــــــــد پرســـــــــه،

میکــــــــــند فریاد،

میشـــــــــــود خســــــــــتــــــــه

مـــــــــــــرا تـــــــــــــنها تو نــــــــــــگذاری،خداونـ ـــــــــدا...

ehsan69
1392/05/21, 19:47
برخیز و مخور غم جهان گذران،
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی،
نوبت بتو خود نیامدی از دگران.

از:خیام

فاطمه58
1392/05/21, 20:01
گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد

و نـــــــــــه خنــــــــده

نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد

و نـــــــه سکــــــــوت

آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس

رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی

خدایــــــا

تنهـــــا تــــو را دارم ...

تنهـــــــایم مگـــــــذار...

Tavarish
1392/05/21, 21:27
http://www.idealdentistry.com/wp-content/uploads/2009/07/untitled.bmp
لبخند ِ تو

معجزه ی شیرینی است

كه رؤیای بهشت را

در دل ِ آدم

زنده می كند...

kavirdell59
1392/05/22, 00:17
با سلام محضر مبارک دوستان عزیزم؛
داداشهای خوبم؛آقا احسان؛ آقا قدیر.
خواهرهای مهربانم؛مریم خانم؛فاطمه خانم؛
نوشته های زیبا و دل نشینی در اینجا نوشتین؛زنده باشین انشالله
سپاسگزارم از لطف و بزرگواریتان.

ehsan69
1392/05/22, 03:01
مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" می خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

kavirdell59
1392/05/22, 11:12
آرامش واقعی آن نیست که در مکانی بی سرو صدا و بی مشکل یافت می شود

بلکه آن احساسی است که در میان شرایط سخت و پر از مشکل باعث آرام ماندنمان می شود


الا بذكر الله تطمئن القلوب

ehsan69
1392/05/22, 17:20
منشين در پس اين بغض گران
مدران جمه خود را مدران
مكن اي خسته در اين بغض درنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ

kavirdell59
1392/05/24, 18:07
آموختم که خدا عشق است و عشق تنها خداست...

آموختم که وقتی نا امید می شوم خدا با تمام بزرگیش عاشقانه انتظار می کشد تادوباره به رحمتش امیدوار شوم ...

آموختم اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترینش را درنظر گرفته ...

آموختم زندگی سخت است ولی من از ا و سخت ترم ...

kavirdell59
1392/05/25, 16:44
ما نيرو خواستیم ، خداوند مشکلاتی سر راهمان قرار داد تا قوی شویم

سعادت و ترقی خواستیم ، خداوند قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنیم

شهامت خواستیم ، خداوند موانعی بر سر راهمان قرار داد تا آنها را از ميان برداریم

انگيزه خواستیم ، خداوند کسانی را به ما نشان داد که نيازمند کمک بودند

محبت خواستیم و خداوند فرصت داد تا به ديگران محبت کنیم

مابه آنچه می خواستیم نرسيدیم ... اما انچه نياز داشتیم به ما داده شد

نترس با مشکلات مبارزه کن و بدان که مي توانی بر آنها غلبه کنی....

ehsan69
1392/05/25, 18:34
پیشینیان با ما

در کار این دنیا چه گفتند؟

گفتند:باید سوخت

گفتند:باید ساخت

گفتیم :باید سوخت

اما نه با دنیا

که دنیا را

گفتیم:باید ساخت

اما نه با دنیا

که دنیا را!

قیصر امین پور

kavirdell59
1392/05/25, 19:59
هیچ گاه از خداوند نخواهیم چشم حسودها کور بشه !

از خداوند خالصانه ! بخواهیم :

دو تا چــــشم اضافه هم به حسودها بده تا بیشتر ببـــــینند و بــسوزند!

kavirdell59
1392/05/26, 12:06
اي مالک ، اگر شب هنگام کسي را درحال گناه ديدي ، فردا به چشم گناهکار در او نگاه مکن

شايد سحر توبه کرده باشد !

امام علي (ع)

ehsan69
1392/05/26, 15:10
رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی "یار باقی کار باقی"
آمدی و رفتی اما با که گویم این حکایت
غمگسارا همچنان غم باقی و غمخوار باقی
کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی
شب چو شمعم خنده میید به خود کز آتش دل
آبم و از من همین پیراهن زر تار باقی
"گلشن آزادی من چون نباشد در هوایت
مرغ مسکین قفس را ناله‌های زار باقی
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی
می‌طپد دلها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه‌ی احرار باقی
شهریارا ما از این سودا نمانیم و بماند
قصه‌ی ما بر سر هر کوچه و بازار باقی

شهریار

kavirdell59
1392/05/27, 16:00
تویی زیباتر از خورشید زیبایم ، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟!
که میترساندت از من ؟!

این منم پروردگار مهربانت ؛ خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی ،به پیش آور دو دست خالی خودرا

با زبان بسته ات کاری ندارم ، لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام ؛ آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کسی دیگر نمیفهمد

به نجوایی صدایم کن ، بدان اغوش من باز است

ehsan69
1392/05/27, 22:14
در روزگاری زندگی میکنیم کـه:

هَرزگی "مـُـــــد" اســت !

بی آبرویــی "کلاس" اســـت !

مَســـــتی و دود "تَفـــریــح" اســـت !

رابطه با نامحرم "روشــن فکــری" اســت !

گــُـرگ بــودن رَمـــز "مُوفقیت" اســـت !

بی فرهنگی "فرهنگ" است !

پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه "رشد ونبوغ" است !

خدانوشت: خدایا ، خدای من، محبوب من، خسته ام از این دنیا و ادماش... تو بگو چیکار کنم ...

می دونی شاید علت بیشترکه این همه تنها رو زمینته، همین باشه که خیلیا تن به این رشد و نبوغ و فرهنگ و موفقیت و روشن فکری و مد و تفریح و کلاس که بوی هرزگی میده، نمیدن ... پس خدایا کمکشون کن

kavirdell59
1392/05/28, 17:57
گفت من شخصی را می شناسم که هرشب قبل از خواب به خدا میگوید :

خدایا ؛
تمام کسانی که در حق من ظلم کردند را حلال میکنم ؛ نکند فردای قیامت کسی به خاطر من حساب پس دهد ...

آری دوستان خدا ؛ همان هایی هستن که کار خدایی میکنند .

ehsan69
1392/05/28, 19:56
دست بر دلم نگذار . . .

میسوزی . . .

داغ خیلی چیزها بر دلم مانده . . .

ehsan69
1392/05/28, 22:10
یه دوست خوب ایمانتو ازت نمی گیره ! ما آدما معمولا ایمان قوی نداریم . پس دنبال یه دوست باشیم که همینو هم ازمون نگیره !

kavirdell59
1392/05/29, 12:35
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت.


مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت


و به خدا گفت:


گاهی یادم میرود که هستی


کاش بیشتر نسیم می وزید...

ehsan69
1392/05/29, 14:56
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ... سهراب سپهری

امیرمهدی
1392/05/29, 16:38
..........
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQcbp6gjzbHsi39EU_tkYLEomVv3KtaV 5sPMinh2gHPohD48J1i

...........

kavirdell59
1392/05/29, 19:26
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند

و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند.

تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است

پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریای دور و برمان.

ehsan69
1392/05/30, 00:28
سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست

ehsan69
1392/05/30, 07:23
عاقبت دستم به دامانت رسید


روح من خود را در آغوش تو دید



عاقبت صبرم جوابی خوش گرفت

این سر شوریده ام آری به سامانش رسید



شادی و رقص و طرب شد کار من

مرحبا جانم به جانانش رسید



روزگارم خوش شد و مهرش دلم را کرده پر

مهر افزون گشته و صوفی به قارونش رسید



ساز و سورنا سر دهید ای مطربان غوغا کنید

این دل پوسیده ام آری به دلدارش رسید

kavirdell59
1392/05/30, 12:27
بگذار هیچ نقشی از تو بر زمین نماند.

بال هایت را باز کن به سوی معبود حقیقی پرواز کن،

از او بخواه گاهی مواقع اختیار را از دست تو گرفته و به جایت

تصمیم بگیرد،

وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید،

قطرات اشک در چشمان زیبایت حلقه زد ،آن هنگام که در

گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین،دلت شکست و صدایت لرزید،

بدان که گوشی را برداشته است و بشارت می دهد

بنده به من بگو چه می خواهی تا دعایت را اجابت نمایم.

بدان که اگر به صلاح تو باشد همه چیز به تو عنایت می کند.

kavirdell59
1392/05/31, 16:42
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !

سجاد 66
1392/05/31, 18:12
خداوندا آنچنان مرادراقیانوس عشقت غرق فرما که دیگر اثری من نماند واگر کسانی مرا دراعماق این اقیانوس بی کرانت یافتند برروی جسم بی جانم نام باعظمتت حک شده باشد gol

آمین یارب العالمین

kavirdell59
1392/05/31, 18:20
خداوندا آنچنان مرادراقیانوس عشقت غرق فرما که دیگر اثری من نماند واگر کسانی مرا دراعماق این اقیانوس بی کرانت یافتند برروی جسم بی جانم نام باعظمتت حک شده باشد gol

آمین یارب العالمین

زنده باشی داداش عزیزم؛زیبا و دلنشین بود؛
الهی آمین؛الهی آمین

kavirdell59
1392/06/01, 12:49
در روز تولدم...

زحمت ها و تلاش تو از صبح تا غروب هنوز از ذهنم فراموش نشده است.
ازنیمه های شب تا صبح بیدار بودی و برایم لالایی می خوندی تا بخوابم.با دار و ندار زندگی می ساختی
و با سختی های زندگی خواب خوش نداشتی.

سبزی ها و محصولات کشاورزی را برای فروش به شهر می بردی و گاهی اوقات نسیه می کردی.
به یاد دارم با چادر کهنه ای که به کمر بسته بودی
به وجین و کار مشغول بودی.
هم در خانه کار میکردی و هم در بیرون از خانه و گاهی اوقات گرسنه و تشنه به خانه بر می گشتی.
تربیت و ادب را من از تو فرا گرفتم و در مواقع ناراحتی روی پاهات نوازشم می کردی.

دوستت دارم مادرم...

کوثر
1392/06/01, 15:03
خدارا یک نگاهی سوی ما کن
ز چنــگ نفس امــاره رهــا کن
کرم کن مهدیـا در خدمت خود
نصیـــب و روزی ما کـربـــلا کن . .

kavirdell59
1392/06/01, 17:05
"ای پسر آدم توشه ات را زیاد کن که راه دور است
دور و کشتی ات را تازه و نو گردان که دریا ژرف است
ژرف وبارت را سبک ساز که جاده باریک است
باریک و کردارت را خالص گردان که سنجشگربیناست ؛بینا وتو برای من باش تا من برای تو باشم"

ehsan69
1392/06/01, 18:50
من آينده را دوست دارم چون بقيه عمرم را بايد درآن بگذرانم. کترينگ

kavirdell59
1392/06/04, 17:33
کاش آسمان حرف کویر را می فهمید
و اشک خود را نثار گونه های خشک کویر میکرد،
کاش دلها آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پائین آمدن دستها مستجاب میشد،
کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود،
کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را به دستان خزان نمی سپرد، کاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید...

simorgh72
1392/06/04, 18:19
یه بنده خدایی یه وقتی میگفت:اگه یه روز صبح بیدار شدی …دیدی همه چیز ردیفه ، خوبه ، نه غمی ، نه دردی؛روحت شاد یادت گرامی …

ehsan69
1392/06/04, 23:25
در بستر بی رحمی و خون زاده شدم

از اول عمر با جنون زاده شدم

خاکستریم .دست خودم نیست عزیز

ققنوسم از آتش درون زاده شدم

کوثر
1392/06/05, 11:59
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست !

ehsan69
1392/06/05, 14:02
اگر دل دلبر و دلبر کدام است

وگر دلبر دل و دلرا چه نام است

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندونم دل که و دلبر کدام است

kavirdell59
1392/06/05, 17:30
آرام باش...

توکل کن...

تفکرکن...

آستین ها را بالا بزن...

آنگاه دستان خداوند می بینی.

که زودتر از تو دست بکار شده اند...

سجاد 66
1392/06/05, 18:19
خداوندا بندگانت را متوجه سازکه به دنیا آمدند تا شادی هایشان را با یکدیگر قسمت کنند نه غم و اندوهشان را:d:d:d

ehsan69
1392/06/05, 21:18
الله به فریاد من بی کس رس

فضل و کرامت یار من بی کس بس

هر کسی به کسی و حضرتی مینازد

جز حضرت تو ندارد این بی کس کس

kavirdell59
1392/06/06, 16:58
خدایا ! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر به آن باز

گردم تو نیز به بخشایش بازگرد.

خدایا ! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم، ببخشای.

خدایا ! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم، ولی با قلب آن را

ترک کردم.

خدایا ! ببخشای نگاههای اشارت آمیز و سخنان بی فایده و خواسته های

بی مورد دل و لغزشهای زبان را.

kavirdell59
1392/06/07, 13:57
در شگفتم از آن كس كه آفرینش پدیده ها را مى نگرد و در وجود خدا تردید دارد!
در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بیند و مرگ را از یاد برده است !

در شگفتم از آن كس كه پیدایش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پیدایش آغازین را مى نگرد !
در شگفتم از آن كس كه پیدایش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پیدایش آغازین را مى نگرد و در شگفتم از آن كس كه خانه نابودشدنى ، را آباد مى كند اما جایگاه همیشگى را از یاد برده است!



در شگفتم از متكبرى كه دیروز نطفه اى بی ارزش ، و فردا مردارى گندیده خواهد بود !
در شگفتم از بخیل به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گریزد ، و سرمایه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند در دنیا چون تهیدستان زندگى مى كند ، اما در آخرت چون سرمایه داران محاكمه مى شود !